رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
تن تن و سندباد
امتیاز دهید
5 / 4
با 26 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 26 رای
کتاب «تن‌تن و سندباد» اثری خیالی و استعاری از تقابل دو شخصیت تن‌تن و سندباد به نمایندگی از دو فرهنگ غرب و شرق است. این کتاب سال‌ها پس از پایان مجموعه داستان‌های تن‌تن، توسط «محمد میرکیانی» خلق و نگارش شده است. کتاب داستان تقابل افسانه‌های کهن مشرق زمین و داستان‌های خیالی غرب با زبانی استعاری و در قالب واقع‌گرایانه است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1395/06/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تن تن و سندباد

تعداد دیدگاه‌ها:
12
تن تن و سندباد میتوانست کتابی باشد که نمادی از جامعه ایران را نشان دهد اما شکست میخورد و حکم دادگاه به ضرر او تمام میشود. محبوس شدن در بین تمامی داستان های بد و فراموش شده ایران که لیاقت کتاب بیش از این نیست. البته کتاب تماما افتضاحی نیست و برای اوقات فراغت خوب است. متاسفانه پتانسیل هدر رفته در کتاب موج میزند.
نمره: 3.5 از 10
نکات مثبت: پایانی خوب-تصویرگری خوب-محتوای درست-قراردادن شخصیت های مناسب کنارهم
نکات منفی: عدم شخصیت پردازی-توصیف بد- شعارزدگی کتاب-عدم پیچش داستانی-اظلاعات غلط نویسنده از شخصیت های مختلف-بی مصرف بودن بسایری از کاراکترها-انگیزه های ناکافی دشمنان
عدم پیچش داستانی دیگر اتهاماتی است که ثابت شده و امید متهم برای رهایی را نابود میکند. ما نه پیچش درام و نه هیجانی در داستان میبینم. هیچ جایی نیست که خواننده را شوک کند یا شخصیت هارا خاکستری تعریف کند. قهرمانان شرقی سفید و غربی ها سیاه هستند. اصلاهم از تردیدها و خیانت های بهم دیگر و ناامید شدن و بی اعتمادی گروه به بقیه را مشاهده نمیکنیم و اصلا میرکیانی برای آن زحمت نمیکشد و فقط میخواسته یک چیزی بنویسد تاهم فروشش بیشتر شود و هم حکومت اورا به عنوان یک نویسنده خوب قبول کنند. این کتاب فقط تنفر را تزریق میکند. اصلا سندباد و یارانش در برابر وسایل مدرن تن تن به چالش کشیده نمیشوند و اصلا لزومه تغییر و پیشرفته شدن را درخود احساس نمیکنندو میتوانست خیانت کارانی هم درگروه سندباد باشند یا یکی از اعضای گروه تن تن که صلح طلب است و ویرانگری را متوجه میشود به سندباد بپیوندد. یا مثلا یک جنگ را یاران سندباد ببرند بدلیل اشتبه خود سندباد یا یکی از دوستانش. اصلا از آدم های معمولی در داستان خبری نیست و میتوانست میرکیانی مردم را هم وارد کند تا خواننده داوری ها آنها و تاثیرات تن تن بر آنها و فریفته شدن به وعده های آنهارا هم نشان دهد.
از نکات مثبت نباید غافل بود. کیفیت و طراحی هایش میتواند نجات دهنده دساتان باشند. محمدحسین صلواتیان طراحی های بسیار خوبی کرده است و قشنگ چهره یاران سندباد و تن تن و فضارا کشیده است و گویا بهتر از میرکیانی با شمایل شخصیت ها آشنا است. طراحی البته شاهکار نیست اما برای یک کتاب نوجوان طراحی خوبی است. قسمت آخر کتاب هم از نکات مثبتش است که نشان میدهد که ما چقدر تحت تاثیر تن تن قرارگرفته ایم که افراد فداکاری چون سندباد که برای تمدن ما زحمت کشیده اند را فراموش و در تاریخ خود دفن کردیم و بجایش مهاجمان خود مثل تن تن را الگوی خود قرار میدهیم. مدام میخواهم نکته مثبت دربیاورم که نیمتوانم. شاید یکی دیگر از نکات مثبت قراردادن مناسب شخصت ها کنارهم باشد که البته 0.5 نمره میگرد چون در رسیدن بهش ناکام بود. البته نشان دادن اهداف واقعی شخصیت های غربی هم قابل تقدیر است.
سوپرمن فاجعه تر از همه است و بیشتر به این میخورد که یا تامپسون یا تامسون دارد ادای سوپرمن را درمی آورد. آخر سوپرمن تفنگ بیهوش کننده برای چی میخواهد؟ چطوری نخودی میتواند پای سوپرمن را گاز بگیرد؟ برای غلطگیری این موضوعات لازم نیست خوره دنیای کمیک باشید بلکه فیلم هایش راهم دیده باشید فرق فاحش بین سوپرمن اینجا و آنجارا احساس میکنیم. سوپرمن میتوانست پتانسیل خوبی برای به چالش کشیدن سندباد و جذاب کردن داستان داشته باشد اما افسوس که میرکیانی از تمام اینها پرهیز کرده و یک داستان خسته کننده پدید آورده است که خواننده فقط به حرمت اسم تن تن و سوپرمن و سندباد و رستم آن را تحمل میکند.
قهرمانان مشرق زمین هم بهتر از آنها ظاهر نمیشوند. برفرض آن بگیریم که میرکیانی اصلا قهرمانان مغربی را نمیشناسد و فقط چندتا تعریف از آنها شنیده است اما دیگر نباید کارش را در به تصویر کشیدن ابرقهرمانان مشرقی خراب بکند. ناسلامتی ایشون چندین کتاب دارند که حکایات و متون کهن فارسی را ساده کرده است و در رادیو قصه میگفت و به گفته خودش برای این از متون کهن فارسی مطالعه میکرد. مهمترین مسئله این است که اولا چرا اینقدر فضاسازی بد است؟ همه میدانند که ایرانیان از ملیت هایی هستند که قدرت فضاسازی فوق العاده ای دارند و گوینده رادیو که نقاشی ندارد، باید توصیف کند بنابراین یا ایشون دارند خالی میبندند یا واقعا بی استعداد هستند.
رویارویی تن تن و سندباد که داستان ها و شخصیت پردازی های مشابه هم دارند میتوانست جذاب باشد و ما زیرکی سندباد را درمقابل تن تن و نبردهای روانی بین آنهارا ببینیم. اما متاسفانه سندباد قربانی همان نوع تصویر کشیدن تن تن تبدیل شده منتها محترمانه تر. او هم در داستان فقط دستور میدهد و دیگران برایش کارهارا انجام میدهند و ما نشانی از زیرکی و هشیاری اش چندان نمیبینیم. افسوس سندبادی که توانست یک غول را شکست دهد و از جزیرهای مرگ آور فرار کند در نتیجه این بشود. میتوانم به جرئت بگویم تنها شخصیتی که در این داستان خاصیت دارد نخودی است. علاالدین یک پیرمرد است که نباید کار زیادی از وی انتظار داشت. پهلوان پنبه هم فقط میخوابد و قش میکند و هیچ از ذکاوتش نمیبینم، علی بابا هم که قشنگ تلف شد. میتوانست کاپیتان هادوک گروه سندباد تبدیل شود اما نشد و اصلا علی بابا کاره ای نیست و گاهی در بین متون بی ارزش کتاب نام او میاید. رستم هم که بجای یک پهلوان قدرتمند و البته سیاستمدار، یک پهلوان لات گورخر شکارکن است. بنظرمن رستم واقعا واقعا حیف شد. اصلا ای کاش نمیامد چون روندی در داستان تغییر نمیداد. بیشتر یک شخصیت اضافی است. تارزان نیز همچنین که اوهم هدر شد. میلوهم نیز. میلو اصلا گاهی اوقات فراموش میشود و اصلا توانایی هوش و توانایی هایش که برای گرفتن نخودی کافی است در داستان مشاهده نمیشود.
توصیف افراد هم ضربه ای شدید است که بر دادگاه نقد تن تن و سندباد میخورد و بر اتهامات افزوده میشود و نه وکیل (نویسنده) نه متهم نمیتواند حرفی در مقابل آن بزند. ما توصیف چندان خوبی از شخصیت ها نمیخوانیم و آن توصیف هایی هم که میشود سراسر ایراد است. چند نمونه: (جوانکی که پیراهن و شلواری نقش دار پوشیده بود و موهای طلایی اش را بالا زده بود از قایق بیرون آمد.) تاجایی که ما میدانیم تن تن پیراهنی نقش دار نداشت یعنی ایشان حتی با طراح هم مشورت نکرده بود. یا توصیف کاپیتان هادوک: (مردی میانساله که لباس ناخدایی کشتی های غربی را پوشیده بود و کلاهی نقاب دار بر سر داشت.) درحالی که کاپیتان هادوک کلاهی نقاب دار ندارد. و اما فاجعه توصیف سوپرمن: (او قدی بلند داشت، لباسی قرمز و چسبان پوشیده بود و شنلی سیاه رنگ بر دوش انداخته بود. روی سینه اش تصویر یک خفاش که بالهایش را بازکرده بود دیده میشود و قسمتی از صورتش هم بوسیله نقاب چرمی سیاه رنگ عینک مانندی پوشیده شده بود.) بدون شرح. فکر کنم دیگر همه فرق بتمن و سوپرمن را میدانند. متاسفانه اگر طراح نبود کسی نمیفهمید این سوپرمن آیا آن سوپرمن است؟ یا مثلا کسی ظاهر افرادی چون نخودی و علاالدین و علی بابا را نمیفهمد چون نویسنده توصیفی از آن نکرده مثلا اینکه همه با آنها آشنایی دارند!
شخصیت پردازی اصلا خوب نیست. چرا نمیگویم فاجعه زیراکه بعضی جاها شخصیت پردازز ها دقیقا درست بود، مثلا کاپیتان هادوک که خیلی زود عصبانی میشود و کسی نمیتواند کنترلش کند و به زور باور دارد که قشنگ تداعی کننده داستان تن تن بود ولی متاسفانه تیکه کلامهایش مثل لعنت بر شیطان اصلا استفاده نشد و اشاره ای به مشروب خواری اش نکرد. میتوانست استفاده ای خوبی کند و کاپیتان هادوک را نماد فساد ارتشیان و دیگران معرفی کند. دلسوزی و علاقه شدیدش به دوستانش که در صحرا دیدیم هرچند ضعیف بود ولی نشان داد نویسنده حداقل شناخت خوبی از هادوک دارد. پروفسور تورنسل هم شخصیت پردازی عین کتاب داشت و قشنگ باهوشی و منطقی بودنش نشان داده شد. اما اصلا از عصبانیت های یکهویی و گوش های کم شنوایش و دست و پاچلفتی خنده دارش چیزی نمیبینیم.
تن تن اما بسیار بد است. نویسنده اورا یک شخصیت عجیب عوضی و مغروری را معرفی کرده است که اصلا استراتژی درستی ندارد و فقط میگوید من رئیس هستم و حتی ارزشی به دوستانش نمیدهد و برایش استفاده ابزاری دارند. متاسفانه این اصلا آن تن تنی نیست که کودکیمانرا با وی گذراندیم. کسانی که کمیک های تن تن را خوانده اند میدانند که تن تن آخرین کاری که میکند رئیس بازی است و شاید گاهی اوقات از دوستانش عصبانی شود اما هیچوقت به آنها آنجور توهینی نمیکند که تو این کتاب کرده است. در فصل 2 کتاب تن تن به تورنسل میگوید که فقط مغز و تفکرت برایم مهم است و نه دیگر چیزی. حالا خودتان با این جمله حرفم را میفهمید. اما قضیه نژادپرستی تن تن متاسفانه حقیقتی تلخی است که البته آنهم پس از شماره 4 کمیکش برداشته شد. آن 3 قسمت هم کمتر بهش تاحالا پرداخته شده است و تازه تن تن در این شماره هاهم افاید نژادپرستی نداشت و فقط فضاسازی داستان آنگونه بود و تن تن حتی درآنجاهم به نژادهای مختلف حالا توهین حداقل نمیکرد. همچنین ماچیزی از باهوشی و ذکاوت تن تن نمیبینم و بیشتر یک آدم حراف است که مدام نقشه هایش را اشتباه انجام میدهد. حتی از روحیه خطرکردن و فداکاری اش هم چیزی نیست.
این کتاب حتی در رویارویی با کتاب های غربی کودکان هم کم میاورد و از هرنوع ارزش ادبی تهی است. در این کتاب ما درام نداریم و هیچ صحنه احساسی در این کتاب مشاهده نمیکنیم درحالی که اگر نوجوان این کتاب را بخواند اصلا نمیتواند معنای رمان را بفهمد و چیزی از درام بفهمد. این کتاب به جرئت اصلا ادم را درفکر فروع نمیبرد و باوجود انچیزی که میرکیانی سعی دارد به بقیه بفمانند این رمان پالپ که فقط برای خستگی درکردن و حضم کردن مطالب کتبی چون شازده کوچولو و تیستوی سبزانگشتی مفید است. کتاب حتی دربرابر آثار هم زمینه خودش هم کم میاورد. جام جهانی در جوادیه شاید شاهکار نباشد و آنهم شکستی دیگر در ادبیات نوجوان باشد اما درامی دست و پا شکسته ای داشت و شیوه نگارش جالب و عبرت آموزی داشت و حداقل نوجوان تا 16 سال میتواند آن را جزو تاپ لیست رمان هایش به حساب آورد.
عبرت آموزی که باید خصیصه هرکتاب کود***وجوانی باشد در این کتاب خالی است و اصلا نشان نمیدهد. قهرمانهای شرقی سفیدی مطلق و جوانمرد و کاربلد هستند و هیچ اشتباهی نمیکنند که برای بچه ای عبرت آموز باشد تا آن را انجام ندهد. حتی اگر اشتباهی هم پیش بیاید به سرعت سندباد و یارانش آن را درست میکنند و اصلا ما اثرات این اشتباهات را نمیبینم که کاملا این صفتش کتاب را پیش کتب نوجوان و کودک شرمسار میسازد و پینوکیوی کلودی از آن در صدر است. مخصوصا این اشتباه از میرکیانی بعید بود که داستان هایی مثل داستان ما مثل شد و غیره را نوشته که قشنگ پندآموزند اما میرکیانی حتی به آثار خودش هم وفادار نیست.
هیچ فضاسازی هم در کتاب موجود نیست. درادبیات نوجوان نویسنده باید قوائد ادبیات را هرچقدر هم ضعیف و ساده بلاخره باید بیاورد. زیرا پس از ادبیات نوجوان فرد وارد ادبیات بزرگسالانه میشود که به شکل بی رحمانه ای فضاسازی دارد. در غرب هم این از ادبیات کودک شروع میشود، کافی است کتاب تیستوی سبزانگشتی را بخوانید تا فضاسازی ابتدایی را آشنا شوید. بنظرمیاید متاسفانه جناب میرکیانی حتی اندک مطالعه ای از آثار شاخص ندارد و فقط دانش خودش را به هزار و یک شب که در قرن 6قمری نوشته شده است محدود کرده است. حتی اندک کاری که میتوانست بکند از یکی از نویسندگان مشورت بگیرد مثل هوشنگ مرادی کرمانی یا حداقل کتابهایش را بخواند. حتی از فارق از بحث ادبی فضاسازی درست لازمه همزادپنداری خواننده با داستان و دوبرابر شدن لذت و هیجان در خواننده است که این در تن تن و سندباد جز مقاطعی خاص هیچ است.
این کتاب به شدت دایناسوری است! البته منظورم از دایناسور استعاره از قدرت و سرعت و غرش های عظیماشان که به سرعت رقیبشان را از مخمصه به در میکنند و حتی اگر لازم باشد جنگ تن به تن میکنند و کم نمیاورند نیست. بلکه بی مغز بودن و سبکه نگارش کهنه و چرکی اش دایناسوری است و همینطور اینکه خواندن این کتاب انقدر روی اعصاب آدم میرود که انگار دایناسورها دارند در مغزت نعره میکشند و گوشت مغزت را بیرحمانه میکنند.
این کتاب اصلا جسورانه نیست و باکمال احترامی که برای رهبر انقلاب و جناب میرکیانی که بلاخره زحمت کشیده اند و خلاقیت (هرچند خلاقیتی به اندازه بند انگشت و بشدت ترسو و محدود به گفتار و ذکر دیگران) به خرج داده اند، این کتاب در سطل آشغال ادبیات حکومتی قرار میگیرد که نه درام و نه ارزش ادبی حداقلی دارند و حتی به درد کودک هم نمیخورند.
شاید بگویید این کتاب برای کودکان بد نیست. در جواب میگویم که وضع ادبیات داخلی کودکان از این هم وحشتناک تر است و این کتاب (همانطور که روی هر ویرایشش گنده نوشته میشود) مربوط به نوجوانان است و نوجوانان هم گروه سنی از 12 تا 18 سال را شامل میشود. یعنی این کتاب باید جوری نوشته شود که نوجوان درهر مقطعی تا آخر داستان با آن بیاید و از تک به تک پراراگراف و نوشته های دایناسوری اش خسته نشود و از آن لذت ببرذ. شاید بگویید این کتاب مربوط به گذشته است. اگر مربوط به گذشته است چرا هنوز تبلیغش میشود و با تیراژهای بسیار تا چاپ 30ام میرسانندش درحالی که رمان های بسیار بهتری از آن تیراژی 100ی میگیرند و باعث ورشکستگی نویسنده میشود، حتی رمان هایی با ادبیات دلخواه حکومت که متاسفانه گمنام میمانند ولی کتاب های کیلویی مثل این در این بهبوهه کاغذ تیراژ میگیرند. همین امسال کتاب به چاپ 33ام رسید.
در صفحه های آغازین کتاب آمده " هرگونه برداشت و بهره گیری تصویری از این اثر وابسته به اجازه کتبی این نویسنده است "
حالا به نظر شما آیا نویسنده این کتاب از انتشارات هرژه (نویسنده و آفریننده تن تن ) اجازه کتبی گرفته تا ازتصویر کاراکتر های تن تن را در کتاب خودش انهم بطوری منفی و سیاهنمایانه بهره گیری کند ؟؟ این خودش یک امتیاز منفی برای طرزفکر نویسنده این کتاب است .
اما نوجوانان ما باید آگاه باشند که بر خلاف آنچه این کتاب میخواهد نشان دهد قرار داذن مشرق زمین بر علیه مغرب زمین درست نیست بلکه گمراهکننده است و اینجور مرزبندی سیاه و سفید وجود ندارد ، یک ایرانی و ژاپنی و چینی و هندی هر چند مشرق زمینی به نظر بیایند ولی با یکدیگر از زمین تا آسمان فرق میکنند و شاید وجه مشترک زیادی نداشته باشند ، به گمان من ایشان "مدرنیته " را میخواسته انتقاد کند، بیاد بیاوریم ژاپن و چین و کره مشرق زمینی در تولید و گسترش تکنولوژی مدرن سهم بسزایی داشته اند و بیشتر "مغرب زمینی " به شمار بیایند تا یک ایتالیایی و یونانی و اسپانیایی اروپایی تبار ،
کتاب را قبلا مطالعه نموده بودم.مطالعه مجدد خالی از لطف نبود.ماجرای تن تن.پروفسور و کاپیتان هادوک با سند باد علی بابا.نخودی و پهلوان پنبه...ورود کینگ کنگ.تارزان و رستم و پیروزی غرب با ورود ماهواره و تلویزیون
یکی از بهترین کتابهایی که در تمام عمرم خوندم
تن تن و سندباد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک