رسته‌ها

Ctesias History of Persia: Tales of the Orient

Ctesias History of Persia: Tales of the Orient
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 13 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 13 رای
«کتزیاس یا کتسیاس تاریخ‌نگار و پزشک یونانی بود. وی از شهر کنیدوس از مستعمره‌های یونانی دوری‌ها در آسیای کوچک بود. او میان سال‌های ۴۱۵ تا ۳۹۸ پیش از میلاد، پزشک پروشات همسر داریوش دوم و اردشیر دوم پادشاه هخامنشی بود.
او در ۴۰۱ پیش از میلاد در جنگ میان اردشیر دوم و برادرش کوروش کوچک (جنگ کوناکیسا) همراه اردشیر دوم بوده است.
کتزیاس بیست و سه کتاب نگاشته‌است. شش کتاب او دربارهٔ تاریخ ماد و آشور و بابل و شش کتابش دربارهٔ رویدادهای تاریخ ایران از پادشاهی کورش بزرگ تا مرگ خشایارشا و ده کتاب واپسینش دربارهٔ دنبالهٔ تاریخ ایران تا سال ۳۹۸ (پیش از میلاد) است که او از ایران رفته‌است. او خود ادعا می‌کند که در نگارش کتاب‌هایش از دفترهای پادشاهی ایران در شوش یاری می‌گرفته‌است. از کتاب‌هایی که دربارهٔ تاریخ ایران و هندوستان نوشته، چیزی به‌جز گفتاوردهای نویسندگان یونانی و رومی به جای نمانده‌است. او کتاب‌هایش را با گویش یونانی ایونی نوشته‌است و نوشته‌هایش دربارهٔ تاریخ ایران با نوشته‌های هرودوت در تضاد کامل است.»
(منبع:‌ ویکی‌پیدیای فارسی)
بیشتر
در کشور شما در دسترس نیست
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Behruz67
Behruz67
1395/03/14

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی Ctesias History of Persia: Tales of the Orient

تعداد دیدگاه‌ها:
2

عصر ایران؛ محسن ظهوری – مورخان زیادی از روزگار هخامنشیان نوشته‌اند، اما هیچ‌کدام صراحتا این ادعا را نداشتند که خودشان از نزدیک مناسبات دربار هخامنشی را دیده باشند. کتزیاس در این میان استنثا است. او می‌گوید ۱۷ سال به عنوان پزشک در درابر اردشیر دوم هخامنشی بوده و شاهدی که وقایع را از نزدیک دیده. اما گفته‌های او تا چه اندازه واقعیت دارد؟
پسر داریوش دوم بر تخت می‌نشیند و نام شاهی خود را اعلام می‌کند؛ همان که پدرش خواسته بود: اردشیر دوم هخامنشی: «من، اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه در این زمین، پسر داریوش، شاه هخامنشی»
اما مراسم ناگهان به هم می‌ریزد. خبر یک دسیسه، توطئه بزرگ؛ قتل پادشاه جدید. این لحظه مهمی در تاریخ است. نه برای اتفاقی که رخ داده. مراسم بر تخت نشستن شاه هخامنشی است و ماجرا را یکی از حاضران در آن روایت کرده.
داستان را از زبان کتزیاس می‌شنویم. پزشکی یونانی در دربار هخامنشیان. شاهدی نزدیک بر رویدادهایی که در بارگاه سلطنتی قدرت مسلط آن روزگار می‌گذشت. کسی که درباره ایران ۲۳ جلد کتاب نوشت و تاریخ باستان را از امپراتوری آشوریان آغاز کرد و تا اوایل سلطنت اردشیر دوم به پایان رساند. یعنی تا زمانی که به عنوان پزشک مادر شاه در ایران حضور داشته. او جزو حاضران در تاجگذاری اردشیر دوم بوده و شاهدی بر آغاز یک دسیسه بزرگ. توطئه قتل شاه به دست کوروش کوچک برادرش. جنگی بزرگ بین دو برادر برای کسب سلطنت هخامنشی. صبر کنیم، قبل از آن‌که به این داستان و دیگر ماجراهای کتزیاس از دربار هخامنشیان برسیم، کمی او را بشناسیم.
تاریخ تولدش را دقیق نمی‌دانیم؛ احتمال داده‌اند حدود ۴۴۱ پیش از میلاد به دنیا آمده باشد. اما می‌دانیم که زاده کِنیدوس بود؛ شهری در غرب ترکیه امروز که در زمان به دنیا آمدن کتزیاس، چند سالی می‌شد آتنی‌ها آن را از هخامنشیان پس گرفته بودند. کتزیاس از آتنی‌ها خوشش نمی‌‌آمد و طرفدار رقیب آن‌ها اسپارت‌ها بود. می‌گویند در میانه جنگ‌ این دولت‌شهرهای یونانی با یکدیگر بود که او اسیر و به تیسافرن والی منسوب هخامنشی در ایالت کاریه سپرده شد. از آن‌جا که پزشک حاذقی بود، او را به شوش فرستادند تا در دربار شاه ایران خدمت کند.
پادشاه هخامنشی وقت داریوش دوم بود. خود کتزیاس می‌گوید حدود سال ۴۱۲ قبل از میلاد به ایران آمده و ۱۷ سال در دربار هخامنشی بوده. اما امروز می‌گویند او احتمالا فقط هفت سال در ایران بوده. این تضاد بین گفته‌های او و پژوهش‌ها سرنخ ماجرای کتزیاس است. کسی که او را نه مورخی مطمئن، که پدر داستان‌سرایی‌های تخیلی دانسته‌اند. گفتیم که او ۲۳ جلد کتاب درباره ایران نوشته. اما نکته اینجاست که هیچ‌کدام آن‌ها به دست ما نرسیده و آن‌چه امروز از او به جا مانده، قطعاتی است که دیودور سیسیلی مورخ رومی، نیکولاس دمشقی مورخ یونانی و فوتیوس روحانی بلندپایه مسیحی از کتاب‌های او خلاصه و نقل کرده‌اند.
پژوهشگران کتزیاس را خیالباف، غیرمطمئن و دروغگو می‌دانند. کسی که گفته‌هایش با اسناد تاریخی و یافته‌های باستان‌شناسی همخوانی ندارد؛ دقیقا برخلاف هرودوت که درستی بسیاری از گفته‌هایش بعدها اثبات شد. مثلا کتزیاس درباره کتیبه بیستون می‌گوید که خودش آن را از نزدیک دیده:
«این نقش را سِمیرامیس ملکه آشور زده که صد نیزه‌دار هم کنارش ایستاده‌اند.»
او حتی می‌گوید نوشته زیر نقش را هم خوانده که در آن سمیرامیس توضیح داده چطور این نقش را به دستور او زده‌اند. معلوم است که هم نقش را از نزدیک ندیده، هم نمی‌دانسته سمیرامیس ملکه‌ای افسانه‌ای است نه واقعی و هم نمی‌توانسته خطوط باستانی بیستون را بخواند.
کتزیاس سال فرمانروایی سلسله‌ها را درست نگفته و نام پادشاهان ماد و بابل و آشور را اشتباه ذکر کرده. نخستین شاه ماد را که دیااکو بوده آرباگوس آورده و طول سلطنت شاهان این سلسله را ۲۸۴ سال دانسته؛ یعنی تا زمان سلطنت داریوش بزرگ هخامنشی. داستان کوروش بزرگ او با هیچ‌کدام از روایت‌های برجا مانده نمی‌خواند. زمان آمدن او به ایران آن‌طور که خود گفته به اواخر سلطنت داریوش دوم می‌رسد. اما با توجه به گفته‌هایش به این نتیجه رسیده‌اند که او در اوایل دوره شاهنشاهی پسر او در دربار بوده. پس ما هم برویم سراغ آن‌چه که خود او احتمالا دیده؛ یعنی دوره‌ای از اردشیر دوم هخامنشی.
داستان را از همان‌جا که شروع کردیم ادامه دهیم. روز تاجگذاری اردشیر به او خبر می‌دهند که برادر کوچک‌ترش کوروش توطئه قتل او را در سر دارد. صبر کنید، کتزیاس دلیل این توطئه را مادر اردشیر دوم می‌داند. پروشات، زنی باهوش، مقتدر و بی‌رحم. کسی که بدون اذن همسرش داریوش دوم، برادر سرکش او را کشته بود.
«پُروشات کوروش را بیش از اردشیر دوست می‌داشت و می‌خواست تخت و تاج شاهی پس از فوت داریوش نصیب او گردد. بنابراین همین که شاه ناخوش شد، ملکه او را از ایالت سواحل دریاها احضار کرد.»
ولی حالا گردن کوروش کوچک زیر تیغ جلادی بود که به فرمان اردشیر می‌خواست سرش را از تن جدا کند. پروشات وساطت می‌کند و اردشیر هم کوروش را می‌بخشد و دوباره به کاریه می‌فرستد. اما او سال‌ها بعد همراه با سربازان اسپارتی به سمت پایتخت حمله می‌کند تا تاج شاهی را از برادر بگیرد.
اینجا اتفاق دیگری می‌افتد. پروشات برای این کار ملامت می‌شود:
«حرف هیچ‌کس به پُروشات، به‌قدر توبیخ و ملامت اِستاتیرا همسر اردشیر که فوق‌العاده از یاغیگری کوروش اندوهناک بود، اثر نکرد. این ملکه بالاخره ملاحظه را به یک‌سو نهاده، بی‌پروا به پُروشات گفت کجاست قول‌هائی که شما به پسرتان می‌دادید؟ عجز شما برای خلاصی کوروش در موقعی که او سوءقصد به حیات برادر خود کرد، چه نتیجه داد؟ آتش جنگ را شما افروخته‌اید.»
و وای به وقتی که پروشات کینه به دل بگیرد. جنگ دو برادر را نگه داریم و برویم سراغ این داستان. پروشات مدام نقشه می‌کشد که استاتیرا را بکشد. از او کینه دیگری هم به دل دارد. خانواده استاتیرا قبلا علیه همسر او داریوش دوم شورش کرده بودند که همه آن‌ها را کشته بود. پروشات نهایتا موفق می‌شود. با چاقویی که فقط یک سمت آن سمی بود تکه گوشتی می‌کند و بخشی که سمی شده را به او می‌دهد. خود هم تکه دیگر را می‌خورد که سمی نیست. استاتیرا می‌میرد و پروشات هم تبعید می‌شود. اما خب، موقتی است و دوباره به دربار برمی‌گردد.
این داستان بعد از حمله کوروش کوچک است. او با سپاه خود به محلی در حوالی بغداد امروز می‌رسند که کوناکسا نام داشت. اردشیر دوم با سپاهش اینجا در انتظار اوست، و جنگ آغاز می‌شود. همین‌جا نگه داریم و این دو شخصیت را هم از دید کتزیاس بشناسیم:
«کوروش از طفولیت تندخو و شدیدالعمل بود، اما اردشیر رفتاری ملایم و حِسیاتی معتدل داشت.»
کتزیاس از رفتار اردشیر مثال‌هایی آورده که جالب است.
«همه به شاه دسترسی داشتند. در یکی از مسافرت‌های او، وقتی همه به او تقدیمی می‌دادند، کاسب فقیری چون چیزی نداشت بدهد به طرف رودی دوید و دو دست خود را پر از آب کرده نزد او آورد. اردشیر را این کار او بسیار خوش آمد و جامی برای او فرستاد، که پر از هزار دریک طلا بود.»
حالا ببینیم درباره کوروش کوچک چه می‌گوید. او را بیشتر لاف‌زن می‌داند:
«در مکاتباتش خودستائی کرده می‌گفت دل او از دل برادرش بزرگ‌تر و در فلسفه و در سِحر از برادر داناتر است. شراب بیش از برادر خود می‌نوشد و بهتر تحمل اثرات آن را می‌کند.»
روایت های کتزیاس از دربار هخامنشی توأم با قتل و خون و دسیسه و شکنجه است. او خواجه‌ها را اشخاص مهمی در دربار می‌داند و می‌گوید کمبوجیه به حیله خواجه خود ایزاباتس به جنگ مصر رفت و ترور خشایارشا زیر نظر خواجه اَرتابانوس بود. زنان هم در روایت‌های او اغلب نقش‌هایی منفی دارند. آمستریس همسر خشایارشاه را زنی می‌داند که با درباریان روابط جنسی داشت و درباره دختر او آمیتیس هم همین را می‌گوید:
«آمیتیس با مردان معاشرت کرد، درست همانطور که مادرش آمِستریس قبل از او انجام داده بود.»
اما تصویری که او از پروشات به ما می‌دهد ورای همه این‌هاست؛ به‌خصوص بعد از جنگ دو برادر.
اردشیر دوم و کوروش کوچک که در کوناکسا به هم می‌رسند، جنگ سختی درمی‌گیرد و با مصیبت فراوان اردشیر دوم پیروز میدان می‌شود. کوروش می‌میرد و پروشات تمام کسانی که در مرگ او دست داشته‌اند، یکی یکی شکنجه کرده و می‌کشد. بعد از این است که سراغ استاتیرا می‌رود و آن‌طور که گفتیم او را می‌کشد.
کتزیاس در همین سال‌هاست که به عنوان سفیر شاهنشاهی یه سمت قبرس می‌رود و از آن‌جا به کنیدوس برمی‌گردد تا آخر عمر همان‌جا می‌ماند و کتاب‌هایش را می‌نویسد. درباره سفرش به هند هم نوشته که آن قدر پر اشکال و افسانه‌ای است که حتی سفرش به هند را هم دروغ دانسته‌اند. نوشته‌های او گرچه هم در زمان باستان و هم امروز بسیار زیر سئوال رفته‌اند، اما از معدود داستان‌هایی است که توسط کسی نوشته شده که می‌گوید خود در دربار هخامنشی بوده و از سالنامه‌های رسمی و دفاتر شاهی برای نوشتن آن‌ها استفاده کرده. امروز پژوهشگران می‌گویند که احتمالا همین را هم دروغ گفته.

یکی از مورخان یونانی که همواره بحث درستی روایات وی با اما و اگر روبرو است، کتزیاس می باشد. در ابتدا باید توجه داشت که بسیاری از نوشته های کتزیاس به دست ما نرسیده است. خلاصه ای از نوشته های کتزیاس به همراه اشارات دیگر مورخان به نوشته های وی موجود است. با توجه به همین نوشته ها، آشکارا و به راحتی و با استناد و استدلال به گفته های مورخان باستان و نیز اسناد و کتیبه های مکشوفه هخامنشی و بابلی و…، می توان بیان کرد که کتزیاس در گفتن روایات نادرست تبحر داشته است و افسانه سازی وی بین مورخان باستان شهرت داشته است. اکثر مورخان باستان از جمله فوتیوس، پلوتارک و دیگران وی را دروغگو و افسانه ساز قلمداد کرده اند.
پلوتارک مورخ معروف رومی در کتاب اردشیر بند اول می نویسد:
Ctesias (however otherwise he may have filled his books with a perfect farrago of incredible and senseless fables
نگاه کنید به: پلوتارک، بخش اردشیر، بند ۱
بنابراین تا آنجا که به ارزیابی مورخان باستان مربوط می شود؛ آنچنانکه پلوتارک می گوید کتزیاس کتابش را از افسانه ها و دروغ ها، پرکرده است. برای مثال در کتاب ایندیکا، درباره انسان هایی شگفت انگیز می گوید، از رودهای با آب طلا و از چشمه هایی که از آنها طلا می جوشد می نویسد و حیوانات افسانه ای و باورنکردنی را وصف می کند.
جالب است که غالب این افسانه ها را نه به عنوان یک نقل قول از دیگران یا یک روایت از یک راوی یا راویانی، بلکه بعنوان مشاهده شخصی کتزیاس بنا به تصریح خودش شاهدیم.
نگاه کنید به: متن انگلیسی کتاب ایندیکا نوشته کتزیاس
.
البته این بدین معنا نیست که آثار دیگر کتزیاس مثلا پرسیکا عاری از افسانه های باور نکردنی نباشد.
گویا کتزیاس مدعی بوده است که به اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است و از آنجا که وی در دروغگویی مشهور بوده است و ادعاهای دور از باور دیگر نیز داشته است (مثل سفر به هند و وصف حیوانات و انسانهای عجیب و طبیعت شگفت) می توان به این گفته با دیده تردید نگریست.
امروزه ما به اسناد رسمی هخامنشی تا حد زیادی دسترسی داریم یکی از معتبرترین اسناد رسمی هخامنشی همان کتیبه های بجا مانده از آن دوران است. گزارش کتزیاس تا حد بسیاری با این اسناد رسمی هخامنشی در تضاد کامل است. کتزیاس، کوروش را فردی چوپانزاده معرفی می کند! در حالی که این گفته کتزیاس، آشکارا با اسناد رسمی هخامنشی که در کتیبه ها بجای مانده اند ناسازگار است چراکه اسناد رسمی هخامنشی پدر و پدران کوروش را شاه میدانند و نه چوپان، و خود کوروش را هم مورخان بابلی شاه معرفی کرده اند. داریوش هم در کتیبه بیستون کوروش را از خاندان هخامنشی می داند که از دیر باز شاه بوده اند.
دراینجا باید پرسید او به کدامیک از اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است که حتی از شجره خانوادگی هخامنشیان بی خبر مانده و گزارشی غیر واقعی ارائه می کند. بنابراین چنین ادعایی که گفته های کتزیاس بر پایه اسناد رسمی هخامنشی است نه تنها قابل تردید است بلکه در برخی موارد می توان به صراحت و یقین بر نادرست بودن گزارش او تاکید کرد.
از مواردی که به کرات در نوشته های منتسب به کتزیاس دیده می شود، موارد غیر قابل باور درباره هخامنشیان است. برای مثال به خلاصه گفته های وی درباره رویارویی کرزوس با کوروش توجه کنید:
…پیش از تصرف شهر، پسر (فرزند) کرزوس را به علت ظهور شبحی بر پدرش و فریفتن او، به گروگان نزد کوروش فرستادند.
خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ. ١٣٨٠. کتاب ۴، بند ۴.
موضوع فرستادن فرزند کرزوس نزد کوروش را نه هرودوت نوشته است و نه گزنفون. علاوه بر اینکه بسیاری از گفته های کتزیاس در تضاد با منابع دیگر و آثار باستانی قرار دارد.
پس طبیعی است که دیاکونوف می نویسد:
نوشته‌های کتزیاس جنبهٔ داستان‌سرایی و تفریح‌انگیز دارند
وی همچنین اظهار می دارد:
کتزیاس ادعا می‌کند که از سالنامه‌های رسمی ایرانی و مشاهدات شخصی‌اش به عنوان پزشک دربار در نوشتن کتابش استفاده کرده‌است ولی بررسی‌های بیشتر نشان داده که وی حتی به زبان‌های شرقی آشنا هم نبوده‌است…
دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ. تاریخ ماد. ترجمه کریم کشاورز. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صص ۲۷-۲۸.
این موارد نشان می دهد که اگر می خواهیم به کتزیاس استناد کنیم باید وسواس خاصی داشته باشیم. به نظر می رسد کتزیاس در گفتارش صادق نبوده است و حتی نوشته های او به صورت مستقیم به ما نرسیده است. اصلا بعید نیست که نویسندگان دیگر در انتقال نوشته های کتزیاس دقیق عمل نکرده باشند. بهتر است بعد از آنکه شواهد مهمی نوشته های او را اثبات کردند و یا نوشته های او در منابع اشتراک داشته باشد، به نوشته های او اعتماد کنیم.
پانویس:
* این نوشته برگرفته از بخش هایی از نقد مقاله «کوروش و مصادره اسناد تاریخی» از مرادی غیاث ابادی 2، نوشته آقای محمدمهدی جوکار و همچنین ظهور شبح بر اساس گفته کتزیاس!! است.
Ctesias History of Persia: Tales of the Orient
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک