رسته‌ها
غرش طوفان - جلد 3
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 35 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 35 رای
✔️ رمان غرش توفان ادامه رمان ژوزف بالسامو و شرح تاریخ فرانسه در زمان لوئی شانزدهم و نحوه ی شکل گیری و نهایتا انقلاب فرانسه در قالب یک داستان

دوره هفت جلدی غرش طوفان ترجمه مجموعه ای از رمان های الکساندر دوما می باشد که از نظر داستانی و تاریخی دنباله یکدیگر بودند. این رمانها عبارتند از:
1- گردنبند ملکه
2- آنژ پی تو
3- کنتس دو شارنی
4- شوالیه دو مزون روژ (شوالیه خانه قرمز)
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
674
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1395/01/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غرش طوفان - جلد 3

تعداد دیدگاه‌ها:
4
پیتو به جنگل نزد سرباز کهنه کار جنگ رفته و تعلیمات نظامی در ازای یک تفنگ به جای تفنگ شکسته پیرمرد گرفته و دو روز نیز به اردوی افسران رفته و کامل تعلیم دیده و به سربازان خود می اموزد و در همایش تجمع گروه های روستاهای مختلف گارد ملی گروه او اول می شود.
شاه روز بعد حوادث با زن و بچه به پاریس رفته و در کاخ شوم توئیلری اقامت کرده که هر که د این کاخ اقامت کرده با میدان سیاستگاه سپرده شده.پسر دکتر ژیلبت که به حرفهای فورتیه با دیگری و نگران کشته شدن ژیلبرت گوش می داده نزد پی تو رفته و چون او را نمی یابد نامه ای نوشته به سمت پاریس حرکت و با شاورنیه سوم همراه و به کاخ می رود و مادر خود اندره را دیده و وی را شناخته و با او به منزلش می رود.
دکتر ژیلبرت قضیه را از شاورنیه سوم شنیده قبلا شاورنیه شوهر اندره نزد او رفته سباستین پسر وی از خانه فرار در خیابان با کالسکه ای برخورد و روی زمین می افتد.مارا پزشک او را یافته به خانه برده و با فصد درمان می کند دکتر ژیلبرت با خواب مغناطیسی اندره موضوع را فهمیده و پسر را در خانه مارا می یابد و همانجا دکتر گیوتین را دیده و با دستگاه اختراعی وی اشنا شده.پی تو به پاریس امده و بیلو که خبر ناخوشی کاترین را می شنود با وی به روستا بر می گردد.
دکتر ژیلبرت شاه را تشویق به صدارت میرابو کرده و او و خاندان اصیلزاده را معرفی و شاه می گوید که اشراف به خارج گریخته اند و او کمک شاهان دیگر کشورها را رد و برادر شاه قصد توطئه در خارج راداشته و می خواهد شاه را برکنار و گفت با ملکه مشورت کرده و ملکه گفت روی ان فکر می کند و کنت فارسیس نزد شاه از سوی برادر امده تا اولا اموال برادر را پیش از انقلاب به پول نقد به عنوان وثیقه نزد صرافان تبدیل و زمینه فرار شاه و خانواده وی را فراهم نماید.ژیلبرت که در مسیر امدن شاه به پاریس کاخ توئیلری کنت کاسگلیرو یا همان بالسامو را دیده و مردم سر دو پیشخدمت ورسای را بردیده و از اگیون ارایشگر خواسته بودند انها را ارایش و استاد قفل سازی شاه با بالسامو دیدار و در خانه بالسامو دکتر کنت فارسیس را دیده و مرگ وی را بالسامو پیش بینی نموده در حالی که قبلا مردم لوفون و دامادش برتیه را به اتهام فساد مالی یافته و در میدان شهرداری به دار اویخته و سپس سر انها را بریده بودند...
در پاریس قحطی امده و نان کمیاب شد و زنی که بیکار و گرسنه بود طبلی بر خود اویخت و در شهر راه افتاد و زنان را تشویق به تجمع و رفتن به ورسای نزد شاه و تقاضای نان نمود.زنان جمع و هر کدام به وسیله ای چه تفنگ و شمشیر و چه جاروی خود مسلح و لافایت برای حفظ ارامش ریاست انان را برعهده گرفته و توپ ها را با خود برده و به طرف ورسای راه افتاده و از وسط اراضی شاه به انجا رسیده باران نرمی گرفت و گارد شاه مانع از ورود زنان و تیر اندازی شد.
شاه دستور گشودن درها به سمت زنان و در همین حال مردان در پاریس مسلح و به فاصله ای پس از زنان راه افتادند و رسیدند و شاه در حضور نمایندگان زنان فرمان تهیه اذوقه.نان و گندم را صادر کرد.این وقایع و وقایع بعد ان که به وقایع 5 و 6 اکتبر معروف شده مردم بازگشته و شب جمعیتی در حدود 500 نفر از جمله رهبران انها مارا دکتر معروف تصمیم به غارت ورسای و قتل خاندان سلطنت نموده و بعد نیمه شب به اپارتمان اقامت ملکه و شاه حملخ ور شدند.شاورنیه مامور حفاظت از جان شاه و برادرش جورج شاورنیه مامور حفاظت از ملکه شدند.اپارتمان ملکه در حال سقوط بود که از درب مخفی حود را به سالون بوفالو رسانده و شاه نیز امد و پشت درب را شاورنیه و دو سرباز وسایل چیدند.مهاجمین در حال شکستن در بودند که بیلو که خود را به لافایت رسانیده بود با گارد ملی وارد و شاه را نجات دادند و مشخص شده جورج شاورنیه در درگیری به قتل رسیده است.
دکتر ژیلبرت از بیلو خواست در پاریس بماند و پیتو و پسرش را با پول به روستا برگرداند تا پسرش نزد ابه فورتیه درس خواند و پول به انان داد و انان سه روزه به مقصد رسیدند و بیل نامه ای داد که دخترش کاترین جانشین او مزرعه را اداره کند.کاترین جانشین پدر شده و عاشق پسر سوم خانواده شاورنیه که هر روز با او دیدار می کند.ژیلبرت ابتدا به خانه عمه رفته و پول غذای خورده را داده و به روستای خود رفته و چون با کلاه خود و شمشیر برگشته شرح حماسه خود و وقایع پاریس را میدهد.گارد ملی روستا به ریاست پیتو تشکیل و تفنگ های شهرداری با حمایت لافایت و نامه او از فورتیه تحویل و توزیع می شود.
کتاب را مطالعه نمودم.در پی فتح باستیل توسط مردم و خشونت های پاریس و تشکیل گارد ملی دکتر ژیلبرت که اکنون طبیب شاه و مشاور وی بود به او توصیه کرد با ملت اشتی نماید و به پاریس برود.ملکه مخالف و در فکر سرکوب مردم بود.عده ای از شورای ملی و مردم به ورسای امدند تا شاه را به پاریس ببرند.شاه موافقت کرد و ملکه تضمین جان شاه را بر عهده ژیلبرت گذاشت.
در راه نزدیک رود خانه فرد ناشناسی به شاه با تفنگ سوقصد کرد که هرگز شناخته نشد.گلوله به دکمه فلزی لباس ژیلبرت برخورد و کمانه و زنی را به قتل رساند.صبح قبل عزیمت ملکه شاه را فراخواند و زرهی نازک از الیاف فولادی به وی عرضه کرد که خنجر و حتی گلوله فلزی که شب قبل امتحان شده بود به ان اثر نداشت ولی شاه گفت که به نزد ملت خود می رود و از قبول ان خودداری نمود.
شاه با همراهی مردم به نزدیک شهرداری رسید و در انجا بیلو از شاه خواست نشان سفید گوشه کلاه خود را با نشان سه رنگ انقلاب عوض کند و گارد ملی شمشیرهای خود را به صورت طاق بر فراز سر شاه قرار داد و دکتر ژیلبرت با تاسف گفت افسوس که پادشاهی از بین رفت.ژیلبرت مرتب با پیک ملکه را در جریان قرار می داد و پس از نطق میرابو و تعظیم لافایت ونطق شاه قصد بازگشت به ورسای بود که خبر توسط دوشاورنیه به ملکه رسید.
روز بعد شاه به شکار رفت و عده ای از افسران وفادار به سلطنت جشنی در ورسای در حمایت خاندان سلطنت و تقبیح انقلاب گرفتند که ملکه و شاه پس از بازگشت در ان شرکت کرده و روز بعد نمایندگان ملت برای توضیح به نزد ملکه رفته که او مجددا و علیرغم توصیه دوشاورنی به تمجید افسران سلطنت طلب پرداخت.
غرش طوفان - جلد 3
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک