[quote='Khwanirath']
دوم هم اینکه اگر حافظه ام یاری کند؛ اکوان دیو به کشتزار آسیب نمی رساند بلکه به رمه کیخسرو زیان می رسانید.[/quote]
[quote='mt1397']
درباره کشت نابود کردن اکوان هم در برخی نوشته های تاریخی دیده بودم، در نوشته های 2-3 تا پژوهشگر هم بازتاب داشت. ببینم میتوانم در بایگانی نسک هایم برایتان پیداش کنم یا نه...[/quote]
سلام و درود.
نگاهی به آن نسک ها انداختم، تنها در یک مورد به کشتزار اشاره شده بود که آن هم قابل اعتنا نیست. نسخه ی ویرایشی فرستاده شد. یک مورد هم بهش افزون شد که همان 30 تا شد.
25. در خان هفتم، رستم دیو سپید را میکشد و خونش را در چشمان افسون شده ی کیکاووس میچکاند و بینایی اش بازمیگردد. زئوس، عقابی را برای رنج و عذاب پرومتئوس گمارده بود تا هر روز جگرش را بخورد و در پایان روز، دوباره زنده شود. به این جرم که آتش خدایان را در اختیار آدمیان گذاشته بود. هرکول او را از این رنج گران می رهاند. این ماموریت در خان های گوناگونی آمده. گرفتار اولی برای بیخردی و دیگری برای باخردی.
پرومتئوس نیز با این رنج افسون شده بود.
[quote='Khwanirath']
در کنار مقایسه ارزشمند شما؛ دو نکته نظرم را جلب کرد.[/quote]
درباره پیل سپید بگویم که بنده اگر درست به یاد داشته باشم، در نامه باستان به آن برخورده بودم. این داستان در نسخه های دستنویس قاهره (796) لندن (841) لنینگراد (849) برلین (894) آمده. با توجه به اینکه چنین داستانی را نیز روایت کردن، همسانی مناسبی برای آن خان هراکلس (= شکوه هرا) دیدم.
درباره کشت نابود کردن اکوان هم در برخی نوشته های تاریخی دیده بودم، در نوشته های 2-3 تا پژوهشگر هم بازتاب داشت. ببینم میتوانم در بایگانی نسک هایم برایتان پیداش کنم یا نه...
البته که کمان و شمشیر هم بوده. ولی گرز مهم ترین و پرآوازه ترین شون بود. مشخصا همه ی پهلوان ها در تیر و کمان اشتراکاتی دارند، ولی در گرز کم دیدم.
خرسند شدیم که پذیرا شدید. نکاتی درباره داستان اِستر را نیز یادداشت کرده ام که ان شاءالله برایتان خواهم فرستاد...
شادکام باشید.
[quote='mt1397']
امید که نکته های نیکی داشته باشد.[/quote]
البته که داشته و از شما تشکر می کنم. ولی در کنار مقایسه ارزشمند شما؛ دو نکته نظرم را جلب کرد.
نخست اینکه رزم رستم و پیل سپید در همه نسخه های شاهنامه نیست (در چاپ مسکو که مطمئنا نیست) و به شخصه هم بعید می دانم سروده فردوسی باشد.
دوم هم اینکه اگر حافظه ام یاری کند؛ اکوان دیو به کشتزار آسیب نمی رساند بلکه به رمه کیخسرو زیان می رسانید.
تتمه ای هم دارد مبنی بر اینکه جنگ افزار هر دو پهلوان تنها گرز نیست. هم شمشیر و هم تیر و کمان است.
از نکاتی که یادداشت کرده اید بی نهایت سپاس گزارم.
با سلام و درود.
جناب Khwanirath، پیش تر گفته بودم که 30 همسانی میان رستم و هرکول را در آورده بودم که البته 29 تا شد و آن را کامل برایتان فرستادم.
8. جنگ افزار هر دو پهلوان گرز است.
9. رستم با کوفتن گرز بر سر پیل سپید، او را از پای در می آورد. هرکول نیز با برآوردن کوبه ای سنگین بر سر شیر نمیانی او را گیج و سپس خفه می کند.
14. خان نخست رستم، نبرد با شیر است، چه اینکه شیر توسط رخش کشته میشود. خان نخست هرکول نیز نبرد با شیر نمیانی است، اما این شیر به دست خود هرکول کشته میشود.
15. در خان سوم رستم با اژدها میجنگد و با یاریِ رخش او را از پا در می آورد. پهلوان یونانی نیز در خان دوم، با اژدهای 9 سر هایدرا مبارزه میکند، او نیز با یاری و راهنمایی برادرزاده ی خود، یولائوس، هایدرا را میکشد.
16. پهلوان یونانی در خان سوم با ماده گوزن زرین کرینیا که کشتزارهای کشاورزی مردم را نابود میکند، می رزمد و او را میکشد. همسانی این خان با خان رستم، مبارزه وی با اکوان دیو است که پوستی زرین دارد و کشتزارها را نابود میکند.
18. رستم در خان پنجم، گوش های دشتبان را از بیخ برمی کند. پهلوان یونانی نیز در هنگام بازگشت از خان نخست، گوش مامورهای مالیاتی را می برد.
24. ربودن رمه ها و اسب های افراسیاب توسط رستم، همسانی نزدیکی با ربودن گاوهای گریون توسط هرکول دارد.
23. خان هشتمِ هرکول، گرفتن اسب های آدمخوار دیومد است. دیومد پادشاه بیسْتون ها مسافران بیگناهی که به سرزمینش گام می گذاشتند، به خورد اسب های خود میداد. این پهلوان برای پایان دادن کردار او، به سرزمینش میرود. در روایتی، هرکول یکی از همراهانش را در نزد اسب ها می گذارد و خود به جنگ دیومد میرود. به هنگام بازگشت، پی میبرد که همراهش توسط اسب ها خورده شده، هرکول خشمگین میشود و دیومد را خوراک اسب ها میکند. این خانِ پهلوان یونانی، همسانی و همانندی ای با مبارزه رستم با کافور آدمخوار دارد که مردمش به آدمخواری آوازه داشتن.
و...
امید که نکته های نیکی داشته باشد.
سپاس.
شما درست می گویید. همانگونه که گفتید نمی شود رستم را با شاهان سنجید. من این حدس و گمان را نیز دارم که برخی از کارهای دیگران انتزاع و برای رستم واحد روایت شده. مانند همان کاری که داریوش با اسفنداتس کرد.
پیشتر که از مردوک گفتم، کم کم به این برآیند رسیده ام که می توان گفت مردوک را با فریدون نیز سنجید؛ چرا که شباهت ها و همسانی هایی با یک دیگر دارند.
در منظومه آفرینش بابلی اِنوما علیش روایت های جالبی آمده. اگر درست یادم باشد این نوشته در نَسک «بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین» پیوست شده. گفته شده در عدم آپسو (= آب شیرین) و تیامت (= آب تلخ) بودن. از اینان ایزدان پدیدار می شوند. برای پسر و دختر آپسو و تیامت یعنی انشار و کیشار فرزندی به نام نودیمود-ائا (= Nudimmud-Ea/خدای زمین) زاده می شود. این فرزند از نیرو و خردی بسیار بهره مند بود. از این رو، در میان دیگر ایزدان اختلاف می افتد. آپسو به تیامت می گوید که ایزدان را نابود کند تا به آرامش برسند. داستان ادامه پیدا می کند، تا آنکه نودیمود-ائا، آپسو را به بند می کشد. با دامکینا (= Damkina/همسر راستین) پیوند زناشویی می بندد. از این دو مردوک پدید می آید. دیگر ایزدان از پس تیامت بر نمی آیند تا آنکه نودیمود-ائا، مردوک را برای شکست او می فرستد و غیره...
همانی ها از این قرار است: 1. در شاهنامه ابلیس، ضحاک را مانند بلایی بر سر مردم می فرستد. تیامت نیز چون بلایی بر سر ایزدان و نظم سرزمین است 2. تا براندازی تیامت، روزگار درازی می گذرد. دوره ی فرمانروایی ضحاک نیز دیر زمان است. 3. مردوک برای کشتن تیامت رهسپار می شود. فریدون نیز برای کشتن ضحاک چنین است. 4. مردوک با گرز بر سر تیامت می کوبد. فریدون نیز با گرز گاوسر بر سر ضجاک می زند. 5. مردوک هاله ای گرد بر سر داد، که این ما را یاد فره ایزدی فریدون می اندازد. 6. انشار که همراه مردوک است، دارای یک درفش است. این همانی با درفش کاویانی دارد و کاوه همراه فریدون بود. 7. سخنِ مردوک را برای ترساندن هیولاها بر زبان جاری می شود، همانگونه که نام فریدون نیز برای چیرگی بر دیوان جاری می شود. 8. کیشار و انشار برای فرو نشاندن تیامت کوشش می کنند، ارمایل و گرمایل برای نجات جوانان و بی تاثیر کار ضحاک دست به کار می شوند. 9. مردوک بدون درگیری با تیامت، او را شکست می دهد. فریدون نیز بدون جنگ بزرگی، ضحاک را شکست می دهد.
تیامت که 2 چهره دارید یکی مثبت و دیگری منفی. نخست، نظمی در جامعه برقرار می کند (= مثبت)، وانگهی به چهره ای شرور و بی نظم دگرگون می شود (= منفی). این می تواند همانی ای با دو چهره مثبت و منفی جمشید دارد.
مردوک با داشتن مار موشهوشو، و به زنجیر کشیده شدنش در به دست انشار همانی ای با ضجاک نیز دارد. گویا وی نیز دو چهره داشته است. به نظر میاد مردوک را می توان از مر-دوهکهه دانست: مر باشد مار و دوهکهه که شباهتی با دهاکه دارد به چمِ مرد دانست.
پیروزی مردوک بر تیامت، بازتابی اسطوره ای از به قدرت رسیدن اموری ها و حمورابی می تواند باشد.
یک سخنی نیز برای خنده بگویم، نام این آپسو که ایزد آب شیرین بوده، برایم جالب است. آپ به بلوچی آب است و سو هم به ترکی به معنی آب است
[quote='mt1397']سلام.
چنان به نظر می رسد که رستم یک تن نبوده، بلکه چند تن بوده اند و استاد آنها را در یک تن گرد آورده. مانند رستم اول که آترادات (= آفریدۀ آتش) است، همان پهلوان مادی ها که آشوریان (= دیوان مازندران) را در هم کوبید، رستم کشنده ی اسفندیار که با داریوش کشنده ی اسفنداتس (= گئوماته مغ/بردیا/سپنداته/حضرت زرتشت (ع) و...) همسانی دارد، رستم کشنده ی اشکبوس و کاموس که همسانی و شباهتی به ماجرای ولگش یا ولخش سوم اشکانی دارد، رستم کشنده ی سهراب (= شاهپور سردار قباد ساسانی). رستم چاه شغاد که با کشتن شدن پیروز ساسانی همسانی دارد.
[/quote]
سلام
چند شخصیت داشتن رستم را نفی نمی کنم. ولی اولا برابر دانستن رستم با داریوش بی مبناست و ثانیا پیروز ساسانی از این قاعده خارج است.
بنده گمان می کنم شخصیت راستین رستم متعلق به زمان اشکانیان و در نهایت "پهلوان رستم سورن پهلو" یا همان "سورنا" باشد که قصص تاریخی شخصیت هایی چون آترادات به آن الحاق شده. متن لینک
توجه کنید که به هیچ عنوان نمی توان این همانی مشخصی بین رستم و پادشاهان ایرانی برقرار نمود.
سلام.
چنان به نظر می رسد که رستم یک تن نبوده، بلکه چند تن بوده اند و استاد آنها را در یک تن گرد آورده. مانند رستم اول که آترادات (= آفریدۀ آتش) است، همان پهلوان مادی ها که آشوریان (= دیوان مازندران) را در هم کوبید، رستم کشنده ی اسفندیار که با داریوش کشنده ی اسفنداتس (= گئوماته مغ/بردیا/سپنداته/حضرت زرتشت (ع) و...) همسانی دارد، رستم کشنده ی اشکبوس و کاموس که همسانی و شباهتی به ماجرای ولگش یا ولخش سوم اشکانی دارد، رستم کشنده ی سهراب (= شاهپور سردار قباد ساسانی). رستم چاه شغاد که با کشتن شدن پیروز ساسانی همسانی دارد.
جز رستم اول که نامش در اوستا و نسک های پهلوی آمده، گویا دیگر رستم ها به گونه ی شفاهی به استاد رسیدن و آنها را یا یکی دانسته، یا یکی پنداشته.
نام سهراب را نیز می توان سهر- را همان سور لکی و کُردی در چشم گرفت که به چمِ قرمز است و -اب که همان آب می باشد، روی هم یعنی آب سرخ/خون. بسا که به ریخته شدن خونش به دست پدر اشاره داشته باشد. در زبان لکی به وی سورآو و گویا در زبان کُردی سورئاو گفته می شود. خود این واژه sur و suxr در زبان پهلوی موجود است.
[quote='Khwanirath']
البته این در صورتی است که این-همانیِ آترادات و رستم را بپذیریم. من هنوز در دگردیسی این دو نام به یکدیگر به قطعیتی نرسیده ام. وانگهی، آفریده ی آتش دانستن رستم، هیچ ارتباطی به وی پیدا نمی کند. خصوصا اینکه رستم به دُژدینی متهم بوده است.[/quote]
سلام.
از آنجایی که آترادات قهرمان دوره مادها (= کیانیان)، آشوریان (= دیوان مازندران) را در شهر آمل شکست داده است، بعدا تحت القاب رستم (= پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) و گرشاسب (= در هم شکنندۀ راهزنان) و آذربرزین معرفی شده است. آذربرزین نیز از دو واژه آذر (= آتش) و برزین متشکل شده، که برزین در زبان لکی به ریخت بَرز و در زبان کُردی بِرز و در بلوچی بُرز برجای مانده و به چمِ بلندی است، و نشان از ارجمندی و بلندبالایی دارد. روی هم یعنی آتش ارجمند/بلندبالا.
البته از دید من، نمی توان لقب آفریدۀ آتش را به آتش در نزد زرتشتیان ربط و پیوند داد.
[quote='mt1397']با سلام و درود.
جناب Khwanirath بزرگوار،
آگرادات را می توان از آمیختگی دو واژه آگر (= در زبان لکی به چم آتش) و ادات (= کوتاه شده اش داتَ به چم آفریده) دانست و روی هم یعنی آفریدۀ آتش.
در باب آتر (= آتش، که ریخت دیگر آن آذر می باشد) نیز همین است. و در نام آتروپاتکان (= مکان نگهداری آتش مقدس) میتوان دید. آفریدۀ آتش در نام تاریخی رستم برجای مانده است.[/quote]
سلام بر شما و تشکر فراوان
البته این در صورتی است که این-همانیِ آترادات و رستم را بپذیریم. من هنوز در دگردیسی این دو نام به یکدیگر به قطعیتی نرسیده ام. وانگهی، آفریده ی آتش دانستن رستم، هیچ ارتباطی به وی پیدا نمی کند. خصوصا اینکه رستم به دُژدینی متهم بوده است.
با سلام و درود.
جناب Khwanirath بزرگوار، آگرادات را می توان از آمیختگی دو واژه آگر (= در زبان لکی به چم آتش) و ادات (= کوتاه شده اش داتَ به چم آفریده) دانست و روی هم یعنی آفریدۀ آتش.
در باب آتر (= آتش، که ریخت دیگر آن آذر می باشد) نیز همین است. و در نام آتروپاتکان (= مکان نگهداری آتش مقدس) میتوان دید. آفریدۀ آتش در نام تاریخی رستم برجای مانده است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شاهنامه - دفتر 2
دوم هم اینکه اگر حافظه ام یاری کند؛ اکوان دیو به کشتزار آسیب نمی رساند بلکه به رمه کیخسرو زیان می رسانید.[/quote]
[quote='mt1397']
درباره کشت نابود کردن اکوان هم در برخی نوشته های تاریخی دیده بودم، در نوشته های 2-3 تا پژوهشگر هم بازتاب داشت. ببینم میتوانم در بایگانی نسک هایم برایتان پیداش کنم یا نه...[/quote]
سلام و درود.
نگاهی به آن نسک ها انداختم، تنها در یک مورد به کشتزار اشاره شده بود که آن هم قابل اعتنا نیست. نسخه ی ویرایشی فرستاده شد. یک مورد هم بهش افزون شد که همان 30 تا شد.
25. در خان هفتم، رستم دیو سپید را میکشد و خونش را در چشمان افسون شده ی کیکاووس میچکاند و بینایی اش بازمیگردد. زئوس، عقابی را برای رنج و عذاب پرومتئوس گمارده بود تا هر روز جگرش را بخورد و در پایان روز، دوباره زنده شود. به این جرم که آتش خدایان را در اختیار آدمیان گذاشته بود. هرکول او را از این رنج گران می رهاند. این ماموریت در خان های گوناگونی آمده. گرفتار اولی برای بیخردی و دیگری برای باخردی.
پرومتئوس نیز با این رنج افسون شده بود.
در کنار مقایسه ارزشمند شما؛ دو نکته نظرم را جلب کرد.[/quote]
درباره پیل سپید بگویم که بنده اگر درست به یاد داشته باشم، در نامه باستان به آن برخورده بودم. این داستان در نسخه های دستنویس قاهره (796) لندن (841) لنینگراد (849) برلین (894) آمده. با توجه به اینکه چنین داستانی را نیز روایت کردن، همسانی مناسبی برای آن خان هراکلس (= شکوه هرا) دیدم.
درباره کشت نابود کردن اکوان هم در برخی نوشته های تاریخی دیده بودم، در نوشته های 2-3 تا پژوهشگر هم بازتاب داشت. ببینم میتوانم در بایگانی نسک هایم برایتان پیداش کنم یا نه...
البته که کمان و شمشیر هم بوده. ولی گرز مهم ترین و پرآوازه ترین شون بود. مشخصا همه ی پهلوان ها در تیر و کمان اشتراکاتی دارند، ولی در گرز کم دیدم.
خرسند شدیم که پذیرا شدید. نکاتی درباره داستان اِستر را نیز یادداشت کرده ام که ان شاءالله برایتان خواهم فرستاد...
شادکام باشید.
امید که نکته های نیکی داشته باشد.[/quote]
البته که داشته و از شما تشکر می کنم. ولی در کنار مقایسه ارزشمند شما؛ دو نکته نظرم را جلب کرد.
نخست اینکه رزم رستم و پیل سپید در همه نسخه های شاهنامه نیست (در چاپ مسکو که مطمئنا نیست) و به شخصه هم بعید می دانم سروده فردوسی باشد.
دوم هم اینکه اگر حافظه ام یاری کند؛ اکوان دیو به کشتزار آسیب نمی رساند بلکه به رمه کیخسرو زیان می رسانید.
تتمه ای هم دارد مبنی بر اینکه جنگ افزار هر دو پهلوان تنها گرز نیست. هم شمشیر و هم تیر و کمان است.
از نکاتی که یادداشت کرده اید بی نهایت سپاس گزارم.
جناب Khwanirath، پیش تر گفته بودم که 30 همسانی میان رستم و هرکول را در آورده بودم که البته 29 تا شد و آن را کامل برایتان فرستادم.
8. جنگ افزار هر دو پهلوان گرز است.
9. رستم با کوفتن گرز بر سر پیل سپید، او را از پای در می آورد. هرکول نیز با برآوردن کوبه ای سنگین بر سر شیر نمیانی او را گیج و سپس خفه می کند.
14. خان نخست رستم، نبرد با شیر است، چه اینکه شیر توسط رخش کشته میشود. خان نخست هرکول نیز نبرد با شیر نمیانی است، اما این شیر به دست خود هرکول کشته میشود.
15. در خان سوم رستم با اژدها میجنگد و با یاریِ رخش او را از پا در می آورد. پهلوان یونانی نیز در خان دوم، با اژدهای 9 سر هایدرا مبارزه میکند، او نیز با یاری و راهنمایی برادرزاده ی خود، یولائوس، هایدرا را میکشد.
16. پهلوان یونانی در خان سوم با ماده گوزن زرین کرینیا که کشتزارهای کشاورزی مردم را نابود میکند، می رزمد و او را میکشد. همسانی این خان با خان رستم، مبارزه وی با اکوان دیو است که پوستی زرین دارد و کشتزارها را نابود میکند.
18. رستم در خان پنجم، گوش های دشتبان را از بیخ برمی کند. پهلوان یونانی نیز در هنگام بازگشت از خان نخست، گوش مامورهای مالیاتی را می برد.
24. ربودن رمه ها و اسب های افراسیاب توسط رستم، همسانی نزدیکی با ربودن گاوهای گریون توسط هرکول دارد.
23. خان هشتمِ هرکول، گرفتن اسب های آدمخوار دیومد است. دیومد پادشاه بیسْتون ها مسافران بیگناهی که به سرزمینش گام می گذاشتند، به خورد اسب های خود میداد. این پهلوان برای پایان دادن کردار او، به سرزمینش میرود. در روایتی، هرکول یکی از همراهانش را در نزد اسب ها می گذارد و خود به جنگ دیومد میرود. به هنگام بازگشت، پی میبرد که همراهش توسط اسب ها خورده شده، هرکول خشمگین میشود و دیومد را خوراک اسب ها میکند. این خانِ پهلوان یونانی، همسانی و همانندی ای با مبارزه رستم با کافور آدمخوار دارد که مردمش به آدمخواری آوازه داشتن.
و...
امید که نکته های نیکی داشته باشد.
شما درست می گویید. همانگونه که گفتید نمی شود رستم را با شاهان سنجید. من این حدس و گمان را نیز دارم که برخی از کارهای دیگران انتزاع و برای رستم واحد روایت شده. مانند همان کاری که داریوش با اسفنداتس کرد.
پیشتر که از مردوک گفتم، کم کم به این برآیند رسیده ام که می توان گفت مردوک را با فریدون نیز سنجید؛ چرا که شباهت ها و همسانی هایی با یک دیگر دارند.
در منظومه آفرینش بابلی اِنوما علیش روایت های جالبی آمده. اگر درست یادم باشد این نوشته در نَسک «بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین» پیوست شده. گفته شده در عدم آپسو (= آب شیرین) و تیامت (= آب تلخ) بودن. از اینان ایزدان پدیدار می شوند. برای پسر و دختر آپسو و تیامت یعنی انشار و کیشار فرزندی به نام نودیمود-ائا (= Nudimmud-Ea/خدای زمین) زاده می شود. این فرزند از نیرو و خردی بسیار بهره مند بود. از این رو، در میان دیگر ایزدان اختلاف می افتد. آپسو به تیامت می گوید که ایزدان را نابود کند تا به آرامش برسند. داستان ادامه پیدا می کند، تا آنکه نودیمود-ائا، آپسو را به بند می کشد. با دامکینا (= Damkina/همسر راستین) پیوند زناشویی می بندد. از این دو مردوک پدید می آید. دیگر ایزدان از پس تیامت بر نمی آیند تا آنکه نودیمود-ائا، مردوک را برای شکست او می فرستد و غیره...
همانی ها از این قرار است: 1. در شاهنامه ابلیس، ضحاک را مانند بلایی بر سر مردم می فرستد. تیامت نیز چون بلایی بر سر ایزدان و نظم سرزمین است 2. تا براندازی تیامت، روزگار درازی می گذرد. دوره ی فرمانروایی ضحاک نیز دیر زمان است. 3. مردوک برای کشتن تیامت رهسپار می شود. فریدون نیز برای کشتن ضحاک چنین است. 4. مردوک با گرز بر سر تیامت می کوبد. فریدون نیز با گرز گاوسر بر سر ضجاک می زند. 5. مردوک هاله ای گرد بر سر داد، که این ما را یاد فره ایزدی فریدون می اندازد. 6. انشار که همراه مردوک است، دارای یک درفش است. این همانی با درفش کاویانی دارد و کاوه همراه فریدون بود. 7. سخنِ مردوک را برای ترساندن هیولاها بر زبان جاری می شود، همانگونه که نام فریدون نیز برای چیرگی بر دیوان جاری می شود. 8. کیشار و انشار برای فرو نشاندن تیامت کوشش می کنند، ارمایل و گرمایل برای نجات جوانان و بی تاثیر کار ضحاک دست به کار می شوند. 9. مردوک بدون درگیری با تیامت، او را شکست می دهد. فریدون نیز بدون جنگ بزرگی، ضحاک را شکست می دهد.
تیامت که 2 چهره دارید یکی مثبت و دیگری منفی. نخست، نظمی در جامعه برقرار می کند (= مثبت)، وانگهی به چهره ای شرور و بی نظم دگرگون می شود (= منفی). این می تواند همانی ای با دو چهره مثبت و منفی جمشید دارد.
مردوک با داشتن مار موشهوشو، و به زنجیر کشیده شدنش در به دست انشار همانی ای با ضجاک نیز دارد. گویا وی نیز دو چهره داشته است. به نظر میاد مردوک را می توان از مر-دوهکهه دانست: مر باشد مار و دوهکهه که شباهتی با دهاکه دارد به چمِ مرد دانست.
پیروزی مردوک بر تیامت، بازتابی اسطوره ای از به قدرت رسیدن اموری ها و حمورابی می تواند باشد.
یک سخنی نیز برای خنده بگویم، نام این آپسو که ایزد آب شیرین بوده، برایم جالب است. آپ به بلوچی آب است و سو هم به ترکی به معنی آب است
چنان به نظر می رسد که رستم یک تن نبوده، بلکه چند تن بوده اند و استاد آنها را در یک تن گرد آورده. مانند رستم اول که آترادات (= آفریدۀ آتش) است، همان پهلوان مادی ها که آشوریان (= دیوان مازندران) را در هم کوبید، رستم کشنده ی اسفندیار که با داریوش کشنده ی اسفنداتس (= گئوماته مغ/بردیا/سپنداته/حضرت زرتشت (ع) و...) همسانی دارد، رستم کشنده ی اشکبوس و کاموس که همسانی و شباهتی به ماجرای ولگش یا ولخش سوم اشکانی دارد، رستم کشنده ی سهراب (= شاهپور سردار قباد ساسانی). رستم چاه شغاد که با کشتن شدن پیروز ساسانی همسانی دارد.
[/quote]
سلام
چند شخصیت داشتن رستم را نفی نمی کنم. ولی اولا برابر دانستن رستم با داریوش بی مبناست و ثانیا پیروز ساسانی از این قاعده خارج است.
بنده گمان می کنم شخصیت راستین رستم متعلق به زمان اشکانیان و در نهایت "پهلوان رستم سورن پهلو" یا همان "سورنا" باشد که قصص تاریخی شخصیت هایی چون آترادات به آن الحاق شده.
متن لینک
توجه کنید که به هیچ عنوان نمی توان این همانی مشخصی بین رستم و پادشاهان ایرانی برقرار نمود.
چنان به نظر می رسد که رستم یک تن نبوده، بلکه چند تن بوده اند و استاد آنها را در یک تن گرد آورده. مانند رستم اول که آترادات (= آفریدۀ آتش) است، همان پهلوان مادی ها که آشوریان (= دیوان مازندران) را در هم کوبید، رستم کشنده ی اسفندیار که با داریوش کشنده ی اسفنداتس (= گئوماته مغ/بردیا/سپنداته/حضرت زرتشت (ع) و...) همسانی دارد، رستم کشنده ی اشکبوس و کاموس که همسانی و شباهتی به ماجرای ولگش یا ولخش سوم اشکانی دارد، رستم کشنده ی سهراب (= شاهپور سردار قباد ساسانی). رستم چاه شغاد که با کشتن شدن پیروز ساسانی همسانی دارد.
جز رستم اول که نامش در اوستا و نسک های پهلوی آمده، گویا دیگر رستم ها به گونه ی شفاهی به استاد رسیدن و آنها را یا یکی دانسته، یا یکی پنداشته.
نام سهراب را نیز می توان سهر- را همان سور لکی و کُردی در چشم گرفت که به چمِ قرمز است و -اب که همان آب می باشد، روی هم یعنی آب سرخ/خون. بسا که به ریخته شدن خونش به دست پدر اشاره داشته باشد. در زبان لکی به وی سورآو و گویا در زبان کُردی سورئاو گفته می شود. خود این واژه sur و suxr در زبان پهلوی موجود است.
البته این در صورتی است که این-همانیِ آترادات و رستم را بپذیریم. من هنوز در دگردیسی این دو نام به یکدیگر به قطعیتی نرسیده ام. وانگهی، آفریده ی آتش دانستن رستم، هیچ ارتباطی به وی پیدا نمی کند. خصوصا اینکه رستم به دُژدینی متهم بوده است.[/quote]
سلام.
از آنجایی که آترادات قهرمان دوره مادها (= کیانیان)، آشوریان (= دیوان مازندران) را در شهر آمل شکست داده است، بعدا تحت القاب رستم (= پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) و گرشاسب (= در هم شکنندۀ راهزنان) و آذربرزین معرفی شده است.
آذربرزین نیز از دو واژه آذر (= آتش) و برزین متشکل شده، که برزین در زبان لکی به ریخت بَرز و در زبان کُردی بِرز و در بلوچی بُرز برجای مانده و به چمِ بلندی است، و نشان از ارجمندی و بلندبالایی دارد. روی هم یعنی آتش ارجمند/بلندبالا.
البته از دید من، نمی توان لقب آفریدۀ آتش را به آتش در نزد زرتشتیان ربط و پیوند داد.
جناب Khwanirath بزرگوار،
آگرادات را می توان از آمیختگی دو واژه آگر (= در زبان لکی به چم آتش) و ادات (= کوتاه شده اش داتَ به چم آفریده) دانست و روی هم یعنی آفریدۀ آتش.
در باب آتر (= آتش، که ریخت دیگر آن آذر می باشد) نیز همین است. و در نام آتروپاتکان (= مکان نگهداری آتش مقدس) میتوان دید. آفریدۀ آتش در نام تاریخی رستم برجای مانده است.[/quote]
سلام بر شما و تشکر فراوان
البته این در صورتی است که این-همانیِ آترادات و رستم را بپذیریم. من هنوز در دگردیسی این دو نام به یکدیگر به قطعیتی نرسیده ام. وانگهی، آفریده ی آتش دانستن رستم، هیچ ارتباطی به وی پیدا نمی کند. خصوصا اینکه رستم به دُژدینی متهم بوده است.
جناب Khwanirath بزرگوار،
آگرادات را می توان از آمیختگی دو واژه آگر (= در زبان لکی به چم آتش) و ادات (= کوتاه شده اش داتَ به چم آفریده) دانست و روی هم یعنی آفریدۀ آتش.
در باب آتر (= آتش، که ریخت دیگر آن آذر می باشد) نیز همین است. و در نام آتروپاتکان (= مکان نگهداری آتش مقدس) میتوان دید. آفریدۀ آتش در نام تاریخی رستم برجای مانده است.