رسته‌ها
راهی از بن بست: درباره خط فارسی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 31 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 31 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
71
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
simin
simin
1394/08/06

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی راهی از بن بست: درباره خط فارسی

تعداد دیدگاه‌ها:
14
سلام عزیزان
متن کتاب دانلود نمیشود لطفا عنایت بفرمایید .سپاسگزارم.
تغییر خط هزینه زیادی دارد: هم مادی و هم معنوی. نمیدان با سبک سنگین کردن این هزینه ها به چه نتیجه ای میتوان رسید. ولی حداقل حسن این بحثها این است که همین خط خودمان کمی اصلاح شود.

قبلا دوستان تذکر داده بودن که خط جزو فرهنگ حساب نمیشه از نظر من هم خط جزو فرهنگ حساب نمیشه بلکه یک صنعت هست مثل صنعت فیلمسازی صنعت هوانوردی صنعت ماشین سازی و الی آخر ... برای اینکه در این مورد مثال عینی تری زده باشم :
زبان و خط انگلیسی متعلق به انگلیسی ها هست آیا تا کنون دیدید که یک انگلیسی با تکبر و نخوت در باره زبان و خط انگلیسی حرف بزنه ! مطمئنا خیر بلکه ما می بینیم انگلیسی ها بیشترین خدمت و کمک به این زبان کرده اند تا مردم دنیا بصورت ساده تری با یکدیگر ارتباط برقرار کنند ... از نظر من زبان و خط انگلیسی یکی از مهمترین مصنوعات بشری هست که کمک بسیاری به فهم بشری کرده است ... پس زبان و خط جزو صنایع بشری هست و چه بهتر که ما از بهترین صنعت روز که زبان انگلیسی هست استفاده کنیم
[quote='behdad1970']بگذارید دوباره به کشور تاجیکستات برگردیم از نظر من کشور تاجیکستان بهترین مثال والگو برای تغییر و خط زبان فارسی هست تاجیک ها چه کودک و چه بزرگسال اشعار ایرانی و تاجیکی را صحیح میخوانند در صورتی که شعر خوانی برای ما ایرانی ها به نوعی شکنجه محسوب میشود تاجیکها حتی نماز و قرآن را هم صحیح تر از ما میخوانند و جالبتر اینکه در تاجیکستات بیسوادی اصلا معنا ندارد در صورتی که ایران طبق آخرین آمارها هنوز چندین میلیون نفر بیسواد دارد!!![/quote]
درست میفرمایید شاید استفاده از خط لاتین بهتر بتواند زیر و بم زبان را ثبت کند (البته اعرابگذاری در خط خودمان هم همین کار را میکند ولی بخاطر روند رو به رشد نوشتن ماشینی اعرابگذاری هم سخت میشود). اما تغییر خط در تاجیکستان ارادی نبود و مثل خیلی از تغییرات اجباری دیگر که خودمان هم تجربه اش را داریم، کار پیش رفته است. در ضمن به این هم بیندیشید که این خط فارسی را اگر کنار بگذارید بخش مهمی از هویت تاریخیمان هم با ان از خاطر میرود. یکی از هنرهای اصیل در ایران خطاطی است که با این کار قیدش زده میشود (وقتی کسی نماند که بخواند). تمام متونی که تا به حال، خطی و چاپی، منتشر شده یا بیاستفاده میماند یا با صرف هزینۀ گزافی باید به خط جدید بازچاپ شود. تغییر خط هزینه زیادی دارد: هم مادی و هم معنوی. نمیدان با سبک سنگین کردن این هزینه ها به چه نتیجه ای میتوان رسید. ولی حداقل حسن این بحثها این است که همین خط خودمان کمی اصلاح شود.
من سالهاست که به این نتیجه رسیدم که خط فارسی نارساست و بدرد ما ایرانی ها نمیخوره بخصوص اینکه ما ایرانی ها به شعر هم علاقه داریم که این دیگه قوز بالا قوز هست و خودش یک مصیبت شده برای مثال عرض کنم که بیش از 90 درصد شیرازی ها اصلا نمیتوانند گلستان و بوستان سعدی و همینطور اشعار حافظ را بخوانند در صورتی که کودکان تاجیکستان بخاطر خط روسی مثل آب خوردن اشعار حافظ و سعدی را میخوانند و این بخاطر شباهت های زبان و خط روسی با خط لاتین و زبان انگلیسی می باشد
دوستان دقت کنند خط ما در 3 هزار سال پیش خط میخی بوده به نظر من خط میخی از لحاظ ظاهری شباهت های زیادی با خط لاتین دارد حداقل از نظر انفصال که بیشترین شباهت دارند پس ما نباید در زمینه خط احساسی و تعصبی فکر کنیم از نظر من زبان و خط هم مثل یک صنعت و یک کالا هست درست مثل خط آهن که باعث حرکت قطار و جابجایی انسانها و حمل و نقل کالا می باشد آیا میشود گفت که بخاطر غربی بودن صنعت لکوموتیو ما باید از درشکه و اسب و گاری استفاده کنیم!؟ خب جواب منفی هست چون صنعت ریلی بیشترین خدمت به انسانها انجام داده و هنوز در حال توجه و پیشرفت روز افزون هست....
بگذارید دوباره به کشور تاجیکستات برگردیم از نظر من کشور تاجیکستان بهترین مثال والگو برای تغییر و خط زبان فارسی هست تاجیک ها چه کودک و چه بزرگسال اشعار ایرانی و تاجیکی را صحیح میخوانند در صورتی که شعر خوانی برای ما ایرانی ها به نوعی شکنجه محسوب میشود تاجیکها حتی نماز و قرآن را هم صحیح تر از ما میخوانند و جالبتر اینکه در تاجیکستات بیسوادی اصلا معنا ندارد در صورتی که ایران طبق آخرین آمارها هنوز چندین میلیون نفر بیسواد دارد!!!
یک نکته در کتاب هست که دوست دارم مطرح کنم: در ص 40 به نوشتن کلمات بیگانه با حروف فارسی اشاره شده که امروزه دیگه رایج شده (مثل ایتالیا به جای ایطالیا). ولی بیشتر مثالهای ایشون مربوط به مخرج ق/غ در گویش مردم است: مثل غرغلو به جای قرقلو. نکته اینه که تمام مردم (دست کم در ایران!) این دو مخرج رو جابجا تلفظ نمیکنن و به نظرم (تا جایی که برخورد داشته ام) در بین مردم مرکز ایران بیشتر شنیده میشه. برای مثال به جای قند (قاف) میگن غند. در عوض به جای غِیر میگن قِیر و به جای غاز میگن قاز. ولی در مورد قیر (سیاه مثل قیر) اینطور نیست و بیشتر میگن قیر! ایشون فرقی بین تفاوت در تلفظ مخرج گوینده فارسی و تلفظ اصل واژه فرقی نگذاشته. با این حال جالبه که غلط را قلط ننوشته! در حالیکه قلط تلفظ میکنن!
یک چیزی را در زندگی دریافته ام که هیچگاه معنی را نباید فدای ظاهر کرد ،
اگر کسی صد در صد همه قانون های دستور زبان و نقطه گذاری و املا را مو به مو اجرا کند اما چیزی برای گفتن نداشته باشد و از حرفهایش چیزی نتوان فهمید ، پس این بدرد نمیخورد ،
دیگر اقتصاد سخن است ، که باید برای بازگو کردن یک چیز ،از حاشیه پردازی و عبارتهای بیربط خودداری کرد .
روشنی چه در رفتار و چه در گفتار همیشه بدل مینشیند .
[quote='Daftarpour']خلاصه، چیزهای دیگری هم هست که ناگفته می‌گذارم. خواهش می‌کنم اگر اینها را می‌دانید با بزرگواری خود گستاخیم را ببخشید و اگر نمی‌دانستید باز هم با بزرگواری و انصاف سعی کنید صورت‌های درستشان را به کار ببرید زیرا بعضی تا این موارد نادرست را در گفته یا نوشته‌ای ببینند، حتّی اگر آن گفته و نوشته مفید هم باشد، از کنارش بی‌اعتنا می‌گذرند. شما را به خدا این بحث را به مجادله نکشانید و جسارت مرا کریمانه نادیده بگیرید[/quote]
این ماجرای اما، اما دیگه با شکم درایی من و احمد آرام هم درست نمیشه. زمانی شعرا قاطی شعرشون میکردن حالا مردم تو محاوره هم استفاده میکنن.
شخصا پیروی از قلطهای رایج رو ترجیح میدم ولی همون ارتباطات سریع ما رو وادار میکنه که استانداردهایی رو تعریف کنیم تا حداقل مشکل دانشجوها (درصد اعظم نویسندگان غیور امروز!) در پایان نامه نویسی حل بشه. تا جایی که خودم سروکار داشتم، سرهم و جدانویسی اجداد ادم رو پیش دیدگان احضار میکنه. ولی متوجه شدم که همیشه تمایل دارم کلمات رو اون جوری که تو دبستان یاد گرفتم بنویسم. یعنی هر وقت به این برمیخورم که بیشتر رو رو هم بنویسم یا جدا یاد اون بیشترهای روهم و درشت کتابهای دبستان میفتم. بعضی کلمات رو انگار خدا به هم چسبونده و جدا کردنشون دل ادم رو به درد میاره.
از شما چه پنهون من هنوزم بین ظبط و ضبط گیج میشم. بهتره بنویسیم زبت . ما که نه ظ رو تلفظ میکنیم و نه ط و نه ض.

راستش منم 30 ساله که نمیدانم غلط درست تره یا غلت !
پارسال با پیرزنی امریکایی حرف می‌زدم. از وضع فرهنگ و آموزش و تحصیل و افت سواد امریکایی‌ها ناراضی بود و شکوه‌ها داشت. از من دربارۀ اوضاع ما پرسید که به ایشان اطمینان دادم با این سرعت ارتباطات به نظرم همه جا «اوضاع چنین باشد».
زمانی معلّم دانشگاه بودم. وقتی ترجمۀ فارسی دانشجویان ادبیّات فارسی را از متون انگلیسی می‌خواندم به «راجب» به جای «راجع به» برخوردم. از وضعشان که ابراز ناخرسندی کردم، گفتند یکی از استادهایشان «رازی» (منسوب به ری) را «راضی» می‌نویسد. باور نکردم. می‌دانید که اشتباه وقتی است که کسی چیزی را می‌داند ولی در احوال خاصّی مرتکب اشتباه می‌شود. غلط وقتی است که کسی چیزی را نمی‌داند. خیال کردم استاد مورد بحث هم دچار اشتباه شده باشد تا اینکه روزی دیدم جمع شکستۀ اسم «استاد» را، به جای «اساتید»، «استاتید» می‌گوید و می‌نویسد. راستی آیا اگر «صابون» را «سابون» بنویسیم کف نمی‌کند؟
لُبّ نظریۀ دکتر مصفّا جدانویسی است و در نقطۀ مقابل ایشان مرحوم دکتر فرشیدورد بودند که به چسبیده‌نویسی اعتقاد داشتند، البته نه به این شوری جدانویسی مصفّا و نه به آن صورت که در خطّاطی و نقاشی-خط مرسوم است که مثلاً می‌نویسند «منمشتعلعشقعلیمچکنم» . من شخصاً از دستور خط مرحوم خانلری تبعیّت می‌کنم، عمدتاً.
متأسّفانه امروز می‌بینم بعد از اسامی نکره «را» به کار می‌برند ("دیروز کتابی را خریدم" به جای "دیروز کتابی خریدم") یا در جملات مرکّب «را» را خیلی‌ها بعد از شبه-جملۀ موصولی به کار می‌برند ("کتابی که توصیه کرده بودید را خواندم" به جای "کتابی را که توصیه کرده بودید خواندم"). متأسّفانه در آثار اساتید بزرگ هم «نیز» و «هم» که جای آنها هم مانند «را» بلافاصله پیش از «که» موصولی است ("کتابی را هم که دیروز توصیه کردید خریدم") می‌بینم بعد از شبه-جملۀ موصولی در جملات مرکّب به کار رفته (کتابی را که دیروز توصیه کردید هم خریدم) اگر نام اساتیدی را که «نیز» و «هم» را به این شیوۀ غلط نوشته‌اند ذکر کنم، مانند عشّاقی که چشمشان می‌بیند دلبرشان وفادار نیست ولی قلبشان باور نمی‌کند، قبول نمی‌کنید.
اگر علّت استفاده از «امّا» را بعد از فاعل (یا مبتدا یا نهاد یا صدر ... مثل "من اما گفته‌ام") به شما بگویم مطمئناً می‌پذیرید ولی متأسّفانه اگر بگویم اولین کسی که این غلط را از زبان فرانسه به فارسی وارد کرده نیما بوده و بعد شاملو و دیگران هم از او پیروی کرده‌اند بیرق جنگ با من را بلند می‌کنید. مرحوم احمد آرام همیشه در این موردِ "من امّا" می‌خواست شکم خود را پاره کند. اگر بگویم زبان ابزار ارتباط است و هیچ وقت نمی‌گوییم "فعلاً خسته می‌باشم؛ بگذارید برای بعد" خیال می‌کنید این صورت ادبیِ "فعلاً خسته‌ام؛ بگذارید برای بعد" است. اگر به تأسّی از یعقوب لیث صفّاری بگویم "چیزی را که من اندر نیابم چرا باید گفت" و تکلّم به زبانی خارجی در میان اجتماعی که آن زبان را نمی‌دانند مانند سخنگویی به زبان پارسی سره است باز هم عَلَمِ مخالفت با من را بر می‌افرازید.
خلاصه، چیزهای دیگری هم هست که ناگفته می‌گذارم. خواهش می‌کنم اگر اینها را می‌دانید با بزرگواری خود گستاخیم را ببخشید و اگر نمی‌دانستید باز هم با بزرگواری و انصاف سعی کنید صورت‌های درستشان را به کار ببرید زیرا بعضی تا این موارد نادرست را در گفته یا نوشته‌ای ببینند، حتّی اگر آن گفته و نوشته مفید هم باشد، از کنارش بی‌اعتنا می‌گذرند. شما را به خدا این بحث را به مجادله نکشانید و جسارت مرا کریمانه نادیده بگیرید.

این شکلکها ناخواسته و در نتیجۀ ترکیب علایم سجاوندی با همدیگر پدید آمده‌اند و ربطی به محتوای مطالب ندارند.
[quote='behdad1970']پیش بینی و پیشگویی که نویسنده کتاب در 60 سال پیش کرده دقیقا بر روی اینترنت میشه مشاهده کرد مثلا اگر بر روی سایت دیوار برید غلط هایی میبینید که شاخ در میارید برای نمونه [/quote]
از شما چه پنهون من هنوزم بین ظبط و ضبط گیج میشم. بهتره بنویسیم زبت :D. ما که نه ظ رو تلفظ میکنیم و نه ط و نه ض.
راهی از بن بست: درباره خط فارسی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک