رسته‌ها
نهج البلاغه
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 51 رای
نویسنده:
مترجم:
محمد دشتی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 51 رای
این نسخه از نهج البلاغه به صورت تایپ شده و دارای صفحه آرایی چشم نواز و حجم بسیار کم است .

تعداد صفحات کتاب : 475 صفحه
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
475
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
saeedlatifim
saeedlatifim
1394/08/22
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نهج البلاغه

تعداد دیدگاه‌ها:
289
" ... یهودیان چنانچه که معتقد بودند که ملت ابراهیم از شهر اور، واقع در سومر، مهاجرت کرده ودر حوالی 2200 ق م و هزار سال قببل از موسی در فلسطین مستقر شده اند؛ پیروزی ایشان بر کنعانیان همان استیلای عبرانیان بر زمینی بوده است که خدا به آنان وعده داده است ... "
تاریخ تمدن، ویل دورانت، جلد1، فصل 12
" به نظر برخی موطن زردشت مشرق ایران، یا به عبارتی بهتر در نواهی شرقی ایران بود است؛ منظور از ایران سرزمینی بسیار متفاوت و بسیار پهناور تر از کشور کنونی است که تا سال 1934 پیش از میلادی با نام کشور پارس شناخته می شد .. زمان زرتشت به احتمال زیاد به احتمال زیاد حدود 1000 پیش از میلاد باشد نه حدود 600 سال پیش از میلاد. ظاهرا نظر گئو و ویدنگرن بر این قرار گرفته است بسیار مقول هم آن را طرح کرده است ... "
از زردشت تا مانی، گراردو نیولی، درسگفتار جغرافیای اوستا
ابراهیم و زرتشت از لحاظ زمانی و مکانی خیلی دور هستند پس حرفت بی ربط است. در گاهان از دوستان زرتشت چند جا نامبرده اشت ولی نامی از پیامبران قبلی نیامده است. همانطور که دیدی از لحاظ زمانی و مکانی خیلی با هم فاصله دارند. و استناد به یک شعر می کنی؟ خیلی مسخره است. مولانا فکر می کرد افلاطون، پزشک و حافظ فکر می کرد دیوژن است:
شاد شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
سه مصرع اول که واضح است و جالینوس هم پزشک می باشد. (سواد حضرت مولانا :)))
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
دیوژن کلبی در خمره زندگی می کرده است به دلیل مکتب سگ آیینی که عقیده های آن ها به دوری از هرگونه وابستگی به دنیا است و به تعبیت از آن، فقر. به شعر استناد نکن.
"امّا به خاطر اینکه فرعون، سارای - زن اَبرام- را گرفته بود، خداوند بلاهایی سخت بر او و بر کسانی که در دربار او بودند، فرستاد. پس فرعون به دنبال اَبرام فرستاد و از او پرسید: «این چه کاری بود که کردی؟ چرا به من نگفتی که این زن همسر توست؟ "
پیدایش، فصل 12، آیه 17 - 18
اولا که خدا ابراهیم را فرستاد ابراهیم رفت زندگی کند و ابراهیم از ترس جانش دروغ گفت، فرعونیان ساره را دیدند و بردند. مثل اینکه اینا رو یاد رفت یا چشمت مشکل داره، مستقیما آیاتشو فرستادم. خیلی جالبه خودت قبول کردی که برای حفاظت گفته بعد دوباره منفعت هم بدون دلیل می گذار کنارش تو از رفتار فرعون به نیت ابراهیم دست پیدا می کنی؟ این ها دو نفر جداگانه هستند. مثلا به ما میگی برم پیش فلانی کمک بکنه، و میری از طرف پول قرض کنی ولی طرف بهت قرض نمیده بلکه بهت هدیه اش می کنه ما باید بگیم تو رفتی گدایی؟ تازه این مستقیما به پول ربط داشت نه ابراهیم که اصلا نزدیک فرعونیان نشد. ثانیا اگر اینطور هست و بالا دید خداوند از این کار بدش می آید، چرا دوباره چرا به ابی ملک گفت این خواهرم است؟. تو تورات هم نوشته شد که ابی ملک هم دچار بلا شد. ابرام بیکاره؟ :D
اینم متن عبری و ترجمه انگلیسی از آیه 13:
"אמרי־נא אחתי את למען ייטב־לי בעבורך וחיתה נפשי בגללך"
" You Please say that you are my sister so that it may go well with me because of you, and that I may live on account of"
اولا "خوب رود، خوب طی شود :Go well" و ثانیا "خوب, خوش, بسیار خوب, سالم, راحت, تندرست :Well" و "خوب, خیر, خوش, نیک, نیکو, شایسته, کامیابی :Good"، ثالثا در جمله "with" آمده است یعنی "با"، نه "to" یعنی به. معنای آن پس می شود. اولا "با من خوب رود " نه "به من خوب شود"، ثانیا ما فقط یک خوبی در زبان فارسی داریم که در همه جا یک معنی می دهد. ترجمه انگلیسی دقت بیشتری دارد. (البته این هم توضیح اضافه بود و گرنه در متن داستان، هم الان و هم در نظر قبل کاملا مشخص کردم و این هم از اول نگفتم که فکر نکنی گیر ما رو یک کلمه است.) ضمنا در ترجمه شریف آمده است "به خوبی رفتار شود".ما گفتیم "علت سنت، اسوه بودن پیامبر است" نه "علت اسوه بودن پیامبر، سنت است" اینجا برای دومین بار مغالطه "ایهام انعکاس" به کار بردی. این رو هم میگم تا ببینی چقدر استدلالت ضعیف است: تازه اگر هم مغالطه ات را قبول کنیم. داری تمثیل می کنی؛ سه نوع استدلال است " قیاس - استقراء - تمثیل" که تمثیل از همه آن ضعیف تر است و به نسبیت گرایش دارد. از آن طرف هم می توانیم ابراهیم را به پیامبر تمثیل کنیم: "پس پیروان ابراهیم احادیث آن را جمع نکردند" یا "این کتاب هست ولی به دست ما نرسیده است." اولا گوشورون افسانه آفرینش بود که از اول اختلاف سر این بود. حالا شد بی ربط؟ و گفتم تجانس ندارد از لحاظ ساختاری این دو کتاب به علت تکرار بیش از حد. تَقْوِیمٍ : دارای قوام کردن، قوام عبارت است از هر چیز و هر وضع و هر شرطی که ثبات و بقایش نیازمند بدان است. (رجوع شود به فرهنگ واژگان قرآن.) آن ترجمه فولادوند بود حالا ما کاری نداریم به سایر ترجمه ها که منظورشان زمان نیست. این اخلاق خداوند که با این نوع مخلوقش چه گونه رفتار می کند، ربطی به بحث ندارد (پس لازم نبود آیه بعد را بیاورم). و آن ضعف، ضعف جسمانی است و در گاهان در برابر حفاظت گفته شد. خودت قبلا گفتی ابراهیم و سایر پیامبران مسلمان بودند؛ پس حرفت تناقض دارد. و کلمات "اینجا" یا "سرزمین" نیامده است. پس از خودت نظر نده. مغالطه "حفظ پیش‌فرض" نکن.
[quote='Amin4ty']آمده ایی اینجا نشخوار می کنی
تا فردا وقت داری جواب بدی وگرنه هیچی
عضی وقت ها هم چکت کردم دیدم اومدی و رفتی
متاسفانه اینقدر نادان هستی که باید برای تو مقاله نوشت
به شدت کودکان لجوج، مغالطه باز و نادان از فهم هستی
[/quote]
از مسیر اصلی گفتگو خارج نشویم.
متن تورات خیلی واضح -البته در کنار مسئله حفظ جان ابراهیم-از طمع وی به کسب "خوبی" سخن می گوید که مطامع دنیوی ست. اصل بحث این است: سنت ابراهیم کجاست؟ کدام کتاب حدیث از ابراهیم است؟ ساده اینکه چنین کتابی وجود ندارد. پس اسوه حسنه بودن ابراهیم به معنای پیروی از ابراهیمی است که در کلام الله به ما می شناساند نه پیروی از احادیث ابراهیم. در نتیجه اسوه حسنه بودن پیامبر اسلام هم همین خواهد بود نه به معنای پیروی از سنت!
بخش زیادی از سخن شما به مسئله بی ربطی مثل گوشورون اختصاص داده شده که چون بی ارتباط به بحث ماست از آن می گذرم. مختصر آنکه "اشه" چه به معنای حقیقت و چه به معنای واکنش طبیعی در قوانین الهی، در قرآن مصداق دارد.
جالب تر از همه انتخاب گزینشی آیات است. آیه 4 سوره تین را می بینید و آیه 5 را نمی بینید.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ
ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ
ما انسان را در بهترین تقویم خلق گردیم. سپس او را به اسفل السافلین بازگرداندیم.
در آیات متعدد در قرآن، انسان سرزنش می شود. و البته همانطور هم که اشاره کردید اشاره ای به اشرف بودن انسان در قرآن نیامده است.
از یکی از بندهای بی ارتباط اشتودگاه برداشت کردید که زرتشت پیامبری الهی نیست. چرا؟ چون نخستین کسی است که به "این کار" برگزیده شده است که معنای آن این است که ایمان را در دل کسانی که دین بر ایشان عرضه شده، جای دهد. ببینیم آیا در قرآن هم این منش مصداق دارد؟ در آیه 163 انعام از قول پیامبر:
لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ
(بگو) او را شریکى نیست و بر این دستور یافته‏ ام و من نخستین مسلمانم
در حالی که قبل از این دیدیم که بسیار پیش تر از پیامبر اسلام، ابراهیم مسلمان بود. نخست آموزگار بودن زرتشت و نخست مسلمان بودن محمد، جمله ای تفسیرپذیر است. به این معنا که در زمانه خود و در سرزمین خود نخستین هستند.
از زبان گوشورون نوشتید که "من باید به پیشتیبانی نارسای مردی ناتوان باشم؟" در قرآن هم به چنین مسئله ای اشاره دارد: وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا
و انسان ضعیف خلق شد.
البته نمی خواهم بدان بپردازم و حرفی نسبی است. ولی بعضاً یافت شده اند کسانی که ابراهیم را همان زرتشت می خوانند. در گرشاسپ نامه:
پیمبر براهیم بود آن زمان
بُدش نام زرتشت در آسمان
که البته جای بحث این مسئله نیست و فعلاً بدان نمی پردازم.
با تو حرف زدن بیشتر از این بی فایده تا قبل از 12 شب این بحث تمام می شود. چون به شدت کودکان لجوج، مغالطه باز و نادان از فهم هستی و همین قدر کافی است.
" ... برخی نقوش یافت شده در اطراف دانوب، گاو را بر فراز زرورقی بر فراز آسمان قرار می دهد. شاید این صحنه بخواهد گاو را به صورتی نمادین درون ماه (آسمان) قرار دهد. اگر گفته پورفیر را باو کنیم، گاو همانند و مترادف ماه است و ماه چنانچه که می دانیم آفریننده است و زاد و ولد به فرمان او صورت می گیرد. این نظریه شباهت زیادی با تعبیری دارد که لمل از مراسم قربانی گاو می کند و مبتنی در نوشته های ودا است. ..."
کتاب آیین میترا - فصل افسانه میترا - بخش نبرد گاو با میترا
میترائیسم از ادیان باستان ایرانی پیش از مزدیسنا هست و از میترا در اوستا با نام مهر یاد شده است و شمار ایزدان است و در ریگ یکی از خدایان. تو کتاب آیین میترا اشاره ایی هم کرد که در ودا های چهارگانه است و ما به آن دسترسی نداریم. پس گاو نخست یک اعتقاد رایج بوده است. مثل آیین زرتشت پس از قربانی شدن گاو مخلوقاتی به وجود می آیند و تخمه گاو به ماه می رود. این سه تا : Geosh - Gaw - Gav به ترتیب عوض شدن از گاهانی به پهلوی و فارسی است و آن دو تای اول اگر تلفظ شود قرابت از غلظت آن کاملا معلوم است. (برای پهلوی رجوع شود به فرهنگ پارسی به پهلوی بهرام فره وشی) صحبت از دین هندو ها شد که همونطور خودت هم گفتی نیای برادری ما هستند و قداست و احترام خاصی برای گاو قائل هستند که بیراه نیست به آن بندی که فرستادم.
اولا چرا جواب نمیدی یک لایکی فرستادی برا سیاوش یعنی بود بعضی وقت ها هم چکت کردم دیدم اومدی و رفتی. مثل چنده ماه پیش بچه بازی ش نکنی هر هفته پیام بدی! تا فردا وقت داری جواب بدی وگرنه دیگه هیچی من معطل نیست فردا آخرین روز بحث است از اونجایی که احتمال می دم بری مقاله مخالف گوشورون رو بیاری از اینترنت طبق معمول گفتم قبلش جوابتم بدم و همینجوری پیام بالا رو ندم.
"آنچه از این هات به نظر میرسد این است که زرتشت خود به جستجوی خدا و آفریننده هستی رفته و به درجهای از کمال عقلی و رسایی اندیشه و دروننگری رسیده است که در ارتباط مستقیم با حقیقت قرار گرفته و به شناسایی ذات یکتای آفریدگار و صفات او نایل شده و به آنها پیوسته است. درباره واژههای اصلی و کلیدی گاتاها، تاریخ و زمان زرتشت و اصول آموزشهای او میان خاورشناسان اختلاف نظرهای زیاد و اساسی به چشم میخورد که باید همه آنها را فراموش کرد. واژه گئوش را فقط به معنی گاو به کار میبرند یا زمان زرتشت را فقط ششصد سال پیش از میلاد قلمداد میکنند، در همین کتاب بارها به آن اشاره شده، گئوش به معنی جهان، گوشت و گاو است و در هر کجا به مقتضا ی ساختار فلسفی و تاریخی باید درست معنی شود و زمان زرتشت را از ششصد تا نه هزار سال پیشاز میلاد روایت کردهاند که آنچه مورد توجه بیشتر قرار گرفته 1768 سال پیش از میلاد « جهان » است. در همین هات دیده میشود که اهورامزدا برای درمان دردهای اجتماعی که نماد آن گئوش اوروان است میگوید به زرتشت برای انجام این کار زبانی شیرین و گویا میدهم ، در صورتیکه گئوش اوروان را به روان گاو ترجمه کنند چه ضرورتی دارد که برای تیمار و نگهداری او زبان گویا و شیرین داده شود. بنابراین بدون تردید باید گئوش اوروان را در این بند ضمیر و روان جهان و جامعه انسانی دانست در غیر این صورت وسیله کار زرتشت نمیتوانست بیان و گفتار از روی راستی و خردمندی باشد."
در بالا تا قبل از آنجایی که خط کشیدم خود پورداوود داشت فقط لغت را ترجمه می کرد که بعد از آن پیش فرض خود را دخالت داد، یعنی زرتشت انسان خردمندی است و بعید است از چنین افسانه ایی سخن بگوید. این فلسفه و نمادی را هم که می گوید چرا توضیح نمی دهد چیست؟ با سایر متون آن زمان اگر در دست باشد چرا تطبیق نمی دهد؟ دارد مصادره به مطلوب می کند چون به خیال خودش زرتشت زبان نمادین دارد و فلسفه ایی در آن می بیند. این قضیه ورود با پیش فرض به وفور در دین دیده می شود. استدلالش این است به گاو چرا زبان داده شده است؟ انگار کل گاهان واقع گرا هست و هیچ دیوی درون آن نیست. چه بی معنا.
" قربانی کردن گاو پس از رسیدن به غار، میترا گاو را بر زمین می‌زند و بر پشت آن می‌نشیند و چاقوی خود را بر کتف گاو فرومی‌کند. در این هنگام سگ و مار برای لیسیدن خون گاو می‌آیند و عقرب برای این که بیضهٔ گاو را نیش بزند. سگ نشان پاسداری، مار نشان زندگی و عقرب نماینده اهریمن است که می‌خواهد منی گاو را آلوده کند. از محل زخم گاو سه خوشه گندم و نهال تاک در می‌آیند. این گاو گاوی است که اورمزد خدای بزرگ آفریده تا بدینوسیله فر ایزدی خود را به فرزندانش منتقل کند. در روایات و متون کهن ایرانی آمده‌است که میترا پس از قربانی کردن گاو از آنجا که او ایزد لطف و رحمت است سهم خود از خون گاو (فر اورمزدی) را به روی زمین می‌پاشد و از آن نوروز و رستاخیز طبیعت پدید می‌آید."
متن لینک
"هرجا که قطره ای از خون فشانده شد، زمین سرسبز و باروری پیدا شد و به عبارت دیگر از بدن گاو خوشه های گندم و درخت تاک و سایر نباتات خارج شد"
متن لینک
بندی هست که خیلی قاطع رد می کند که زرتشت پیامبری الهی هست:
"ای اهوره این را از تو می پرسم؛ مرا به درستی پاسخ گوی: کدام دین تو که جهانیان را بهترین دین است و همگام با اشه، جهان هستی بخش را فزونی می بخشد و در پرتوی آرمیتی، گفتار و کردار ما را به سوی راستی رهنمون خواهد شد؟ ای مزدا! من با دانش و گرایش خویش به دین تو روی می آورم _ ای اهوره این را از تو می پرسم؛ مرا به درستی پاسخ گوی: چگونه آرمیتی به نهاد دین آموختگان تو راه خواهد یافت؟ منم نخستین کسی که به این کار برگزید شده ام. همه دیگران را دشمن مینوی می نامم"
سرود دوم - اشتودگاه، هات 44، بند 10 - 11
اینجا باز هم گاهان مشکل دارد چون آرمیتی را توضیح نداده است. حال ما کاری نداریم ولی در بند اول آرمیتی را راهنما دین معرفی کرده است و زرتشت می گوید من نخستین کسی هستم که برای این کار برگزیده شده ام. چه کاری در دین؟ مگر زرتشت پیامبر نبود؟ و پیامبران چه کاری را در دین انجام می دهند؟ ابلاغ کردن. حال همین ابراهیم و نوح که اولوالعزم هستند قبل از زرتشت بودند. متاسفانه اینقدر نادان هستی که باید برای تو مقاله نوشت نه نظر گذاشت تا بفهمی امیدوام جوابت را به دست آورده باشی. جمع بندی این است: ابراهیم خودش نقشه نکشید و جانب خدا مامور شد، کاری به کسی نداشت فرعون نزدیک به آن و همسرش شد. گاهان بسیار نارسا هست زیرا اشخاص و اصطلاحات جهان بینی و انسان شناسانه اش را توضیح نداده است. اشاره ایی به افسانه افرینش شد و ما داستان را فقط به دلیل آن لغت آوردیم و تا آنجایی که شد از گاهان بیرون نرفتم؛ جور دیگر نمی شد زیرا گاهان حتی برای خودش هم کافی نیست و دو تناقض را هم با قرآن دارد. آن ها را در ادعایی که کرد این دو باهم منافات ندارند، آوردم. تا آنجایی که می دانم خود اسلام هم عینا در قرآن الهی نامیده نشده است و الهی یعنی برحق، ادیانی که خداوند قبول دارد یا پغیمبرانش را خودش مبعوث کرده باشد و با کتب ابراهیم می توان سنجید زیرا تاریخ دین مزدیسنا موازات با بقیه تاریح دین های سامی یا همان ابراهیمی است. و نمی دانم چرا این نمی دانی. اگر بحث شباهت باشد چبرئیل بر پیامبر اسلام قرآن را وحی کرد. و آیواس بر آلیستر کراولی شریعت را، آیا این آلیستر کرولی هم پیامبر است؟ :D اگر بحث یکتا پرستی و قدیمی تر از اسلام را که پیامبر خاتم است در نظر بگیریم تنگری باوری هم جز ادیان الهی است و با توجه به تحقیقات باستان شناسی مجارستان، دین مجارها تا پایان قرن 10 (قبل از مسیحیت) تنگری‌باوری بود. (رجوع شود به ویکی پدیا انگلیسی.)
اول از همه از گوشورون شروع می کنم:
"ای مزدا! ای سپند مینو! اینک در آغاز با دست های بر آورده، ترا نماز می گزارم و خواستار بهروزی و آرامشم. بشود که با کردار ها اشه و با همه خرد و منش نیک، گورشون را خشنود کنم."
سرود اول - اهونودگاه، هات 28، بند 1
"با این نیایش ها همواره اشه و منش نیک را نگهبان خواهم بود. ای مزدا اهوره ! تا با مینوی خود مرا بیاموز و به زبان خویش بازگوی که آفرینش در آغاز چگونه پدید آمد."
سرود اول - اهونودگاه، هات 28، بند 11
"گوشورون نزد شما گله گزارد: (( مرا برای چه آفریده ایی؟ که مرا ساخت؟ خشم و چپاول و تندخویی و گستاخی و دست یازی مرا یکسره در میان گرقته است. :(( مرا جز تو پشت و پناه دیگری نیست. اینک رهاننده ایی شایسته به من بنمای.))"
سرود اول - اهونودگاه، هات 29، بند 1
حالا گوشورون به چه معناست؟ گوش اورون یعنی روان آفرینش. حالا میگی افسانه های دیگر را نباید قاطی کرد ولی این لغت عملا ضایع است که نیاز به توضیح دارد چرا همچنین اسمی رو یک گاو هست و خود افسانه با معنای اسم در اینجا ریشه دوانده است. گاو نخستین که اولین آفریده اهورامزدا بوده است اهرمین به همراه دیو قحطی آنقدر آن را لاغر که مرد و از هر یک از اندام های او پنجاه و پنج گونه حبوبات، دوازده گونه گیاه درمانی، و آنچه از تخمه پاک او بود به ماه راه یافت و با نور آن خالص شد و دو جاندار نر و ماده بوجود آمدند که از آن ها دویست و هشتاد و دو جانور دیگر بوجود آمد. و در این حین روان آن یعنی گوشورون به بیرون آمد. و بند اول که فرستادم، اولین بند هات آغازین اوستا است و دومین آخرین بند هات آغازین اوستا. و بند سوم اولین بند هات دوم اوستا است که یعنی دقیقا بعد از بند دومی که فرستاده ام می آید. زرتشت مثل ما آفرینش را خواسته است و بعد زرتشت برای اهورامزدا گله گورشون را مطرح می کنند که اشاره به افسانه آغازین دارد پس به عبارتی گویا می خواهد بداند چه بر سر گورشون آمده است در آغاز. بحث آفرینش را پشت سر گذاشتیم و می رسیم به ادعایی که گفتی منافات ندارد، باب گوشورون بندی متناقض با آیه قرآن روی کار می آید:
"آنگاه گوشورون بر خروشید: آیا من باید به پیشتیبانی نارسای مردی ناتوان باشم؟ و به سخنان آن گوش دهم؟ براستی مرا آرزوی فرمانروایی توانا بود.کی خواهد رسید آن زمان که چنان کسی با دست های نیرومند مرا یاری دهد. _ ای اهورا! ای اشه! اینان را از نیرو و شهریاری مینوی برخوردار کن. ای منش نیک بدینان آن دهشی برقرار دار که خانمان خوب و رامش بخشد. ای مزد! من نیز او را برترین آفریده تو می دانم."
سرود اول - اهونودگاه، هات 29، بند 9 - 10
در آن بند ضمیر به گوشورون بر می گردد و زرتشت دلسوزی برای گاوان کرده است (چون جمع می بندد) و می خواهد آن ها خانه ایی برای آرامش داشته باشند. در آن زمان گاو را قربانی می کردند. زرتشت گاو را نیز برترین مخلوق خواند. در اسلام انسان را اشرف می داند. در قرآن مستقیما نیامده است ولی آیه ذیل این را بوضوح می رساند:
"که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم"
سوره 95, آیه 4
همانطوری که دیدی 1) به دستور خدا رفت نه نفس خویش 2) به علت قحطی در مصر رفت تا زندگی کند 3) همانطور که خودت فرستادی سراداران فرعون او را دیدند و آن را نزد فرعون بردند و ابراهیم ساره را در کاخ نبرد تا به فرعون عرضه کند ( فقط برای زندگی رفته بود). بعد از نابودی سدوم و عموره، در داستان ابی ملک، بازهم ابراهیم کوچ کرد. (برای چوپانان که ابراهیم هم جزء آنان است، کوچ کردن و ییلاق و شلاق کردن طبیعی است.) خود ابراهیم گفت *این است که هر جا برویم* که نشان می دهد سیاست ابراهیم برای دفاع از خود این است. ثانیا این حرف ساره، احسان به خود تلقی کرد و کار حسنه را با توجه به پیامدش می سنجند و پیامد این کار زنده ماندن ابراهیم هست پس نشان می دهد که حفظ زندگی از نظر ابراهیم احسان است؛ پس اگر اهل مصر زندگی آن را نگیرند به ابراهیم خوبی کردند و کسی را آزار ندادن کار بدی است؟ و منظور از *خوبی* خوب رفتار کردن است. (این دلیل هم متمم بود و گرنه ادله قبل کفایت می کند). مغالطه "تحریف" را به کار نبر جملات دلخواه را جدا نکن . شاید هم مغالطه نکرده ایی زیرا کتاب مقدس یک داستان به تمام معنا است و تو آن را نخوانده ایی که بدانی و فکر کرده ایی و حالت قرآن را دارد که بنشینی با واژه یاب کارت را از پیش ببری. احتمالا چیزی در سایت های برادران سوفیست تر از خودت خوانده ایی و آمده ایی اینجا نشخوار می کنی.
باز هم مغالطه داری می کنی؛ مغالطه "رد استدلال" را نکن. زیرا من نگفتم دلیل اینکه پیامبر اسلام اسوه است، سنت آن می باشد. بلکه گفتم علت اسوه بودنش سنت آن است. قبل از آنکه به زرتشت بپردازم. چون صابئین در آن زمان در مدینه و مکه نبودند و در حران به سر می بردند و اقلیتی بودند که نه مالی داشتند و نه جمعیت زیادی. و محمد تر از همه آن یک دین ابراهیمی است و از آدم تا یحیی که پیامبر اصلی شان بود را قبول دارند و نام یحیی ها در دو کتاب آسمانی یعنی هم انجیل آمده است و هم در قرآن؛ همچون موسی که هم در تورات آمده است هم در قرآن. مثل اینکه یا تو گاهان را نخوانده ایی یا خودت را زده ایی آن راه یا واقعا اوستا را نخوانده ایی! مثل اینکه نمی شود با تو به اختصار سخن گفت اولا در گاهان از کلمات مکرر استفاده شده است همچون کلمه "اشه" که به دفعات بسیار زیاد استفاده شده است ولی در قرآن نه! این اولین نامتجانس بودن گاهان با سایر ادیان ابراهیمی است و دومین اش این است که از اسطوره شناسی مزدیسنا که در گاهانم دیده می شود این است کماله دیوان به سرکردگی اهریمن که دیو دیوان آن را خوانده اند با اهورامزدا و امشاسپندان در جنگ است ولی اگر ما گیریم شخصیت منفی ادیان براهیمی یعنی شیطان را با اهرمین به دلیل هم شخصیت بودن یعنی شرور بودن یکسان بگیریم باز هم میبینیم که شیطان چقدر ضعیف است الله اصلا آن را آدم حساب نمی کند و شیطان در بارگاه آن بوده است ولی آیا اهریمن هم بوده است با این اوصاف؟ (گاهان توضیحی نداده است. مثالا آذر را که جز امشاسپندان است.) و شیطان و لشگریانش در قرآن می روند و دیگران را گمراه می کنند. اینها کاملا نامنجانس و عین هم نیستند. در گاهان داستان آفرینش مستقیما نیامده است. ولی اشاراتی متناقض با قرآن کرده است:
"پس ابراهیم از آنجا بسوی ارض جنوبی کوچ کرد، و در میان قادش و شور ساکن شد و در جِرار منزل گرفت. ابراهیم در خصوص زن خود، ساره، گفت که «او خواهر من است.» و ابی ملک، ملک جرار، فرستاده، ساره را گرفت. و خدا در رؤیای شب، بر اَبی مَلِک ظاهر شده، به وی گفت: «اینک تو مرده‌ای بسبب این زن که گرفتی، زیرا که زوجة دیگری می‌باشد.» و ابی ملک، هنوز به او نزدیکی نکرده بود. پس گفت: «ای خداوند، آیا امتی عادل را هلاک خواهی کرد؟ مگر او به من نگفت که "او خواهر من است "، و او نیز خود گفت که "او برادر من است؟" به ساده دلی و پاک دستی خود این را کردم.» خدا وی را در رؤیا گفت: «من نیز می‌دانم که این را به ساده دلی خود کردی، و من نیز تو را نگاه داشتم که به من خطا نورزی، و از این سبب نگذاشتم که او را لمس نمایی. پس الآن زوجة این مرد را رد کن، زیرا که او نبی است، و برای تو دعا خواهد کرد تا زنده بمانی، و اگر او را رد نکنی، بدان که تو و هر که از آن تو باشد، هر آینه خواهید مرد.» بامدادان، ابی ملک برخاسته، جمیع خادمان خود را طلبیده، همة این امور را به سمع ایشان رسانید، و ایشان بسیار ترسان شدند. پس ابی ملک، ابراهیم را خوانده، بدو گفت: «به ما چه کردی؟ و به تو چه گناه کرده بودم، که بر من و بر مملکت من گناهی عظیم آوردی و کارهای ناکردنی به من کردی؟» و ابی ملک به ابراهیم گفت: «چه دیدی که این کار را کردی؟» ابراهیم گفت: «زیرا گمان بردم که خداترسی در این مکان نباشد، و مرا به جهت زوجه‌ام خواهند کشت. و فی‌الواقع نیز او خواهر من است، دختر پدرم، اما نه دختر مادرم، و زوجة من شد. و هنگامی که خدا مرا از خانة پدرم آواره کرد، او را گفتم: احسانی که به من باید کرد، این است که هر جا برویم، دربارة من بگویی که او برادر من است."
پیدایش، فصل 20، آیه 1 - 13 (ترجمه شریف)
ابی ملک هم بود، ولی من قسمت فرعون را به یاد نداشتم، این قضیه دوبار تکرار شد. خوب هست قبل از آن را گفته است، و بعد از آن منظورش از خوبی را همچنین. * لطفاً بگو تو خواهر منی. برای اینکه به‌خاطر تو به‌من خوبی شود و به‌خاطر تو وجودم زنده بماند.* اگر دقت کنی جمله همان ساختار را دارد که زیر آن خط کشیدم ، که از آن به بعد تا رسیدن به فعل، کافی است یک تطبیق داده شود. زمانی که سارا را به کاخ بردند ابراهیم از ترس جانش حرفی نزد نه اینکه به هدفش رسیده است. از همه مهم تر اینکه ابراهیم به مصر نرفت که به آن خوبی شود:
"خداوند به اَبرام فرمود: «وطن خود، بستگانت و خانه پدری خود را ترک کن و به طرف سرزمینی که به تو نشان می‌دهم برو ... خداوند به اَبرام ظاهر شد و به او فرمود: «این سرزمینی است که من به نسل تو می‌دهم.» پس اَبرام در آنجا که خداوند خود را بر او ظاهر کرده بود، قربانگاهی بنا کرد. بعد از آن او حرکت کرده به طرف تپّه‌های شرقی شهر بیت ئیل رفت و اردوی خود را بین بیت ئیل در مغرب و عای در مشرق بنا کرد. در آنجا نیز قربانگاهی برای خداوند بنا کرد و خداوند را پرستش نمود. او دوباره از آنجا به جای دیگر کوچ کرد و به جنوب کنعان رفت امّا در کنعان قحطی بسیار شدیدی شده بود. به همین علّت، اَبرام باز هم به طرف جنوب رفت تا به مصر رسید تا برای مدّتی در آنجا زندگی کند."
پیدایش، فصل 12، آیه 1 و آیه 8 - 11 (ترجمه شریف)
نهج البلاغه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک