رسته‌ها

دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست

دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 354 رای
نویسنده:
درباره:
محمد مصدق
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 354 رای
.
"دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست" بخشی از کتابی است که به همین نام بزودی منتشر خواهد شد. این مقاله - در واقع - بخشی از تأملات نویسنده در آسیب شناسی سیاسی، فرهنگی ما از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی 57 میباشد.
پهلوی، ۱۳۲۰ - ۱۳۵۷ -- کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
انقلاب مشروطه، ۱۳۲۴ - ۱۳۲۷ق.
انقلاب اسلامی، ۱۳۵۷
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
138
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
persianking
persianking
1388/08/23
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست

تعداد دیدگاه‌ها:
80
با سلام
من این کتاب رو خوندم نظراتش به نظر منطقی میاد و ارزش داره که حادثه 28 مرداد 1332 را به دور از هر گونه تعصبات بازنگری دوباره شود
دوست عزیز ، دوره سیاه و سفید دیدن همه چیز و اینکه هرکس یا با ماست یا علیه ما ، به سر رسیده است ولی شما دوستان سلطنت طلب هنوز همه مخالفانتون رو اعم از اسلامیست و ملی گرا و جمهوریخواه و چپ و مجاهد ، مشابه هم و همدست در نظر میگیرید و اونها رو مسبب همه مشکلات میبینید و در مقابل حکومت پهلوی رو کاملا بی عیب و نقص میدونید و استبداد و خفقان و زندانی سیاسی و شکنجه رو در اون دوره دروغ و افسانه میدونید و فکر میکنید که غیر از هم مسلکهای شما که همگی روشنفکر واقعی هستن بقیه جاهلهایی بودن یا هستن که نذرشونو از چاه میخوان و یادتون رفته که محمدرضاشاه خودشو نظرکرده و تحت حمایت علی بن ابیطالب و امام زمان میدونست و اعتقاد داشت از طریق الهامات غیبی و مذهبی در خواب ، میتونه حوادث آینده رو پیش بینی کنه(این موارد رو برای مثال در مصاحبه ای که با اوریانا فالاچی انجام داده به صزاحت بیان میکنه)

2- کسی دوران پهلوی را بی عیب و نقص ندانسته است. کسی هم به دنبال بازگشت به گذشته نیست. بگذریم که یک عده شعار بازگشت به دوران طلایی امام دادند و خیلی از همین آقایان پرمدعا هم به دنبال شان راه افتادند. اما بازگشت به گذشته و تکرار آن را نمی توان جز حماقت نام نهاد. اما تجربه نشان داد شاه هر چه بود هزار برابر از دشمنانش روشنفکرتر، انسان تر و میهن پرست تر بود. انقلاب را دیدیم. کارنامه گروههای مخالف حکومت پهلوی هم کاملا روشن است. تاریخ خود قضاوت خواهد کرد.
3- پهلوی ستیزان در مورد عقاید مذهبی محمدرضاشاه بسیار گفته و نوشته اند. حال آنکه گذشته خویش را یکسره از یاد برده اند. عقاید مذهبی شاه هر چه بود، حکومتش حکومت دینی نبود. وی هیچگاه فردی مذهبی نبود، اعتقاداتی داشت، اما این اعتقادات را هیچگاه در امور سیاست و حکومت دخالت نداد. پزشک مخصوص اش بهایی بود (دکتر عبدالکریم ایادی) و خواهرش شمس به آئین مسیحیت گروید. حال آنکه همان زمان آقای مهندس بازرگان و یارانش در زندان اعتصاب کرده بودند که غذای شان باید از توده ای ها و چپی ها جدا شود، چون آنها کافرند و غذا را نجس می کنند!!
1- بزرگترین مغالطه دوستان مصدق اللهی و دشمنان قسم خورده نظام پیشین که بزرگترین خیانت را به تاریخ ایران کردند (انقلاب 57 که جز بدبختی و فلاکت چیز دیگری برای این ملت و مملکت نداشته است) همین است که در هر بحثی پیشاپیش خود را در جایگاه دفاع از حق و آزادی و دموکراسی! قرار می دهند و طرف مقابل را با برچسب سلطنت طلب در جایگاه دفاع از استبداد و دیکتاتوری می نشانند. حال آنکه رفتار و عملکرد این دوستان نشان می دهد که اگر آب باشد شناگران به مراتب ماهرتری هستند و اگر قدرت در سیطره این عزیزان باشد چه ها که نمی کنند و چه ها که نکرده اند. نمونه اش آغازین ماههای حیات جمهوری اسلامی و دولت موقت بازرگان و دوستانش که دیدیم چه شد و چه سرها که بر بالای دار نرفت. اینکه شاه را دیکتاتور بدانیم و مصدق را فرشته ای که نماد تقدس و آزادی بوده است، ناشی از عدم اطلاع و ناآگاهی ما از وقایع تاریخ معاصر میهن مان است. محمدرضاشاه هم تا سال 1332 در نقش یک پادشاه مشروطه کوچکترین دخالتی در امور حکومت نمی کرد و قریب به 12 سال فقط سلطنت کرد نه حکومت. اما اتفاقاتی که افتاد (ترور نافرجام وی توسط حزب توده، ترورهای سازمان فداییان اسلام، وقایع 30 تیر و دوره حکومت مصدق و...) وی را به جهتی سوق داد که گمان کرد برای بهبود اوضاع باید شخصا در همه امور دخالت کند/
بحث ما بر سر دروغ هایی است که در مورد استاد میرفطروس گفته اند نه نقد و بررسی عملکرد پیشین. استاد میرفطروس را همه می شناسند. کتاب های اسلام شناسی و پژوهش هایی که در حوزه ادبیات داشته است را هم همین طور. آن زمان کسی از ایشان انتقاد نمی کرد، ولی همین که کتاب حاضر را نگاشت و به بت اعظم برخی از دوستان تاخت، ناگهان شد بیسواد و جیره بگیر و دروغگو و کلاهبردار و...!!!
متأسفانه ما هنوز هم عادت دارید گناه اشتباهات خود را به گردن دیگران بیندازیم. مردمی که به خیابان ها آمدند و عکس امام را در ماه و تار محاسن اش را لای قرآن دیدند، روشنفکرنماهایی که با جهل و تعصب مملکت را به نابودی کشاندند و... هیچ یک مقصر نبوده اند، تقصیر شاه بوده که امروز قیمت دلار و سکه و مرغ و تخم مرغ به اینجا رسیده و مملکت تحریم است و اعتبار و منزلت ایرانیان در سطح جهان از مردم افغانستان و زیمبابوه و... هم پایین تر رفته است! افسوس که هر چه هم می گذرد این دوستان نه تنها به خود نمی آیند بلکه آنقدر دروغ های خود را در گوش این و آن تکرار می کنند که کم کم خودشان هم باورشان شده است که اوضاع به گونه دیگری بوده...!!!
matinshirani آفرین بر شما
می خواستم انتقادی بکنم از کسانیکه هنوز اعتقاد دارند به نظام استبدادی و با اعتقادشان خط بطلانی می کشند بر دموکراسی (مردم سالاری) و قانون و قانون محوری ولی نظرات را که خواندم به نظر شما رسیدم دیدم حق مطلب را در پاسخ به استبداد طلبان ادا نموده اید و هر آنچه بنده می خواستم بنویسم شمادرچهار بند توضیح مفصل داده اید بنده نیز برای آگاهی بیشتراین عزیران کتاب همه مردان شاه نویسنده استفن کینزر را معرفی می کنم تا این عزیزان تا حدوی از تالمات و بدبختیهای این مرد بزرگ ( دکتر مصدق و یارانش بخصوص حسین فاطمی فرزند مام وطن ) آشنا شده و بعد قضاوت کنند البته کتابهای زیادی ار مشکلات و موانع گذر از دموکراسی در ایران برای دکتر مصدق نوشته شده که در صورت تمایل دوستان می توانم آنها را معرفی نمایم. در ضمن همان درصد (50-50) را که قبولش از طرف مصدق حکم خیانت به ملت و خواسته های بحق آنها بود نیز انگلسیها قبول نکردند و رزم آرا با هاونگ داشت با این کارها به باد می کوبید.
در پاسخ به persianking :
1.نمیدانم منظور شما از کلمه مصدق اللهی چیست چون برای من برخلاف شما هیچ چیز و هیچکس به این اندازه مهم نیست و از هر کس میتوان انتقاد کرد حتی از خود خدا.من عنصر خرد و خردگرایی رو از هر چیز دیگری مهم تر میدانم و از هر موردی که با تفکراتم مطابقت داشته باشه حمایت میکنم و خرد من و کتابهایی که خوندم به من میگه که در 28 مرداد 1332 یه کودتای امریکایی-انگلیسی در این مملکت اتفاق افتاد که سرآغازی شد برای خودکامگی محمدرضاشاه که نهایتا منجر به انقلاب 57 شد.برای این کودتا اسناد و مدارک زیادی وجود داره و نویسندگان داخلی و خارجی متعددی درموردش نوشتند و حتی بعضی دولتها و مجریان خارجی اون ، اعتراف به این قضیه کردن و حتی دولت امریکا بابت اون از مردم ایران معذرت خواهی کرده. بنابراین برخلاف امثال شما دوست عزیز ، من با انتقاد از هر شخصیتی از جمله دکتر مصدق موافقم چون اتفاقا چیزی که باعث شده من امثال این شخصیتها رو دوست داشته باشم برای مردم کارکردن و خدمتگزار بودن اونهاست نه ارباب و ولی نعمت مردم بودنشون. بنابراین انتقاد و بررسی همه حوادث و شخصیتهای تاریخی مفید و لازمه ولی برای مثال وقتی یه نفر میاد توی کتابش وجود کودتای تاریخی مسلم با برنامه ریزی دولتهای خارجی رو که فقط 60 سال از وقوعش گذشته و این همه هم اسناد و اعترافات در تاییدش وجود داره رد میکنه اونوقت به ذهن مخاطب بیطرف هم میرسه که این نویسنده به یه جاهایی وابستگی داره و اینکارو کرده تا افرادی که از این اتفاق ضدملی سود بردن خرسند بشن.
2.نمیدونستم میشه بدون حمله به کشور و مردم ایران ، به جمهوری اسلامی حمله کرد ، شاید جمهوری اسلامی توی کشور دیگه ای داره حکومت میکنه و من خبر ندارم!!! فقط یه نکته هست که اگه ایندو باهم فرق دارن و این حمله با مردم ایران کاری نداره چرا میرفطروس تلفات و خساراتشو با تصادفات رانندگی و سرطان مقایسه کرده!!!
3.دوست عزیز ، دوره سیاه و سفید دیدن همه چیز و اینکه هرکس یا با ماست یا علیه ما ، به سر رسیده است ولی شما دوستان سلطنت طلب هنوز همه مخالفانتون رو اعم از اسلامیست و ملی گرا و جمهوریخواه و چپ و مجاهد ، مشابه هم و همدست در نظر میگیرید و اونها رو مسبب همه مشکلات میبینید و در مقابل حکومت پهلوی رو کاملا بی عیب و نقص میدونید و استبداد و خفقان و زندانی سیاسی و شکنجه رو در اون دوره دروغ و افسانه میدونید و فکر میکنید که غیر از هم مسلکهای شما که همگی روشنفکر واقعی هستن بقیه جاهلهایی بودن یا هستن که نذرشونو از چاه میخوان و یادتون رفته که محمدرضاشاه خودشو نظرکرده و تحت حمایت علی بن ابیطالب و امام زمان میدونست و اعتقاد داشت از طریق الهامات غیبی و مذهبی در خواب ، میتونه حوادث آینده رو پیش بینی کنه(این موارد رو برای مثال در مصاحبه ای که با اوریانا فالاچی انجام داده به صزاحت بیان میکنه)
4.دوست عزیز من تعجب میکنم که چرا شما این آواتار رو انتخاب کردی که فکر میکنم تصویر ستارخان دلاور بزرگیه که در راه ریخته شدن بنای مشروطیت در کشور ما بسیار جانفشانی کرد و جانش رو هم در این راه داد ، و با این حال شما مشغول دفاع متعصبانه از حکومت پهلوی هستی که علیرغم خدمتهایی هم که در راه اقتصاد و آبادانی مملکت انجام دادند و نباید اونارو انکار کرد ولی بزرگترین اشتباه رو انجام دادند یعنی همین قانون اساسی مشروطه رو که ملت برای رسیدن به اون خونهای بسیاری داده بود به راحتی زیر پا گذاشتند و نخست وزیر و مجلس ملی رو به یه عامل دست نشانده و بله قربان گو تبدیل کردند و هر روزنه کوچک دموکراسی رو در مملکت بستند که نتیجه اینکار هم همین وضعیتی شد که الان گرفتارش هستیم ، در حالی که اگر اداره کردن مملکت رو به دست نخست وزیر و مجلس و نمایندگان مردم سپرده بودند نه تنها همه ی اون خدمات به دست نمایندگان ملت قابل انجام بود بلکه به وضعیتی هم که امروز داریم دچار نمیشدیم.
برای شناخت سطح درک و دانش این محقق نابغه میرفطروس و همفکرانش همین نکته بس است که در نوامبر 2010 ، میرفطروس طی نامه ای به سناتور جنگ طلب امریکایی ، لیندزی گراهام با این استدلال که میزان خسارات و تلفات حوادث رانندگی ، آلودگی هوا و سرطان در ایران بسیار بالاست و این میزان از خسارات و تلفات حمله به ایران بیشتر است ، درخواست کرد که امریکا و اسرائیل به ایران حمله نظامی کنند!!!!!!!! این هم متن نامه و توضیحات میرفطروس از سایت رسمی خودش : http://mirfetros.com/fa/?p=2322 به خاطر همین نامه هم بود که American Global University دکترای افتخاری خودش رو که قبلا به میرفطروس داده بود ازش پس گرفت. حالا قضاوت با خودتون.

پاسخ جناب متین شیرانی و دیگر مصدق اللهی های عزیز که سی و چند سال است بطور غیرمستقیم در جبهه نظام اسلامی سینه می زنند را خود استاد میرفطروس بهتر از همه داده است:
1- برطبق اطلاعیه ای که درروزنامه انقلاب اسلامی آقای «دکتر»ابوالحسن بنی صدر منتشرشده، گویا آقای ابوالقاسم صمدانی (مسئول«گلوبال یونیورسیتی») بخاطرمقاله ام و به اتهام واهی ِ«حمایت من ازحملهء نظامی به ایران!!»،خواستار سلب «تیتردکترای افتخاری»این«دانشگاه» از من شده است! نامه ای که در آن، بطور رذیلانه ای، «حمله به رژیم جمهوری اسلامی» با «حمله به ایران»یکی وانمود شده است!!
من همواره به پشتوانهء کتاب هاوتحقیقاتم،هیچگاه به اینگونه «تیترها»،اعتنائی نداشته ام ولذا،هیچگاه ودرهیچیک ازکتاب هایم،ازاین«تیتر»استفاده نکرده ام .ازاین گذشته،من،تاکنون،هیچگاه ودرهیچ مراسم دانشگاهی وغیردانشگاهی،آقای صمدانی را ندیده ام ولذاپس ازخبررسانی ِ دوستان دانشگاهی من درآمریکامبنی براینکه:« آقای صمدانی فردِ گمنام و بی بضاعتی است که می خواهد از نام نیک شما و برخی دیگر از اهالی فرهنگ و اندیشه، برای سوداهای سودآور ِخود سوءاستفاده کندو….. » براساس نامه های موجود، من خواهش ها ودرخواست های مکرر آقای صمدانی برای سرپرستی بخش ایرانشناسی آن «دانشگاه» را رد کرده ام .
2- بااین توضیحات،کمترین اخلاق علمی وشرافت آکادمیک وانسانی،حُکم می کردکه آقای صمدانی،نامه اش را ابتداء به من ابلاغ می کردتا پس ازعدم اقناع ونپذیرفتن توضیحات واستدلالاتم،آن را به روزنامه های وابسته به انقلاب اسلامی،ارسال می نمود،اما، باآنکه نشانی ِمکاتباتی ِ من درتارنمای نگارنده، موجودومشهوداست،من،هنوز،هیچگاه،هرگزوتاکنون ازطرف آقای صمدانی، کتباً، رسماً یا شفاهاً هیچ «حُکم» یا نامه ای دریافت نکرده ام !،بنابراین:نامهء مندرج در«روزنامهء انقلاب اسلامی»ِ آقای بنی صدرمی تواند یک نامهء جعلی باشد.آنچه که جعلی بودن این نامهراتقویت می کند،تفاوت اسم وامضای آقای صمدانی درپایان این نامه درمقایسه بادیگرنامه های وی است!اینکه برخی ازدریافت کنندگان دکترای افتخاری از«گلوبال یونیورسیتی» در اعتراض به توطئهء مشترک آقایان صمدانی-بنی صدر، مدارک دریافتی خودراپاره کرده یاپس فرستاده اند،نشانهء بیداری ِوجدان این استادان و فرهیختگان است.
3- کسانی که بانقابی ازصلح طلبی ،حملهء هدفمند به «ستادهاوپایگاه های سرکوب رژیم اسلامی» را با«حمله به ایران» خلط واشتباه می کنند، کسانی هستندکه به مردم دروغ گفته اند و هنوز نیز دروغ می گویند. کسانی که «اندیشه» و«راه»شان از «چاه» و فاضلآب‌های جمهوری اسلامی سر در آورد و با «انقلاب شکوهمند اسلامی»شان، گوری برای ملت ما کَندند که سرانجام، همهء ما در آن خُفتیم! . «کارل پوپر»، این دسته از «روشنفکران» را که با اندیشه های خویش،عملاً در خدمت خودکامگان قرار داشته و راهگشای حکومت های جبار بوده اند، «پیامبران دروغین» نامیده و آلودگی کلام آنان را « بسیار بسیار خطرناک تر از آلودگی هوا» دانسته است.
برای شناخت سطح درک و دانش این محقق نابغه میرفطروس و همفکرانش همین نکته بس است که در نوامبر 2010 ، میرفطروس طی نامه ای به سناتور جنگ طلب امریکایی ، لیندزی گراهام با این استدلال که میزان خسارات و تلفات حوادث رانندگی ، آلودگی هوا و سرطان در ایران بسیار بالاست و این میزان از خسارات و تلفات حمله به ایران بیشتر است ، درخواست کرد که امریکا و اسرائیل به ایران حمله نظامی کنند!!!!!!!! این هم متن نامه و توضیحات میرفطروس از سایت رسمی خودش : http://mirfetros.com/fa/?p=2322 به خاطر همین نامه هم بود که American Global University دکترای افتخاری خودش رو که قبلا به میرفطروس داده بود ازش پس گرفت. حالا قضاوت با خودتون.
با دیدگاه هایتان کاملا موافقم جناب فرید
باید قول کنیم که در بررسی نهضت ملی رویکرد مصدق سیتزانه داشت و نه مصدق پرستی

این جمله را باید با آب طلا نوشت 8-)
دوستان گرامی من با خیلی از نظرات نویسنده کتاب موافق نیستم چون من هم در همان حد ایشان مطالعه داشتم در این زمینه اما نگاه انتقادی را به تاریخ ملی شدن میپسندم. باید قول کنیم که در بررسی نهضت ملی رویکرد مصدق سیتزانه داشت و نه مصدق پرستی. همچین من معتقدم استراتژی مصدق بسیار صواب بود اما خطاهای تاکتیکی هم داشت. من دارم یک کتاب در همین زمنیه مینویسم و بسیار این جملات کتاب اسیب شناسی درست است :
دولت رزم آرا ( شوهر خواهر صادق هدایت ) نیز که در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس ، بدنبال نیروی سومی ( آمریکا ) بود با اجرای اصلاحات گشترده اداری ، اجتماعی ( از جمله مبارزه با فساد و سوء استفاده های مالی مقامات دولتی ، افزایش مالیات ثروتمندان و خصوصا" تقسیم اراضی دولتی بین روستائیان و تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی مندرج در قانون مشروطیت ) در مساله نفت نیز ضمن درخواست نصفا نصف (50 – 50 ) سود حاصله از درآمد نفت بر آموزش ده ساله ایرانیان در امور فنی صنعت نفت و کاهش تعداد کارکنان انگلیسی وهندی شرکت نفت تاکید ورزید.
این طرح با حمایت و همدلی آمریکایی ها ( که درآنزمان واقعا" از دوستان و حامیان ایران بودند ) همراه بود و براساس آن برای اولین بار ، ایران اجازه می یافت تا دفاتر شرکت نفت را بازرسی کند و صادرات شرکت نفت انگلیس را در بنادر ایران زیر نظر داشته باشد. رزم آرا معتقد بود که " با توجه به فقدان امکانات فنی و تدارکاتی و مالی ملی کردن شتابزده صنعت نفت ، بزرگترین خیانت است " و ... این طرح معقول و ممکن ( و نه مطلوب ) رزم آرا و توصیه های دلسوزانه وی ، متاسفانه در هیاهو ها و جدال ها و جنجال های نمایندگان مجلس و روزنامه های وابسته به آنان تحقق نیآفت ، بطوریکه شخصیت حقوقدان و برجسته ای چون دکتر مصدق از تریبون مجلس خطاب به رزم آرا فریاد کرد: " به وحدانیت حق ، خون میکنیم ، خون میکنیم !! می زنیم و کشته می شویم !! اگر شما نظامی هستید ، من از شما نظامی ترم ، می کشم !! در همین مجلس شمارا می کشم!! ".
چهار روز بعد سپهبد حاجعلی رزم آرا ، نه به دست دکتر مصدق ، بلکه بدست فدائیان اسلام کشته شد ، شگفتا که قتل رزم آرا با تائید و جشن و پایکوبی عموم رهبران جبهه ملی ( و از جمله مصدق ) همراه بود و بدین ترتیب جامعه سیاسی ایران از آشوبی به آشوبی دیگر و از عصبیتی به عصبیتی دیگر پرتاب گردید.
دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک