کانکس و حواس و هوس عالی بودند - توالت فشنگی کلیشه ای بود به نظرم- خیارل رو بعید می دونم بشه خوب اجراش کرد اما اگه بشه خوب اجراش کرد از بقیه کارها بهتره - در پایان در مورد اول کار: با سی چهل درصد مقدمه موافق نیستم.
[quote='بهرام هدایت']درود به سبحان خان
ا.[/quote]
مرسی از اظهارات شفاف ت. منتها فک کنم «...طرح یانگوم...» رو با مثلا «با من گناه کن...» اشتباه گرفتی. اتفاقا حجم اعضایی که شما نام بردن ازشون رو رکیک میدونین توی اون کتاب از همه کمتره
مرسی از توضیحات مبسوط ت. حضور در گالری متفاوته از دیدن از تیوی. اما «تئاتر صحنه» متفاوت نیست از پردهی سینما. تئاتر عالیه منتها در صورتی که از زنده بودنش بهرهای بشه برد. تغییری ایجاد کرد. شکل سادهش دخالت دادن تماشاچی در پروسهی نمایشه. کاری که نیمآیشنامه سعی داره انجام بده.
و مشکل نقاشی رئال اینه که نقاش سعی در انجام کاری رو داره که توی این دوره دوربین عکاسی بهترش رو انجام میده. زنده باد رنه مگریت. زنده باد سالوادور دالی. زنده باد سورئال
[quote='sobhan']فکر کنم خوب باشه بحث رو از نقطهی «هنر تموم شده» پیش ببریم. دوس دارم نظرت رو بدونم. پس به من جواب بده که وقتی چیزی رو دقیقا به همون شکل حتی کنترل شدهتر، میشه توی سینما نشون داد چه لزومی به نشون دادنش توی تئاتره؟
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟ تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن. که متاسفانه بی دلیل نیست نمایش رو هنر روشنفکرا میگن. چون مردم عادی و تئاتر غریبان واقعا با هم. و اون روشنفکرنماها انقد خودشونو صاحب فکر میدونن که تلاش کنن حتی تاثیر نپذیرن از تئاتر(یا هر چیز دیگهای)
پس واقعا بهتر نیست اگه مخصوصا هدف تولیدکننده تاثیر گذاریه، محصولش رو توی مدیوم بهتری ارائه بده؟
و اینکه بله. بنده معتقدم با بلوغ عکاسی، نقاشی رئال تموم شدهست. نقاشان کلاسیک رئال دارن وقتشونُ تلف میکنن.[/quote]
سبحان عزیز به نظرم جواب در سواله
وقتی میشه نقاشی های یک نقاش رو در اینترنت و سایت خودش دید چه حاجت به گالری زدن و گالری رفتنه؟
میدونی که عام ترین و تأثیر گذارترین رسانه تصویری تلوزیونه.پس وقتی میشه "جدایی" رو در تلوزیون خود دید چه حاجت به سینما رفتنه؟
پس باید نقاشی نابود میشد.چون دوربین اومد.گالری نابود میشد چون اینترنت اومد.تئاتر میمرد چون سینما اومد.سینما نابود میشد چون تلوزیون عمومیت یافت.
گفتی:
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟
و من میگم:
حتا تلوزیون تاثیرگزارتره. یه فیلم روی پرده رو مگه چند نفر میبینن؟
و بگذریم که مقصود فعلن تئاتره نه چه تئاتری (در پاسخ به : تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن)
ولی سبحان عزیزم.هنر جریان داره در جامعه.(هر هنری) چون خون در رگ.
و هنرمند نباید به فکرمخاطب های بیشمار باشه. و نباید سطح فکری خودشو با مخاطباش یکی کنه.که باید سطح فکری مخاطباشو به اندازه خودش بالا بکشه.
من مخالف آنم که بگویم "تئاتر مادر سینماست" چرا که نیست.پس در مورد تأثیر گذاری باید بگم: هیچ هنری چون تئاتر و هیچ گونه ادبیاتی چون شعر تأثیرگذار نیست.این نه حرف من که نظر روانشناسانی چون: فروید.و فیلسوفانی چون: ارسطو تا هگل و سارتر است.چرا که تئاتر اجرای نفس به نفس است
ودر آخر باید بگم که این حرف بیشتر بوی "شبه روشنفکری" رو میده: اینکه با آمدن مدرنیته کلاسیک میمیره.چرا که روزگاری کلاسیک-خود-مدرنیته پیش از خود بوده. و مدرنیته آنقدر جریان دارد که حتا پست مدرن را هم کنار بگذارد.پس این راه پایان ندارد.
درود به سبحان خان
این سومین کار شماست که من خوانده ام، بعد از لقمان لیقوان و طرح یانگوم...
خوبی کسی مثل حضرتعالی ( از باب نوشته هایت) این است که آدم راحت می تواند نظرش را بگوید بی آنکه بخواهد صد بار ببخشید و عذر خواهی و ... بگوید که مبادا ناراحت نشوی. و از آنجا که نه منتقدم و نه شیوه ی نقد می دانم راحت و عامیانه : لقمان با مزه بود و گاهی هم خنداند، اما طرح یانگوم با مزه هم نبود، هیچ نداشت. به نظر می آید به شکل وسواس گونه میل به بازی با کلمات و قافیه سازی داری(که هیچ ایرادی ندارد)، اما وقتی کاری در همین حد می ماند و فراتر نمی رود، بی ارزش می شود. استفاده از واژه هایی که برای مخاطب می تواند وقیح و قبیح و رکیک بنماید اشکالی ندارد اما ورای این ها( که شاید جذابیت ظاهری کوتاه مدتی هم داشته باشد) چیزی نیست. متن ات به محض خوانده شدن، تمام می شود و حتی برای دقایقی هم در ذهن مخاطب عمر نمی کند.
اگر کسی چون علی عبدالرضایی هم رکیک می نماید، اما حس و حال یا تصویری که منتقل می کند عمر می کند( این را راجع به آن اندک آثاری از او که من با آنها ارتباط برقرار کردم، می گویم)
اگر هم تمایل به سمت چرت گویی یا مزخرف گویی( یا چرت بودن/مزخرف بودن) است، بر خلاف چیزی که ممکن است تصور شود، کار بسیار دشواری است ( مثلا به نظرم عبدالرضا کاهانی در یکی دو تا از فیلم هایش سعی کرد به آن نزدیک شود اما موفق نشد ).
در این ایده هایت هم، آن کانکس سرد هم خوب بود و هم ماندگار در ذهن. و هر از گاهی ناآگاهانه به ذهن آدم سرک می کشد و کلی تصویر سازی رخ می دهد. (همان چیزی که سایر کارهایت نداشتند)
راجع به تئاتر و سینما هم به نظرم خیلی خلاصه( فارغ از تفاوت ها و مزایا نسبت به هم و ...) چیزی که تئاتر را همچنان زنده نگه داشته و احتمالا خواهد داشت، حضور زنده در صحنه است. همانطور که سینما با روایت داستان نیز، ادبیات داستانی را از میدان به در نکرد، به علت تخیلات منحصر به فرد در ادبیات.
فکر کنم خوب باشه بحث رو از نقطهی «هنر تموم شده» پیش ببریم. دوس دارم نظرت رو بدونم. پس به من جواب بده که وقتی چیزی رو دقیقا به همون شکل حتی کنترل شدهتر، میشه توی سینما نشون داد چه لزومی به نشون دادنش توی تئاتره؟
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟ تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن. که متاسفانه بی دلیل نیست نمایش رو هنر روشنفکرا میگن. چون مردم عادی و تئاتر غریبان واقعا با هم. و اون روشنفکرنماها انقد خودشونو صاحب فکر میدونن که تلاش کنن حتی تاثیر نپذیرن از تئاتر(یا هر چیز دیگهای)
پس واقعا بهتر نیست اگه مخصوصا هدف تولیدکننده تاثیر گذاریه، محصولش رو توی مدیوم بهتری ارائه بده؟
و اینکه بله. بنده معتقدم با بلوغ عکاسی، نقاشی رئال تموم شدهست. نقاشان کلاسیک رئال دارن وقتشونُ تلف میکنن.
[quote='sobhan'](امیدوارم واسه شناخت گرتوفسکی، دایرهی مطالعاتیتون به حدی وسیع بشه که با کلمههایی مثل «صریح» مواجه بشین حتما و اونو سریح ننویسین)[/quote]
در باره تئاتر گروتفسکی (ونه گرتوفسکی) باید بگویم.پیچیدگی فراوانی چون تئاتر ابزود (که دریاست) ندارد.و در برابر اپیک (باتمام مشکلاتش) کوچک است و خود مکمل نظریه های دیگر است.پس وسعت مطالعات این کوچک (حقیر) بیش از این کوچک تر هاست.ولی با این حال همین "دانم که هیچ نمیدانم" پس میکوشم تا نکوچم.
صریح:پاکیزه.رک.
سریح:روان.رک.
پس شما هم دایره واژگانتان را افزایش دهید.
سپاسگزار و پاسگذار شمایم.
[quote='sobhan']نقل قول از Ahoora1:هر آنچه در پایین می آید نقدی ست از ناقدی سریح
ا
با تشکر از حوصله و وقتی که صرف کردی عرض کنم که بنده بعد از مخصوصا بلوغ سینما، تئاتر رو نه به مفهوم کلاسیک سوفوکلی و شکسپیری و حتی مفهوم مدرنتر برشتی نمیپسندم. به نظرم تموم شده و هر کی مشغول درست کردن همچون متنهاییه، هدفی جز افزودن برگی تازه به کتاب هنر داره.
به عقیدهی حقیر اگه تئاتری بخواد کنار سینما زنده بمونه تئاتر گرتوفسکیه. شق سوم هنر نمایش.
و با توجه به عقیدهم نوشتم. همونطور که شما با توجه به عقیدهتون مینویسین.
راجع به مسائل نویسندگی/کارگردانی هم باهاتون موافقم کما که اشاره هم کردهام در کتابچه. منتها نتیجهگیری متفاوتی داریم که بابت زاویهی دیدمان طبیعیست.
در آخر باز هم تشکر میکنم از حوصله و وقتی که گذاشتین. بیشتر از اون از ابراز مخالفتون. مرسی[/quote]
من اگر قرار بر کارگردانی داشته باشم
صحنه ای "بی چیز" یا همان "فقیز" (اشاره به نظریه گروتوفسکی) را خواهم برگزید.
در مورد کارگردانی تلفیقی خواهم داشت از استقراق استانیسلاوسکی و اپیک برشت.
من ناقد تئاتر اپیک افراطی هستم و نظریه ای نسبت به روانکاوی اپیک دارم.
تئاتر مورد تقدس من تئاتر ابسوزده(ابزود) هست.
نظر شما نسبت به تئاتر قابل قبول نیست.چرا که ما "تئاتر تجربی" (Experimental Theatre) را داراییم.و تئاتر ایده آل من "تئاتر پیشرفته" (progressive theatre) است
اگر با نظر شما پیش برویم باید بگوییم هنر(سینما.ادبیات(داستانی.شعر.نثر و ...).نقاشی.حجم و ...) به پایان رسیده و روبه تباهی ست.
در نقد پیشین فراموش کردم که نقدم را چون دگماتیست ها، نکوهش گر انجام ندهم.
پس باید اضافه کنم
بازی با کلمات را دوست داشتم (ولی نه هر جایی)
ایده های نابت را دوست داشتم (در هر صورتش را)
رندانگی ت را پسندیدم (گرچه رندانگی نه به مفهوم فلسفی و عرفانی.رندانگی رک گویی را)
و چندی دیگر...
سپاس از خلق نیکوی شما
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایدههایی برای دزدیدن
ا.[/quote]
مرسی از اظهارات شفاف ت. منتها فک کنم «...طرح یانگوم...» رو با مثلا «با من گناه کن...» اشتباه گرفتی. اتفاقا حجم اعضایی که شما نام بردن ازشون رو رکیک میدونین توی اون کتاب از همه کمتره
و مشکل نقاشی رئال اینه که نقاش سعی در انجام کاری رو داره که توی این دوره دوربین عکاسی بهترش رو انجام میده. زنده باد رنه مگریت. زنده باد سالوادور دالی. زنده باد سورئال
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟ تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن. که متاسفانه بی دلیل نیست نمایش رو هنر روشنفکرا میگن. چون مردم عادی و تئاتر غریبان واقعا با هم. و اون روشنفکرنماها انقد خودشونو صاحب فکر میدونن که تلاش کنن حتی تاثیر نپذیرن از تئاتر(یا هر چیز دیگهای)
پس واقعا بهتر نیست اگه مخصوصا هدف تولیدکننده تاثیر گذاریه، محصولش رو توی مدیوم بهتری ارائه بده؟
و اینکه بله. بنده معتقدم با بلوغ عکاسی، نقاشی رئال تموم شدهست. نقاشان کلاسیک رئال دارن وقتشونُ تلف میکنن.[/quote]
سبحان عزیز به نظرم جواب در سواله
وقتی میشه نقاشی های یک نقاش رو در اینترنت و سایت خودش دید چه حاجت به گالری زدن و گالری رفتنه؟
میدونی که عام ترین و تأثیر گذارترین رسانه تصویری تلوزیونه.پس وقتی میشه "جدایی" رو در تلوزیون خود دید چه حاجت به سینما رفتنه؟
پس باید نقاشی نابود میشد.چون دوربین اومد.گالری نابود میشد چون اینترنت اومد.تئاتر میمرد چون سینما اومد.سینما نابود میشد چون تلوزیون عمومیت یافت.
گفتی:
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟
و من میگم:
حتا تلوزیون تاثیرگزارتره. یه فیلم روی پرده رو مگه چند نفر میبینن؟
و بگذریم که مقصود فعلن تئاتره نه چه تئاتری (در پاسخ به : تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن)
ولی سبحان عزیزم.هنر جریان داره در جامعه.(هر هنری) چون خون در رگ.
و هنرمند نباید به فکرمخاطب های بیشمار باشه. و نباید سطح فکری خودشو با مخاطباش یکی کنه.که باید سطح فکری مخاطباشو به اندازه خودش بالا بکشه.
من مخالف آنم که بگویم "تئاتر مادر سینماست" چرا که نیست.پس در مورد تأثیر گذاری باید بگم: هیچ هنری چون تئاتر و هیچ گونه ادبیاتی چون شعر تأثیرگذار نیست.این نه حرف من که نظر روانشناسانی چون: فروید.و فیلسوفانی چون: ارسطو تا هگل و سارتر است.چرا که تئاتر اجرای نفس به نفس است
ودر آخر باید بگم که این حرف بیشتر بوی "شبه روشنفکری" رو میده: اینکه با آمدن مدرنیته کلاسیک میمیره.چرا که روزگاری کلاسیک-خود-مدرنیته پیش از خود بوده. و مدرنیته آنقدر جریان دارد که حتا پست مدرن را هم کنار بگذارد.پس این راه پایان ندارد.
این سومین کار شماست که من خوانده ام، بعد از لقمان لیقوان و طرح یانگوم...
خوبی کسی مثل حضرتعالی ( از باب نوشته هایت) این است که آدم راحت می تواند نظرش را بگوید بی آنکه بخواهد صد بار ببخشید و عذر خواهی و ... بگوید که مبادا ناراحت نشوی. و از آنجا که نه منتقدم و نه شیوه ی نقد می دانم راحت و عامیانه :
لقمان با مزه بود و گاهی هم خنداند، اما طرح یانگوم با مزه هم نبود، هیچ نداشت. به نظر می آید به شکل وسواس گونه میل به بازی با کلمات و قافیه سازی داری(که هیچ ایرادی ندارد)، اما وقتی کاری در همین حد می ماند و فراتر نمی رود، بی ارزش می شود. استفاده از واژه هایی که برای مخاطب می تواند وقیح و قبیح و رکیک بنماید اشکالی ندارد اما ورای این ها( که شاید جذابیت ظاهری کوتاه مدتی هم داشته باشد) چیزی نیست. متن ات به محض خوانده شدن، تمام می شود و حتی برای دقایقی هم در ذهن مخاطب عمر نمی کند.
اگر کسی چون علی عبدالرضایی هم رکیک می نماید، اما حس و حال یا تصویری که منتقل می کند عمر می کند( این را راجع به آن اندک آثاری از او که من با آنها ارتباط برقرار کردم، می گویم)
اگر هم تمایل به سمت چرت گویی یا مزخرف گویی( یا چرت بودن/مزخرف بودن) است، بر خلاف چیزی که ممکن است تصور شود، کار بسیار دشواری است ( مثلا به نظرم عبدالرضا کاهانی در یکی دو تا از فیلم هایش سعی کرد به آن نزدیک شود اما موفق نشد ).
در این ایده هایت هم، آن کانکس سرد هم خوب بود و هم ماندگار در ذهن. و هر از گاهی ناآگاهانه به ذهن آدم سرک می کشد و کلی تصویر سازی رخ می دهد. (همان چیزی که سایر کارهایت نداشتند)
راجع به تئاتر و سینما هم به نظرم خیلی خلاصه( فارغ از تفاوت ها و مزایا نسبت به هم و ...) چیزی که تئاتر را همچنان زنده نگه داشته و احتمالا خواهد داشت، حضور زنده در صحنه است. همانطور که سینما با روایت داستان نیز، ادبیات داستانی را از میدان به در نکرد، به علت تخیلات منحصر به فرد در ادبیات.
حتا سینما تاثیرگزارتره. یه تئاتر رو مگه چند نفر میبینن؟ تازه اون چند نفر همون افراد معدودیان که تئاترای دیگه رو میبینن. که متاسفانه بی دلیل نیست نمایش رو هنر روشنفکرا میگن. چون مردم عادی و تئاتر غریبان واقعا با هم. و اون روشنفکرنماها انقد خودشونو صاحب فکر میدونن که تلاش کنن حتی تاثیر نپذیرن از تئاتر(یا هر چیز دیگهای)
پس واقعا بهتر نیست اگه مخصوصا هدف تولیدکننده تاثیر گذاریه، محصولش رو توی مدیوم بهتری ارائه بده؟
و اینکه بله. بنده معتقدم با بلوغ عکاسی، نقاشی رئال تموم شدهست. نقاشان کلاسیک رئال دارن وقتشونُ تلف میکنن.
در باره تئاتر گروتفسکی (ونه گرتوفسکی) باید بگویم.پیچیدگی فراوانی چون تئاتر ابزود (که دریاست) ندارد.و در برابر اپیک (باتمام مشکلاتش) کوچک است و خود مکمل نظریه های دیگر است.پس وسعت مطالعات این کوچک (حقیر) بیش از این کوچک تر هاست.ولی با این حال همین "دانم که هیچ نمیدانم" پس میکوشم تا نکوچم.
صریح:پاکیزه.رک.
سریح:روان.رک.
پس شما هم دایره واژگانتان را افزایش دهید.
سپاسگزار و پاسگذار شمایم.
ا
با تشکر از حوصله و وقتی که صرف کردی عرض کنم که بنده بعد از مخصوصا بلوغ سینما، تئاتر رو نه به مفهوم کلاسیک سوفوکلی و شکسپیری و حتی مفهوم مدرنتر برشتی نمیپسندم. به نظرم تموم شده و هر کی مشغول درست کردن همچون متنهاییه، هدفی جز افزودن برگی تازه به کتاب هنر داره.
به عقیدهی حقیر اگه تئاتری بخواد کنار سینما زنده بمونه تئاتر گرتوفسکیه. شق سوم هنر نمایش.
و با توجه به عقیدهم نوشتم. همونطور که شما با توجه به عقیدهتون مینویسین.
راجع به مسائل نویسندگی/کارگردانی هم باهاتون موافقم کما که اشاره هم کردهام در کتابچه. منتها نتیجهگیری متفاوتی داریم که بابت زاویهی دیدمان طبیعیست.
در آخر باز هم تشکر میکنم از حوصله و وقتی که گذاشتین. بیشتر از اون از ابراز مخالفتون. مرسی[/quote]
من اگر قرار بر کارگردانی داشته باشم
صحنه ای "بی چیز" یا همان "فقیز" (اشاره به نظریه گروتوفسکی) را خواهم برگزید.
در مورد کارگردانی تلفیقی خواهم داشت از استقراق استانیسلاوسکی و اپیک برشت.
من ناقد تئاتر اپیک افراطی هستم و نظریه ای نسبت به روانکاوی اپیک دارم.
تئاتر مورد تقدس من تئاتر ابسوزده(ابزود) هست.
نظر شما نسبت به تئاتر قابل قبول نیست.چرا که ما "تئاتر تجربی" (Experimental Theatre) را داراییم.و تئاتر ایده آل من "تئاتر پیشرفته" (progressive theatre) است
اگر با نظر شما پیش برویم باید بگوییم هنر(سینما.ادبیات(داستانی.شعر.نثر و ...).نقاشی.حجم و ...) به پایان رسیده و روبه تباهی ست.
در نقد پیشین فراموش کردم که نقدم را چون دگماتیست ها، نکوهش گر انجام ندهم.
پس باید اضافه کنم
بازی با کلمات را دوست داشتم (ولی نه هر جایی)
ایده های نابت را دوست داشتم (در هر صورتش را)
رندانگی ت را پسندیدم (گرچه رندانگی نه به مفهوم فلسفی و عرفانی.رندانگی رک گویی را)
و چندی دیگر...
سپاس از خلق نیکوی شما