رسته‌ها

سرود کوهستان بر پایه ی سرود ای ایران

سرود کوهستان بر پایه ی سرود ای ایران
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 17 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 17 رای
.
زمزمه کردن شعر و سرود هنگام کار و تلاش خستگی را از تن به در می کند این سرود از دسته سروده هایی است که هنگام کوهنوردی برای تنوع و رفع خستگی به صورت گروهی یا انفرادی خوانده می شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
3
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
soren88
soren88
1393/07/09

کتاب‌های مرتبط

نویدنامه
نویدنامه
5 امتیاز
از 1 رای
مشت در جیب
مشت در جیب
4.6 امتیاز
از 8 رای
عکس فوری عشق بازی
عکس فوری عشق بازی
4.4 امتیاز
از 218 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سرود کوهستان بر پایه ی سرود ای ایران

تعداد دیدگاه‌ها:
5
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیرخواری گاهواره
به روز و درد پیری ، عین چاره
وطن یعنی پدر ، مادر ، نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه
سرآغاز و سرانجام همیشه
وطن یعنی محبت ، مهربانی
نثار هر که دانی و ندانی
وطن یعنی نگاه هموطن دوست
هر آنجایی که دانی هموطن اوست
وطن یعنی قرار بیقراری
پرستاری ، کمک ، بیمارداری
وطن یعنی هوای کوچه ی یار
در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیرچشمی ، عاشقانه
به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم همسایه خوردن
وطن یعنی دل همسایه بردن
وطن یعنی زلال چشمه ی پاک
وطن یعنی درخت ریشه در خاک
ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس ، زاینده رود ، اروند ، کارون
دنا ، الوند ، کرکس ، تاق بستان
هزار و قافلانکوه و پلنگان
وطن یعنی بلندای دماوند
شکیبا ، دل در آتش ، پای در بند
وطن یعنی شکوه اشترانکوه
به دریای گهر استاده نستوه
وطن یعنی سهند صخره پیکر
ستیغ سینه در سنگ تمندر
وطن یعنی وطن استان به استان
خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری
سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان
دو آذربایگان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنگان
وطن یعنی سرای آذری با پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش
ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها
رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت
صلای صبح ملی کردن نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری
وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و گرد با هم
وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری
لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما
به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز
گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان
حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ
تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار
چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر
شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر
سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید
ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد
صبا ، کلهر ، کمال الملک ، بهزاد
نکیسا ، باربد ، افسانه و چنگ
سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سرفرازی
ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش رهنوردی
ابونصر ، ابن سینا ، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی
عراقی ، رودکی ، جامی ، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی
در لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام
وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی
عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز
حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام پند سعدی
زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ
شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی تبیره ، دمدمه ، کوس
طلوع آفتاب شعر از طوس
وطن یعنی شب شهنامه خواندن
سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی زآتش و خون
خورش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث یال زال و بال سیمرغ
وطن یعنی امید نا امیدان
خروش و ویله گرد آفرینان
وطن یعنی لگام و زین و مهمیز
سواران قران و رخش و شبدیز
وطن یعنی گرامی مرز تا مرز
وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی دل و دستی در آتش
روان و تن ، کمان و تیر آرش
وطن یعنی شبح یعنی شبیخون
وطن یعنی جلال الدین و جیحون
وطن یعنی به دشمن راه بستن
به اوج آریو برزن نشستن
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه ی فین
وطن یعنی گذشته ، حال ، فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا ، یعنی ایران
پاینده باد ایران و ایرانی
علیرضا شجاع پور
خدانگهدارتان.
قله ها به ابرها نزدیک ترند.ابرها نمادی برای اندیشه و تفکرند. رفتن به قله ها،تو را به اندیشه ها متصل میکند. از پستی ها که عبور کنی به بلندای اندیشه میرسی.
1 ـ « جان فدای وطن » مصداق جابه جایی وسیله و هدف است . شخصی برای رفت و آمد سریعتر و ... اتومبیل می خرد اما به خادم آن تبدیل می شود : دائم آن را تمیز می کند ، از بس به دیگران در مورد آرام بستن در و غذا نخوردن در ماشین تذکر می دهد ، کسی مایل نیست سوار ماشین او شود ... و بیشتر اوقات اتومبیل تمیز و مرتب در پارکینگ است . در این مورد وسیله به هدف تبدیل می شود . وقتی طلا و پول و بهره وری که وسیله هستند ، هدف می شوند ؛ اتفاق مشابهی روی می دهد . « جان فدای وطن » هم چنین است . آب و خاک ارزشمند هستند چون نیاز مردم را برآورده می کنند : وطن برای مردم است و از این رو مردم می کوشند آن را حفظ کنند حد اقل در برابر تهاجم و کوشش دیگران برای تصرف آن ؛ و اگر در این راه کشته هم شوند ( که هدف نیست اما به رغم میل و کوشش افراد برای کشتن و نمردن ، روی می دهد ) برای حفظ داشته های خود است . آنان که می میرند ، فدای خاک نمی شوند ؛ فدای جامعه ای می شوند که آنان را پرورده و برای حفظ لوازم بقای خود به کوشش آنان و خطر کردن شان ( و نه لزوماً مردن شان ) نیاز دارد . 2 ـ امروزه حفظ وطن بیشتر در حفظ آن از تخرییب هم وطنان نمود می یابد ؛ هم وطنانی که کوه و در و دشت و دریا و جنگل را زباله دانی می انگارند و جلگه ها و دره های کمی تا قسمتی سبز را به سرعت به سنگستانی غیر قابل سکونت تبدیل می کنند .
*نامِ جاوید وطن صبحِ امید وطن*
*جلوه کن در آسمان همچو مهرِ جاودان*
*وطن ای هستیِ من شور و سرمستیِ من*
*جلوه کن در آسمان همچو مهرِ جاودان*
*بشنو سوزِ سخنم که هم‌آوازِ تو منم*
*همهٔ جان و تنم وطنم وطنم وطنم وطنم!*
*بشنو سوزِ سخنم که نواگر این چمنم*
*همهٔ جان و تنم وطنم وطنم وطنم وطنم!*
*همه با یک نام و نشان به تفاوتِ هر رنگ و زبان*
*همه شاد و خوش و نغمه‌زنان ز صلابتِ ایران جوان*
*به اصالت ایران کهن ز صلابتِ ایرانِ جوان*
سرود کوهستان بر پایه ی سرود ای ایران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک