رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
این سه زن
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 1159 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 1159 رای
این سه زن روایتی است تاریخی از زندگانی مریم فیروز، اشرف پهلوی و ایران تیمورتاش.

کتاب این سه زن نوشته مسعود بهنود نخستین بار در سال ۱۳۷۴ توسط مؤسسه انتشاراتی نشر علم منتشر شد و در ۱۴ فصل و در قالب یک روایت تاریخی به شرح زندگانی پرماجرای اشرف پهلوی، مریم فیروز و ایران تیمورتاش می پردازد. بهنود در مورد نگارش این داستان در مقدمه اینگونه می نویسد:
«این کتاب تاریخ نیست، رمان هم نیست. شاید یک روایت تاریخی بتواند باشد، شاید. فکر اولیه آن حدود بیست سال پیش در سرم آمد. نه به این شکل. بلکه فقط به قصد نوشتن سرگذشت “ایران تیمورتاش” و آن هم در شبی که به اتفاق پروانه، بزرگ حائری و هرمز فرزین در پاریس، در آن آپارتمان قدیمی به دیدار زنی رفتم که از بچگی درباره او شنیده بودم. وقتی او را در میان تصاویر پدرش دیدم و هنوز پس از چهل سال که از قتل تیمورتاش می گذشت در گفتگوی او به سرم افتاد داستانِ زندگی این زن را بنویسم. رژیم پهلوی سرکار بود و نمی شد. بار دیگر در زمان جنگ که ایران تیمورتاش به ایران آمده بود، خیالم را بازگفتم. دو سه باری پای خاطره گویی هایش نشستم. ولی رفت که با مدارک و عکس و اسناد برگردد و برنگشت. یادداشت ها را در قسه ی کارهای ناتمام گذاشتم.
از دیگرسو در همه این سالها که با تاریخ روزگار می گذرانم، بارها قصد آن داشتمن که درباره “فرمانفرما” بنویسم، جز آنکه نوشتن درباره “رضاخان ماکسیم” که شاه شد هم سالهاست در سرم بوده است. اما اعتراف می کنم که نوشتن درباره خانم “مریم فیروز” همین اواخر و بعد از آنکه کتاب خاطرات کیانوری را خواندم به سرم افتاد. فکرِ به هم پیوستن قصه این سه زن (مریم فیروز، ایران تیمورتاش و اشرف پهلوی) سال پیش و ضمن گفتگو با یکی از نوادگان ناصرالدین شاه جرقه زد.»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
teekany
teekany
۱۳۸۸/۰۸/۱۶

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی این سه زن

تعداد دیدگاه‌ها:
102
۲۴ اسفند ۱۳۳۲؛ قلمی که شکسته شد، روزنامه نگاری که زنده زنده در آتش سوزانده شد.
دکتر شفیعی کدکنی می‌نویسد:«در میهن ما، انسان‌های بزرگی زیسته‌اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی‌ها سوخته‌اند. یکی از آنها امیر مختار کریم‌پور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه ی شورش بود که جان خود را در ۳۵ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.»
کریم‌پور در مدت اسارت شکنجه بسیار دید، تمام بدنش را با سیگار سوزاندند. سیخ داغ بر بدنش کشیدند، تهدید و تطمیعش کردند شاید توبه نامه‌ای از او بگیرند ، ولی او زیر بار نرفت و به مصدق وفادار ماند. غروب سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر دو زرهی، کریم‌پور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند، مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر پیکر وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشنشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می‌دوید و فریاد می‌زد شعله آتش همه بدن او را فرا گرفته بود. سر نیزه سربازان نیز مانع از این می‌شد که بازیگر این نمایش از این میدان دید تماشاگران بیرون رود...
فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد: «والاحضرت اشرف مرا کشت!» اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: «دیوانه است، هذیان می‌گوید.» بالاخره پیکر سوخته‌اش را که جای هفت زخم سرنیزه نیز بر خود داشت، به گورستان مسگرآباد بردند و بی هیچ نام ونشانی به خاک سپردند.
مسعود بهنود در کتاب سه زن می‌نویسد:«اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریم‌پور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه می‌کرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند.»
شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت، پیرامون به قتل وی می‌گوید: این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا… گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.
روزنامه شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، در واقع افشاگر بسیاری از توطئه‌های ضد مردمی و کارشکنان نهضت بود، و کریم‌پور شیرازی به راستی جان خود بر سر افشای توطئه گران گذاشت. او در روزنامه‌اش چنین نوشته بود «...سوگند یاد کرده‌ام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود، من با خدای خویش عهد و پیمان محکم بسته‌ام ...چون من پرده‌هایی را بالا می‌زنم که در آن هزارها خیانت، هزارها نارو، هزارها بدبختی و بیچارگی نهفته است. من مصمم هستم که این مبارزه سرسخت و آشتی‌ناپذیر را تا سر حد مرگ شرافتمندانه سرخ که ایده آل و آرزوی دیرین من است دیوانه وار دنبال کنم.»
او در زندان قطعه شعری سرود و در آن از قلم تیز شورش سخن گفت:
کلک شورش به دل خصم چنان کار کند/ که بدان کوه گران تیشه فرهاد نکرد
خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی-بهرام افراسیابی، ص ۴۵-۴۸
کتاب این سه زن، مسعود بهنود
خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار- ص ۱۳۷
میشه گفت این کتاب تقریبا واقعی ترین رمان تاریخی مسعود بهنود هست و برخلاف خیلی از کتابهای تاریخی نگاه مطلقا سیاه و سفید به شخصیت های معاصر نداره
این کتاب به قول خود بهنود نه تاریخ است و نه رمان بلکه رویاتی است تاریخ گونه ...و همین کتاب رو جذاب کرده و اصلا خسته کننده نیست ...در ضمن بین کتاب هایی که در ایران چاپ شده اند و معمولا تعصبات انقلاب اسلامی درشون وجود داره و سرشار از نقد های غیر منصفانه در مورد زمان های قبل از انقلاب هستند ....اما این کتاب نگاهی واقع بینانه به شخصیت ها داشته ...و در ضمن بعد از خوندن این کتاب من یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم مصدق یکی بود ...مردی که هیچ گاه کینه ای از کسی به دل نگرفت و تکرار هم نشد
[quote='mehdii_mehr99']چطور میشه دانلود کرد؟[/quote]
http://ketabnak.com/blog/?postid=122
نقل قول از کتاب:
آن ها در حالی که هیچ شباهتی به یک دیگر نمی برند، از جهاتی شبیه به یک دیگرند. هر سه
پدری داشته اند که به او می بالیدند، و هر سه در خیال آن بوده اند که داد پدر را بستانند و هر
سه بیش از برادران خود بدین کار موفق شدند.
و این همه در یک مقطع تاریخی رخ داد. پس
دو تن آن ها، لامحاله در مقابل آن دیگری قرار گرفتند. یکی (ایران تیمورتاش) هفت تیر برداشت
و تا انتقام خون پدر را از قاتلان نگرفت آرام ننشست. آن دیگری (مریم فیروز) علی رغم خاستگاه
طبقاتی خود توده ای شد و ماند. بی آن که از کمونیسم چیز زیادی بخواند و بداند، این راه را برای
انتقام گیری از پهلوی ها، برگزید. و آن سومی (اشرف پهلوی) که در مقابل این ها قرار گرفت در
شهریور 20 از اصفهان به تهران آشوب زده برگشت، تا ارثیه ی پدر را که سلطنت بود حفظ کند
و خود را در این کار محکم تر از برادر دوقلویش می دید. و بود.
مقطعی که این هر سه مستقل و رها شدند، شهریور 20 بود. رضا شاه برای هر سه آن ها قفس
ساخته بود و رژیم اختناق آور او، این هر سه را به نوعی در حبس کرده بود و با سقوط وی هر
سه بال گشودند. رقابت ها و کین خواهی های این سه زن، بر تاریخ ایران اثرها نهاد.
*
مریم دو ماه پس از پیروزی انقلاب بازمی گردد...آن نیست که رفته بود، شکسته زنی است در
هیات مادربزرگ ها...
دو روز بعد، تنها به شهر ری می رود. مقبره ی فرمانفرما، لخت و بی
تجمل است اما باقی است.
برایش توضیح می دهند که در آن حدود بنایی رفیع است که در تمام
سال های غیبت او، سران کشورهای خارجی بدان جا می رفتند و برآن تاج گل می گذاشتند، بنایی
که اینک چیزی از آن باقی نیست، مریم به طعنه می گوید «قبر رضاخان ماکسیم».
او آمده است تا به فرمانفرما بگوید سرانجام آن چه می خواستی رخ داد. پهلوی ها آواره شدند.
اما من هستم. من مریم ماه تابان تو. ای خدای عبدالحسین!

اینقدر خوب بود که فایل الکترونیکیشو کامل خوندم
و با شخصیت مریم فیروز آشنا شدم
و همچنین گوشه هایی از تاریخ معاصرو با روایتی جذاب بیان کرده بود
مطالعه خطی ، یکنواخت و رسمی تاریخ برای بسیاری اصلا جذاب نیست.و اینجاست که نقطه قوت این کتاب رو میشه فهمید.می‌تونید با زبانی داستانی و جذاب ، این روند تاریخی رو مرور کنید.اونم در یکی از سخت ترین دوره‌های ایران که اتفاقات عجیب و بزرگی افتاد.نثر آقای بهنود در این کتاب به نظرم به درستی انتخاب شده و برای روایت این ماجراها این روش بهترین و کم ریسک ترین راه بود.اما برای من شخصا جذاب‌تر از خرده داستان های این سه زن ، روایت زندگی و نقش آفرینی شاهزاده فرمانفرما بود.اصلا نمی دونستم چنین شخصیتی وجود داشته و این قدر هم موثر بوده.شاید از این پس که در کوچه‌های فرمانیه قدم زدیم ، بیشتر حواسمون رو جمع کنیم.اونجا جایی بوده که سلسله قاجار تموم و دوران پهلوی آغاز شد.کوچه باغ‌های بزرگی که حالا ساکنین جدیدش شاید چیزی از گذشته‌ی پرخاطره‌ی درختانش ندونند و به یاد نیارند.ولی روزهای بزرگش در تاریخ این کشور هرگز فراموش نمیشه..
این سه زن
عضو نیستید؟ ثبت نام در کتابناک