رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
بیگانه
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 2069 رای
نویسنده:
مترجم:
لیلی گلستان
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 2069 رای
به همراه توضیحات کتاب از ژان پل سارتر در ابتدای کتاب
داستان روایتِ زندگی، جنایت و افکارِ فردی به‌نامِ مورسو است که ابتدا مادرِ خود را از‌دست‌می‌دهد و سپس به‌طورِ نا‌خواسته‌ای به قتلِ یک عرب انگیخته می‌شود و...
مرسو مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.
داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود : در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.
در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز می‌شود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتنا باقی می‌ماند- از درد تأثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکوم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/05/02

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بیگانه

تعداد دیدگاه‌ها:
221
سه سال پیش این رمان رو خوندم
از اون موقع داستان ها و رمان های زیادی خوندم
اما هیچکدوم... مطلقا هیچکدوم از اونا مثل بیگانه نبودن. بیگانه نگو شاهکار بگو!
هنوز هم کلمات این ابر رمان تو ذهن من رژه میرن. واقعا منو با تمام وجود جذب خودش کرد. خلاصه حیرت انگیز بود.
مخصوصا قسمت هایی که نور و گرمای خورشید رو توصیف می کنه.
[quote='Molla nasredin']
"فهیم" می‌گوید: ملا تو از دست رفته‌ای، شاید اصلا به دست نیامده‌ای![/quote]
واقعا این جمله رو فهیم گفته ملا؟:O
تمام خورجینش را طلا بگیرى باز کم است...
.....
تاثیرگذار ترین قسمت این کتاب براى من داستان پیره مرد همسایه و سگش بود...
ویران کننده ست...با تمام وجودم حس اون پیره مرده رو تجربه کردم....

احساس نزدیکی دارم به مرد بیگانه. چیزهایی که برای بقیه مهم است برای من بی اهمیت و چیزهای پیش پا افتاده برای مردم، برای من مهم است.
نمی دانم خوب است یا بد.
"فهیم" می‌گوید: ملا تو از دست رفته‌ای، شاید اصلا به دست نیامده‌ای!

" کشیش باز می خواست با من از خدا حرف بزند . اما من به طرفش رفتم و سعی کردم برای آخرین بار به او بفهمانم که برای من وقت کمی باقی مانده است و نمی خواهم آن را با خدا از دست بدهم . "
بیگانه ، آلبر کامو
کتاب فوق العاده ای بود ولی فضای ترسناکی داشت . چون تنهایی انسان رو به رخش میکشه, تنهایی رو که انسان در عین واقف بودن به اون همیشه سعی در انکارش داره , سعی در مدفون کردنش در لا به لای رابطه ها با اطرافیان. ولی مورسو شجاعانه با تنهاییش برخورد کرد و تا آخر سر عقایدش موند و پا پس نکشید. هنگام خوندنش در برزخی از تنفر و علاقه نسبت به شخصیت مورسو قرار میگرفتم.
وارد زندان شدم، کمربند، بند کفش‌ها، کراواتم و آنچه را که در جیب‌هایم بود مخصوصاً سیگار‌هایم را گرفتند. در سلول، یکبار تقاضا کردم سیگار‌ها را به من برگردانند. اماگفتند قدغن است. روزهای اول بسیار سخت بود شاید همین موضوع بود که مرا بیش از همه چیز درمانده کرد. قطعات چوبی را که از تخته خوابم می‌کندم می‌جویدم.
یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندمش
این کتاب واقعا کتاب خوبی بود یادمه بعد خوندنش یه جور غم خاصی گرفت منو;-)
baiganeh ketab besiar ali bood
agar mafhom ketab ro befahmim chizhaye ziadi yad migirim:D:D:D:D:D:D:D:D:D:D:D:D
دادگاه فقط یک بهانه برای نویسنده بود ، بیگانه از ابتدا مرده بود
بیگانه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک