
دیوان اقبال لاهوری: اشعار فارسی
نویسنده: اقبال لاهوری
مقدمه و حواشی: محمود علمی
حق تکثیر: آزاد
حق تکثیر: آزاد
» کتابناکهای مرتبط:
دیوان زیرک اصفهانی
دیوان کامل اشعار فتحعلیشاه قاجار
دیوان رودکی سمرقندی
Powered by You
» کتابناکهای مرتبط:
دیوان زیرک اصفهانی
دیوان کامل اشعار فتحعلیشاه قاجار
دیوان رودکی سمرقندی
Powered by You
Member
علامه اقبال
Member
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست
قبای زندگیش از دم صبا چاک است
اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر
دلی که از خلش خار آرزو پاک است
به خود خزیده و محکم چو کوهساران زی
چو خش مزی که هوا تیز و شعله بیباک است
Member
آن چه به عنوان خودی و بیخودی از ایشا برجا مانده رساله ای است در خودشناسی
شناخت تقابل واقعی میان فرهنگ شرق و غرب و درنغلطیدن در تعارفات لومپنی و عوام پسند و جاهل فریب از هنرهای این فیلسوف مسلمان پاکستانی است.
شعرهای ایشان تحت عنوان اسرار خودی و رموز بیخودی خواندنی است.
حتما دوستان بخوانند.
مطمئنا لذت خواهند برد.
Member
خاک را بیداری و خواب از دل است
تن ز مرگ دل دگرگون می شود
در مساماتش عرق خون میشود
از فساد دل بدن هیچ است هیچ
دیدہ بر دل بند و جز بر دل مپیچ
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در آن پیکر دل است
از فساد او فساد آسیا
در گشاد او گشاد آسیا
تا دل آزاد است آزاد است تن
ورنہ کاہی در رہ باد است تن
همچو تن پابند آئین است دل
مردہ از کین زندہ از دین است دل
...
Member
هر زمان گرم فغان مانند چنگ
آرزوی هم نفس می سوزدش
ناله های دل نواز آموزدش
لیکن این عالم که از آب و گل است
کی توان گفتن که دارای دل است
بحر و دشت و کوه و که خاموش و کر
آسمان و مهر و مه خاموش و کر
گرچه بر گردون هجوم اختر است
هر یکی از دیگری تنها تر است
هر یکی مانند ، بیچاره ایست
در فضای نیلگون آواره ایست
کاروان برگ سفر ناکرده ساز
بیکران افلاک و شب ها دیر یاز
این جهان صید است و صیادیم ما
یا اسیر رفته از یادیم ما....
Member
از دل و دیـــدہ فرو شـــوی خـیــال دگران
آتش از نـــالہ مــرغــان حـرم گیر و بـسوز
آشـــیـانــی کہ نـــهادی بہ نـــهال دگران
در جهان بـــال و پــر خویش گشودن آموز
کـــہ پـــریــدن نــــتـوان با پـر و بـال دگران
مرد آزادم و آن گــــونــــہ غـــیـورم کـہ مرا
مــــی تـــوان کشت بیک جـام زلال دگران
ایکہ نــــزدیـــک تــر از جـانی و پنهان ز نگہ
هــــجــر تـــو خــوشتـرم آید ز وصال دگران-اقبال لاهوری