رسته‌ها
سگ ولگرد
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 203 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 203 رای
سگ ولگرد نام داستان کوتاهی از صادق هدایت است. این داستان تراژدی از زندگی مشقت بار یک سگ ولگرد در ورامین است. نویسنده در این داستان اعتقادات جاری جامعه را در قالب داستانی تأثرانگیز و دردناک به تصویر کشیده و مورد نقد قرار می‌دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
167
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سگ ولگرد

تعداد دیدگاه‌ها:
80
با اجازه نظارت چون پروفایلشان بسته است .
amenmmar پیامی ارسال کرده اند به این مضمون (چرای اش را نمی دانم !) :
"پـیـام‌خـصـوصـی:
بی سواد فقط ادعا ذاری شعور و ادب هم که نداری دوسه تا کتاب چرت خوندی احساس علامه بودن می کنی, خر را با قاف می نویسی یه عبارت صحیح و قابل فهم در نظراتت دیده تمیشه, خب ننویس این چرت و پرت ها رو بهت می خندن, سنی ازت گذشته خجالت بکش, بد دهن و یاوه گو و بی تربیت هم که هستی دست بردار از وراجی و گنده گوئی مال این حرفها نیستی از چار تا کتاب مزخرف الهام گرفتی باورم نمیشه دوتا اونارو کامل خونده باشی, اینجا آدمهای باسواد نحصیل کرده زیادن همشون میفهمن کلت مثل کدو خالیه فقط صدا داره, کمی مطالعه کن دلقک نباش "
جواب ::x
من این کتابو قبلا خوندم. خیلی کتاب جالبی بود.
امیدوارم دوستانی که در خصوص کتاب نظر میدن منصفانه نظر بدن.
من با تو موافقم sinyasin
یک نوع عادتی بین کاربران این سایت و البته اکثر ایرانی ها که به قولی بادمجون دور قابچین و کدخدا منش هستند، هست که هیچ به حرفی که می زنی دقت نمی کنند و فقط چون باهات حال نمی کنند یا حرفت اندکی تند و تیز و انتقادیه،در عوض شروع می کنند به پند و موعظه و اندرز و حتی در مقامی خودشون رو قرار میدند که بهت بگن فلان چیز بدین شکل نیست و بهمان چیز به چنین شکل است، عنقریب سعی میکنند طرز صحبت کردن و شیوه نقد رو به ادمی یاد بدن بدون اینکه به حرفی که زدی توجه و تامل کنند و پاسخ سخن ات رو بدند و نه جواب خود شخص شمارو... باری بحث کردن اینجا بی فایده است... زمانی که همه می خوان خودشون رو اندیشمند نشون بدن و در سیل اندیشه هم سهمی داشته باشند ،اما اندیشه زمانی پیدا میشه و زمانی قدرتمنده که اندیشیده شده باشه ،،، نه با پسوند های کلیشه ای چون "به نظر من اینطوری است" " به نظر من اونطوری است" " هرکس عقیده و سلیقه خودش رو داره" "من این ادم رو دوست دارم" "من اون ادم رو دوست ندارم" و امثال هم... همه بزرگان کفته اند که علایق و سلایق دال بر زیبایی و رد یک اثر یا شخص نیست اما چه میشود کرد ادمیان به جای اندیشه به اندیشمند به قولی می چسبند و اندیشه که غایت اندیشمند است به یقین از بین میره و خواهد رفت و ...
باری چه میشود گفت و چه می توان کرد جز سر در لاک خویشتن فرو بردن و از برای خود خواندن؟...
یک مشت کدخدا منش...
[quote='exorcism']درسته dakota عزیز....حرفتون کاملا درسته اما بحثی درکار نبود. یه اختلاف جزئی و ابلهانه
آقای sinyasin...لطفا خودتونو اینقدر عصبی نکنید. یه موضوع مزخرف ارزش این همه ناراحتی رو نداره.اصلا فراموشش کنید...من نمیدونم چرا مدام میام خودمو قاطی بحث ادم بزرگا میکنم.شاید بهتر باشه سرم با شعرای مزخرف خودم گرم باشه تا بحث کردن درمورد یه ادم بزرگ با کلی ادم بزرگ دیگه.
به هرحال عذر میخوام اگه کدروتی پیش اومد یا ...مهم نیست...مثل همیشه[/quote]
اتفاقا اصلا هم ابلهانه نبود به نظرم. فقط یه نکته ی ظریف بود که من تو نظرم سعی کردم تا جایی که فهمیدمش روشن کنم قضیه رو.
بزرگی هم که به سن نیست. به نظر من شما همین که تونستید از هدایت بزرگ عبور کنید و به خط فکری الانتون برسید نشون از بزرگیتون داره(الان فکر میکنن من همون شمام با یه اکانت دیگه :D )
[quote='sinyasin']نقل قول از dakota:
به نظر من که تطابق داره.
اه
این کمک کردن نیست . درست مثل آوردن هیزم مزخرفی ست برای آتشی کم سو .
مثل کاری که سوفیست های محترم ما قبل سقراط به انجام می رسانیدند .
آن هم برای چه بحثی . چه جدلی . سراسر حوصله سر بر و نگاه کور کن .
سخن ، ادامه ندارد که شما بخواهید برای کس دیگری تشخیص تطابق بفرمایید .
حرف شما هم سر هم بندی کلمه هایی برای غلبه است که پاسخ ندارد .
تنها جوابش این است که گویند با فراست نگاه کنید . خوب بخوانید .
حرفهای شاعر جوان از همدیگر جدا بودند که من خواستار مطابقت آنها شدم .
شما فقط سعی در چسبانیدن آنها نمودید . لطفا بی چسب بنگارید .
انگار که بگویید یک آدمی در این تاریخ گفته است ماست سفید است . حالا هم میگوید ماست سیاه است . پس حرفهایش یه تطابق است .
بنده اصل را گوشزد کردم . نه اینکه بخواهم زگیلی برای این نقدهای مسخره باشم . همین و تمام .
دگر دوباره نگاشتن وارد شدن به دایره واری ست .
[/quote]
نظرتون محترمه ولی خب دلیل هم میاوردید برای مدعاهاتون بهتر بود.
به نظر شما کار من چسبوندن دو چیز بی ربط بود ولی خب دلیل لازمه دیگه دوست عزیز.(مثل من که با دلیل توضیح دادم)
اگر هم این موضوع رو بی ارزش میدونید و به نظرتون ارزش وقت گذاشتن نداره، بحثش جداس.
[quote='exorcism']
از اونجایی که هر نوجوونی احتیاج به یک الگو داره تصمیم گرفتم هدایت رو الگوی خودم قرار بدم ( وای که چه الگوی نامناسبی!) و همیشه و همه جا سعی میکردم مثل اون باشم.تموم کتابهایی رو که درباره ی شخصیت و رفتار هدایت نوشته شده بود رو جمع اوری کردم و خوندم و تا جایی که تونستم ازش پیروی کردم.
[/quote]
دوست من بهتره همیشه خودمون باشیم و از هیچ چیز بت نسازیم. خیلی موارد تو دنیای ما هستن که اصلا الگو نیستن، مثل زمانی که شما شادی بسیار بسیار زیادی دارید و پر انرژی هستید، اینجور مواقع آدم برای تخلیه روحی روانی مثلا رو میاره به یه موسیقی شاد و رقص. حالا اگه در همین زمان برای شما موسیقی "میرن آدما" رو پخش کنن بدون شک اصلا حس و حال خوبی نمیگیرید چون با توجه به نیازتون بهتون انرژی داده نشده.
قرار نیس از هر چیزی که میبینیم الگو برداری کنیم، قراره ازشون با توجه به شرایط لذت و استفاده ببریم، چه موقعی که اندوه در دل داریم چه زمان شادی و... یا به قول خودت "اشکال از رابطه نیست بلکه نقص در خودشناختی است". بدون شک وقتی از هر چیزی که در مسیرمونه یا به خوردمون میدن الگو برداری کنیم هیچوقت به خودمون نمیرسیم و همیشه کالبدی هستیم که با عقاید دیگران پر شده.
[quote='dakota']
به نظر من که تطابق داره.
[/quote]
اه
این کمک کردن نیست . درست مثل آوردن هیزم مزخرفی ست برای آتشی کم سو .
مثل کاری که سوفیست های محترم ما قبل سقراط به انجام می رسانیدند .
آن هم برای چه بحثی . چه جدلی . سراسر حوصله سر بر و نگاه کور کن .
سخن ، ادامه ندارد که شما بخواهید برای کس دیگری تشخیص تطابق بفرمایید .
حرف شما هم سر هم بندی کلمه هایی برای غلبه است که پاسخ ندارد .
تنها جوابش این است که گویند با فراست نگاه کنید . خوب بخوانید .
حرفهای شاعر جوان از همدیگر جدا بودند که من خواستار مطابقت آنها شدم .
شما فقط سعی در چسبانیدن آنها نمودید . لطفا بی چسب بنگارید .
انگار که بگویید یک آدمی در این تاریخ گفته است ماست سفید است . حالا هم میگوید ماست سیاه است . پس حرفهایش یه تطابق است .
بنده اصل را گوشزد کردم . نه اینکه بخواهم زگیلی برای این نقدهای مسخره باشم . همین و تمام .
دگر دوباره نگاشتن وارد شدن به دایره واری ست .
این حرفتان را نگاه کنید ((من واژه به واژه ی سخنان هدایت رو درک میکنم و با تمام سلولهای بدنم اونو می فهمم))
حال ، بنده نه . خود شما بگویید این جمله اتان با جملات کامنت پیشین تان به تطابق می نشیند.
این تناقض همان نقص در الگوبرداری ست که خودتان هم به آن واقفید و گفته اید که نتوانسته ام به تداوم حضورش در زندگی ام برسم .

به نظر من که تطابق داره.
ببینید موضوع از نظر من سادس. ایشون افکار و شناختی داشته و طبق اون شناخت در ابتدا از هدایت و افکارش خوشش اومده بوده. ولی بعدا با تغییری که در افکارش به وجود اومده و شناختی که بهش دست پیدا کرده، تشخیص داده که هدایت الگوی مناسبی نیست و سستی نفس و... داره. در عین حال ایشون میگه که با تمام وجود هدایت رو درک میکنه. و این تناقضی با ضغیف دونستن هدایت نداره.
ایشون میتونه کاملا هدایت رو درک کنه و او رو فرد ضعیفی بدونه! حالا ممکنه شما هم از نظر خودتون هدایت رو درک کنید و بر اساس افکار و شناختتون او رو فرد قوی و الگوی مناسبی بدونید.
امیدوارم تونسته باشم کمکی به بحث کنم.
از همه ی این بحث های فضا پر کن احمقانه که بگذریم شما نیز آدم هستید و صد البته جوان .
و بسیار باید که دریافت بکنید تا به رشد دلخواهتان در افکارتان برسید . ( این را زیر کتاب دنیای کاغذی تان هم گفته بودم )
و این آمدن دوباره به خاطر این است که بنده دل رنجاندن ملخ چلاقی را هم ندارم چه برسد به برنایی چون شما .
به صد باره که سوی تیز نگاهم یه سمت کلامتان بود .
دیگر از حرف زدن خسته شدم . حوصله هم نیست . اه .اه .
ببینید آدم را به چکاری وا میدارید ها ...
[quote='exorcism']نقل قول:و در آخر اینکه : هرکس که نخواهد نیاید به راهمان . راحت است بروید و جای دگر کنید .
آقای محترم...با اینکه حرفتون اهانت محسوب میشد نسبت به حرفهای من و بعضی از دوستان، اما به هرحال خودمو موظف میدونم عاقلانه جوابتونو بدم.افکار شما شبیه افکار صادق و کافکاست؟؟خب پس تو این مورد خیلی شبیه همیم. چون منم دقیقا همینطورم. ...[/quote]
من از بگو مگو های دوران نوجوانی زیاد دلخوش نمیشوم . عاقلانه هم جوابتان را نمیدهم چون هر چه را که نوشته اید پاسخش دوباره در کامنت طویل من هست .
نمیدانم چرا خواندن ها و دقت ها کم شده اند . حال که دقت و منظور حرفهای من را نگرفته اید دیگر چرا به حرف قبلی خود بی دقتی می ورزانید . پس دقت کنیدبه نمونه ای از حرفتان ( دقت ) :
((اونقدر که متوجه نبودم دارم با طنابی که اون ته چاه رفته میرم توی چاه))
(( ادمی که نتونه حتی خودشو تحمل کنه و نتونه با مشکلات زندگیش مواجه بشه چطوری میتونه الگوی یه دختربچه باشه؟حالا الگوی خیلی بهتری دارم.......)).
معنای دقیق اهانت را هم بنده در این سایت فهمیدم و آن اینکه هرکسی چیزی گفت اگر حرف راست را بزنی اهانت کرده ای و اگر با او همقدم شوی عالی هستی !!!!!!
بنده اصلا دوست ندارم با دختر جوانی تند تند حرف بزنم . روی سخنم با قسمتی از کلام کالتان بود .
و این حرف شما که ((هیچ آدمی در دنیا نیست که خودشو کامل بشناسه)) نظر شماست و این را خوب است که گفته اید در اولش : ((به نظرم)) . واقعن ممنون . چون این میشود پاسخش .
و هنگامی که میگویید از راهیکه رفته اید پشیمانید باید که برای آن دلیل درست بیاورید نه اینکه بگویید اشکال و ایراد از اصل بوده است .
نقص از شناخت ناشی ست . و راهش شعر آخر کامنت قبلی بنده است .
این حرفتان را ببینید :
((شما راه صادق رو در پیش گرفتی. منم گرفتم اما یه کم که گذشت فهمیدم نمیتونم باهاش کنار بیام و کنار کشیدم.)) ...
خیلی هم خوب .
خب آدم عزیز بنده هم در آن حرف منبسط شده ام همین را گفتم . بی دقتی همینه ها . آن شعر آخر را دوباره معنا کنید تا به حرف خودتان برسید . سرسری رد شدن باعث این سوءبرداشت میشود . شاید باید معنای آن را هم مینوشتم . نمیدانم .
البته شاید فقط این را نوشتید که بگویید اهانت کرده ام ( آن هم از طرف خودتان و طرف دوستانتان ). گریه آور است واقعن .
این حرفتان را نگاه کنید ((من واژه به واژه ی سخنان هدایت رو درک میکنم و با تمام سلولهای بدنم اونو می فهمم))
حال ، بنده نه . خود شما بگویید این جمله اتان با جملات کامنت پیشین تان به تطابق می نشیند.
این تناقض همان نقص در الگوبرداری ست که خودتان هم به آن واقفید و گفته اید که نتوانسته ام به تداوم حضورش در زندگی ام برسم .
سگ ولگرد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک