رسته‌ها
نوروز خونه ی ما
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 42 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 42 رای
.
به طور خلاصه، یه داستان 10 صفحه ای خیلی جمع و جور تو دل برو.
قرار بود تبدیلش کنم به یه کتاب چند صد صفحه ای که متاسفانه به علت کم حوصلگی و افسردگی و قسط ماشین بابامو، مذاکرات 5+1 و خلاصه خودتون که می دونید، آدم نخواد کاری رو به ثمر برسونه همین طوری دلیلِ که از در و دیوار براش میباره (: . بهر حال بِ بار ننشسته چیدمش، ممکنه جاهایش کال و بی مزه باشه و میدونم نگفته به بزرگی خودتون میبخشید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
10
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/04

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نوروز خونه ی ما

تعداد دیدگاه‌ها:
63
سهیل100
لطفابه حال من تاسف نخوریدبلکه نظرتون رادرمقابل فکرمن ارایه دهید.زیرا ساده نویسی مثل نوشته های رسول پرویزی می تواندبسیار روان وساده باشد اما توجه به نکاتی داشته باشد که خواننده راباهمان وصفیاتی که نویسنده بیان داشته منتقل کندبرای یک ساعت اضافه در یک روز.به هرحال به جای حمایت اکلی ونگرانی واسه یخ کردنت یافریزشدنت به دیگران هم فرصت بده نظرشون هرچندهم برخلاف میل شماها است؛ارایه بدهند.هرگزاینقدر نخواستم توضیح بدم.ولی نویسنده داستان راهرگزخیال ناراحت کردن نداشتم فقط یه یادآوری بودبرای کارهای بعدی.
خلاصه اینکه وقت عید باید رفت سفر ! بس که این نوروز واسه ما بد جا افتاده ،خدمتتون عرض کنم که ما فامیلای بدری رو سالی یک بار می بینیم ،از قضا بنده تک فرزند هستم و اونا ماشالا هرکدوم با عروس و داماد و نوه ١٥تایی میشن ،جونم براتون بکه که سالی یه بار یه وعده غذایی میان و ما اکر سفر نریم تا بایان سال کت و کول نداریم :D از شوخی کذشته داستان جالبی بود ،اونجا که بابای عزیز به مامان کفت یه غزل از حافظ بخون ... در کل همه شخصیتا جالب بودن . نویسنده جان خسته نباشی ;-)
مجدد معذرت از کله کتابی عزیز که نظر دونی کتابش را به بیراهه بردیم.امادر مورد داستان نوروز خانه ما :
به اثار شکسپیر دقت کنید.در کنار مکبث و شاه لیر و اتلو و...که به زیبایی روان انسان را کالبد شکافی کرده و حتی هر جمله اش شاهکاره اثاری مثل تاجر ونیزی و رام کردن زن سرکش و..را داره که هدفش سرگرمیه.در دوران معاصر هم نمونه بارزش اثار کارگردانان بزرگی به خصوص در سینمای ایتالیا را میشه مثال زد که در کنار شاهکارهاشون فیلم های عامه پسند هم تولید می کنند .چاپلین اگه عصر جدید را داره دهها فیلم کوتاه تعقیب دزد و پلیس بدون فلسفه بافی اما خنده دار را هم داره.برخی داستان ها و یا اثار تصویری هدفشون سرگرم کردن صرفه و این چیزی از ارزش اون کم نمی کنه.هدفشون اینه که مخاطب فقط به میلیارد ها سلول خسته مغزش استراحت بده و بدون بار گذاری و یاد آوری مجدد مسائل و مشکلات جامعه و ویرانی ها و تاریکی های زندگی و به تفکر انداختن ذهن ،با خندیدن هورمون سروتونین ترشح کنه.نمونه اش تی وی شو هایی که گلاب به روتون از کانال های بلاد کفر پخش میشه.چنین محصولات رسانه ایی تنهازمانی مبتذل و مسخره و یا به نوعی (ابکی )به حساب میاند که در رسالتشون یعنی خندوندن مخاطب موفق نباشند . .هدفشون صرفا ایجاد لحظاتی واسه مخاطبه که فقط و فقط لذت ببره.مثل نوشیدن یه اب میوه خنک.و این از ارزش کار کم نمی کنه.برخی از فیلم های وطنی نه به دلیل اینکه کمدی هستند ، بلکه به این دلیل سطحی و بی خود ند که شوخی های اونها لوس و تکراری و بی مزه و فاقد تکنیکی واسه خندوندن مخاطبه.
مسلما نوروز خانه ما در این کار موفق بوده و کامنت های دوستان اینو نشون میده که از خوندنش لذت بردند.همونطوری هم که نویسنده عزیزمون داره هی تکرار می کنه(و تقریبا هوار میزنه)و روش ادعایی نداره اینه که این داستان فقط جهت سرگرمیه و نه در مورد فوزیون هسته ایی و یا مجادلات و تاملات فلسفی و یا معادلات تانسور .در مورد راز آفرینش هم نیست .واسه سرگرمیه.
خط سیر داستان خیلی خوب پیش میره .پدری در تله تصمیم آرزوی به جا اما نا نوشته و سخت خانواده اش گیر افتاده و از هر سمتی میره در اون تله گیر می افته.کشمکش ها ی ایجاد شده در اینخصوص یعنی فرار اون از موضوع و تلاش خانواده برای وصل کردن هر موضوعی به اصل مطلب ،سبب شکل گیری ساختار دراماتیک داستان شده و نثر داستان هم روان و متناسب با همین فضاست.اما به نظرم یه شتاب زدگی در نوشتن داستان دیده میشه و ای کاش این داستان مجدد ویرایش میشد و با بازنویسی پختگی لازم را پیدا می کرد.
و در نهایت خدا بیامرزه چاپلین رو که گفت:
من اگر پیامبر بودم رسالتم شادمانی بود،
بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.
نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم.
تنها می آموختم اندیشیدن و انسان بودن را.....!!!!!!!

البته حالا که فکر می کنم میبینم این چاپلین هم از ایادی حاج محمود بوده و ما خبر نداشتیم;-)
[quote='HeadBook']نقل قول از tankamanee:
"اصلا طنز نیست این نوشتار ؛چون طنز لایه های پنهان و پوشیده در داستان و یا در گفتار بر خود همیشه می گیرد که ذهن خواننده یا شنونده را به تفکر وا می داره" درصورتی که پویاجان توی جواب کامنتم نوشته بود هدفش مشتمال ذهن هستش ولی پویا جان به نظرم من اینطور نیست واصلا چنین اتفاقی برای بنده به شخص اصلا نیافتاد."این دست نوشته تنها به نظرم برای لحظاتی می تواند خنده را بر روی لبان انسان بیاورد و خیلی زود هم فراموش بشه"
طبع شوخ گونه و بندرت طنز در گفتارت هست و اگر هر کسی باهات مستقیم صحبت کرده باشه می دونه که بنده چی دارم میگم"این یک امتیاز خیلی خوب و عالی برات به لحاظ روانشناختی چون خیلی بهت کمک میکنه وقتی که داری آثار فاخر وداستانهای ارزشمند که مضمون ومحتوا طنز دارند بیشتر می خونی، ذهنت زودارتباط برقرار می کنه.
طنز نوشتن کار خیلی سختی اولین سختیش اینه که باید خوب از وضعیت و محیط اطرافت آگاه باشی ومطالعات جامعه شناسیت هم بالا ببری ...ولی میدونم که در آینده طنز نویسی خوبی خواهی شد به شرط مطالعه و آگاهی..
مرسی محسن،
منم نظرم اینه که این متن فقط جنبه سرگرمی داره (:
ماساژ ذهن سعی میکنه تنش هارو دور کنه، سعی نمیکنه قوز بالای قوز بشه، هدف همون خنده است.
در مورد طنزنویسی هم کاملا موافقم باهات و البته امیدوارم هیچوقت دچارش نشم![/quote]
قرار نیست بحث بکنیم ولی شنیدی میگن که طرف مشتمال دادیم توی دعوا،هیچ موقع نمیگی ماساژ دادیم!!این به قول معروف تعبیر و تفسیر لغت فکر کنم کمی اینجا متفاوت والبته بحثی هم روش نیست مشتمال یک جنبه منفی داره البته در یک نزاع و یک جنبه اش هم در پردازش ذهن تقریبا به تفکر و ادار کردن هست.
من امیدوارم که فقط روزها دچارش نشی و لی شبها دچارش بشی!

;-)8-)8-):x:x
[quote='tankamanee']
"اصلا طنز نیست این نوشتار ؛چون طنز لایه های پنهان و پوشیده در داستان و یا در گفتار بر خود همیشه می گیرد که ذهن خواننده یا شنونده را به تفکر وا می داره" درصورتی که پویاجان توی جواب کامنتم نوشته بود هدفش مشتمال ذهن هستش ولی پویا جان به نظرم من اینطور نیست واصلا چنین اتفاقی برای بنده به شخص اصلا نیافتاد."این دست نوشته تنها به نظرم برای لحظاتی می تواند خنده را بر روی لبان انسان بیاورد و خیلی زود هم فراموش بشه"
طبع شوخ گونه و بندرت طنز در گفتارت هست و اگر هر کسی باهات مستقیم صحبت کرده باشه می دونه که بنده چی دارم میگم"این یک امتیاز خیلی خوب و عالی برات به لحاظ روانشناختی چون خیلی بهت کمک میکنه وقتی که داری آثار فاخر وداستانهای ارزشمند که مضمون ومحتوا طنز دارند بیشتر می خونی، ذهنت زودارتباط برقرار می کنه.
طنز نوشتن کار خیلی سختی اولین سختیش اینه که باید خوب از وضعیت و محیط اطرافت آگاه باشی ومطالعات جامعه شناسیت هم بالا ببری ...ولی میدونم که در آینده طنز نویسی خوبی خواهی شد به شرط مطالعه و آگاهی..
[/quote]
مرسی محسن،
منم نظرم اینه که این متن فقط جنبه سرگرمی داره (:
ماساژ ذهن سعی میکنه تنش هارو دور کنه، سعی نمیکنه قوز بالای قوز بشه، هدف همون خنده است.
در مورد طنزنویسی هم کاملا موافقم باهات و البته امیدوارم هیچوقت دچارش نشم!
درود بر همگی شما عزیزان و دوستان ...
بهتر نیست به جای اینکه با شخصیت یکدیگری متلک بندازیم و بی احترامی به یکدیگر بکنیم "تنها به نقد داستان بپردازیم"؟؟؟
:-)
من نفر دوم هستم که کامنت گذاشتم برای این داستان. نقدی ننوشتم "فقط زمانی که خوندم خندیدم"..
ولی نقدی که بر این دست نوشته وارد البته این نظر من:
"اصلا طنز نیست این نوشتار ؛چون طنز لایه های پنهان و پوشیده در داستان و یا در گفتار بر خود همیشه می گیرد که ذهن خواننده یا شنونده را به تفکر وا می داره" درصورتی که پویاجان توی جواب کامنتم نوشته بود هدفش مشتمال ذهن هستش ولی پویا جان به نظرم من اینطور نیست واصلا چنین اتفاقی برای بنده به شخص اصلا نیافتاد."این دست نوشته تنها به نظرم برای لحظاتی می تواند خنده را بر روی لبان انسان بیاورد و خیلی زود هم فراموش بشه"
طبع شوخ گونه و بندرت طنز در گفتارت هست و اگر هر کسی باهات مستقیم صحبت کرده باشه می دونه که بنده چی دارم میگم"این یک امتیاز خیلی خوب و عالی برات به لحاظ روانشناختی چون خیلی بهت کمک میکنه وقتی که داری آثار فاخر وداستانهای ارزشمند که مضمون ومحتوا طنز دارند بیشتر می خونی، ذهنت زودارتباط برقرار می کنه.
طنز نوشتن کار خیلی سختی اولین سختیش اینه که باید خوب از وضعیت و محیط اطرافت آگاه باشی ومطالعات جامعه شناسیت هم بالا ببری ...ولی میدونم که در آینده طنز نویسی خوبی خواهی شد به شرط مطالعه و آگاهی..
موفق باشی پویا جان..
:-):x
بـــــــــــــــــــــــــــس کنید تورو خدا! )`:
با هم دعوا نکنید...
(با آوایه جیغ دختر بچه معصوم در بین کشمکش والدین خوانده شود)
[quote='soheil100']نقل قول از دلکش:سلام خب خیلی جالب است زیرامعلوم می شودسطح فکرجامعه دراین سالهاچقدرآبکی شده..حالابیشترحس می کنم که داشتن رییس جمهوری چون احمدی نژادازکجاآب می خوره....
اخرین کامنتم در اینخصوص و البته با عرض معذرت از کله کتابی عزیز :
واقعا متاسفم واسه افرادی که هنوز تفاوت بین ساده نگری و ابکی بودن را با مقوله طنز و شادی نمی دونند و یا اینکه فکر میکنند هرکس موضوعی را با شوخ طبعی عنوان داشت فاقد دانش لازم هستش و بالعکس.من فقط توجه شما را جلب می کنم به زندگی نوابغ بزرگی همچون اینشتین و یا فون نویمان.و یا شاهکار هایی که در هالیوود ساخته میشه و بزرگترین مفاهیم انسانی را در فرم هایی ساده و عامه پسند عرضه می کنه .و مسلما عصا قورت دادگی دلیل بر عمق داشتن و مفهوم داشتن فرد نیست.و نکته اخر ....کسی فکر نکنه در اینجا با یه عده آدم ساده لوح و یا فاقد سطح سواد و دانش روبه رو هستش.از خودم که بگذریم (بنا به دلایلی نتونستم بیشتر از کلاس اول دبستان درس بخونم)همه دوستان دانشگاهی و یا دارای مدارک عالیه هستند اما دلیل نمی بینند تو پروفایلشون عنوان کنند.[/quote]
گاهی سواد نشانه شخصیت نیست استاد...
باورکنین طرز نوشتن نظراتتون و لحن صحبتتون شما رو از یک فوق تخصص مملکتم بالاترمیره استاد سهیل عزیز!متاسفانه ماانسان ها دلمونو ب یه کاغذپاره به اسم مدرک خوش کردیم....
هیچ وقت نمیخوایم درک کنیم ک بابا علماچراهروقت اسمون ابریه...با خونواده دعوامون شده...زدیم همسایه رو چپ کردیم موضوع رو سیاسیش می کنیم!مخاطب عزیز...با احترام ب شعور شماواقعا تاسف داره ک ب این شکل خودتونو توجیه کنین...من نوعی خودمو درحد اون نمیبینم ک شما رو مورد انتقاد قرار بدم...ولی خواهشا...خواهشا ب این شکل خودتونو توجیه نکنین!

بگذار تمام ستاره هایت بدرخشند

تقدیم با غرور و تسلیم
«می دانی وقتی بمیری ازت چه سوالی می کنند؟ نه، اول بگذار بگویم ازت چه نمی پرسند. ازت نمی پرسند که
دمِ مرگ داشتی یک قطعه ی معرکه و تاثیر گذار می نوشتی یا نه. ازت نمی پرسند که آن قطعه کوتاه بود یا بلند،
غم انگیز بود یا خنده دار، چاپ شد یا نشد. ازت نمی پرسند که موقع کار کردن روی آن سرحال بودی یا نه...
مطمئنم از تو فقط دو چیز می پرسند:

آیا بیشتر ستاره هایت در آسمان بودند؟
آیا داشتی می نوشتی که دلت را کنار بگذاری؟

کاش می دانستی که برای تو چه آسان است که به هر دوسوال جواب مثبت بدهی. کاش هر بار پیش از آن که
به نوشتن بنشینی به یاد بیاوری که اول خواننده بودی...بعد آرام بنشین و به عنوان خواننده از خودت بپرس، اگر
«هدبوک»! حق انتخاب داشت بیش از همه چه نوشته ای را دوست داشت بخواند. قدم بعدی هولناک است، اما آن
قدر ساده که حتی موقع نوشتنش به زور باورم می شود. بدون شرم و حیا می نشینی و آن چیز را خودت می نویسی...

شهامت داشته باش و این کار را بکن! ندای قلبت را بشنو. تو هنرمند لایقی هستی. بد نخواهی دید. شب بخیر.
»
پ.ن.:

«امشب فکر می کنم بعد از این که به نویسنده ای التماس کردی بگذارد ستاره هایش بیرون بیایند باید دیگر ساکت شوی،
چون هر چه بهش بگویی فقط توصیه ی ادبی است و بس.»


پ.ن.2:
نقل قول از «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجّاران» نوشته ی سالینجر
:x
[quote='دلکش']سلام خب خیلی جالب است زیرامعلوم می شودسطح فکرجامعه دراین سالهاچقدرآبکی شده..حالابیشترحس می کنم که داشتن رییس جمهوری چون احمدی نژادازکجاآب می خوره....[/quote]
دقت کردین چقدر لحن بیان و دیدگاهِ بسته تون شبیه همون "شخص خاص"ه!!!!!!!!!!!!!!!!!؟
نوروز خونه ی ما
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک