رسته‌ها
نوروز خونه ی ما
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 42 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 42 رای
.
به طور خلاصه، یه داستان 10 صفحه ای خیلی جمع و جور تو دل برو.
قرار بود تبدیلش کنم به یه کتاب چند صد صفحه ای که متاسفانه به علت کم حوصلگی و افسردگی و قسط ماشین بابامو، مذاکرات 5+1 و خلاصه خودتون که می دونید، آدم نخواد کاری رو به ثمر برسونه همین طوری دلیلِ که از در و دیوار براش میباره (: . بهر حال بِ بار ننشسته چیدمش، ممکنه جاهایش کال و بی مزه باشه و میدونم نگفته به بزرگی خودتون میبخشید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
10
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/04

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نوروز خونه ی ما

تعداد دیدگاه‌ها:
63
[quote='HeadBook']توضیحی پیرامون کتابهای موجود سایت کتابخانه دیجیتال هند
این سایت یه آرشیو بزرگی از کتابارو گرد خودش آورده، یه منبع فوق العاده از کتب قدیمی و گاها بسیار نایاب
.[/quote]
از رفتنت واقعا دلگیر شدم . یادم اومد پیامهای بانمکی رو که یک دفعه وسط یه بحث جدی می ذاشتی و فضا و فوکوس بحث رو عوض می کردی؛ اما نوع خداحافظیت واقعا چسبید!!!
مثل زوجی که دارن از هم جدا می شن اما همون لحظه ی خداحافظی خانومه به آقاهه میگه شالگردنتو سفت کن سرما نخوری! اینطوریه که میشه باورمون بشه انتقادت هم جز از سر دلسوزی نبوده.
هر جا هستی موفق باشی و خدانگهدارت باشه.
[quote='HeadBook']بنام آزادی!
میگن "ترک زمین نشانه باخته" اما بعضی جاهام هست که اگه ترک نکنی زمین رو بدجوری باختی.
چند وقته سایت از نظر محدود کردن دسترسی کاربرا و همینطور سانسور نظرات خیلی با غیظ عمل میکنه و رافت اسلامی رو کلا بوسیده گذاشته کنار، متاسفانه یا خوشبختانه به عنوان کسی که دوستاشو یکی یکی ازش میگیرن بیشتر از این تحمل صبرم نمیشه برا همین ترجیح میدم منم با پای خودم از سایت برم، لااقل اینطوری میگن تو اوج خدافظی کردم
اگر چه با رفتن من احتمالا چیزی عوض نمیشه، اما تنها خاصیتی که میتونه داشته باشه اینه که نبینم این صحنه هارو.
قبل از سرازیر شدن اشک و این داستانا باید بگم خیلی افتخار میکنم که تو این جمع بودم، با این جمع بزرگ شدم، از این جمع یاد گرفتم و سعی کردم در حد توانم این جمع رو خوشحال کنم و مفید باشم و اینکه من خیلی... ...
همین دیگه، دوستون دارم
پ ن1: من بدون خدافظی فرد فرد نمیتونم برم، پس چند روزی بعد درج این پیام هنوز هستم، حالا از فردا نصفی نمیان تو سایت! P:
پ ن2: اینکار من اسمش قهر کردن نیست، لطفا دوستان بنظرم احترام بذارن و انرژی خاصی برای برگردوندنم صرف نکنن (:
پ ن3: الان حس میکنم نلسون ماندلای سایتم! D:[/quote]
همه رفتن کسییییییی دوروبرم نیست...{با صدای معین و سوزناک خوانده شود}:((
نرو هدبوک جان نرووووووووووووو تو هم مث من نمیتونی دووم بیاری ها...نرووووووووووو.
نظرارو سانسور میکنن فدای سرمون...توی پروفایلمون ک سرک نمیکشن.{البته تا بحال موردی گزارش نشده}اونجا تبادل نظر کنیم.
اما خب اگه رومو زمین انداختی و رفتی هم طنز نوشتن و هم نقاشیو ادامه بده.اگه طنز نویس موفقی نشی عوضش نقاش خوبی میشی و من تابلوهاتو خریدارم.
میخواستم برات پیام نذارم تا دل برادر !! مستر علیو نشکنم ک دلم نیومد دست خالی روونت کنم.اما خب اگه رفتی دیگه اسم کتابناکم نیار.
راستی "بنام آزادی" رو خوب اومدی کلی کیفور شدم:D اما این چیزیو عوض نمیکنه....رفتی دیگه نباید اسم کتابناکو بیاری.
بنام آزادی!
میگن "ترک زمین نشانه باخته" اما بعضی جاهام هست که اگه ترک نکنی زمین رو بدجوری باختی.
چند وقته سایت از نظر محدود کردن دسترسی کاربرا و همینطور سانسور نظرات خیلی با غیظ عمل میکنه و رافت اسلامی رو کلا بوسیده گذاشته کنار، متاسفانه یا خوشبختانه به عنوان کسی که دوستاشو یکی یکی ازش میگیرن بیشتر از این تحمل صبرم نمیشه برا همین ترجیح میدم منم با پای خودم از سایت برم، لااقل اینطوری میگن تو اوج خدافظی کردم :)
اگر چه با رفتن من احتمالا چیزی عوض نمیشه، اما تنها خاصیتی که میتونه داشته باشه اینه که نبینم این صحنه هارو.
قبل از سرازیر شدن اشک و این داستانا باید بگم خیلی افتخار میکنم که تو این جمع بودم، با این جمع بزرگ شدم، از این جمع یاد گرفتم و سعی کردم در حد توانم این جمع رو خوشحال کنم و مفید باشم و اینکه من خیلی... :(( ...:((
همین دیگه، دوستون دارم :x
پ ن1: من بدون خدافظی فرد فرد نمیتونم برم، پس چند روزی بعد درج این پیام هنوز هستم، حالا از فردا نصفی نمیان تو سایت! P:
پ ن2: اینکار من اسمش قهر کردن نیست، لطفا دوستان بنظرم احترام بذارن و انرژی خاصی برای برگردوندنم صرف نکنن (:
پ ن3: الان حس میکنم نلسون ماندلای سایتم! D:
توضیحی پیرامون کتابهای موجود سایت کتابخانه دیجیتال هند
این توضیح برای دوستانیه که دوس دارن کتابهای موجود روی سایت ها رو جمع آوری کنن بذارن تو سایت اما راه و روشش رو بلد نیستن.
سایتی هست بنام:
http://www.dli.gov.in
این سایت یه آرشیو بزرگی از کتابارو گرد خودش آورده، یه منبع فوق العاده از کتب قدیمی و گاها بسیار نایاب
اینکه روال کاری سایتش چطوریه خودتون یکمی بالا و پایینش کنید متوجه میشید، اما برای دانلود کتابهای سایت، من خودم اینطوری عمل میکردم.
قالب فایلهای اسکن شده هر کتاب بدین شکله:
http://www.dli.gov.in/[data]/upload/[####]/[###]/PTIFF/[Filename].tif
برای مثال:
http://www.dli.gov.in/data57/upload/0060/869/PTIFF/00000001.tif
این لیست به عقب عدد میگیره، یعنی آدرس صفحه 1256 اینطوری میشه
http://www.dli.gov.in/data57/upload/0060/869/PTIFF/00001256.tif
اما یه مشکلی هست، یه تعداد زیادی از کتب اسکن شده سایت کتابخانه دیجیتال هند اسکن رنگی شدن و همین کار حجم صفحات رو خیلی بالا برده، مثلا هر صفحه 3 مگابایت حجم داره و که اگه کتابه 100 صفحه باشه میشه 300 مگابایت برای یک کتاب! حالا شما برای حل این مشکل و دانلود راحت و آسوده از سایت بکمک یه برنامه نویس احتیاج دارید، یه برنامه کوچیک باید با سی شارپ یا زبانهای دیگه نوشته بشه که خودش این لیست رو تولید کنه، بعد لیست رو وارد صف دانلود منیجرتون کنه و بعد دانلود، اما این دانلود باید روی یه سرور صورت بگیره (VPS/سرور اختصاصی) که هم وقت با ارزش تر از طلاتون هدر نره هم سیستم تحت فشار نباشه.
حالا فقط میمونه تولید فایل PDF، اگر کتابتون تصویر نداره خیلی زاید شما فقط کافیه گزینه Conver High Color/Grayscale Images رو توی برنامه تون پیدا کنید و تیک بزنید تا خروجی فایل PDF کاملا سیاه و سفید بشه و بعد با Advanced PDF Compressor کامل به خدمتش برسید و بعدم آپلودش کنید تو سایت.
پ ن: متاسفانه با اکسپایر شدن وی پی اس دوستم کل تشکیلاتم به فنا رفت و نشد برنامه ها رو به اشتراک بذارم، اما نوشتنش خیلی زمانبر نیست.

سلام کتابناکیان عزیز. فکر کنم آخرین دیدگاهم رو درباره کتاب نوروز خانه ما درج میکنم اما پیش از اونکه بگم چرا آخرین فکر کنم اول باید موضع خودم را مشخص کنم. نوروز خونه ما چند روز پس از انتشارش تبدیل به کتاب مورد بحث هفته شد و خوب مسلما به خاطر تعداد زیاد دیدگاه هایی بود که زیر کتاب درج میشد. خود من هم خیلی پیگیرانه همه را دنبال میکردم و خوب گاها هم به سرم میزد که دیدگاهی درج کنم. هدف خود من شخصا از شرکت در این گفت و شنود چیزی نبود جز اینکه میخاستم اولا از نویسنده ای که طنزش مارا خندونده حمایت کنم و دوم تشویق به پشتکار و فعالیت بیشتر. چرا خودم رو موظف میدونستم که تشویق کنم؟ چون به نظر من نویسنده انرژی و انگیزه خودش رو از همین تشویق ها میگیره و به قول معروف مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. الان دیگه فکر میکنم پویای عزیز قانع شده باشه که طنزش طرفدار داره و امیدوارم که قدم بعدی رو برداره هرچند که آسون هم نیست. و قدمی بعدی چیست؟ پشتکار. با یک گل بهار نمیشه. توصیه من به پویا این هست که اگر میخواد کارش رو حرفه ای دنبال کنه که البته به نظر من استعدادش رو هم داره باید خیلی بیشتر از اینا بنویسه. حداقل باید هفته ای یک کار ازشون ببینیم. موکدا توصیه میکنم که نباید قلم رو زمین بگذارید. در حال حاضر کیفیت کار هم حتی خیلی مهم نیست. مهم زیاد نوشتن است. به عبارت دیگر در این مقطع برای شما البته به نظر کارناشناسی بنده کیفیت یعنی کمیت. تولید بالا. امیدوارم بزودی کارهای بعدیت رو ببینم .
خواستار موفقیت و کامیابی روزافزون برای شما.
سعید
من که از این داستان خیلی خوشم اومد. نثر ساده و بی آلایش که خنده رو لبای آدم میاره. من خودم استعداد طنزنویسی ندارم. واسه همین طنزنویس ها رو تحسین می کنم. ممنون از داستانت8-)
همانظور که دوستان گفتند بحث کاملا از موضوع خارج شده و دیگه حرفی واسه گفتن نیست.
در ضمن تشکر می کنم از پویای عزیز که تصمیم داره بدون هر ادعایی داستانی بنویسه که بتونه واسه ما لبخند بیاره.8-)
سهیل 100
یادم رفت این روبگم..ازکجافهمیدی که خودم رابالاترازبقیه می دونم؟؟؟این که می گی یعنی تهمت وبی فکری.خودم می دونم که نه ازکسی بالاترم نه پایین تر.اصلاهیچکس بر دیگری برتری نداردمگردر بعضی مسایل که من وتودراون مقام نیستیم که درموردش قضاوت کنیم.اینکه حرفم رازدم و اون تعارف ایرونی بازی شماها تاب نیاوردو برای خودشیرینی شروع کردین به ایرادگرفتن مشگل بزرگی است که بایدترک کنید.البته که ترک عادت یه مرزی به دنبال داره که همان تعصب است که درکامنتهامشاهده می شه.بعدش هم اکلی که تنهاعلط تایپ بودروبه تمسخرگرفتی اما نوشته های بی توجه اونی که داری خودشیرینی اش رومی کنی که می گه حوصله نداشتم اصلاحش کنم راداری ایرادمی گیری؟؟؟خندیدم
سهیل 100
باورکن خیلی خندیدم چون معلومه شعارمی دی.اینکه نسبت به ایران نبودن من شاکی هستی نمی دونم..امامی دونم که بامسخره کردن نوشته من کمی خودت روسبک کردی.کل کل خودتی وازاینکه نتونستی مثل آدم بحث کنی چون این دومین بارت بودجوابت رودادم که یادبگیری چه مدلی بایدحرف زد.من نه ساله بودم که ازایران دورشدم امابهترازتو ودوستی که ورق سیاه کردمی نویسم.قصدم نه دعوابودنه ایراد که فقط انتقادبود البته اگه می خواستم مثل شماهابنویسم به راحتی می تونستم همون کل که گفتی بنویسم.
[quote='دلکش']سهیل100
لطفابه حال من تاسف نخوریدبلکه نظرتون رادرمقابل فکرمن ارایه دهید.زیرا ساده نویسی مثل نوشته های رسول پرویزی می تواندبسیار روان وساده باشد اما توجه به نکاتی داشته باشد که خواننده راباهمان وصفیاتی که نویسنده بیان داشته منتقل کندبرای یک ساعت اضافه در یک روز.به هرحال به جای حمایت اکلی ونگرانی واسه یخ کردنت یافریزشدنت به دیگران هم فرصت بده نظرشون هرچندهم برخلاف میل شماها است؛ارایه بدهند.هرگزاینقدر نخواستم توضیح بدملی نویسنده داستان راهرگزخیال ناراحت کردن نداشتم فقط یه یادآوری بودبرای کارهای بعدی.[/quote]
دلکش گرامی .
1-حقیقتش هرچه سعی کردم منظور از جمله (اما توجه به نکاتی داشته باشد که خواننده راباهمان وصفیاتی که نویسنده بیان داشته منتقل کندبرای یک ساعت اضافه در یک روز.)را ملتفت نشدم که مسلما به دلیل بی سوادی بنده هستش و لاغیر.
2-حمایت من واسه خودم محترمه و اکلی......ببخشید منظورم الکی نیست.
3-هیچ نگرانی از یخ زدنم و یا فرز شدنم ندارم و نخواهم داشت!!!!!!(یعنی چی واقعا؟؟؟؟).لطفا کامنت ها را مجدد مطالعه کنید .
4-هرگز اینقدر هم خواستم ولی توضیح ندادم(خودمم نفهمیدم چی دارم می نویسم)!!!!!!!!
5-من هم هرگز خیال نویسنده را به ناراحت نداشتم(ترجمه:نخواستم نویسنده را ناراحت نمودندندنی یا یه همچین چیزی)پس در اینخصوص با هم تفاهم داریم.
و در آخر: به جاست در مورد داستان نویسنده عزیز حرف بزنیم و نه کل کل های سلیقه ایی ، پیشنهاد می کنم اگه نقد به معنی واقعی کلمه دارید همینجا مطرح کنید و اگه کل کل و حرف های غیر مرتبط و توهین به دوستان نویسنده ، برید در همان خارج خودتان یه نفر را پیدا کنید واسش حرف بزنید.همیشه ادم صبوری هستم مگر در مورد عزیزانی که خودشون را خیلی بالاتر از بقیه می دونند.
نوروز خونه ی ما
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک