شاعر بزغاله
نویسنده:
سیاوش حبیبی
امتیاز دهید
.
مجموعه ای از اشعار سیاوش حبیبی که بین سالهای 1370 تا 1392 سروده شده است . شامل شعر نو ، ترانه و غزل . . .
بیشتر
مجموعه ای از اشعار سیاوش حبیبی که بین سالهای 1370 تا 1392 سروده شده است . شامل شعر نو ، ترانه و غزل . . .
آپلود شده توسط:
siawash110
1392/06/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شاعر بزغاله
و دل و جراتش هم لاموجود تر :D
تا کجا تا کجا ؟ نمی دانی
تا خدا , درد , ناخدا باشد
نشوی با خدا نمی دانی
من و خود را رها نما یکدم
تا نگردی رها نمی دانی
حرفی از شعر من نفهمیدی
خسته ام تا کجا نمی دانی
خیلی اشعارتون زیباست
ﻣﺮداب ﻣﻲ ﻛﺸﺪ ﺑﻪ ﺗَﻪ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺗﻮ را
ﭘﻴﭽﻴﺪه ای ﻛﻼف ﺧﻮدت راﺑﻪ دور روح
آﺳﺎن ﺗﺮ از ﻣﻦ اﺳﺖ ﭘﺮﻳﺪن ﺑﻪ ﺳﻮی ﻣﺎ
ﭘﻴﺮوزی و ﺷﻜﺴﺖ ،ﺑﻪ ﻗﺎﻣﻮس ﻣﺎ ﻧﺒﻮد
ﻣﺎ دﻳﺪه اﻳﻢ ﻟﺤﻈﻪی ﭘﺎﻳﺎن ﻣﺎﺟﺮا
روﺑﺎه اﺣﻤﻘﻲ ،ﺷﺪه در ﭘﻮﺳﺘﻴﻦ ﺷﻴﺮ
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﮕﻴﺮدش ﺑﻪ درون ﻛﺎم اژدﻫﺎ
آری ، اﺷﺎره ﻛﻦ ﺑﻪ ﺳﮕﺖ ﺗﺎ ﺑﮕﻴﺮدم
ﭘﮋواک ﻧﺎﻟﻪ ام ،ﺷﺪه ﻛﺎﺑﻮس ﮔﺮﮔﻬﺎ !
محشره سیاوش جان . هر وقت میخوام رفع خستگی کنم این کتاب شما را میخوانم :-)
مغز مطلب پر از بیان ناهنجاری های ما است و پیرامونمان ;-) در گویشی که به دل می نشیند و ذهن را به تکاپو وا می دارد.
شعرهاتون زیبا؛ مهربان؛ ساده و بی آلایش و در عین حال توأم با عمقِ تفکر برانگیزی بودند.
مطالعه شعرهاتون برای من با نوعی لذت نوستالژیک همراه بود.
با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما دوست با احساس و مهربانم...
8-)8-)8-)8-)8-)
،
ﭼﻪ ﺣﺎﺻﻞ ؟
ﻣﺮا ﺑﺎ درد ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺗﻮ را ﻣﺎﻳﻮس ﻛﺮدم از ﺷﻜﻔﺘﻦ
ﻣﺰن ﺑﺮ رﻳﺸﻪ ام
،
آﻫﻨﮓ ﺗﻴﺸﻪ
اﮔﺮ ﻫﻢ ﻣﻲ روی آﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ رو
!
ﻛﺴﻲ
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻣﻦ آﻳﺪ
ﺑﮕﻴﺮد دﺳﺖ او ﺑﺎل و ﭘﺮم را
ﺗﻤﺎم روح ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺗﻦ آﻳﺪ
!
ﻏﺒﺎری در اﻓﻖ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻢ اﻳﻨﻚ
ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺎ دﭼﺎر ﺣﺒﺲ ﺳﻴﻨﻪ
ﻗﻔﺲ ﻫﺎ ﺑﺎز
، ﺷﻬﺮ ﻋﺎﻓﻴﺖ
:
ﺧﻮاب
!
ﻛﺒﻮﺗﺮﻫﺎ اﺳﻴﺮ ﺣﺲ ﻛﻴﻨﻪ
ﻛﺒﻮﺗﺮﻫﺎ اﺳﻴﺮ ﺣﺲ ﻛﻴﻨﻪ
. . . .
من از پیشِ تنها گلِ سرخِ سیارکی دور
گذشتم
از کنارِ شبه آدمهای سیارات بیهوده
برای زندگی دیگر
نمانده فرصتی باقی
به سوی نور می جوشم
نمی ترسم
من از اعماق می آیم
خسته نباشید سیاوش عزیز،
زیبا بود:x
.
در ﺳﺮاﺷﻴﺒﻲ ﮔﻮری ﺗﺎرﻳﻚ ...... ﻣﻲ ﺧﺰد روح ﺧﺠﺎﻟﺖ زده ام
ﺗﻮ ﭼﺮا ﺧﻴﺮه ﺷﺪی ﺑﺎ اﻧﺪوه ...... ﻣﻦ ﭼﺮا زل ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ زده ام ؟
.................
ﺣﻴﻒ ، اﻳﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪی از ﻣﻦ ...... دﻳﺮ ﺟﻮﺷﻴﺪ و ﻣﻼﻣﺖ زده ام
ﺳﻮی ﻧﻮری ﻛﻪ ﮔﺸﻮدﺳﺖ آﻏﻮش...... می خزد ، روح ﺧﺠﺎﻟﺖ زده ام!
.
و چه پایانی...
ص 6 کتاب.
.
.
من چرا زل به نگاهت زده ام؟
.
.
وقت می گذارند و هم برای نقد . . . پشتیبانی معنوی و دلگرمی شما که هیچ چشمداشتی در آن متصور نیست جز ابراز محبت و دوستی
که والاترین است در جهان انسانیت و صادر نمی شود جز از ناحیه والاترین ها . . . .
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
باشد که فروغ افسانه محبت شما عزیزان تا همیشه هستی جاوادانه روشنی و گرما بخش دلها باشد . . . .
حسته ام تا کجا نمی دانی
تبریک میگم سیاوش جان . مطمئن باش لاجرعه کتابت را تمام نمیکنم . عجله ای برای اتمامش نیست وقتی در هر گوشه اش میتوان کناری زد و تنی به موج خیال .