با سلام و احترام. متن این کتاب ناقص است و با توجه به محتوای کامل آن باید قضاوت کرد. حاضرم متن کامل را با کیفیت خوب به جای این فایل ناقص و غلط انداز بگذارم. با تشکر.
همه این موارد درست اما آیا نمی شد به صورت دیگه ایی مطرح بشه؟
نه نمیشد جور دیگر گفت.......
ذهن است دیگر فقط رئال میبیند و سیاهی و مرگ....
کلا عباس قدغن است....نمایشنامه هایش همه قدغن.....
برای جلوه گری نمینویسد فقط همه چیز را اورتیک مبیند.........
به او میگویند طاعون ادبیات.....اما راوی پس کنج مترروک است.....
حال یک مرده را فقط یک مرده میداند......
فکر کنم به این دلیل چاله میدونی نوشته که رئالِ اون زمانه (تاثیر گذاریش بیشتره برایِ انتقالِ یه مسئله ی فلسفی به همه) یا ارزشِ کارو بیاره پایین (دیدِ خوبی به انسان و به وجود اومدنش نداره) یا اروتیکی خواسته حواست جمع شه تا مطلبو بگیری(ترفند های ناهشیار)
[quote='Btaraf']حدیث پیدایی
همزمان با عشقبازی 2 انسان (که به گونه ای خاص تصویر شده) فضایِ عَدَن ( باز هم به زعم نویسنده) ترسیم میشه, انباشته از نماد:
(کودک, گربه... )
برای هر چیز مقداری مشخص کردیم (معنیِ کلمه ی کیل-اسم مرد-) سپس آفریدیم (کز ـاسم زن - ابریشمین)
دستی نامریی در گوشه ای از اتاغ کبریتی روشن می کند, نسیمی شعله ای اندک را می کشد (خاموش کردن آگاهی انسان)
موج های سبز و سرخ روشن میشن و محو میشن, روشن میشن و محو میشن (قرمز و سبز مکملند)
و ما سفر به نظاره ی این تکرارِ ملال انگیزِ محتومِ بی سرانجام می کنیم, نظاره ی سیرِ سردِ سیاهِ بی امیدِ بی فرجام, این چرخِ گردنده ی ناچار. (نگرش منفی نویسنده به وجود)
نظرم صرفا بعد از مطالِعَست و تضمینی برای صحت ندارَد! [/quote]
همه این موارد درست اما آیا نمی شد به صورت دیگه ایی مطرح بشه؟بنده که حتی شرم دارم بخوام نمونه ایی از این نوشته را که بی شباهت به دیالوگ یه دعوای تو چاله میدون نیست واسه کسی بخونم(!)نمایشنامه های ساراکین هم به این افتضاحی نیست.البته این نظر من هستش و بس.
حدیث پیدایی
همزمان با عشقبازی 2 انسان (که به گونه ای خاص تصویر شده) فضایِ عَدَن ( باز هم به زعم نویسنده) ترسیم میشه, انباشته از نماد:
(کودک, گربه... )
برای هر چیز مقداری مشخص کردیم (معنیِ کلمه ی کیل-اسم مرد-) سپس آفریدیم (کز ـاسم زن - ابریشمین)
دستی نامریی در گوشه ای از اتاغ کبریتی روشن می کند, نسیمی شعله ای اندک را می کشد (خاموش کردن آگاهی انسان)
موج های سبز و سرخ روشن میشن و محو میشن, روشن میشن و محو میشن (قرمز و سبز مکملند)
و ما سفر به نظاره ی این تکرارِ ملال انگیزِ محتومِ بی سرانجام می کنیم, نظاره ی سیرِ سردِ سیاهِ بی امیدِ بی فرجام, این چرخِ گردنده ی ناچار. (نگرش منفی نویسنده به وجود)
نظرم صرفا بعد از مطالِعَست و تضمینی برای صحت ندارَد! :-)
بزرگواران با تشکر از دقت و احساس مسئولیتتان لطفن از طریق تماس با ما به مدیر سایت اطلاع دهید . رسیدگی به وضعیت دسته بندی و حق نشر کتاب ها از مسئولیت های کتابدار و مسوول نشر است نه ناظر ، با سپاس.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پوف
نه نمیشد جور دیگر گفت.......
ذهن است دیگر فقط رئال میبیند و سیاهی و مرگ....
کلا عباس قدغن است....نمایشنامه هایش همه قدغن.....
برای جلوه گری نمینویسد فقط همه چیز را اورتیک مبیند.........
به او میگویند طاعون ادبیات.....اما راوی پس کنج مترروک است.....
حال یک مرده را فقط یک مرده میداند......
همزمان با عشقبازی 2 انسان (که به گونه ای خاص تصویر شده) فضایِ عَدَن ( باز هم به زعم نویسنده) ترسیم میشه, انباشته از نماد:
(کودک, گربه... )
برای هر چیز مقداری مشخص کردیم (معنیِ کلمه ی کیل-اسم مرد-) سپس آفریدیم (کز ـاسم زن - ابریشمین)
دستی نامریی در گوشه ای از اتاغ کبریتی روشن می کند, نسیمی شعله ای اندک را می کشد (خاموش کردن آگاهی انسان)
موج های سبز و سرخ روشن میشن و محو میشن, روشن میشن و محو میشن (قرمز و سبز مکملند)
و ما سفر به نظاره ی این تکرارِ ملال انگیزِ محتومِ بی سرانجام می کنیم, نظاره ی سیرِ سردِ سیاهِ بی امیدِ بی فرجام, این چرخِ گردنده ی ناچار. (نگرش منفی نویسنده به وجود)
نظرم صرفا بعد از مطالِعَست و تضمینی برای صحت ندارَد! [/quote]
همه این موارد درست اما آیا نمی شد به صورت دیگه ایی مطرح بشه؟بنده که حتی شرم دارم بخوام نمونه ایی از این نوشته را که بی شباهت به دیالوگ یه دعوای تو چاله میدون نیست واسه کسی بخونم(!)نمایشنامه های ساراکین هم به این افتضاحی نیست.البته این نظر من هستش و بس.
همزمان با عشقبازی 2 انسان (که به گونه ای خاص تصویر شده) فضایِ عَدَن ( باز هم به زعم نویسنده) ترسیم میشه, انباشته از نماد:
(کودک, گربه... )
برای هر چیز مقداری مشخص کردیم (معنیِ کلمه ی کیل-اسم مرد-) سپس آفریدیم (کز ـاسم زن - ابریشمین)
دستی نامریی در گوشه ای از اتاغ کبریتی روشن می کند, نسیمی شعله ای اندک را می کشد (خاموش کردن آگاهی انسان)
موج های سبز و سرخ روشن میشن و محو میشن, روشن میشن و محو میشن (قرمز و سبز مکملند)
و ما سفر به نظاره ی این تکرارِ ملال انگیزِ محتومِ بی سرانجام می کنیم, نظاره ی سیرِ سردِ سیاهِ بی امیدِ بی فرجام, این چرخِ گردنده ی ناچار. (نگرش منفی نویسنده به وجود)
نظرم صرفا بعد از مطالِعَست و تضمینی برای صحت ندارَد! :-)