تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
آپلود شده توسط:
sahareft
1392/05/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...
تازه مال من خوشگل تر می شود. مردها هرچه قدر هم خودشان را بکُشند باز هم خوشگل نیستند.
چون خوشگلی مال ما است. چون رنگ مال ما است.
مگر نه استاد؟...
(از متن کتاب)
دهﻨﺪﻩ ﻧﺒﻮد.
اﻟﺒﺘه اشتباه یک جامعه میتواند کثافت همان محیط هم باشد.
"ﻋﺒﻮر ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺮد و هﻢ ﻧﻮرد اﻓﻘﻬﺎﯼ دور ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺪ..."
بﺒﻴﻦ اﻳﻦ ﻗﺮﻣﺰﯼ را ﮐﻪ ﻻﯼ ﺷﻴﺎر ﻣﻮزاﻳﻴﮑﻬﺎ ﻣﯽ دود
آه...دﺳﺘﻬﺎﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ را ﺧﻔﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
وﻟﯽ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺗﻮاﻟﺖ ﺑﺮاﻳﻢ روز ﻣﺘﻔﺎوﺗﯽ را ﻧﻮﻳﺪ دهﺪ
ازمتن کتاب
-- بدم نمی آید... سرگیجه ام میخواهد که دستهایم را رها کنم...
...تنم را تاب می دهم...و جدا میشوم ...
...توی هیچ قابی دیگر نمی توانی تنم را بچپانی...
...چون من آن بیرون یک دوست پیدا کردم ...دختریست با موهای قرمز ... و ..
...نگاهش چه برق ِ .. عجیب ی ی ....
(نقل به مضمون از متن کتاب)
سپاسگزارم از همه دوستانی که برای این نوشته وقت گذاشتند...
منتظر نقدها و نظرات سازندتون هستیم...
جناب قلندر گرامی
حیفم آمد نقد زیبای شما بر "تمام ناتمام من..." از نظر دوستان دور بماند
با اجازه دوباره آوردمش دم دید :)
از قاب چشمانم به پنجره.
از پنجره به شهر .
از شهر به قاب پنجره ات
و از پنجره ات به قاب دو نی نی چشمت
که هر روز مرا میپاید و دستی تکان نمیدهد.
(از متن کتاب)
قاب بوم تو. قاب آینه توالت تو. قاب پنجره اتاق تو. قاب کائوچویی عینکت.
قاب عکس آنروز توی آفتاب. قاب بین دو شست و سبابه دستهای تو .
و تو توی هیچ قابی دیگر نمی توانی تنم را بچپانی.
(از متن کتاب)
نگاهم بلافاصله به چند ساختمان آنطرف تر می افتد..... .
دخترکی ترکه ای با پرچمی ازتاپ سپیــــد ، خیره بــَـــــــــر ......
.
.
.
...خیره مانده ام بر طرح عضلاتت که به سادگی پخش شدند و تمام.
حالا دلم می خواهد تا ابد با تو پائین بیفتم...
(ازمتن کتاب)
در چند ساختمان آنطف تر دختریست با موهای قرمز ...
و .. نگاهش چه برق ِ .. عجیب ی ی ....
.
.
.
... من آن بیرون یک دوست پیدا کردم که از برق نگاهم می خوانَد خودش را.
(از متن کتاب)