رسته‌ها
تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 34 رای
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 34 رای
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
20
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sahareft
sahareft
1392/05/15

کتاب‌های مرتبط

آلاله
آلاله
5 امتیاز
از 2 رای
زن بیگناه
زن بیگناه
4.5 امتیاز
از 1474 رای
Jezebel's Daughter
Jezebel's Daughter
4 امتیاز
از 1 رای
Hide and Seek
Hide and Seek
4 امتیاز
از 1 رای
دمیان
دمیان
4.6 امتیاز
از 177 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...

تعداد دیدگاه‌ها:
187
...تمام نه تمام نه که جام ناتمام لب ریخته ام
تمام نه تمام نه که نا تمامی از تو آویخته ام ...
[quote='akramkhodabakhsh']
.........
در ما هزار فرصت لبخند مرده است
یک لحظه هم هوای تبسم نمیکنیم
.........[/quote]
خانم خدابخش گرانقدر
لطفتان پاینده.....
[quote='akramkhodabakhsh']...
حتی فضای کوچک این قاب کهنه را
سرشار عطر یاس تجسم نمیکنیم
...[/quote]
سپاس
بسیار زیباست :)
ما با زبان عشق تکلم نمی کنیم
خود را میان خاطره ها گم نمیکنیم
فریاد گر گرفته ی گل را شنیده ییم
با ابر نوبهار تفاهم نمیکنیم
در ما هزار فرصت لبخند مرده است
یک لحظه هم هوای تبسم نمیکنیم
حتی فضای کوچک این قاب کهنه را
سرشار عطر یاس تجسم نمیکنیم
پاشیده اند دانه ی حسرت در این چمن
کاری برای رویش گندم نمیکنیم
چشم انتظار یوسف کنعان نشسته ایم
فکری به حال گریه ی مردم نمیکنیم
به مادرم گفتم :"دیگر تمام شد."
گفتم :" همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم."
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم...
فروغ
-- بیا پیاده روهای این روز گند تازه را
_ ...........................................با هم به گند بکشیم...
_ می خواهم هر دوثانیه یک بار
-- ...................................در برزخ تن تو
_.....................................................با تومکررشوم
عبور باید کرد
و هم نورد افق های دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد
من از کنار تغزل عبور می کردم
و موسم برکت بود
و زیرپای من ارقام شن لگد می شد
زنی شنید
کنار پنجره آمد نگاه کرد به فصل
در ابتدای خودش بود
ودست بدوی
او شبنم دقایق را
به نرمی از تن احساس مرگ برمیچید...
سهراب سپهری
...کادر بی نقصی برای سلیقه بصری خوبت خواهم بست...
...کلی شکل های تازه از خودم می سازم...
...طلائی ترین نسبتم را با خطهای موازی پیاده رو می بندم...
...اگر به این یکی فیگورم ایراد بگیری دیگر خیلی بی انصاف هستی...
همین طوری خشک نشو...بکِشم...
ولی هر چند بار هم که بکِشی باز نسخه تو بدلی است.
نسخه اصلی آن پائین افتاده.
کار خودم است استاد. نظرتان چیست؟...
(نقل به مضمون از متن کتاب)

...سیگار نیمه کشیده دیشبم را پیدا میکنم...
...مچاله روی تخت پُکی به سیگار میزنم ...
...سیگار در دست چپم است ...
...می ایستم. پکی به سیگارم میزنم و حرکت میکنم...
...جَستی میزنم و روی قاب پنجره مینشینم...
...سیگارم پکی دیگر میخواهد.میزنم ...
...میگذارمش روی لبه قاب پنجره. ..
...سیگارم روشن خواهد ماند...
...میدانم بعد از سقوط ، من چقدر برای سیگارم کوچک بنظر میرسم!! ...
(نقل به مضمون از متن کتاب)
می ایستم...
پکی به سیگارم میزنم و حرکت میکنم.
آهسته می ایستم...
خودم را از " اُکابه " روزمرگی بالا میکشم.
و روی قاب می ایستم...رو به شهر می ایستم...
نگاهی به پایین ، به این دو ثانیه تا زمین مانده می اندازم.
دست به سینه روی قاب ایستاده ام .
دست به سینه در برابر آنچه نمیدانم
از پنجره جدا میشوم...
(نقل به مضمون از متن کتاب)
تمام ناتمام من...
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک