تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
آپلود شده توسط:
sahareft
1392/05/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...
فاصله یک نون است
نون برای نگاه
نون برای نَفَس
نون برای نامت
و نون برای ندیدنِ...
نبلعیدنِ...
و نخواندنِ...
و سرِ آخر
باز هم
پریدن... تنها[/quote]
تنها به کجا پریدن؟
به کجا پرواز کردن؟
پریدن از قفس
برای نفس کشیدن
ولی
باکدام کبوتر سفیدپر
نیست کبوتری
بوی سیاهی کلاغهارا گرفته
صدایشان در هفت آسمان میپیچد
خراش برداشته آسمان
از خراشش
سیل جاریست
بال باید زدتنها
تنها...
شرمنده بانو سحر عزیز ،دیگه لحظه ای گل کرد این احساسات !!:x
گفته میشه هیچ چیز به اندازه یه اسکلت فیل ، یه فیل را نمی ترسونه.واقعیتش اینه هیچ چیز هم به اندازه (نابودی) موجب دراماتیزه شدن یک داستان کوتاه نمیشه......
به هر جهت داستان ساختار نو و پیچیده ای داره و حرف واسه گفتن.من به دو نویسنده عزیزمون تبریک میگمو هنوز این سئوال مهم را می پرسم چراسحر از حق خودش دفاع نمیکنه و سعی کنه اسم خودش را اول بنویسه
موفق باشید و موید.[/quote]
سهیل گرامی سپاس فراوان از نقد پرمایه ای که کردید
این نگاه عمیق و موشکافانه شما به داستان برای من بسیار ارزشمند و مفیده
راجع به اسم راستش من روی جلد اسم خودمو دوم نوشتم که زودتر برسم کف خیابون ;-)
بازهم ممنون
خودشان را بکُشند باز هم خوشگل نیستند. چون خوشگلی مال ما است.
چون رنگ مال ما است.و.......باشم...با همه برآمدگی ها و فرورفتگی
هایم خواهم پرید......صبر کن از عقب ...ازعقب... بگذار داغان ترین
جای تنم همین احمق باشد...)واین همون فلسفه مارکی دوساد هستش که به صراحت در کتاب جاستینش و در فصل عیاشی های خود آزارانه اش بهش اشاره کرده.خود ازاری شاعرانه در نهایت مغایربا غرایز اصلی بشری.شاید نویسنده آگاهانه این ساختار را واسه تقابل و مبارزه کاراکتراش با جامعه استفاده کرده.
اما نثر داستان عالیه البته اگر از عدم حذف برخی افعال به قرینه لفظی بگذریم..
.(نه من مواد نزدم! این واقعا دود غلیظ فکرم است که من را معلق در
فضای اتاق میچرخاند)چه دروازه زیبایی است واسه ورود به دنیای نا متعارف داستان.
ایرادی که من دیدم در فصل اول و روایت دوم بود.شاید نویسنده خواسته با استفاده از نثری متفاوت در مونولوگ روایت دوم حس تفکیک بودن شخصیت ها را به ما القا کنه اما در این راه افراط کرده و ما با نثری سنگین و دفرمه رو به رو شدیم.(موهایم را
فرفری می کند باد. از این بالا به دهان باز از تعجب تو نگاه می کنم که
من را خواهد داد فرو.؟؟؟؟؟؟؟؟؟)که البته در ادامه داستان بهتر شده و ای کاش مجدد این قسمت هم ویرایش میشد.
(.عیسی هم اگر حال مرا داشت تاجش برایش آزار
دهنده نبود.)جمله شاهکار این داستان هستش که من بی اختیار با خوندنش به نویسنده افرین گفتم(مسلمه این قسمت را یه مرد نوشته::::::اینوجهت ایجاد دعوا بین این دو تا نویسنده گفتم و لا غیر::::::::::::::)این جمله هم فلسفه زیبا ی کازانتزاکیس را القا می کنه (البته با این تفاوت که مکتب کازانتزاکیس انارشی دینی و سنتگرای داره و کاراکترهای ما انارشی خود و اجتماع)و هم این کد را به خواننده میده که با شخصیتی رو به رو هستیم که رفلکس تنش های بیرون را در خودش خالی می کنه.
نکته سنجی های نویسندههای عزیز ما بی نظیره(ام.میدانم در نرمی کف پایم یک
خط عمیق افتاده. همیشه این خط صورتی را دوست داشتم)
به هر جهت داستان ساختار نو و پیچیده ای داره و حرف واسه گفتن.من به دو نویسنده عزیزمون تبریک میگمو هنوز این سئوال مهم را می پرسم چراسحر از حق خودش دفاع نمیکنه و سعی کنه اسم خودش را اول بنویسه;-)
موفق باشید و موید.
فاصله یک نون است
نون برای نگاه
نون برای نَفَس
نون برای نامت
و نون برای ندیدنِ...
نبلعیدنِ...
و نخواندنِ...
و سرِ آخر
باز هم
پریدن... تنها
شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود..........
.
اینها همه پیرامون مفهوم و سوژه این داستان است.
اما صمیمامه از دوستان نویسنده انتظار داشتم کلامی هم پیرامون ساختمان و چارچوب این متن، نقاط ضعف آن، تفاوتهای آن با داستانهای تک نویسنده
و نکاتی از این دست درج کنند.
اینها مسائلی است که نویسنده های سایت باید بر سر آن با هم گفتگو کنند و البته چند نفری از دوستان تا کنون اندکی به آن پرداخته اند...
تنها با چنین رویکردی می توان انتظار کارهای بهتر و بی نقص تری داشت.
سپاس
*...چکه کن ای ابرک من مثه ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا در شب بی سحر ببین....*
زیبا و پرمعناست....
اکنون با خود می گوید :
"اگر سپیدار من بشکفد مرغ سیاه پرواز خواهد کرد
اگر مرغ سیاه بگذرد سپیدار من خواهد شکفت !"
شاملو
...چکه کن ای ابرک من مثه ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا در شب بی سحر ببین....
شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود
تمام من به نام تو شعر دوباره میشود
بند سکوت کهنه ام چار پاره میشود
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لب ریخته ام
تمام نه تمام نه که نا تمامی از تو آویخته ام.....