رسته‌ها
تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 34 رای
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 34 رای
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
20
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sahareft
sahareft
1392/05/15

کتاب‌های مرتبط

آلاله
آلاله
5 امتیاز
از 2 رای
زن بیگناه
زن بیگناه
4.5 امتیاز
از 1474 رای
Jezebel's Daughter
Jezebel's Daughter
4 امتیاز
از 1 رای
Hide and Seek
Hide and Seek
4 امتیاز
از 1 رای
دمیان
دمیان
4.6 امتیاز
از 177 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...

تعداد دیدگاه‌ها:
187

siawash110:
. . . و این دیدگاه من است :
1- تمام ناتمام من که در سقوط به اتمام می رسد !
2- کمالی که در پیوند با دخترک مو قرمز یا حنایی است ! و چه سردرگمی و ضعف اطلاعاتی شدیدی از جنس مخالف !
3- او منتظر رسیدن !‌ من منتظر سقوط ! چه برداشت شدیدا متضاد و جانکاهی !
4- عامل این سقوط : کثافت شهر است یا . . .
5- خیال قاب ؟ یا واقعیت پنجره ؟ یا خیال و واقعیت فیلم سینمایی ؟
6- تبدیل عشق به نفرت . . .
7- توهم دود زا و سریعا گذران زندگی گذشته و حال ! در برابر واقعیت آینده تلخ و خطرناک و تلخ که فقط با
8- اتحاد پایان داستان به سرانجام رهایی و شیرین خود می رسد
و اینجاست که باید نغمه پیروزی سر داد !
این تبلیغ خودکشی نیست . . . اتفاقا : تبلیغ زندگی و رهایی و لذت است . . .
کمال در وحدت است
( وحدت نه در معنای رایج بلکه در معنای عرفانی آن )

soheil100:
گفته میشه هیچ چیز به اندازه یه اسکلت فیل ، یه فیل را نمی ترسونه.واقعیتش اینه هیچ چیز هم به اندازه (نابودی) موجب دراماتیزه شدن یک داستان کوتاه نمیشه.واسه همینه خیلی از داستان های کوتاه به متد هایی مختلف انواع (مرگ ) را در آغوش گرفته اند.شاید از نظر خواننده ایی که داستان (تمام نا تمام من ) را سطحی بخونه (تم خودکشی) ساختار اصلی داستان را تشکیل بده اما نویسنده( منظورم دو نویسنده عزیزمونه) با مهارت و ایجاد یک چرخه عجیب و نا متعارف تونسته مفهوم عمیق تری را نشون بده.مسلما (تمام نا تمام من )یه راهنمای شیرین شدن خودکشی نیست تا سرنوشی مثل ترانه شوم و معروف (یکشنبه غم انگیز)ساخته rezso serosپیدا کنه و جزو کار های غدغن بشه.(تمام نا تمام من )به نمایش گذاشتن قدرت اعجاز تمایلات پنهان بشری حتی در تاریک ترین و دفرمه ترین لحظات زندگی هستش.در زوایای مختلف این خود ویرانگری ها، ما در کمال حیرت متوجه پزهای دو وجه مخالف و در حین حال تکمیل کننده هم هستیم.یک کاراکتر مازوخیسم خود ویرانگر و ضد اجتماعی که هم به تمام دنیا استفراغ می کنه و همه ماهیت خودش را به چالش میکشه و یه سادومازوخیست فمنیست که بنا بر ماهیت جنسیتش ، حتی به این خود ویرانگری ساختاری هنری میده و اونو تبدیل به یک تابلوی هنری می کنه.اگرچه باید پذیزفت در جا هایی این تمایلات از مد شاعرانگیش بیرون زده و به گونه ایی افراطی شبیه به نوشته های مارکی دو ساد میشه.(تازه مال من خوشگل تر می شود. مردها هرچه قدر هم
خودشان را بکُشند باز هم خوشگل نیستند. چون خوشگلی مال ما است.
چون رنگ مال ما است.و.......باشم...با همه برآمدگی ها و فرورفتگی
هایم خواهم پرید......صبر کن از عقب ...ازعقب... بگذار داغان ترین
جای تنم همین احمق باشد...)واین همون فلسفه مارکی دوساد هستش که به صراحت در کتاب جاستینش و در فصل عیاشی های خود آزارانه اش بهش اشاره کرده.خود ازاری شاعرانه در نهایت مغایربا غرایز اصلی بشری.شاید نویسنده آگاهانه این ساختار را واسه تقابل و مبارزه کاراکتراش با جامعه استفاده کرده.
اما نثر داستان عالیه البته اگر از عدم حذف برخی افعال به قرینه لفظی بگذریم..
.(نه من مواد نزدم! این واقعا دود غلیظ فکرم است که من را معلق در
فضای اتاق میچرخاند)چه دروازه زیبایی است واسه ورود به دنیای نا متعارف داستان.
ایرادی که من دیدم در فصل اول و روایت دوم بود.شاید نویسنده خواسته با استفاده از نثری متفاوت در مونولوگ روایت دوم حس تفکیک بودن شخصیت ها را به ما القا کنه اما در این راه افراط کرده و ما با نثری سنگین و دفرمه رو به رو شدیم.(موهایم را
فرفری می کند باد. از این بالا به دهان باز از تعجب تو نگاه می کنم که
من را خواهد داد فرو.؟؟؟؟؟؟؟؟؟)که البته در ادامه داستان بهتر شده و ای کاش مجدد این قسمت هم ویرایش میشد.
(.عیسی هم اگر حال مرا داشت تاجش برایش آزار
دهنده نبود.)جمله شاهکار این داستان هستش که من بی اختیار با خوندنش به نویسنده افرین گفتم(مسلمه این قسمت را یه مرد نوشته::::::اینوجهت ایجاد دعوا بین این دو تا نویسنده گفتم و لا غیر:::::::::::::این جمله هم فلسفه زیبا ی کازانتزاکیس را القا می کنه (البته با این تفاوت که مکتب کازانتزاکیس انارشی دینی و سنتگرای داره و کاراکترهای ما انارشی خود و اجتماع)و هم این کد را به خواننده میده که با شخصیتی رو به رو هستیم که رفلکس تنش های بیرون را در خودش خالی می کنه.
نکته سنجی های نویسندههای عزیز ما بی نظیره(ام.میدانم در نرمی کف پایم یک
خط عمیق افتاده. همیشه این خط صورتی را دوست داشتم)
به هر جهت داستان ساختار نو و پیچیده ای داره و حرف واسه گفتن.من به دو نویسنده عزیزمون تبریک میگمو هنوز این سئوال مهم را می پرسم چراسحر از حق خودش دفاع نمیکنه و سعی کنه اسم خودش را اول بنویسه
موفق باشید و موید.
...یک عکس قاب در قاب شاید برایم کافی باشد که بمانم.
از قاب چشمانم به پنجره.
از پنجره به شهر .
از شهر به قاب پنجره ات و از پنجره ات به قاب دو نی نی چشمت که هر روز مرا میپاید...
(ازمتن کتاب)
عیسی هم اگر حال مرا داشت تاجش برایش آزار دهنده نبود...
متنفرم ازاینکه من را طوری می کشد که دوست ندارم.
حالا چه شکلی می شود اگر ببیند با پاره های تنش چه کار کرده ام.
عیبی ندارد که، در عوض کلی شکل های تازه از خودم می سازم.
دوباره از قابها بیرون می پرم.
قاب بوم تو. قاب آینه توالت تو. قاب پنجره اتاق تو. قاب کائوچویی عینکت. قاب عکس آنروز توی آفتاب. قاب بین دو شست و سبابه دستهای تو .
و تو توی هیچ قابی دیگر نمی توانی تنم را بچپانی.
(از متن کتاب)
[quote='mohsen ghahari']نقل قول از tankamanee:نقل قول از sahareft:
.....
ولی
باکدام کبوتر سفیدپر
نیست کبوتری
بوی سیاهی کلاغهارا گرفته
صدایشان در هفت آسمان میپیچد
خراش برداشته آسمان
از خراشش
سیل جاریست
بال باید زدتنها
تنها...
شرمنده بانو سحر عزیز ،دیگه لحظه ای گل کرد این احساسات !!
برای محسن عزیز .. همنام گرانبها
ظرافت طبعت را بسیار دوست دارم....
سپاس برای همدلی ات....
شاد باشی...
محسن گرامی گل کردن احساسات به این زیبایی شرمندگی ندارد
مزین می کنید این صفحه رو
سپاس
[/quote]
این نظر را میدم که هم تشکر ویژه کرده باشم؛ و هم نظر در مورد کتاب دوباره داده باشم ...;-)
مرسی؛نظر لطفتون ...
سپاس از لطف و بزرگواری شما؛ محسن عزیز وسحر گرامی .......:x
امید که در داستان بعدی خواستید بنویسد از این یک و دو و سه دیگه استفاده نکنید..."البته این نظر من هستش"...;-)
موفق وشاد باشید همیشه ...........:x:x
[quote='tankamanee']نقل قول از sahareft:...
تنها به کجا پریدن؟
به کجا پرواز کردن؟
پریدن از قفس
برای نفس کشیدن
ولی
باکدام کبوتر سفیدپر
نیست کبوتری
بوی سیاهی کلاغهارا گرفته
صدایشان در هفت آسمان میپیچد
خراش برداشته آسمان
از خراشش
سیل جاریست
بال باید زدتنها
تنها...
شرمنده بانو سحر عزیز ،دیگه لحظه ای گل کرد این احساسات !![/quote]
محسن گرامی گل کردن احساسات به این زیبایی شرمندگی ندارد ;-)
مزین می کنید این صفحه رو
سپاس
[quote='tankamanee']نقل قول از sahareft:
.....
ولی
باکدام کبوتر سفیدپر
نیست کبوتری
بوی سیاهی کلاغهارا گرفته
صدایشان در هفت آسمان میپیچد
خراش برداشته آسمان
از خراشش
سیل جاریست
بال باید زدتنها
تنها...
شرمنده بانو سحر عزیز ،دیگه لحظه ای گل کرد این احساسات !![/quote]
برای محسن عزیز .. همنام گرانبها
ظرافت طبعت را بسیار دوست دارم....
سپاس برای همدلی ات....
شاد باشی...
.
[quote='soheil100']
گفته میشه هیچ چیز به اندازه یه اسکلت فیل ، یه فیل را نمی ترسونه.واقعیتش اینه هیچ چیز هم به اندازه (نابودی) موجب دراماتیزه شدن یک داستان کوتاه نمیشه................
.........و هم این کد را به خواننده میده که با شخصیتی رو به رو هستیم که رفلکس تنش های بیرون را در خودش خالی می کنه.
نکته سنجی های نویسندههای عزیز ما بی نظیره(ام.میدانم در نرمی کف پایم یک
خط عمیق افتاده. همیشه این خط صورتی را دوست داشتم)
به هر جهت داستان ساختار نو و پیچیده ای داره و حرف واسه گفتن.من به دو نویسنده عزیزمون تبریک میگمو هنوز این سئوال مهم را می پرسم چراسحر از حق خودش دفاع نمیکنه و سعی کنه اسم خودش را اول بنویسه
موفق باشید و موید.[/quote]
.....همیشه در نقدهایم که مربوط به آثار سهیل عزیز بوده از دقت نظر ایشان بسیار گفته ام....این دقت فقط در نوشتن نیست و حالا اثبات مبشود که در خواندن هم بسیار دقیق است...
سهیل عزیز آنقدر دقیق گفتی که حرفی باقی نگذاشتی...
بله همچنانکه دیده میشود وقتی دو زبان به هم نمیتوانند آنچنان نزدیک شوند که یکسان باشند پس از زبان مکمل استفاده کردیم تا به تکاملمان کمک کند و اثر را پیش برد.
همچنانکه بدرستی فهمیدی قسمت مونث و مذکر را از هم جدا کردیم و سعی بر این نشد که اثر را تک جنسیتی کنیم.
هر دو بدون مخالفت با نثر یکدیگر اجازه دادیم اثر خودش از تقابل ابتدایی به تکامل و در هم رفتگی برسد. این البته از مرگ به زندگی ختم شد و از هر تهمت تبلیغ خودکشی به عشق و زندگی رسید.( بالاخره مولف را کشتم...!! )
برای خط سیر داستان قوانینی گذاشتیم و تا انتها با از خود گذشتگی به آن پایبند بودیم. هر دو فقط و فقط با ای میل به درک زبان رسیدیم و این بنظرم مشکلترین قسمت کار مشترک کارگاهی بود که از عهده اش برآمدیم.
همچنانکه میدانی در کارگاه داستان نویسی افراد با داشتن صدا و دیدن چهره و خواندن بسیار از یکدیگر بسختی همزبان میشوند ...ولی خوشبختانه ما فقط با ای میل به این مهم دست یافتیم.
کار سختی بود...وخیلی انرژی گرفت و خیلی خوانده شد ... و خوشحالم نویسنده دقیقی در کتابناک ، یعنی سهیل عزیز این اثر را پسندیده...
شاد باشی سهیل جان و سپاس از تو...هر سوالی باشد نویسندگان کتاب پاسخ خواهند داد....
.
[quote='soheil100']...(تمام نا تمام من )به نمایش گذاشتن قدرت اعجاز تمایلات پنهان بشری حتی در تاریک ترین و دفرمه ترین لحظات زندگی هستش.در زوایای مختلف این خود ویرانگری ها، ما در کمال حیرت متوجه پزهای دو وجه مخالف و در حین حال تکمیل کننده هم هستیم.یک کاراکتر مازوخیسم خود ویرانگر و ضد اجتماعی که هم به تمام دنیا استفراغ می کنه و همه ماهیت خودش را به چالش میکشه و یه سادومازوخیست فمنیست که بنا بر ماهیت جنسیتش ، حتی به این خود ویرانگری ساختاری هنری میده و اونو تبدیل به یک تابلوی هنری می کنه.اگرچه باید پذیزفت در جا هایی این تمایلات از مد شاعرانگیش بیرون زده و به گونه ایی افراطی شبیه به نوشته های مارکی دو ساد میشه.....[/quote]
دوباره و دوباره نقدتون رو خوندم
وقتی چنین برخوردهایی با اثر از طرف مخاطب می بینم انگار خستگی از ذهنم در میره
باز هم سپاسگزارم از سهیل گرامی
و نیز از همه همراهان "تمام ناتمام من..."
تمام ناتمام من...
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک