تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
آپلود شده توسط:
sahareft
1392/05/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...
من فقط روایت اول شنبه سوری و روایت اول دوشنبه سوری دوست داشتم ..
هر دونویسنده عزیز وگرامی موفق باشید ...
محسن قهاری گرامی خواستی نقل وقول بگیری و ارزش گذاری بکنی کامل نقل و قول میگرفتی!!
موفق باشید....[/quote]
محسن عزیز
هر چه کُنی بِکن ، مَکُن ترک من ای نگار من...
شما بر سر ما جای داری عزیز دل برادر....
یک تفکر کازانتزاکیس گونه که به شیوه ایی نو ارائه شده.و واقعا شاهکاره
اما خیلی دلتون را خوش نکنید.می خوام تو نقدم حسابی حال گیری کنم .
موفق باشید[/quote]
به نو یسنده و دوست عزیزم سهیــــــــــــــل گرانبها که نمیداند چقدر دوستش دارم!
سهیل جان ،البته اعتقادم را درباره توضیح نویسنده میدانی و قبلا بارها گفته ام : نویسنده خودش را به اثرش سنجاق نمیکند!
پس توضیح مفهومی نمیدهم.... اما درباره تکنیک یا توضیحات غیر مفهومی اثر هر سوالی را پاسخگو خواهم بود.
در مورد نظرت هم هر جا حای دفاع داشته باشد تا جایی که ممکن باشد توضبح خواهم داد تا با به چالش کشیدن داستان
بتوانیم کارهای آموزشی داشته باشیم تا مخاطبان تازه کار هم استفاده ببرند....
از اینکه اینقدر دقیق یک اثر را میخوانی لذت میبرم و البته با تیغ نقدت گردن باریکتر از مویمان را _ اگر صلاحیتش را داریم _ قطع کن .
که هر اثری ممکن است کاستی هم داشته باشد...
همیشه منتظر نقد و حتی نظر ساده دوستان هستم ....
سپاس از تو و منتظرم شمشیر زیبایت را در هوا بگردانی....
به دو نویسنده عزیز :اگرچه به حق ، همه قبول داریم نویسنده نباید نقد داستان خودش را نقد کنه و با منتقدش جر و بحث، اما چون اینجا محیطی دوستانه است و هدف بهبود کارهامون هستش ، امیدوارم خودتون هم در این بحث ها شرکت کنید.که خودش مثل یه کلاس اموزشی خواهد بود.
اما واسه خالی نبودن عریضه به جاست من اولین انقورت را که در هنگام خوندن داستان تو چشم من می پاشید مطرح کنم:
نثر داستان واقعا زیباست و پیداست هر جمله از اون با تعقل و تامل نوشته شده به نوعی که دوستان از جملات زیبای داستان مجزا استف می زنند.اما حیف که عدم حذف برخی افعال به قرینه لفظی ساختار زیبا و به شدت دقیق و تنظیم شده تان را به چالش کشیده.
مثال:سیگار نیمه کشیده دیشبم را پیدا میکنم و به لبهای خشکم نزدیک میکنم.
فندکم هم همانجاست .پیدایش میکنم.وموادر مشابه دیگر.
و اگر چه می خواستم این مساله را در نقد داستان بگم اما واقعا چه شروع با شکوه و خلا قانه ایی:
نه من مواد نزدم! این واقعا دود غلیظ فکرم است که من را معلق در
فضای اتاق میچرخاند ! تهوع دارم
واقعا افرین داره.
و همینطور این طرز تفکر بسیار نو و بدیع که من قبلا جایی ندیده بودم :
.فشار تیغ تیز خارها
سر دردم را بهتر میکند.عیسی هم اگر حال مرا داشت تاجش برایش آزار
دهنده نبود
یک تفکر کازانتزاکیس گونه که به شیوه ایی نو ارائه شده.و واقعا شاهکاره
اما خیلی دلتون را خوش نکنید.می خوام تو نقدم حسابی حال گیری کنم .;-)
موفق باشید
من فقط روایت اول شنبه سوری و روایت اول دوشنبه سوری دوست داشتم ..
محسن عزیر
ممنون از نظر گرانبهایت و برای وقتی که برای خواندن این داستان گذاشتی....
شاد باشی...
[quote='tankamanee']درکل به نظرم داستان روایتی از عصر مدرن و سرگشتگی دارد..
گرچه من داستانی که از حالات و روان درونی انسان صحبت بکنه خیلی خیلی دوست دارم ولی این داستان به نظرم.............
من فقط روایت اول شنبه سوری و روایت اول دوشنبه صوری دوست داشتم ..
این قابهای روی دیوار که در داستان نوشته شده و اشاره شده من یاد ترانه ابی که به تازگی خونده انداخت که میگه قهرمانت توی شاعران نیستن باید توی آینه خودت را ببینی...
هر دونویسنده عزیز وگرامی موفق باشید ...[/quote][/quote]
محسن قهاری گرامی خواستی نقل وقول بگیری و ارزش گذاری بکنی کامل نقل و قول میگرفتی!!:D:))
موفق باشید....:-)
من فقط روایت اول شنبه سوری و روایت اول دوشنبه سوری دوست داشتم ..
[/quote]
محسن عزیر
ممنون از نظر گرانبهایت و برای وقتی که برای خواندن این داستان گذاشتی....
شاد باشی...
گرچه من داستانی که از حالات و روان درونی انسان صحبت بکنه خیلی خیلی دوست دارم ولی این داستان به نظرم.............;-)
من فقط روایت اول شنبه سوری و روایت اول دوشنبه صوری دوست داشتم ..
این قابهای روی دیوار که در داستان نوشته شده و اشاره شده من یاد ترانه ابی که به تازگی خونده انداخت که میگه قهرمانت توی شاعران نیستن باید توی آینه خودت را ببینی...
هر دونویسنده عزیز وگرامی موفق باشید ...:-):x
-- ...................................در برزخ تن تو
_.....................................................با تومکررشوم
-- در نی نی چشمهایت...
_...........................که تو را می پاید
-- تمام پیراهنهای سپیدت را در آر
_ ...............................می خواهم با تو رنگ به رنگ شوم
--..................................................رنگ به رنگ شوم،
_ قاب به قاب با تو بپرم
--.....................بپرم..."
از متن کتاب
بدم نمی آید خودم را در اختیار ذهنم قرار دهم.
چیزی در سرم حرکت میکند و از زبان ذهنم میگذرد :
_ " عبور باید کرد و هم نورد افقهای دور باید شد... "
(از متن کتاب)
از صدای جیغش ، فهمیدیم دخترک مو طلایی است . . .
چرا هنگام سقوط ساکت بود ؟
همه جا سیاه شد . . . .
از بالا رشته ای حنایی رنگ افتاد . . .
( البته اینها کلماتی است که با خواندن این اثر به خود من الهام شد و از متن کتاب نیست ! ) [/quote]
هر هنرمندی تحت تاثیر آثار و عوامل خوداگاه و ناخوداگاه بسیار اثرش را خلق می کند
ولی لذت اینکه اثری که خلق می کنی الهام بخش هنر مند دیگری شود، کم از لذت خلق خودِ اثر نیست
رشحه های آتش و خون
و یک لحظه توقف زمان
به امتداد تمامی راه پله های دنیا
صدای ساز دهنی گدای سیگار فروش در گوشم وز وز می کند . . .
با آخرین توانم ، مچ پای گدا را گرفتم !
از صدای جیغش ، فهمیدیم دخترک مو طلایی است . . .
چرا هنگام سقوط ساکت بود ؟
همه جا سیاه شد . . . .
از بالا رشته ای حنایی رنگ افتاد . . .
( البته اینها کلماتی است که با خواندن این اثر به خود من الهام شد و از متن کتاب نیست ! ) [/quote]
سیاوش عزیز آنقدر زیباست که نگذار خاموش شود و ادامه بده...
بگذار این الهام به سرانجام برساند احساسی را که میخواهد فوران کند...
من این حال را به صورت بسیار بسیار عمیق پس از دیدن فیلم " د فانتین " داشتم....