تمام ناتمام من...
امتیاز دهید
داستان پیش رو حاصل تجربه ای است مشترک در حیطه " داستان نویسی کارگاهی " .
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
بیشتر
نتیجه همپوشانی فکری دو نویسنده که شوق همنویسی و همکاری، تفکرات ناهمگونشان را حول یک موضوع واحد با هم همراه کرده است.
امید است خواننده نیز - چه خواننده مدرن ، چه خواننده سنتی و رمانتیست - در لحظات این اثر شریک شود و همراه داستان باشد.
آپلود شده توسط:
sahareft
1392/05/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تمام ناتمام من...
چهره اش را نمیبینم اما چه موهای طلایی زیبایی. نه انگار حنایی ب و د ......
.
.
.
...با موهای هراسان حنائیم در پس زمینه آبی قاب پنجره،
کادر بی نقصی برای سلیقه بصری خوبت خواهم بست....
(از متن کتاب)
یادداشتهایی برای یاسی؛محسن قهاری
تو را به نام خطاب کند و گوید از؛سحر افتخارزاره
-- بیا پیاده روهای این روز گند تازه را
_ ...........................................با هم به گند بکشیم... "
از متن کتاب
میگذارم. کمی جلوتر می آیم فقط یک تکیه گاه کوچک دارم. با اشاره ای
میتوانم در دو ثانیه پایانی به انتها ، تا کف کوچه برسم. چقدر سر حالم.
پاشنه پایم را به دیوار زیر پنجره میگذارم و کمی به جلو متمایل میشوم و
رها... از پنجره جدا میشوم و در هوا ..."
از متن کتاب
طرح عضلات ساده ام را به قـُمریها نشان میدهم. شاید به یاد حماقت خودشان بیفتند!
دستم را از بالای قاب رها میکنم و با تکیه به سمت راست قاب به دوردست نگاه میکنم.
هیچ نگاه جستجو گری مرا نمیپاید.
نگاهی که سینه ام را بدرد قلبم را بیرون بکشد و چون ابرکی قرمز ناخنهایش را ناشیانه برایم لاکی کند !
(ازمتن کتاب)
...
جدا افتادگان را کوهیست از پژواک
حضوری سهمناک
سکوتی غمناک
و ظهوری طربناک
در انتهای ٣٦٥ روز تکرار
قلندر
...[/quote]
جناب قلندر گرامی
باز هم ما رو مفتخر کردید به خواندن اشعار فوق العادتون
سپاس
و زمانیست که تو را زبان گفتن و دشنه
و زمانیست که یک کوهستان فریاد بی پژواک
و زمانیست که تنهایی بختک
و خواب کابوس
و رفتن ، ظهور مقصد
و زمانیست در زمان ها که لگام بر دهان
دشوارتر از اخگر بر کف به کومه بردن
و زمانیست که بادکنک نفس به نخی بند
و زمانیست در انتهای شب و هلهله بر شب تاب
ولوله در تارتن
و زلزله بر بنیان پوسیده .
جذا افتادگان را کوهیست از پژواک
حضوری سهمناک
سکوتی غمناک
و ظهوری طربناک
در انتهای ٣٦٥ روز تکرار
قلندر
۹۲/۰۳/۲۷ ۰۲:۱۰
آینده ای که فقط کافیست یک نقطه جذاب داشته باشد تا برایش بمانم.
(از متن کتاب)
دوستان عزیز باید بگم این نوشته یه ویژگی جالبی داره، هربار که میخونی به یکی از نقاط قوتش دست پیدا می کنی،من حدود3 بار خواندم و هربار به یک مطلب جدیدی برخوردم و این واقعا جای تحسین داره.
طراحی جلد ، افکار زیبای سحر و نثری که همیشه از او میشناسیم به همراه ایده ها و خلاقیت محسن باعث شده تا یکی از بهترین داستان های کتابناک رقم بخوره....
بچه ها واقعا بهتون تبریک میگم[/quote]
ماهور گرامی
بسیار سپاسگزارم
اگر اتفاقات خوبی داره توی داستان نویسی سایت میافته مطمئنا یک دلیلش هم حضور و حمایت خوانندگانی مثل شماست