رسته‌ها
فلانی ها
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 57 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 57 رای
مجموعه داستانی از نویسندگان کتابناکی

روزی که جرقه انتشار این مجموعه زده شد اولین و بزرگترین هدف ، همراهی و همدلی جمعی بود که از پرتو آن داستانهایی در ژانرهای مختلف منتشر شود تا داستان نویسی معاصر را معرفی کند. از این رو با آزادی کامل در ارائه اثر و بدون سانسور کلامی و با محدودیت تعداد کلمات، فراخوانی برای انتشار مجموعه داستانهای کوتاه به داستان نویسهای سایت کتابناک داده شد که با بازخورد بسیار مثبت نویسندگان سایت مواجه شدیم که از یاریشـــان کتابی که پیش روی داریـد شکل گرفت به نام : " فلانیها ". این مجموعه تلاشی است از داستان نویسهای گم نامی که میکوشند از" فلانی " بودن به نام شناخته شوند. هرچند در بین آنان کسانی هستند که فروتنانه بار ادبی مجموعه را به دوش میکشند و افتخاری بر تارک این کتابند. توضیح اینکه پس از دریافت هر داستان و پس از بازخوانی و اصلاح اشتباهات تایپی و یا بعضا به صورت مختصر تغییر ) و نه ویراستاری به صورت نادر(، هیچ دستی به ایرادات داستان نویسی و ویراستاری آثار زده نشد! و علتش خام نگهداشتن داستانها برای عرضه – چه درست و چه غلط – بود. این بدان دلیل بود که اولا مجوز از نویسندگان محترم برای ویراستاری نداشتیم. ثانیا انتقال موارد به مولف و ارتباط با ایشان مستلزم وقت و انرژی بسیار زیادی میگردید که این امکان نیز در انتشار اولین کتاب وجود نداشت. لذا کتاب به همین صورت که میبینید در اختیار خواننده گرامی قرار گرفت.
محسن قهاری
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
125
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Mahsaa
Mahsaa
1392/04/23

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فلانی ها

تعداد دیدگاه‌ها:
209
درود دوستان
حقیقت این که چون هیچ گاه از اهالی وادی داستان نبوده ام و به قدر انگشتان یک دست نیز داستان کوتاه و بلند نخوانده ام (که شعر و تاریخ را دوست تر می دارم) و از این رو شایستگی دیدورزی در باب این مجموعه داستانی شریف را نیز ندارم پس سعادت خواندنش را هم از خود دریغ داشتم (چه دستاویز محترمانه ای !!) و کار را به اهلش واگذاردم ، اما نیک می دانم که چه امر دشواری است آفریده ی خود را - که چون زاده ی خویش است - در بوته نقد دیگران گذاردن. پس همه ی این دوستان فارغ از ارزش هنری آفریده شان یک گام از دیگرانی که یا نمی نویسند و نمی سرایند یا چون من از سر عزلت جوبی عرضه اش نمی دارند پیش اند و شایسته ستایش ها.
اما در باب نقدها گرچه کشاکش هنرمند و نقاد قدمتی به بلندای قدمت هنر دارد و در بدبینانه ترین روی ، صاحب هنری چون همینگوی (که اعصابی از من سست تر می داشت) را واداشته منتقدان را شپش هایی بنامد که از سر و روی ادبیات بالا می روند ( به نقل از یادنامه همینگوی در همین سایت) ، اما به گمان من نقادی هنری به واسطه رسالت سترگش که پالودن سره از ناسره و راست کردن کژی ها و ناآزمودگی هاست (حتی اگر به اقتضای ذات خود با رنجش و تازش به اثر - و نه به شخصیت صاحب اثر - همراه باشد) ارزشمندترین ارمغان به یک هنرور است چرا که "ماهی آزاد" تنها در کشاکش خروش ها و ناملایمات رودخانه است که لذت ورزیدگی و افتخار انتساب به نام بلند "آزاد"گی و تجربه طی یک راه دشوار اما پرشور هزاران فرسنگی را یافته که گر این چنین نبود جایگاهی بالاتر از آن "ماهی زینتی" که لذت مانای آزادی و تعالی را به ستایش فریبا و میرای مردمان و ظواهر کسالت بخش مکعب شیشه ای فروخته نداشت.
خداوند ایران را خواهانم این نام های شریف ، این فلانی ها ، روزی جایگاهی در میان بزرگان ادبیات میهن داشته باشند و جانی به این بیمار بیدار ببخشایند که گر چنین شود بخشی از فیروزی ایشان مرهون همین نخستین نقادی های -البته منصفانه- خواهد بود. چنین بادا.
نقدی بر داستان " عبدک لَنگ " نوشته : فرید کریمی
این حُسن سایتهای مجازیست که افراد از همه جا در آن به ارائه دیدگاهها یا هنر خود میپردازند. و این شامل سایت فاخر " کتابناک " نیز میشود. جایی که فرید کریمی عزیز داستانی زیبا را در آن به اشترک گذاشته است به نام " عبدک لَنگ " .
" عبدک لَنگ " داستانی بومیست و البته در آن زبان معیار بخوبی رعایت شده. ساختار ، زمانبندی وروایت کاملا درست میباشد. نویسنده با مهارت وقایعی چند ساعته را در یک ساختمان با چند معتاد توضیح میدهد. دقت بیان نویسنده در اوج ساده نویسی روندی راحت را برای خواننده رقم میزند و البته این روند و شخصیتهای داستان کشش مناسبی را برای یک شهر نشین ایجاد میکند. عکس خیلی از داستانهای بومی که نامهایی تیپیک دارند در این داستان با نامهای دیگری روبرو هستیم . عبک، غفور،رحمت الله و ...
استفاده از کلمات بومی در محاورات و البته کار درست انجام پا نوشت معانی، بخوبی رعایت شده. داستان بدون سعی در جهت دهی خط داستانی، فکر خواننده را برای دیدگاه شخصی باز میگذارد وضعیت شخصیت و رفتار معتادان خیلی خوب تشریح شده. پاراگرافها در اندازه ای درست و در جایی که باید قطع میشوند. و از جملات بلند پرهیز شده.
" عبدک لَنگ " یک داستان بومی و ساده است. مثل زندگی در یک شهر کوچک و ساکت .یا یک دهستان نیمه آجری.بدون ماشین ، بدون سرو صد و ساکن. تحرکی که در این مکان دیده میشود و اولین صداها صدای بلند گوی مسجد است. یا حرکت " تبلیغ جماعتی ها ". خانه معتادان نیاز به توضیح ندارد.درب فلزی. حیاطی بلند و تک یا دو اطاقی در انتها. " عبدک لَنگ " جریان یک سادگی است. تمام خاطرات این معتادان خاطره یکی از آنها در زندان است.دقت شود که فقط یکی! یعنی دو نفر دیگر شنونده اند. زندگی در گوشه ای از دنیا که در بی خبری و با اعتیاد پایان می پذیرد. زیبایی این داستان در سادگیست. اصلا نیازی نیست در انتها اتفاق عجیبی رخ دهد. این داستان یک رئال به تمام معناست. و البته از توصیفات شخصیتها میشود به دقت بالای نویسنده در نگاه به مردم پی برد.
" عبدک لَنگ " بدون قلم توانای فرید کریمی هیچوقت دیده نمیشد وخوشحالم که فرید هست.
شاد باشید...
جنابان ،حرف هایتان را بهم زدید. لطفن تمامش کنید واجازه دهید بحث ونقد کتاب به مجرای اصلی خودش برگردد. با تشکر
ضمنن هرکامنتی که بجای نقدکتاب متضمن نقدوتخریب اشخاص وتوهین باشد بلافاصله حذف خواهد شد. امید که تذکر دوستانه مکفی باشد.
[edit=sagaro]1392/04/26[/edit]
آرش جان ممنون که نظر بنده رو به خودت گرفتی :-) مجددا خوشنود ترم که 3000 دلار پول داشتی به علاوه که ستاره هم گرفتی ;-)
شبها دعا بر لب ما به تداوم تری ی لبهای شما ! سخنی از وجدان به میون نیومده بود ! وجدان ,حافظه ای بیش نیست مملو از باید و نباید های قراردادی مربوط به قبل !
و اما بعد آقای آزادی , نورولوژیست گرام ازینکه از فراسوی امواج تشخیص پزشکی می دید موجبات خوشنودی بنده رو مهیا می کنید !
در مورد کودکی و والدین و مدیریت سایت و دوستان و تهییج و تشویق هم ,همونطور که فرمودید حدسی بیش نبوده ;-) در واقع به تصور بنده انتقاذ از شما شما رو تهییج کرده که اینچنین حدسی بزنید ;-):-)
در مورد دوست ایثیست و پی گیری آی پی شما و اشغال پست مدیریتی و دولتی تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که : آلکالویید +THC یقینا توهم آوره البته شاید ایراد از لیتیوم باشه :-(
در باب بیماری dvt هم باید عرض کنم بسیار زیبا شیرین مزاجی کردید ;-) البته طبق تحقیقات به عمل اومده در مورد جنسیت اشتباه کردید ;-)
اما سندروم io باید متذکر شم شرایط شما که مساعدتر هست جناب ;-) اخراج از دانشگاه , جلای وطن درد دوری غم غصه و احیانا خیابونای تنگ و نمور و افراد شرور ...
ps: اگه به جای اتیست می نوشتید ایثیست عیش ما رو تکمیل می کردید :-)
پیشنهادی هم برای مدیران و مسولان این سایت دارم اگر واقعن دغدغه فرهنگی دارند .
بهتر است مسابقه ی داستان نویسی در این سایت و میان کاربران برگزار کنید و جوایزی هم برای برندگان (لااقل 3 نفر) در نظر بگیرید . اگر امکان جایزه مالی نیست می توان از جوایز معنوی یا مجازی بهره برد . مثلن به نفر اول 5000 امتیاز یا اسپانسر شدن یا هر چه که به نظرتان بهتر است .
تا زمانی که حس جاه طلبی و رقابت در انسان ایجاد نشود پیشرفت به کندی صورت میگیرد . حس رقابت هم فقط با انجام مسابقات تهییج میشود . بهتر است 3 یا 4 نفر از بزرگان این سایت هم به عنوان داور مسول انتخاب برترین داستانها باشند تا موردی پیش نیاید .
بسیاری از نویسندگان نسل قدیم ایران چه در دهه 50 و چه در دهه 60 یا 70 از طریق همین مسابقات داستان نویسی در مجلات خانوادگی مطرح و آبدیده شدند . و اطمینان داشته باشید که این کار میتواند نویسندگان جدیدی را در کشور پرورش دهد .
اما از این سخن که نقد باید تخصصی باشد و اهلیتش در اختیار متخصصین است جدن خودداری کنید . بهتر است همه مدیران و مسولان و نویسندگان و دوستانشان بدون رودروایسی برداشت و یا نظرات شخصی شان را از داستانها بنویسند . هر چه که به ذهنشان امد. مهم نیست که حتمن دکترای ادبیات داشته باشید تا نظر بدهید . مهم انست که با این کار بسیار کمک خواهید کرد به نویسندگان و دوستانتان .
و به نظرم بهتر است بهترین داستان این کتاب را هرکس به عقیده و سلیقه خودش انتخاب کند و حتی الامکان نمره ای به داستانها بدهد . این امر باعث ایجاد رقابتی دوستانه خواهد شد و باعث تلاش مضاعف نویسندگان برای بهتر شدن کارهای اینده شان خواهد شد . جناب mohsen ghahari به پیشنهادم فکر کنید .
با اروزی موفقیت برای 12 نویسنده فلانی ها
برای جناب mohsen ghahari :
من به هیچ وجه قصد توهین نه به شما و نه به هیچ یک از نویسندگان را نداشته و ندارم و بر این باورم که شما نیز چنین قصدی نداشته اید . انچه هم تاکنون نوشته ام نه غرض ورزی بوده نه خیانت و نه نظر مغرضانه . بلکه درکی بوده که از داستان ها داشتم و با صداقت نوشتم و شاید بر میگردد به هرمنوتیک . وقتی داستانی ضعف بسیار دارد نمی توانم به نویسنده خیانت کنم و به تعریف و تمجید بیهوده از ان بپردازم.
در این زمینه حق با شماست که نظر و روش هر کس مختص خود اوست و پیام من هم شاید بد برداشت شد .
منظور من نشان دادن قسمتی از واقعیت (حتا اگر به نظر شما اشتباه باشد و به نظر من درست ) بود . حبابی که با تمجید های غلو امیز بیش از اندازه بزرگ شد و خودتان بهتر از من میدانید که این هم برای هنر و هنرمند تا چه اندازه می تواند خطرناک باشد . باید یک نفر تند مینوشت تا بقیه هم تهییج شوند و شروع به نقد سازنده کنند .
سه روز است که کتاب فلانی ها بر روی سایت امده و در این مدت بیش از 700 بار دانلود شده و باز بیش از 100 کامنت ذیل ان درج گشته .
حدود نیمی از این 100 کامنت به تشکر و تمجید و نان قرض دادن به یکدیگر می گذرد . سه نظر خوشمزگی کاربرانی است که هیچ ارتباطی هم به این کتاب ندارد . (judass و mtmtmt)
عده ای از بزرگان و مدیران سایت هم قول نقد و نظر داده اند اما . به هر حال خواندن این 100 صفحه چندان زمانی نمی برد .
از مابقی نظرات هم جز چند مورد هیچکدام نقدی در خور ندارد . انچه هم که LiberalARASH نوشت به هیچ وجه نقد محسوب نمی شود و نظر شخصی است .
به نظر من نقدی مفید است که اگر هم تعریفی دارد درکنار ان بدون رودروایستی به لااقل 2 نقطه ضعف بپردازد و بکوبد .
درست است که غرور ریشه علم را میسوزاند اما بدانید که فروتنی بیهوده و ندیدن حقایق هم نقطه شروع شکست است . در دنیای بی رحم امروز که به عقیده من قانون گزینش طبیعی را دارد اگر ضیعف و دلرحم باشی دیگران به تو رحم نمیکنند و از رویت رد میشوند . در ایران نمیدانم ولی در اینجا به عینه این را میبینم . اگر داوری درلیگ داخلی فوتبال با بازیکنان مماشات کند و بازیکنان به این روش عادت کنند . چوب این خیانت و اشتباه داور را سالها بعد تیم ملی ان کشور و بازیکنان در سطح بین المللی میخورند . همینطور پدر و مادری که فرزند خودشان را لوس پرورش دهند در حق فرزندان خیانت میکنند . نمیدانم منظور را فهماندم یا خیر . به هرحال قصد توهین نداشتم اما لازم بود که این مسایل گفته شود .
اما درباره عذرخواهی . نه شما حرفی یا توهینی نسبت به من روا داشته اید نه من . هر چند که از ادب و احترام شما لذت بردم و برایم قابل تقدیس است اما عذرخواهی را لازم نمیدانم . درواقع پی موقیعتی میگشتم تا ان حرفها را بنویسم و سخن شما مانند جرقه ای باعث حدوث ان شد . و هیچ نیتی جز کمک به شما و 11 نویسنده نداشتم . سالهاست که با روشی غیر از دوستی خاله خرسه به دیگران کمک میکنم شبیه به هری کثیف و شاید هم روشم اشتباه باشد . اما این روش من است هر چند که سیاه و شرورانه باشد .
[quote='judass']کوتاه نوشته ای ,ملهم از مطالعه ی کامنت ها !
ps: آگاهی ای که شخص با تفکر و ادراک از خودش و نوع بشر کسب می کنه,آدمی رو به سمت رفتارهایی با اصطکاک کمتر ,ادب مضاعف تر سوق می ده !
pps: از سرقت ادبی ای که خلال صحبتم از جناب اخوان کردم عذر خواهم بر بنده ببخشایید [/quote]
از 12 نویسنده کتاب فلانی ها و دیگر کاربرانی که مشتاقانه داستان های دوستانشان را می خوانند و نقد میکنند جدن پوزش می خواهم
هر چه تاکنون ذیل این کتاب نوشتم تقریبن مربوط به کتاب و داستان و بدور از حاشیه بود اما لازم می دانم پاسخ 2 کاربر با اواتار اتیست ی که یکی با پیام خصوصی ادب را به من اموخت و دیگری که ذیل این کتاب دفتر ادب را گشود بدهم . و امیدوارم مدیران سایت با عدالت ! این کامنت را حذف نکنند .
جناب judass ابتدا به دلیل این بیاینه اخلاقی و نقد پربار از شما سپاسگزارم
و اما جاهایی را کاملن درست حدس زدید . ندای درونی من بعد از سال 78 و جریان ستاره دارشدن و اخراج از دانشگاه نیمه جان شد و بعد از سال 80 و مهاجرت از وطن به کلی نیست و نابود شد.
و اینجاش را هم زیبا نوشتی : آره برو لپ تاپ بو گندو تو بردار یه نگاه از بالا به پایین بهشون بنداز تا تعفنش دنیا رو برداره !
من با لپ تاپ بوگندوی سه هزار دلاری وارد کتابناک شدم و گهگاهی هم به باری در حوالی محل زندگی ام میروم و لبی تر میکنم و یا فصلی از رمان Rabbit Run را میخوانم و بعضی از مواقع
مثل دیگر همکاران به خوشی میگذرانم .
اینجاش را هم معرکه نوشتی : تصور می کنی اگه بری و با یه لحن عاقل اندر سفیه با سایرین صحبت کنی شب راحت تر می خوابی !
و بله با خیال راحت شبها در اپارتمانم میخوابم چون نه ندای درونی دارم و نه وجدان
و اعتراف میکنم که از این قسمت حظ وافری بردم : آگاهی ای که شخص با تفکر و ادراک از خودش و نوع بشر کسب می کنه,آدمی رو به سمت رفتارهایی با اصطکاک کمتر ,ادب مضاعف تر سوق می ده !
البته من با اجازه جنابتان چند پیام دیگر شما را هم در کتابهای دیگر نظاره کردم و به ادب مضاعف و بسیار والای شما پی بردم
مخصوصن ذیل کتابی که به راحتی کتاب مقدس یک میلیارد انسان را مورد تفقد قرار دادید . راستی شما جدن 28 ساله هستید ؟ به عنوان یک نورولوژیست حدس میزنم شما باید از ان دسته
افرادی باشید که در کودکی با خوشمزگی های فراوان مورد تشویق و تایید اطرافیان و والدینتان قرار میگرفتید و حالا هم با تهییج و تشویق مدیران و برخی از دوستانتان همچنان به خوشمزگی ادامه
می دهید . در شگفتم که چرا با این همه استعداد به مقامات عالیه در کشور و این سایت نرسیدید .
خواهشن به دیگران ادب نیاموزید . من و شما مثل همیم هر دو با ادب ! اگر قرار به یادگیری ادب بود ترجیح میدهم از جناب mohsen ghahari ادب بیاموزم تا ازجنابتان
دوست اتیستتان هم در پیامی خصوصی به کشفی عظما نایل شدند و از روی ساعت نظرات و پیگیری ای پی من !!! و سلیس نوشتن ! به این نتیجه رسیدند که از تهران می نویسم !! البته بعد از
چاشنی ناسزا که در ان استادم .
به هر حال خوشحال میشوم که بتوانم کمکی برای درمان شما انجام بدهم البته اگر مایل بودید در خیابان 12 بیمارستان بروکلین سنتر .
* بهتر بود این خوشمزگیتان را صرف خواندن داستان های دوستانتان میکردید و سپس نظرات و نقدتان گهربارتان را ذیل این کتاب درج می نمودید .
* judass گرامی مراقب سندرم IO و بیماری DVT باشید.
در مورد داستان مصیبت ایمان رجبی عزیز ،نظرم همونه که خودش گفت:
نقل قول 1- داستان تموم نمیشه یا بهتر بگم برای تموم شدن احتیاج به چند تا جمله دیگه داره.( کلاغه بره جای دیگه‌ای قار قار بع بع‌ای کنه که نشد پایان، باید حداقل یه جمله باشه که قصد و قرض نویسنده از این نوشته رو مشخص کنه.)
2- منطق داستان اشکال داره. چه چیزی توی منقار کلاغ گیر کرده که اون به جای قار قار بع بع می‌کنه یا بهتر اصلن چنین چیزی ممکنه یا فقط در ذهن آشفته نویسنده جور دراومده.
اما اگه بخوام از خودم تعریف کنم باید بگم زبان روان و یک دستی داشت که هیچ جای سکته در اون نمی‌بینیم.
در مورد بیایید فقیر شویم از جناب موسوی:
حقیقتش ساختار دراماتیک نداشت و منو یاد سریال های ماه مبارک انداخت با شخصیت هایی کاملا سفید یا کاملا سیاه.خیلی رو و مستقیم به ادم درس دینی و اخلاقی می داد . شبیه یه متن سخنرانی اخلاقی جذاب بود.
غیر مرتبط:به نظر من یکی از مشکلات اصلی داستان ها و فیلم های دینی و اخلاقی ما ، خیلی رو بودن اون هستش که حتی تا مرز دلزدگی خواننده ها و بیننده ها پیش میره چون اون چیزی را که همه می دونند هی واسه ادم تکرار می کنه .اما موفقیت در اونه که ما این موارد را غیر مستقیم و با رنگ و لعابی قابل قبول ارائه کنیم. نمونه اش فیلم ماتریکس و یا اطلس ایر و ...هزاران مورد دیگه که مفهوم مورد نظر با ساختاری درا ماتیزه شده و عامه پسند و البته عمیق و غیر مستقیم به خواننده و بیننده ارائه کرده اند.
در مورد داستان بود و نبود خانم ندا هاشمی:
1-مسلمه عدم حذف فعل ها به قرینه لفظی به عمد بوده اما به نظرم خوب جور نشده و نثر داستان را اذیت می کنه.
2-جمله (بودنش.درواقع فکر کرد به بی فکری
اش.به اینکه فکری ندارد که به آن فکر کند. به اینکه دغدغه ای ندارد که
فکرش کند.به اینکه فکری ندارد که دغدغه اش کند و به اینکه بزرگترین
دغدغه اش بی دغدغه بودنش است.)
نتیجه گیری است که به نظر من اگر به عهده خواننده گذاشته می شد بهتر بود و یا به گونه ایی غیر مستقیم عنوان می شد.
3-حقیقتش از نظر موضوع زیاد چنگی به دل نمی زد اما داستان شب علی اصغرتان را خوندم .موضوع عالی و جسورانه ایی داشت.
4-شروع داستانت(و گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه یک شب رکسانا نشست پشت پنجره
و شروع کرد به سیگار کشیدن)خیلی خوب بود.
ممنون.
فلانی ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک