رسته‌ها

گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟

گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 890 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 890 رای
دفتر شعری از شاعر نامی، حمید مصدق

حمید مصدق (زادهٔ ۹ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا - درگذشتهٔ ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر و حقوقدان ایرانی بود.

حمید مصدق بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به همراه خانواده‌اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.

مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در رشته بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.

وی پس ار دریافت پروانه وکالت از کانون وکلا در دوره‌های بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های اصفهان، بیرجند و بهشتی را پی می‌گرفت.

در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون . مصدق تا پایان عمر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده داشت.

حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
18
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1386/08/07

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟

تعداد دیدگاه‌ها:
44
با کلی ذوق دان کردم اما دریغا!!!
یه چشممو سر این کار گذاشتم....:((
تذکر:با ذره بین خوانده شود
امضا:مری یه چشم;-)
"زنده یاد حمید مصدق"
این مرد خود پرست
این دیو، این رها شده از بند
مست مست
استاده روبه روی من و
خیره در منست
***
گفتم به خویشتن
آیا توان رستنم از این نگاه هست ؟
مشتی زدم به سینه او،
ناگهان دریغ
آئینه تمام قد روبه رو شکست
من به خود می گویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد........:x
بچه ها منظور از عنوان این شعر چیه؟یعنی می خواد بگه کسی که آبروش رفته باید ناامید بشه از این که یک زندگی نویی رو آغاز کنه؟
چون قایق شکسته ز طوفانم،
ساحل مرا به خویش نمی خواند
امواج، می خروشند
امواج سهمگین
آیا کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد؟
گرداب می ربایدم از اوج موج ها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
آیا کدام دست
بر پای این نهنگ گران، بند می زند؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
لبخند می زند

روحش شاد
روحش شاد....شعرهایش عالی هستند و فراتر از اشعار خیلی ها ولی به دلایل بسیار مطرح نشدن تو جامعه...
گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک