رسته‌ها
یازده روز خاطره
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 27 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 27 رای
در این داستان کوتاه سعی بر این شد تا یازده روز منحصر بفرد از دفتر خاطرات دختری نوجوان به تصویر کشیده شود.
تقدیم به تمام عزیزان کتابناکی !

"نسخه کامل و اصلاح شده"
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
5
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sadaf zackaric
sadaf zackaric
1392/04/18

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی یازده روز خاطره

تعداد دیدگاه‌ها:
31
نویسنده حتی به خودش زحمت نداده که تیتر اشتباه انشا رو عوض کنه(10 تبدیل بشه به11).
در ابتدای مقاله، گفتم نذر، اضافه است.
بذار اول یه توضیح بدم؛وقتی می گوییم دفتر خاطرات باید نویسنده خود را در حضور کسی نبیند و آنچه توی دلش است صاف و صادقانه بنویسد نه اینکه آگاهانه جوری بحث های درونی رو شکل بده که انگار در حضور دیگری(شخصی دیگر) در حال نوشتن می باشد.
محتوای جالبی نداشت .هیچ چیز تازهای رو نشون نداده بود و همان مشکل تکراری جامعه آن هم به صورت بسیارضعیف و غیر ملموس ( چون اصلاً آن مشکل پرورانده نشده بود)گفته بود اما بدون هیچ گونه تحلیل وبررسی ویا نشان دادن احساسات ظریف انسانی در برخورد با آن مشکل.
چجوری کسی که توی مدارس نمونه می باشد یکدفعه از درس خوندن دور میشه، نمیگم امکان نداره، ولی باید دلیل این زدگی رو توضیح می دادی وبررسی موشکافانه ای از انتخاب های شخصیت اصلی می کردی.اگر بتوانی روی این موراد کار کنی یک انشا آموزنده خواهیم داشت. به عنوان مثال می اومدی از دید سحر می اومدی گزینه های درس خواندن یا نخواندن رو بررسی می کردی یا تصمیمش برای سال یا سال های آینده زندگی اش ویا افراد درس خوانده یا نخوانده موجود در فامیل سحر مقایسه می کردی(همه ی اینها از دید سحر باشد باقلمی صادقانه ومتناسب با سن وسال سحر).
موضوع خوب انشاتو هم با یک مشت خزعبلات بیهوده وبی محتوا خراب کردی. حتی ارزش هنری هم نداره .
واقعاً برای سایت خوب کتابناک متاسفم که یک همچین چرت وپرت هایی جزو کتاب های مورد بحث قرار گرفته،لطفاً اعضای سایت بیشتر در انتخاباشون دقت کنن دیگه نبینم یه همچین انشاهای ضعیفی جزو کتاب های مورد بحث قرار بگیرند. در حد یک انشای دوم راهنمایی(کلاس 7) بهش 18.75 می دم.
ارزش بیش از یک بار خوندن هم نداره. نقل قول از ژنرال احمد.

*******************
معمولا انسان می خواهد جای وارد شود یک سلام یا درود خشک و خالی می فرستد!;-)
درود
اول اینکه شما جناب چه کسی هستید که برای اعضای فرهیخته و عزیز سایت تعیین و تلکیف می کنید؟ که نوشته اید : (( دیگه نبینم یه همچین انشاهای ضعیفی جزو کتاب های مورد بحث قرار بگیرند))(!)
دو: در مورد اینکه چرا یازده و ده در تیتر و عنوان اینگونه نوشته شده است جای تامل دارد.
وقتی داستان به پایان می رسد ، نقل و قول از نویسنده : شایدم اول از همه به خودم..
شروع یازدهمین روز بدون اینکه در دفترچه خاطرات ثبت بشود، و در دفترچه خاطرات به درستی تنها ده روز ثبت شده است. هدف نویسنده بدون اینکه بخواهد به خواننده بگوید در لایه درونی ش نهفته و باید آن جست. روز یازدهم در اصل همه تفکر نویسنده رو احاطه کرده و می خواهد بگوید باید به فکر آینده بود.
محتوای جالبی نداشت .هیچ چیز تازهای رو نشون نداده بود و همان مشکل تکراری جامعه آن هم به صورت بسیارضعیف و غیر ملموس ( چون اصلاً آن مشکل پرورانده نشده بود)گفته بود اما بدون هیچ گونه تحلیل وبررسی ویا نشان دادن احساسات ظریف انسانی در برخورد با آن مشکل.
نمی دانم این مساله مهم و چالش برانگیز را می دانید که ما در ادبیات حرف جدیدی برای گفتن نداریم، تنها این "زبان" ما هست که تغییر کرده است.
موفق باشین
نویسنده حتی به خودش زحمت نداده که تیتر اشتباه انشا رو عوض کنه(10 تبدیل بشه به11).
در ابتدای مقاله، گفتم نذر، اضافه است.
بذار اول یه توضیح بدم؛وقتی می گوییم دفتر خاطرات باید نویسنده خود را در حضور کسی نبیند و آنچه توی دلش است صاف و صادقانه بنویسد نه اینکه آگاهانه جوری بحث های درونی رو شکل بده که انگار در حضور دیگری(شخصی دیگر) در حال نوشتن می باشد.
محتوای جالبی نداشت .هیچ چیز تازهای رو نشون نداده بود و همان مشکل تکراری جامعه آن هم به صورت بسیارضعیف و غیر ملموس ( چون اصلاً آن مشکل پرورانده نشده بود)گفته بود اما بدون هیچ گونه تحلیل وبررسی ویا نشان دادن احساسات ظریف انسانی در برخورد با آن مشکل.
چجوری کسی که توی مدارس نمونه می باشد یکدفعه از درس خوندن دور میشه، نمیگم امکان نداره، ولی باید دلیل این زدگی رو توضیح می دادی وبررسی موشکافانه ای از انتخاب های شخصیت اصلی می کردی.اگر بتوانی روی این موراد کار کنی یک انشا آموزنده خواهیم داشت. به عنوان مثال می اومدی از دید سحر می اومدی گزینه های درس خواندن یا نخواندن رو بررسی می کردی یا تصمیمش برای سال یا سال های آینده زندگی اش ویا افراد درس خوانده یا نخوانده موجود در فامیل سحر مقایسه می کردی(همه ی اینها از دید سحر باشد باقلمی صادقانه ومتناسب با سن وسال سحر).
موضوع خوب انشاتو هم با یک مشت خزعبلات بیهوده وبی محتوا خراب کردی. حتی ارزش هنری هم نداره .
واقعاً برای سایت خوب کتابناک متاسفم که یک همچین چرت وپرت هایی جزو کتاب های مورد بحث قرار گرفته،لطفاً اعضای سایت بیشتر در انتخاباشون دقت کنن دیگه نبینم یه همچین انشاهای ضعیفی جزو کتاب های مورد بحث قرار بگیرند. در حد یک انشای دوم راهنمایی(کلاس 7) بهش 18.75 می دم.
ارزش بیش از یک بار خوندن هم نداره.
;-(بعد از مدت ها یه نثر بی غل و غش خوندم. با تشکر از نویسنده
بهترن چیزی که توی همه کتابا شندم این بود:
شاید باید به همه نشون بدم همه چیز درس نیست . شاید اول از همه به خودم 8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)
نقل قول:
.شخصیت داستان هم کسی بود که درس نمی خونه ولی بهش اهمیت میده.این اصلا منطقی نیست
______________
اتفاقا خیلی هم منطقیه.
مثل من. منم درس نمی خونم ولی شدیدا بهش اهمیت می دم :-):-):-):-):-):-):-):-):-)
.
مخصوصا دیشب که فرداش امتحان داشتم
.
نیم ساعت یه بار میخوابیدم بلند میشدم از فشار صفحه های نا آشنا بعد راضی نمی شدم بخونمش باز می خوابیدم ولی از شدت اینکه بهش اهمیت می دادم از استرس دوباره بلند میشدم :-):-):-):-):-
البته من که تنبل نیستم درسامون به درد نخوره . فکر کن مثل اساطیر یونان که مساله رو باز نمی کنم توش چه خبره :-) صد بارم بهم صفر بدن نیم ساعتم وقت براش نمی ذارم
_____
صدف جان ایشالله بعد امتحانام نوشته ی خوبت رو می خونم
D
خیلی باحاله:)):))
خیلی قشنگ بود مرسی8-)8-);-);-)
درود
بی ریا و ساده نوشتی ،
اما درد بزرگیه این مقایسه ها و چشم وهم چ...................ها.بگذریم

واقعا مشکل بزرگیه و هرچقدر هم راجع بهش بنویسن و حرف بزنن کمه. از ما که گذشت و فشار دکتر و مهندس همیشه بالای سرمون بود. ولی امیدوارم والدین آینده که خودشون این مشکلات و عواقبش رو لمس کردن، بهتر تصمیم گیری کنن.
آخ آخ کارنامه گفتی و کردی کبابم...
این اولین خرداد ماهیه ک با تمام وجود ازش لذت بردم....فعلا دیگه امتحان ندارم!!

این داستان و حرفاش همه حرفای یه دل سوخته بود! ما رو از همون دوم راهنمایی کباب کردن!:D
با درود
بی ریا و ساده نوشتی ،
اما درد بزرگیه این مقایسه ها و چشم وهم چ...................ها.بگذریم
اگر فقط همراه بچه هامون باشیم و آنها را در خلاقیت هایشان یاری کنیم، نه تحمیل وعقاید خود به آن موجودات پاک زیبا ،چه میییییییییییشود؟؟؟؟؟؟؟؟
کبیری فرمود:
بزرگنرین هنر انسان آن است که
بتواند خود را از شّر عقاید ی که به او تحمیل شده اند ،خلاص کند
و معنای زندگی خودش را خلق کند.
و تا آخر عمر حمال افکار دیگران نشود.
وبقول مولانای کبیر
بی زتقلیدی ،نظر را بیشه کن
هم به رای و عقل خود اندیشه کن
مرد باش وسخرهٔ مردان مشو
رُو سَر خود گیر و سر گردان مشو.
کاش باور کنیم
زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و ما هر یک یگانه ایم،
موجودی بی نظیر و بی تشابه
قلمت تلنگری به درد دلها زد وباعث زیاده گویی من شد
مرا ببخشید
قلمت سبز سبز
آخ آخ کارنامه گفتی و کردی کبابم...
این اولین خرداد ماهیه ک با تمام وجود ازش لذت بردم....فعلا دیگه امتحان ندارم!!
نگرانیهای سحر برای قایم کردن دفتر خاطراتش شاید یه اپیدمی بود.هنوزم هرچی این قضیه رو حلاجی میکنم نمیتونم بفهمم چرا اینقد بدم میومد کسی دفترخاطرمو بخونه. من ک چیز مشکوکی ننوشته بودم و فقط اتفاقای مدرسه و یا خونه.اما هرجا میخواستم برم دفترچمم میبردم{با اینکه کمدم قفل بود!!}.دفترچه های قفلی ک اومد دیگه عروسی من بود:D.
برگردیم ب موضوع امتحان و نمره:
متاسفانه نمره و معدل ملاکی شده برای مقایسه ی بچه های خانواده با هم و بدتر از اون با بچه های دوست و فامیل و درو همسایه. اینا باعث رواج دروغگویی و پنهان کاری هم میشد.
از همون موقع ها ب خودم قول دادم هیچ وقت بچه هامو تحت فشار نذارم و نمره گرا بارشون نیارم!!!
ممنونم از داستانت.
یکی از مصیبت های جامعه! رو با چاشنی طنز ب تصویر کشیدی.
قلم قدرتمندی داری...در عرصه ی طنز هم حرفای خوبی برای گفتن داری.
قلمت سبز8-)
و در مورد این دیدگاه دوستمون:
.شخصیت داستان هم کسی بود که درس نمی خونه ولی بهش اهمیت میده.این اصلا منطقی نیست

باید بگم که: من بیشتر اوقات تحصیلم با تمام وجود درس نمیخوندم اما همیشه نگران درسام بودم و یک لحظه هم از فکر کردن بهشون دست برنمیداشتم.
کاملا هم این حس عذاب آور در اون دوره منطقی بود.
چون برای رضایت خودم درس نمیخوندم بلکه برای رضایت پدر و مادرم درس میخوندم.
یازده روز خاطره
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک