رسته‌ها
هولوکاست؛دروغ بزرگ یهودیان
امتیاز دهید
5 / 3.1
با 616 رای
امتیاز دهید
5 / 3.1
با 616 رای
63 پرسش و پاسخ درباره هولوکاست
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
55
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ali_irani
ali_irani
1388/07/22
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هولوکاست؛دروغ بزرگ یهودیان

تعداد دیدگاه‌ها:
767
چی میگی باب سورووس:)):)):)):)):)):)):)):))
واقعا خودتو به جهالت زدی یا واقعا 6 میزنی؟:)):)):)):))
اصلا دیگه با این جمله ت فهمیدم کی هستی و چه قدر باهوشی! دیگه کارمو راحت کردی لازم نیست جواب نظراتو بدم چون واقعا باهوشی :)):)):)):)):)):)):)):)):))
با این جمله ت آبروی خودتو بردی
[center]من هم به دخترم گفتم و ايشان هم قبول کرد. آقا در زمان قبل از رئيس جمهوريشان، در جنوب تهران خانه ای
داشتند که آن را اجاره داده اند و خرج زندگی شان را از آن در می آورد؛ ايشان حقوق رهبری نمی گيرند و از
وجوهات هم استفاده نمی کنند.
هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهريه و ... آقا فرمودند:«در مورد مهريه، اختيار با دختر شماست. ولی من
برای مردم خطبه ی عقد می خوانم، سنت من اين بوده که بيشتر از 14 سکه ، عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده
ام، اگر بخواهيد، می توانيد بيشتر از 14 سکه مهريه معين کنيد، ولی شخص ديگری خطبه عقد را بخواند.
از نظر من اشکالی ندارد.
چون تا حالا بيش از 14 سکه برای مردم عقد نخوانده ام، برای عروسم هم نمی خوانم.»
من گفتم آقا! اين طور که نمی شود. من با مادرش صحبت می کنم، فکر نمی کنم مخالفتی داشته باشد.» در
مورد مراسم عقد هم گفتند:« می توانيد در تالار بگيريد، ولی من نمی توانم شرکت کنم.» گفتم:« آقا هر طور
شما صلاح بدانيد.»فرمودند :« می خواهيد اين دو تا اتاق اندرونی و يک اتاق بيرونی را با هم حساب کنيد. هر
چند نفر جا می شوند، نصف می کنيم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت می کنيم.» ما
حساب کرديم و ديديم بيشتر از 200-150 نفر جا نمی شوند. ما حتی اقوام درجه اولمان را هم نمی توانستيم
دعوت کنيم، اما قبول کرديم.آقا غير از فاميل، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای ناطق و روسای سه قوه و
دکتر حبيبی را دعوت فرمودند. يک نوع غذاهم درست کرديم.قبل از اينها صحبت خريد بازار شد. پسر آقا گفت:
«من نه انگشتر می خوام و نه ساعت و نه چيز ديگری.» آقا گفتند: خوب نيست. من هم گفتم:« حداقل يک
حلقه بگيرند.» اما آقا فرمودند: «من يک انگشتر عقيق دارم
که يکی برای من هديه آورده، اگر دخترتان قبول می کند، من آن را به ايشان هديه می دهم و ايشان هم به
عنوان حلقه، به مجتبی هديه دهد.» قبول کرديم و انگشتر را گرفتيم و بعد به آقا مجتبی داديم. کمی بزرگ بود.
به يک انگشترسازی برديم تا کوچکش کند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد.
به آقا گفتيم در همه اين مسايل احتياط کرديم، ديگر لباس عروس را به ما بسپاريد و آقا هم فرمودند: «آن را
طبق متعارف حساب کنيد.» در همان ايام، ما خودمان برای پسرمان عروسی می گرفتيم و يک لباس عروس
برای عروسمان سفارش داده بوديم بدوزندخلاصه قبل از اينکه عروسمان استفاده کند، همان شب دخترمان
استفاده کرد. بعد آقا گفتند: «من يک فرش ماشينی می دهم، شما هم يک فرش بدهيد.» و به اين ترتيب
مراسم برگزار شد. برای عروسی هم درو پيکان از اقوام ما و دو پيکان هم از اقوام آقا آمده بودند. مراسم در خانه
ما تا ساعت 1 طول کشيد. خانواده آقا آمده بودند که عروس را ببرند، البته آقا ظاهرا کاری داشتند و نيامده
بودند. اما وقتی عروس را به خانه آورديم، ديديم آقا هنوز بيدار نشسته اند و منتظرند که عروس را بياورند.
فرمودند: « من اخلاقا وظيفه خود می دانم برای اولين بار که عروسمان قدم به خانه ما می گذارد، من هم
بدرقه اش کنم و به اصطلاح خوش آمد بگويم.»
ما خيلی تعجب کرده بوديم و فکر نمی کرديم آقا تا آن ساعت شب بيدار باشند، حتی آقا آن شب هم غذا
نخورده بودند. چون خانواده آقا سرشان شلوغ بود، به آقا غذا نداده بودند. آقا گفتند: «دکتر! امشب شام هم
نداشتيم، من به يکی از پاسدارها گفتم شما چيزی خوردنی داريد؟ آنها گفتند که غير از کمی نان چيز ديگری
نداريم. گفتم: همان را بياوريد. میخوريم.»
بعد هم که عروس وارد شد، آقا چند دقيقه ای برايشان در مورد تفاهم در زندگی و شرايط و اهميت زندگی
زناشويیصحبت کردند و تا پای در خانه، عروس را بدرقه کردند و خوش آمد گفتند. رعايت آداب حتی تا چنين
جايگاهی چقدر ارزش دارد. اينها از برکت انقلاب اسلامی و خون شهداست.
ايشان دستور دادند حتی از ريزترين وسايل دفتر استفاده نشود، چون مال بيت المال است. حتی اگر مشکل
وسيله نقليه هم پيش آمد، اجازه ندارند از وسايل دفتر استفاده کنند.[/center]
خانم نامحترم:شاهدخت2000 حرف دهنتو بفهم
و اما الوعده وفا.sagaro,alimansoori
داستان ازدواج فرزند مقام معظم رهبری
آقای حداد عادل تعريف می کردند:« سال 77، خانمی به خانه ما زنگ زده بود و گفته بود که: می خواهيم برای خواستگاری
خدمت برسيم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبيرستان است و می خواهد ادامه تحصيل دهد. ايشان
دوباره پرسيده بودند که اگر امکان دارد ما بياييم دختر خانم را ببينيم تا بعد. اما خانم ما قبول نکرده بودند.
بعد خانم ما از ايشان پرسيده بودند که اصلا شما خودتان را معرفی کنيد. و ايشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم
رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام عليک کرده بود و گفته بود:« ما تا حالا به همه پاسخ رد داده ايم. اما
شما صبر کنيد با آقای دکتر صحبت کنم، بعد شما را خبر می کنم».
آن زمان خانم من مدير دبيرستان هدايت بود.)
بعد از صحبت با من قرار بر اين شد که آنها بيايند و دخترمان را در مدرسه ببينند که هم دخترمان متوجه نشود و
هم اينکه اگرآنها نپسنديدند، لطمه ای به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا آمدند و در دفتر مدرسه
او را ديدند و رفتند.
چند روز گذشت و من برای کاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند:« خانم استخاره کرده اند، جوابش خوب نبوده
است».
يک سال از اين قضيه گذشت. مجددا خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند که ما می خواهيم برای
خواستگاری بياييم.خانم بنده پرسيده بودند که چطور تصميمتان عوض شده؟ آقا گفته بودند:« خانم ما به استخاره
خيلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نيامده بود، منصرف شدند» و خانم آقا هم گفته بودند:« چون دخترتان،
دختر محجبه،فرهيخته و خوبی است، دوباره استخاره کردم که خوب آمد و اگر اجازه بدهيد، بياييم.»
آن زمان دخترمان ديپلم گرفته بود و کنکور هم شرکت کرده بود. پس از مقدمات کار، يک روز پسر آقا و مادرش با
يک قواره پارچه به عنوان هديه برای عروس آمدند و صحبت کرديم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را
پرسيدم، ايشان موافق بودند.
بعد از چند روز خدمت آقا رفتيم. آقا فرمودند:« آقای دکتر! داريم خويش و قوم می شويم.» گفتم:« چطور؟»
گفتند:«خانواده آمدند و پسنديدند و در گفتگو هم به نتيجه کامل رسيده اند، نظر شما چيست؟» گفتم:« آقا!
اختيار ما دست شماست.»
آقا فرمودند:« نه! شما، دکتر و استاد دانشگاهيد و خانمتان هم همين طور. وضع زندگی شما مناسب است،
اما زندگی من اينطور نيست. اگر بخواهم تمام زندگی ام را بار کنم، غير از کتاب هايم يک وانت بارمی شود.
اينجا هم دو اتاق اندرون و يک اتاق بيرونی است که آقايان و مسئولين در آنجا با من ديدار می کنند. من پول
ندارم خانه بخرم. خانه ای اجاره کرده ايم که يک طبقه مصطفی و يک طبقه هم مجتبی زندگی می کند. شما با
دخترت صحبت کن که خيال نکند حالا که عروس رهبر می شود، چيزهايی در ذهنش باشد. ما اين طور زندگی
می کنيم. اما شما زندگی نسبتا خوبی داريد. حالا اگرايشان بخواهد وارد اين زندگی شود، کمی مشکل است.
مجتبی معمم هم نيست. می خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود. همه اينها را به او بگو، بداند.»
اگر روزگار بنوعی چرخیده که مسئولیتی را به ناروا بر دوش ایشان گذارده اند حداقلش اینست که باید پاسخگوی ملتی باشند که حقوق ایشان را میپردازند. مگه نه اینست که حقوق و هزینه های ایشان را از بیت المال و اموال عمومی میپردازند پس چرا ایشان به کسی پاسخگو نیست؟

من در بیانات علیمنصور توهین یا اهانتی نمیبینم که تیتیجان ناراحت شده اند. گمان میکنم کسی که بنابر روایات رسمی خودشان 13 میلیون را خس و خاشاک بنامد و نفر بعدی آنها را گوساله خطاب کند و در نهایت نیز مقام بالاتر بعدی انها را میکروب و جاسوس و فریب خرده بنامند. خود شما تیتیجان قضاوت کنید چه کسی اهانت میکند علیمنصور یا مقامات رسمی؟
وای بر ملتی که 30 درصد آنها جاسوس وفریب خورده هستند و وای بر پدری که 30 درصد فرزندانش گوساله باشند . حکومت بر گوسالگان و فریب خوردگان چه افتخاری برای اقایان دارد که صندلی دایمی ریاست را رها نمیکنند
امشب اینقدر چیزهای عجیب و غریب تو این سایت دیدم و اینقدر اعصابم خورده که ترجیح میدم الان جواب شمارو ندم.اینکه در طول یک روز 6 صفحه به نظرات کتابی(قانون قوه باه) اضافه بشه و غالبا پر از افترا و مغالطه و کج فهمی و ...
و اینکه به یکباره شما هوس جواب دادن پیدا میکنی(علیمنصوری)و شروع میکنی هر جور تهمت و توهین و ...من نمیدونم فردای قیامت چه جور میخوی پاسخگو باشی؟
یک نکته برای امشب و باقی طلبتان فردا ان شاءالله:والله دوران حضرت محمد(ص) سخت نبود.دوران حضرت علی سخت شد.کسانی اسم خودشان را مسلمان گذاشتند و قول قبول بیانیه حقوق بشر دادند.(در تحقیقی از این بیانیه 400 مورد مخالف نص صریح قرآن پیدا شد)
بگذریم.طلبتان...

alimansoori
علی منصوری عزیز
با سپاس از پاسخ تان.
فرموده اید:
"من آماده بحث جامع و بدور از توهین و افترا و بارعایت احترام کامل در مورد ایشان هستم.."
از باب لطف نیم نگاهی به مرقومه شریفتان بیندازید.
آیا همین دو سه جمله ای که به بنده لطف فرمودید- بدور از توهین و افترا و با رعایت احترام کامل است؟
قضاوت با حضرتعالی:
در مورد شخص مورد نظر و انتخاب ایشان ، هم از نظر سیاسی و مدیریتی و هم از منظر دینی و مذهبی و هم از نظر شخصیتی میتوان بحث و ثابت کرد که هیچگاه ایشان شایستگی غصب این منصب را نداشته اند. اگر روزگار بنوعی چرخیده که مسئولیتی را به ناروا بر دوش ایشان گذارده اند حداقلش اینست که باید پاسخگوی ملتی باشند که حقوق ایشان را میپردازند. مگه نه اینست که حقوق و هزینه های ایشان را از بیت المال و اموال عمومی میپردازند پس چرا ایشان به کسی پاسخگو نیست؟
اگر قرار بر این باشد که احدی از طرفین مباحثه پیش از شروع همفکری و داد و ستد فکری- حکم نهایی را صادر نماید چه جای بحث و ...
به هر تقدیر باز هم سپاسگزارم.
موفق و خوش باشید.;-)
برادر گرامی تیتیجان
در مورد شخص مورد نظر و انتخاب ایشان ، هم از نظر سیاسی و مدیریتی و هم از منظر دینی و مذهبی و هم از نظر شخصیتی میتوان بحث و ثابت کرد که هیچگاه ایشان شایستگی غصب این منصب را نداشته اند. اگر روزگار بنوعی چرخیده که مسئولیتی را به ناروا بر دوش ایشان گذارده اند حداقلش اینست که باید پاسخگوی ملتی باشند که حقوق ایشان را میپردازند. مگه نه اینست که حقوق و هزینه های ایشان را از بیت المال و اموال عمومی میپردازند پس چرا ایشان به کسی پاسخگو نیست؟
من آماده بحث جامع و بدور از توهین و افترا و بارعایت احترام کامل در مورد ایشان هستم. چه میگوئید؟ حاضرید؟
alimansoori
علی منصوری عزیز
با نظرداشت این که خدای ناخواسته یک سویه به قضاوت ننشینیم
در صورتی که برای تان امکان دارد بفرمایید از چه منظری به موضوع انتخاب ایشان توجه می فرمایید.
به بیان دقیق تر- انتقاد جنابعالی صبغه ی دینی(و به نحو اخص- شیعی اثنی عشری) دارد یا سیاسی و یا صبغه ی دیگری برای این موضع تان می تواند متصور باشد؟
از باب لطف منظرتان را تبیین بفرمایید تا بیشتر بهره مند شویم.
در انتظار لطف حضرتعالی.
موفق و خوش باشید.;-)
مناسب است که در باره ی این موضوع یعنی هولوکاست که در رسانه های جهانی و ادبیات اروپا و آمریکا به Big Lie یا دروغ شاخدار معروف شده تحقیق شود.
زندانی کردن تجدیدنظر طلبان اروپایی و ضرب و جرح اساتید بزرگ تاریخ اروپا برای صهیونیست ها و یهودیانی که تلاش می کنند تا این افسانه را باورمند سازند سودمند نخواهد بود.
یکی از اصلی ترین شعارهای تجدیدنظرطلبان(Revisionists ) این جمله است:
TABOO NO! — A FREE EXCHANGE OF IDEAS YES
برای آگاهی از دیدگاه کسانی که خواستار پژوهش برای مشخص شدن صحت یا سقم ادعای هولوکاست هستند از کلیدواژه ی revisionism و یا revisionist استفاده بفرمایید.
موفق و خوش باشید.
برادر عزیز سوروس 57
کسی که اکنون بر جای امام علی ع تکیه زده است و مخالفین خود را خوارج میخواند تا بتوانند آنها را قلع و قمع کند، نباید فراموش کند زمانیکه از سوی انجمن و مجلسی برای این جایگاه رفیع انتخاب شد که نه مجتهد بود و نه مرجع تقلید، و از جهت سلسله مراتب حوزوی در رده پایینی در حد حجه الاسلام قرار داشت و اگر روزنامه های آن دوره را یک روز قبل و یک روز بعد از انتصاب ایشان نگاه کنید، متوجه ترفیع درجه ایشان در طی یک روز از درجه حجه الاسلام به آیت الله خواهید شد تا بتواند مقامی را اشغال کند که از نظر علمی و فقهی فاقد شرایطش بود. فرض کنید زمانیکه معاویه یا یزید جایگاه و مقامی را اشغال کردند که شایستگی آنرا نداشتند مجبور بودند تمام معترضان (حتی داماد و نوه پیامبر ) را بنام خوارج و شورشیان بر حکومت امیرالمومنین (لقب معاویه و یزید) به زندان افکنند یا بکشند تا کسی آنها را زیر سوال نبرد.
از قدیم گفته اند "آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است"، اگر ایشان واقعا واجد شرایط مقامی بودند که غصب کرده اند، چرا از صحبت معترضین هراس داشتند و در پی خاموش کردن هر صدایی غیر از مداحان و پاچه خواران خودش بودند؟ چرا سوال کردن از یزیدیان همواره با سرنیزه و زندان جواب داده شده است؟ چرا کسی از امت نمیتوانست از یزید سوال و جواب کند در حالیکه در تاریخ داریم که پیرزن یهودی هر روز از پشت بام خانه اش بر سر پیامبر خاکستر میریخت و وقتی بیمار شد پیامبر به عیادتش رفت و گفت چون امروز بر سرم خاکستر نریختی دانستم که بیماری امدم به عیادت!!
چرا وقتی امام علی ع زمانیکه خلیفه بود با یک یهودی به دادگاه رفت و بازنده بازگشت آن یهودی را نکشت!!، چرا کسی نمیتواند از یزید و معاویه شکایت کند و کشته نشود!!
آری فرق است بین غاصبین ولایت و علی و حسین ع
فرق آنجاست که علی ع با مخالفینش در جبهه جنگ میجنگید و آنها را زمانی میکشت که سلاح در دست داشتند اما یزید و معاویه نیمه شب ها به منازل مخالفین حمله میبردند و دزدانه آنها را به زندان و شلاق میکشیدند و زنهایشان را به گروگان میبردند در حالیکه سلاحی جز زبان درازی !! نداشتند
آری مشرک کسی است که عشق به مقام و قدرت اورا کور کرده و از حق و عدالت دور کرده است، مشرک کسی است که شایسته مقامی نیست اما حرص قدرت نمیگذارد خدا ببیند، هر چند بنام خدا و با لقب جعلی امیرالمومنین حکومت کند و قدرت خود را مطلقه بپندارد
من از دست مشرکینی که پسوند قدرت خود را با کلمه مطلقه یدک میکشند به خدا شکایت میبرم و میخواهم از آنها برائت جویم میخواهد یزید باشد یا معاویه!!
هرگز فراموش نکنید که لقب معاویه و یزید "امیرالمومنین" بود.............
هولوکاست؛دروغ بزرگ یهودیان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک