مردی که گریه میکند از پشت پنجره
نویسنده: مسعود دیدگر
تاریخ نگارش 25/2/1391
» کتابناکهای مرتبط:
دار بلند سیمرغ: مجموعه اشعار سپید
تیغ و حنجره
مجموعه اشعار ستاره سوخته
Powered by You
» کتابناکهای مرتبط:
دار بلند سیمرغ: مجموعه اشعار سپید
تیغ و حنجره
مجموعه اشعار ستاره سوخته
Powered by You
Member
دیگر تورا در زمین نمیشود پیدا کرد...!
آنقدر با سرعت از من دور میشوی
که دیگر کار از غافلگیر شدن میگذرد...
حال این روزهایم را نمیفهمم...!
گویی پیش از اینها میشناختمت....
حسادت میکنم!
به کودکانی که به بالای سرشان نگاه میکنند
و هواپیمای تو را با دست نشان میدهند...
روزگارم شبیه به علامت سوال است
******************************
نمیدانم،
کجا؟
کی؟
اصلاً آیا دیدار دیگری در کار است؟
حال این روزهایم را نمیفهمم...
فقط حدس میزنم:
به اندازة کافی به تو دیر رسیده ام
و این توقع بیجایی نیست اگر بگویم:
زود برگرد ، تا همین دیر را هم از دست نداده ایم...
Member
آنوقت لبخندهایت مسیر دنیا را عوض میکرد
آه...
این روزها دیر شده است...
مهربانیت از سر دنیا زیادی است...
گاهی آنقدر مهربان میشوی، که دلم میگیرد!
دلم میگیرد
برای دنیایی که مهربانیت از سرش زیادی است
برای دنیایی که دیر میفهمد مهربانی را...
(از متن کتاب )
اشعار زیبایی بود
متشکرم دوست عزیز شیدای صحرا
Pro Member
متشکرم دوست عزیز شیدای صحرا
شعرهای مسعود دیدگر جالب و لطیفند ، خیلی لذت بردم ، دیدش به جهان اطراف خیلی موشکافانه هستش.
Member
تا اینکه هر روز در زندگی بمیرم...
گریه را ترجیح میدهم
به خنده ایی زوری و سوری که تنها چروک صورت را زیاد میکند
سروهای تبر خورده را به بیدهای مجنون ترجیح میدهم
نداشتنت را ترجیح میدهم به اینگونه داشتنت...
این روزهای خوب آنقدر دوام نمی آورند-
- آنقدری که من از آغوش تو سیر شوم..!
ترجیح میدهم این روزها تمام شود...
...
Member