رسته‌ها

رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ

رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 87 رای
نویسنده:
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 87 رای
کتاب رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ یکی از مشهورترین آثار پژوهشی در پیرامون زندگی رضاشاه پهلوی می‌باشد. این کتاب بنابر گفته‌های نویسنده آن، اثری تحقیقی بر پایه اسناد تاریخی است.
مولف این کتاب در ابتدا به بررسی دوران کودکی و شرح زندگی و خانوادگی رضاشاه پرداخته و سپس رفته‌رفته به اوضاع ایران پیش از کودتای ۱۲۹۹ رسیده و نهایتا با شرح کودتا و به‌زودی خلع‌ قاجارها از سلطنت و شرح استقرار پادشاهی پهلوی، انسجام ایران، آغاز جنگ دوم جهانی و نهایتا تبعید رضاخان به ژوهانسبورگ کتاب را به پایان می‌رساند.
در کل، این کتاب به بررسی تاریخ زندگی رضاشاه بنیانگزار سلسله پهلوی، اصل و نسب وی، عملکرد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی او، خدمات و میراث وی پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
36
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1391/12/14

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ

تعداد دیدگاه‌ها:
167
تهران.تهران را یک محور افقی به دو نیم می کند، شهر ثروتمند ، در دل کارگاه های ساختمانی و اتوبان های در دست احداث ، آرام آرام از شیب رشته کوه بالا می رود. این شهر رو به طراوت می رود ؛ ویلاها با باغ هایشان در دل دیوارها و پشت درهایی از آهن یکپارچه محصورند.در جنوب شهر ، مرکز قدیمی شهر و حومه های فقیر قرار دارد. در حاشیه شهر تا چشم کار می کند آلونکهای پست است که در میان غبار با بیابان یکی می شود.کمی آنسوتر شهر وارانه می شود؛در طول قرن ها حفره های عظیمی کنده اند تا با خاک آن تهران را بسازند.پانصد_ششصد متر پایین تر از کاخ سلطنتی و هتل هیتلون ، شهر پوکه خالی خود را برجا گذاشته است ؛ بر فراز چاله ها پرده های سرخ و سیاهی کشیده اند تا سر پناهی به وجود آورند
توصیف تهران در سال ۵۷_میشل فوکو_ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟
**********************************************************************************************************************
حال سوال این است:
پول شرکت های متعلق به اربابان به جیب اربابان مهربان[!] می رفته است یا رعایای ذلیل؟!
[quote='behdad1970']نقل قول:اینبار به جای تکبیر باید از واژه تکثیر یا شاید تکتیر استفاده کرد شما فرق یک ایدئولوژی و سازمانی با یک ایدئولوژی دیگر را یاد بگیر مابقی پیشکش!!
بچه های کتابناک این یکی از کتابهای جاوید شاه هست که در سایت کتابناک آپلود کرده این بنده خدا هنوز فکر میکنه دوران قبل از انقلاب هست لابد دنیال اینه که چرا انقلابش رو دزدیدن [/quote]
انقلاب همین که باعث شد دست پادشاهان جاوید شما کوتاه شود خودش غنیمت است حالا زور بزنید شاید پسرش را بر تخت نشاندید خون شعبان بی مخ که بدجور در رگهایتان است شاید قابلیت های آن مرحوم داشته باشید خدا را چه دیدید! در مورد کتابها هم خود دوستان شعور دارند میخوانند و خوب و بد را تشخیص میدهند لااقل دو کلاس سواد داشته اند خودشان دست به قلم بشوند مثل شاهنشاهان کهکشانی شما قلم بمزد نداشته اند تا سرپوش روی بیسوادی هایشان بگذارند ! مصداق اینکه می گویند خود گویی و خود خندی هم نمونه بارزش شما هستید که گمان کرده اید با تحقیر دیگران حرفتان خریدار دارد ولی بنده زیاد نوکر جاسوس دیده ام در فضای مجازی برایم عادی شده!
بهمان علت که شما در مورد آماری که بنده گذاشتم و فساد دربار پهلوی توضیح نداید!
فساد فساد است و فساد خوب و بد ندارد.
در ان روزگار ورود خاندان سلطنتی به وادی اقتصاد همراه با رانت خواری و فساد بود که در ان جای هیچ بحثی نبوده و نیست.

اما پرسش من این است؟
چرا با تمامی ان شرایط صنایع موفقی چون ارج, کفش ملیع ایران ناسیونال و ذوب آهن و چیت ری پایه گذاری شده و با موفقیت کارآفرینی و درامدزایی می کردند ولی حال ورشکسته شدند؟
[quote='هیرکان']الخلاصه ، همهٔ آنها تریاکی مافنگی و بواسیری و شاخ حسینی و سفلیسی و تراخمی و آلبومینی و اسهالی در هم می لولیدند.
بچه های آنها هم غلام حلقه بگوش و توسری خور بار آمدند.
فقط افتخار بذات مقدس دوالپا[رضا شاه] میکردند که از علف چریدن نیفتاده اند!
قضیه خر دجال
صادق هدایت
توپ مرواری
صادق هدایت
چرا دستگاه حاکم برای هدایت پرونده ای باز نکرد که در آخر از حبس ر دراورد.
این چگونه اختناقی بود که هدایت هرچند گهگاه ممنوع القلم می شد ولی از امنیت جانی برخوردار نبود؟
و در آخر
درباره ورشکستکی ذوب آهن و چیت سازی ری و ارج و کفش ملی و دوران رشد و شکوفایی انها توضیحاتی نفرمودید؟[/quote]
بهمان علت که شما در مورد آماری که بنده گذاشتم و فساد دربار پهلوی توضیح نداید!
و در مورد هدایت اول اینکه داستان فوق با کنایه نوشته شده و پس از فرار اعلی حضرت چاپ شده در زمانی که هنوز به یمن دولت همایونی وطن در اشغال دولتهای روس و انگلستان بوده و عملا قدرتی نداشته محمدرضا شاه و در مورد توپ مرواری هم عرض کردم که در دو دوره ممنوع بوده و در مورد تامین جانی در نامه ها اشاره شده که تهدیدش کرده اند و تازه بیشتر مقالات تند و تیز هم با نام مستعار منتشر میشد.
الخلاصه ، همهٔ آنها تریاکی مافنگی و بواسیری و شاخ حسینی و سفلیسی و تراخمی و آلبومینی و اسهالی در هم می لولیدند.
بچه های آنها هم غلام حلقه بگوش و توسری خور بار آمدند.
فقط افتخار بذات مقدس دوالپا[رضا شاه] میکردند که از علف چریدن نیفتاده اند!
قضیه خر دجال
صادق هدایت
توپ مرواری
صادق هدایت
چرا دستگاه حاکم برای هدایت پرونده ای باز نکرد که در آخر از حبس ر دراورد.
این چگونه اختناقی بود که هدایت هرچند گهگاه ممنوع القلم می شد ولی از امنیت جانی برخوردار بود؟
و در آخر
درباره ورشکستکی ذوب آهن و چیت سازی ری و ارج و کفش ملی و دوران رشد و شکوفایی انها توضیحاتی نفرمودید؟
اینبار به جای تکبیر باید از واژه تکثیر یا شاید تکتیر استفاده کرد شما فرق یک ایدئولوژی و سازمانی با یک ایدئولوژی دیگر را یاد بگیر مابقی پیشکش!!

بچه های کتابناک این یکی از کتابهای جاوید شاه هست که در سایت کتابناک آپلود کرده :)) این بنده خدا هنوز فکر میکنه دوران قبل از انقلاب هست لابد دنیال اینه که چرا انقلابش رو دزدیدن :))
[quote='behdad1970']نقل قول:بقول یکی از دوستان کتابناکی : تکبیییییر!
جاوید شاه لطفا وقت خودت اینجا تلف نکن دیگه دوره کمونیست بازی و مجاهد خلقی بازی تموم شده مردم دنیا آلان متوجه شدن که راه رسیدن به زندگی بهتر و دنیای بهتر در این سه چیز هست
پندار نیک .... گفتار نیک .... کردار نیک .............. همان سه جمله نابی که 2500 سال پیش نیاکان ما بر روی کوهها ثبت کردند[/quote]
اینبار به جای تکبیر باید از واژه تکثیر یا شاید تکتیر استفاده کرد شما فرق یک ایدئولوژی و سازمانی با یک ایدئولوژی دیگر را یاد بگیر مابقی پیشکش!
پندار و گفتار و کردار نیکتان هم از دیدگاهتان مشخص است!
بقول یکی از دوستان کتابناکی : تکبیییییر!

جاوید شاه لطفا وقت خودت اینجا تلف نکن دیگه دوره کمونیست بازی و مجاهد خلقی بازی تموم شده مردم دنیا آلان متوجه شدن که راه رسیدن به زندگی بهتر و دنیای بهتر در این سه چیز هست
پندار نیک .... گفتار نیک .... کردار نیک .............. همان سه جمله نابی که 2500 سال پیش نیاکان ما بر روی کوهها ثبت کردند
دستور داد هر کس که غلام سفارت، خواهر و مادرش را زحمت نداده بود به جُرم عنصر پلید و خائن به میهن گرفتند و زندانی کردند و دارایی او را به نام مصالح عالیهٔ کشور چاپیدند.
بعد فرمانی صادر کرد تا راه آهن سرتاسر هفت پرکنهٔ هند را بکشند.
سپس اقدام به تأسیس فرهنگستان اردو و پرورش افکار کرد.
یکدسته بادمجان دورقاب چین و دلقک وازده هم مرتب از صبح تا شام سینه میزدند و خاک توی چشم مردم میپاشیدند و در مدح این ضعیفهٔ ظل الله میگفتند: " هرچه آن خسرو کند شیرین بُـوَد! "
هر وقت هم که این ضعیفه به مسافرت میرفت و برمیگشت ، یک مشت بچه های حرامزاده و پیر و پاتالهای زهوار در رفته شان را جلو قدوم روحی
فداه سگ کُش میکردند.
ضمناً بدستور وزارت بهداری، تپه تپه مجسمهٔ مشارالیها را با مخارج هنگفت سر راه و نیمه راه برای عبرت عابرین گذاشتند تا سنده سلامهای محترم میهن خودبخود معالجه بشوند.
در این حیض و بیض سرکودبان آن دیار که طبعی وقاد و ذوقی سرشار داشت، شعری
در مرثیهٔ البوقرق و فراق مرقد مطهرش سرود که دل سنگ را آب میکرد و برای البوقرق
دخت خواند.
اینک چند بیت در اینجا قلمی میگردد:
لاشهٔ گندیده ای در یک کنار افتاده است
سِنده ای پوسیده، دور از سِنده زار افتاده است
از برای کشت کاهو همچو کودی نادر است
وای و دردا، کشت ما بی کود و بار افتاده است
حضرت البوقرق فرماندهٔ عالی مقام
بی کمر شمشیر و بی نقش و نگار افتاده است
زورداری زورجوی و زورمندی زورگوی
زورش از زانو شده، عانه ز کار افتاده است
تو سوار توپ مروارید بودی، ای امیر
توپ مرواریدت اینجا بی سوار افتاده است
دخترت البوقرق دخت از فراق لاشه ات
غرق اشک و غرق خون، روی مزار افتاده است
خیز و اشک از چشمهای دختر خود پاک کن
حیف آید دخترت بی غمگسار افتاده است
گیسوان دخترت بر روی خاک مرقدت
چون به روی منقلی، عنبر نصار افتاده است
ای همایون سروَر و سالار با عزّ و وقار
بین که ناموست چنین خوار و فگار افتاده است
جان نثار و چاکرت سرکودبان خاکشور
بر سر خاک مزارت داغدار افتاده است
ای فدای دخترت گردم که از دیدار او
طبع شعر من چنین در خار خار افتاده است
باش تا بینی که از یک ذره خاک تربتش
سال دیگر هر خیاری چون چنار افتاده است
توپ مرواری
صادق هدایت
تقدیم به کهکشانی ها!
[quote='behdad1970']رضا شاه کبیر جاش در کهکشان هست اصلا خاندان پهلوی ها در کهکشانها هستند بزرگترین خدمت رضاشاه بزرگ این بود که فردوسی را به ایرانیان شناساند و گفت این پدر شماست شناسنامه شماست و کتاب شاهنامه قصه اجداد و نیاکان ماست
دوستان به حرفهای این کمونیست و مجاهد خلقی توجه نکنید این بنده خدا از صبح نشسته در کتابناک ببینه چه کسی به مجاهدین و کمونیست ها توهین میکنه بعدش با نوشتن پشت سر هم چرت و پرت زیر کتابها تلاش میکنه تا کامنتها و کتابهای مهم مخفی بشه [/quote]
بقول یکی از دوستان کتابناکی : تکبیییییر!
رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک