رسته‌ها
غزل
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 827 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 827 رای
این دفتر شامل اشعار رهی معیری(سایه عمر) میباشد که در قالب غزل سروده شده اند.
محمدحسن (بیوک) معیری فرزند محمدحسن‏خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان نظام‌الدوله در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود . پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.

رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار می‌رفت . وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت . اشعار رهی در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه» ، «شاه پریون» ، «گوشه‌گیر» و «حق گو» استفاده می‌کرد.

رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در همان سال‌ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.



آرامگاه رهی معیری
رهی معیری که در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در ۵۹ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
74
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/23

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غزل

تعداد دیدگاه‌ها:
43
از سایت شما سپاسگزارم ای کار شما یک عمل فوق العاده در راه اشاعه فرهنگ است که جای بسی تقدیر دارد
رهی یکی از بهترین شعرای معاصر است. پیشنهاد می کنم حتما اشعارش، به خصوص غزل هایش را بخوانید.
سوختم از آتش دل در میان موج اشک شور بختی بین که در آغوش دریا سوختم
واااااااااای!
به نظر من عالی است.:x
چون زلف تــو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تـــو مهری و تـــو نوری تـــو عشقی و تـــو جانی
خواهم که تـــرا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تـــرا مانم تــــو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تـــو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تــــو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تــــو نسپاری و بسپارم
کام از تـــو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سرگردان شاید که نگردانی
خداییش ببینین چه قدر قشنگه:D
سوارکاران
آن شنیدستم که در میدان کورس
بانوان چابک سواری میکنند
گرد میدان از سحر تا شامگاه
پویه چون باد بهاری میکنند
تا فرا آید زمان امتحان
روز وشب ساعت شماری میکنند
تا جوایز قسمت آنان شود
یکه تازان بی قراری میکنند
مردکیگفتا که زنها بی ثمر
سوی میدان رهسپاری میکنند
چون ز آداب سواری عاری اند
بهره خود شرمساری میکنند
گفتمش بر دوش مردان سالهاست
کاین جماعت خر سواری میکنند
:))
واقعا ایول داره ما براش کف میزنیم8-)8-)8-)
چشمه نور
هرچند که در کوی تو مسکین وفقیریم
رخشنده وبخشنده چو خورشید منیریم
خاریم وطربناک تر ازباد بهاریم
خاکیم ودلاویز تر از بوی عبیریم
از سار خون شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
بر خاطر ما گرد کلالی ننشیند
آئینه صبحیم وغباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم وبخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم ونمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل وصاحب اثر پاک ضمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صبائیم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مد هوش غزلهای رهی نیست
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم

با سلام وخسته نباشید.
فقط می توان گفت روحش شاد.
هر جا که از عشق گویند زیباست و رهی زیبایی را قبایی نمود بر تن خسته آدمیانی که عشق می بویند
آثار رهی معیری واقعا شاهکاراند منکه خیلی ازشون لذت می برم توصیه میکنم بقیه دوستان کتابناکی هم خودشون رو از چشمه ی این شعرهای ناب سیراب کنند.
PDF
250 کیلوبایت
غزل
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک