رسته‌ها
هشت فراز ، هزار نیاز: پیش از آغاز
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 28 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 28 رای
این کتاب مجموعه مباحث مطرح شده توسط زنده یاد عزت الله سحابی و هدی صابر در سه نشست نخست «هشت فراز ، هزار نیاز» میباشد که ذیل عنوان «پیش از آغاز» به مباحث مقدماتی در خصوص ضرورت های بازخوانی تاریخی و فلسفه تاریخ پرداخته است
عناوین سه نشست نخست که در این مجموعه گرد آمده ،عبارتند از : «شرایط تاریخی ، ضرورت وارسی های تاریخی و کارایی های آن» ،«فلسفه تاریخ ، سمت تاریخ و جان تاریخ» و «عناصر درک توحیدی از تاریخ»
بحث مقدماتی در نشست نخست توسط زنده یاد سحابی صورت گرفته و ادامه این نشست و دو نشست بعد شامل سخنرانی های هدی صابر است
«هشت فراز ، هزار نیاز »عنوان 75 نشست منظم است که طی دی ماه 1385 تا آبان 1387 خورشیدی در حسینیه ارشاد برگزار شد و طی آن هشت خیزش اجتماعی معاصر ایران (جنبش تنباکو ، انقلاب مشروطه ، نهضت جنگل ،نهضت ملی شدن نفت ،قیام پانزده خرداد ،جنبش چهل و پنجاه ،انقلاب و اصلاحات) در محورهایی مشخص و همسان مورد بررسی زنده یاد هدی صابر قرار گرفت
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
90
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
mohammad abedi
1392/04/27
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هشت فراز ، هزار نیاز: پیش از آغاز

تعداد دیدگاه‌ها:
8
دیدی دلا که یار نیامد ؟
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
و آن ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیب
ای باغبان، بهار نیامد
بشکفت پس شکوفه و پژمرد
اما، گلی ، به بار نیامد
خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کزبندت هیچ عار نیاید
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر ز هر بار نیامد
یکی از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرو بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد
و آن رنج بی حساب تو، درداک
چون هیچ در شمار نیامد

و ز سفله یاوران تو در جنگ
کاری بجز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد، ور آشکار نیامد
چندان که غم بجای تو بارید
باران به کوهسار نیامد
قصیده زیبای "تسلی و سلام" سروده اخوان ثالث (مجوعه ارغنون) برای دکتر مصدق
ادم این نوشته ها و این افراد برای گذشته که بودند یادش میاره البته نه همه بلکه عده معدود مثل امیر کبیر، میزرا کوچک خان، ستار خان و باقر خان، مصدق، بازرگان، فقط آهی با حسرت میتونه بکشه..با حسرت بایدساعد دست خسته وعرق دیده گذاشت روی پیشونی و روی تخت نه بلکه روی زمین خشک به یاد رضاشاه دراز کشیدکه رضاشاه هم به یاد مردمش روی زمین خوابید..
یاد باد
یاد روزگاران
یاد روز های
پر شور
یاد گذشته
یاد باد
یاددوستداران
این نسل سوخته
این خاک
سهم من از این خاک
چیزی نبود جز حسرت
حسرتی برای بازگشت
برگشت به اوج بودن
یادبادیادشون...

28/4/92
1- شعر نوشته دوست و برادر مهربانم " 0000000 "مرا به یاد مستند ساخته شده سید جواد میر هاشمی عزیز از زندگی استاد منوچهر ستوده انداخت که عنوانش و تیتراژش را از شعری از جناب استاد وام گرفته بود و است
خون است دلم برای ایران/ جان و تن من فدای ایران
امروز سال روز میلاد استاد است... و چه فرخنده روزی
منوچهر ستوده صد ساله شد
2- اما شعری که درج شد متعلق به ناظم حکمت ران شاعر نامی معاصر ترکیه می باشد نشانه های غریبی که این شعر با زندان و بیمارستان زندان دارد گویی اشاره ای پیامبرانه و پیشگویانه به ساعاتی داشت که هدی صابر آن را در آخرین لحظات طی کرده بود. شعر یاد شده نیز از کتاب ترا دوست دارم چون نان و نمک نشر چشمه است یا کتاب دست هایم را برای تو میاورم -شعرهای معاصر ترکیه چاپ نشر مرکز- 1379- و الحق شعر های خوبی دارد. اعتقاد دارم که شعر و فیلم مانند غذا می ماند اگر یک باری هوس خوردن سمبوسه و فلافل میدان انقلاب را کردید باشد؛ اما به آن عادت نباید کرد
بعضی ها چقدر سریع خوندن و اعلام تنفر کردند !!!!!!!!
[quote='sagaro']
من اعتراض میکنم
نام بلند عشق را
در پهنه ی تاریخ ساز
با خون دراز میکنم
من اعتراض میکنم
در گوش باد با سخن
پیوسته راز میکنم
من اعتصاب میکنم
در ماتم پیشینیان
همدردی امروزیان
در گوش آن آیندگان
من اعتراض میکنم
با نغمه ساز میکنم
دست از غذا هم میکشم
مشت قضا و قاضیان
با اعتراض سبزخویش
پیوسته باز میکنم
من اعتراض میکنم
حاشا که ناز میکنم
درب چنین زندان تن
دیدی که باز میکنم
چون اعتراض میکنم
یعنی که هستم شاهدی
آیا تو هستی قاصدی
یا در سکوت سرد خویش
همدست جور فاسدی؟؟؟
19/3/91-16:45
قلندر[/quote]
ای همدست فاسد
در سکوت خود
شما که راه برما بستین
راهی پر از گرمی
آزادگی و آزادی
راه نیست
تزویر هست
سراب شده
کورراه شده
باید باز کرد دوباره
هموار کردراه را
....;-)
من اعتراض میکنم
نام بلند عشق را
در پهنه ی تاریخ ساز
با خون فراز میکنم
من اعتراض میکنم
در گوش باد با سخن
پیوسته راز میکنم
من اعتصاب میکنم
در ماتم پیشینیان
همدردی امروزیان
در گوش آن آیندگان
من اعتراض میکنم
با نغمه ساز میکنم
دست از غذا هم میکشم
مشت قضا و قاضیان
با اعتراض سبزخویش
پیوسته باز میکنم
من اعتراض میکنم
حاشا که ناز میکنم
درب چنین زندان تن
دیدی که باز میکنم
چون اعتراض میکنم
یعنی که هستم شاهدی
آیا تو هستی قاصدی
یا در سکوت سرد خویش
همدست جور فاسدی؟؟؟
19/3/91-16:45
قلندر
[edit=sagaro]1392/04/27[/edit]
برای ...
به پاس همانقدر گپ و گفت،
برای...،
برای همه چیز.
سخن این است
در آستانه ی نور ایستاده ام
دستانم گرسنه،دنیا زیبا
چشمانم همه ی درختان را نمی بینند.
درختان زیبا،درختان سبز
جاده ای از آفتاب از میان تمشک ها می گذرد.
من پشت پنجره ای در بیمارستان زندان
بوی دوا ها را نمی شنوم
آلاله ها در شکوفه
و سخن این است:
بحث بر سر زندانی شدن نیست؛
سخن بر سر تسلیم نشدن است.
هشت فراز ، هزار نیاز: پیش از آغاز
عضو نیستید؟ ثبت نام در کتابناک