رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
راهی و آهی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 563 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 563 رای
شاعر:هوشنگ ابتهاج
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/21

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی راهی و آهی

تعداد دیدگاه‌ها:
16
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش...
امید هیچ معجزی زمرده نیست
زنده باش...
خداییش آخر شعر مرثیه جنگل یک طورایی احوال الان ایران ماست مثل شعر در کوچه سار شب...
[quote='khar tu khar']تو با کدام باد می‌روی
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود[/quote]
[quote='تردید']نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است افسوس
که بال مرغ اوازم شکسته است
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گذارد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
که در رگهام جای خون روان است
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم[/quote]
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در ایینه ی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو
کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش می ساخته اند
ورنه بی می و لب جام چه سود ای ساقی
توباکدام باد می روی
چه ابر تیره ای گرفته سینه ترا
که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمی شود

شبی
کدام شب ؟
شبی
شبی ستاره ای دهان گشود
چه گفت ؟
نگفت از لبش چکید
سخن چکید ؟
سخن نه اشک
ستاره میگریست
ستاره کدام کهکشان ؟
ستاره ای که کهکشان نداشت
سپیده دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است
و زنی رعنا اما دور
در شب شکیبایی مردی تنها .. مثلِ اینکه بی تصویر
خالیِ خانهء تنهایی .. سایهء خاموش .. در شبِ آیینه میگرید.
آه
هرگز صد عکس پرنخواهد کرد جایِ یک زمزمهء ساکتِ پا را بر فرش
این که همراهِ تو میگرید
آیینه ست
تو همین چهرهء تنهایی
سلام . دستتون درد نکند . اگر دوستان محبت کنند حالا که زحمت میکشند سعی کنند هر کتاب شعر هر شاعری را به صورت کامل ارائه کنند بهتر و کامل تر است . بهر حال خسته نباشید .

دگرم آرزوی عشقی نيست
بی دلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می ناليد
كه هنوزم نظر باو باشد
راهی و آهی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک