رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
لذات فلسفه
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 128 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 128 رای
این کتاب محصول دیگری از تلاش‌های ویل دورانت، پژوهشگر تاریخ تمدن است که در مباحث روشنگر متعددی در زمینه‌های گوناگون، از قبیل شناخت، حقیقت، ماده، ذهن، ماتریالیسم، ایدئالیسم، حیات، مسائل مربوط به اخلاق، عشق، زناشویی، زیبایی‌شماسی، فلسفه تاریخ، سرنوشت تمدن، فلسفه سیاسی، دموکراسی، حکومت، فرهنگ، جادو، دین و غیره بررسی شده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/05/13

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی لذات فلسفه

تعداد دیدگاه‌ها:
115
amenmarr از شما خواهش میکنم دوباره دیدگاه های من رو بخونید از آنجا که بسیار مختصر هستند نیاز به تامل بیشتر دارند
یقین بر پایه ی تجربه است نه اینکه تجربه پشتوانه ای محکم برای اثبات یقین باشد .
برای اینکه بحث بهتر پیش برود سوالی از شما دارم .
شما یقین داری که وجود داری ؟
آزاد میاندیشم؛ « بزرگترین پشتوانه ی ابطال یقین همان تجربه است »
پاسخ به آزاد میاندیشم:
برعکس بزرگترین پشـتوانه ی اثبـات یقین، تجربه است، کمتر کسی یافت می شود که در اطاق یا مکانی سربسته و در بسته؛ با یک نفر که تازه جان به جان آفرین تسلیم نموده و مْرده است با علم به
اینکه مْرده جان در بدن ندارد و قادر نیست آزاری به کسی برساند، بتواند به تنهائی شب را با خیال آسوده در کنار آن مْرده سپری کند و راحت بخوابد، امّا برای یک نفر مْرده شور، کار بسیار آسانی است
و حتّیٰ اگر بالشی برای خوابیدن در اختیار نداشته باشد سرش را روی قسمت مناسبی از بدنِ مْرده می گذارد و با خیال راحت تا صـبح می خوابد، زیرا به تجربه، یقین حاصل کرده است که کاری از مْرده
بی جان، سـاخته نیست و هیچ ترس و واهمه ای به خود راه نمی دهد، آنانکه از مْرده می ترسند به دلیل ضعفِ قوای نفسانیشان است که نتوانسـته اند به یقین برسـند و از این جهت یقین را کلمه ای
موهوم و باطل می پندارند، انسان فی نفسه و بدون کمک گرفتن از حواسِ پنجگانه، قادر به درکِ حقایق است، حواس ظاهری انسـان را به اشتباه می اندازد، امّا اگر با چشم دل نظر کند اشتباه نخواهد
کرد و حقایق را آنگونه که هستند درک خواهد نمود، البته این امر هم برای همه کس میسّـر نیست و تا زمانی که فردی وابسته به تعلّقاتِ مادّی است و مادّی گرائی فـرا راه او است، مادّی نگریـش سدِّ
راه او می شود و چشـم دلش تا مادامی که اسـیر شـهوات و امیال و زیاده خواهی و دنیـا نگری ی صِـرف است روشن نخواهد شد، یقیـن علمی است که هیچ شک و تردید و خطائی در آن راه نیست و
حقایق در مقابل چشمانِ حق بیـن کسی که به یقین رسیده است متجلّی می گردنـد.
زرِ قلب و زرِ نیـکو در عیــار .... بی محـک هــرگز نگیــرد اعتــبار
هر کرا در جان، خدا بنهد محک ... مر یقین را باز داند او زِ شک
درست است که هـرکسی به یقین نمی رسد امّا غیـر ممکن هم نبوده و دست یافتنی است و کم و زیاد هرکسی در مواردی و حلّ مسـائلی به یقین می رسد، از روی یقین است که هرکجا که هستیم
تا زمانی که دچار بیماری ی خاص و نقص عقـل نشده ایم، هـرگز راه منزل خود را گْم نمی کنیم و به مقصد می رسیم. چنانچه انسان در هیچ یک از امورات زندگانیش به یقین نرسد سر تسلیم براطاعت
از هیچ یک از مقـرّرات اخلاقی ی اجتـماعی فرود نخواهد آورد و سـنگ بنای زندگانیش از پایه فـرو خواهد پاشید و سرانجامِ پوچ گرائی خواهد داشت و چه بسا نجات و خلاصی خود را از بیماری ی تردید و
بدگمانی ی سهمگین و خطرناک،جز خودکشی نخواهد یافت زیرا نا امید از به نتیجه رسیدن تلاش هایش برای رسیدن به یقین خواهد بود.
رومیــان آن صـوفیـاننــد ای پــدر .... بی زِ تــکرار و کتــاب و بی هنــر
لیک صیقل کرده‌اند آن سینه‌ها .. پاک از آز و حرص و بْخل و کینه ‌ها
آن صفــای آینـه، وصف دل است .... صورت بی منـتها را قابـل است
نقش و قشـر علـم را بـگذاشـتند .... رایـتِ عیـنْ الیقیـن افـراشـتنـد
رفتِ فــکر و روشــنایی یــافتــند ..... نحــر و بحــرِ آشــنایی یافتنــد
بزرگترین پشتوانه ی ابطال یقین همان تجربه است اگر برای اثبات برخی چیزها در تسلسل فرو میرویم پس چرا آن را میپذیریم و بر پایه ی همین چیزهایی که پذیرفتیم به اثبات مسائل مختلف میپردازیم !!؟؟
واقعا چقدر مسخره است ؟
آخر اصول دیگر از کجا آمد ؟
اصول چه ماهیتی برتر از یقین دارد ؟
اصول احمقانه است یا مبتکرانه ؟
اصول میتواند احمقانه باشد برای فردی که خود را مقید به آن میداند چون میپندارد‌ شالوده ی هستی همین اصول هستند
میتواند مبتکرانه باشد برای فردی که میداند این ابتکار راهی برای فرار از تسلسل است راهی برای فرار از یقین است
دوستی صحبت از تسلسل و یقین کرد
شاید وقت آن رسیده باشد که اهمیت تجربه را بیابیم
اما از بدو تولد بشر یک‌لباس به تن نداشتیم ( گرایش های فکری ) ٬ شاید بگویید انسان در حال تغییر است و این یعنی هر لحظه به دنبال یک لباس و گرایش جدید است.
اشتباه نکنید گرایش های همانند این لباس های جدید تغییر نمیکنند ما هیچگاه برهنه نمیشویم مگر اینکه تمام شویم (مرگ) ما از بدو تولد تنها یک‌لباش به تن داریم و دائما این لباس درحال تغییر شکل است.
این مفهوم حقیقی تغییر است.
هیچگاه این لباس از تغییر نمی ایستد حتی اگر تنها یک دین و آیین را بپذیریم باز در حال تغییریم
ما با نیروی محرک تجربه تغییر میکنیم
اما چند اگزستانسیالیسم یا کلا چند فیلسوف میشناسید. که برای اظهار نظر درباره ی یک دین یا اندیشه یا یک‌مکتب لباس مریدانش را به تن کند و به ساز همان ها برقصد ؟؟
ما تامرز یقین پیش خواهیم رفت. اما به یقین نخواهیم رسید ما هیچ وقت به اتوپیای احمقانه و خالی از بیدادگری نخواهیم رسید این نرسیدن به خاطر ناتوانی نیست ! بلکه به خاطر غیر ممکن بودن است
اما شاید به نزدیکی آن برسیم
اینجا چقدر اندیشه های رئالیستی اهمیت پیدا خواهند کرد ٬ خصوصا اگر از طرح آن اتوپیای احمقانه بیزار شویم
ما خواهان ترسیم یک اتوپیا هستیم ٬ اما کدام اتوپیا به حماقت هایمان پشت خواهد کرد و مسیر خودش را طی خواهدکرد ؟
تاریخ فلسفه !
هنوز انسان نمیداند چقدر دانا و چقدر نادان است .
چیزی که ما در اطرافمان میبینیم همانطوری به نظر خواهند رسید که ما میبینیم که ما خواستار آن هستیم نه آنطوریکه هستند و وجود دارند .
یکی از ابلهانه ترین واژه هایی که در زبان افکارمان یافته ام یقین است !!.
همه چیز نسبی است از حالات فیزیکی اجسام نور و ... گرفته تا ماهیت چیزهایی که آن هارا سبک و سنگین میکنیم
حتی زمان هم غیر قابل اندازه گیری استغیر ممکن است برای هر دو یا چند نفر که دریک مکان هستند زمان سپری شده در شبانه روز یکسان باشد (نسبیت عام )
غیر ممکن کشتار برای دو مسلمان یا دو مسیحی یا دو بودایی به یک اندازه ناپسند باشد در حالیکه هردو یک دین دارند
اگزستانسیالیست میگوید اگر مراسم مذهبی یک‌مسیحی یا یک مسلمان برایت تمسخر آمیز ابلهانه یا .. بود ٬ کاملا این احساس فریبنده است چون تو نه یک مسلمانی و نه یک مسیحی باید به اندازه ی همان مسیحی مقید به آن دین باشی تا به آن مراسم پی ببری !!
درحقیقت ما برای اثبات ازاستدلال اسفاده میکنیم.که خود استدلال ازدو مقدمه تشکیل شده.اولی بعنوان پیشفرض ودومی در پی اثبات آن.پس عملاصغری اثبات نشده وفقط پیشفرض ماست.واگر بخواهیم آنرا اثبات کنیم تنها به تسلسل میرسیم.تسلسل هم محاله لذا الزاما آنرا میپدیریم.پس حقیقتا استدلال یقینی وجود نداره...
۱۳۹۱/۰۶/۰۱ - ۰۳:۰۷
نقل قول:
منطق در خوان فلسفه ، پیش غذای ناچیزی است و اشتهای راغبان فلسفه را کور می سازد ، ما بدان بدگمانیم زیرا که میدانیم بیشتر استدلالها خواهش هایی نفسانی هستند که کم با چاشنی عقل در آمیخته اند ؛ ادعا میکنیم که ، کاخی از اندیشه های دور از خواهش های نفسانی ، میسازیم ولی در عم..................
فالفی عزیز
برای بیاناتت دلیلی وشاهدی هم داری؟
دوست نازنینم !
این حرف من نیست .
یه بخش از همین کتابه .
در ضمن بیشتر ما انسانها به قدری درگیر خودخواهی ها و نفسانیت هستیم که حتی اگر استدلال هم میکنیم دنبال اثبات خودمون هستیم . نتیجتا با منطق در پی آراستن اغراض شخصی و قومی خودمون هستیم .
من خودم رو استثنا نمیکنم .
۱۳۹۱/۰۶/۰۱ - ۰۳:۰۷
نقل قول:
منطق در خوان فلسفه ، پیش غذای ناچیزی است و اشتهای راغبان فلسفه را کور می سازد ، ما بدان بدگمانیم زیرا که میدانیم بیشتر استدلالها خواهش هایی نفسانی هستند که کم با چاشنی عقل در آمیخته اند ؛ ادعا میکنیم که ، کاخی از اندیشه های دور از خواهش های نفسانی ، میسازیم ولی در عم..................
فالفی عزیز
برای بیاناتت دلیلی وشاهدی هم داری؟
دوست نازنینم !
این حرف من نیست .
یه بخش از همین کتابه .
در ضمن بیشتر ما انسانها به قدری درگیر خودخواهی ها و نفسانیت هستیم که حتی اگر استدلال هم میکنیم دنبال اثبات خودمون هستیم . نتیجتا با منطق در پی آراستن اغراض شخصی و قومی خودمون هستیم .
من خودم رو استثنا نمیکنم .
[quote=\'falleafy\']نقل قول:ای فالفای عزیز
چرا پروفایلت در دسترس کسی نیست؟
دلمان خواست شما از دوستان ما باشی..........ای داد
اگه باهات دوست بشم میای توی پروفایلم ذرت های منو میخوری .[/quote]
:)):)):)):)):)) مرسی!! کلی خندیدم!!
لذات فلسفه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک