رسته‌ها
مسئله حجاب
امتیاز دهید
5 / 2.9
با 225 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2.9
با 225 رای
کتاب مسئله حجاب، سلسله سخنرانی‏های استاد مطهری در انجمن اسلامی پزشکان است. ایشان معتقد بودند که گذشته از انحراف‏های عملی فراوانی که در زمینه حجاب به وجود آمده، این مسئله و دیگر مسائل مربوط به زن، وسیله‏ای در دست برخی افراد ناپاک قرار گرفته است.

از متن کتاب:
لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه یکی از مسائل مهم اسلامی است. در خود قرآن کریم درباره این مطلب تصریح شده است. علیهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمی توان تردید کرد.
پوشیدن زن خود را از مرد بیگانه یکی از مظاهر لزوم حریم میان مردان و زنان اجنبی است، همچنانکه عدم جواز خلوت میان اجنبی و اجنبیه یکی دیگر از مظاهر آن است. این بحث را در پنج بخش باید رسیدگی کرد:
۱. آیا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمین به غیرمسلمین سرایت کرده است؟ یا از مختصات اسلام و مسلمین نیست و در میان ملل دیگر قبل از اسلام نیز وجود داشته است؟
۲. علت پوشش چیست؟
چنانکه می دانیم در میان حیوانات هیچ گونه حریمی میان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با یکدیگر معاشرت می کنند. قاعده اوّلی طبیعی این است که افراد انسان نیز چنین باشند. چه موجبی سبب شده که میان جنس زن و مرد حریم و حائلی به صورت پوشیدگی زن یا به صورت دیگر به وجود آید؟
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسی جای چنین سوالی هست. درباره حیا و عفاف نیز همین پرسش هست. حیوانات در مسائل جنسی احساس شرم نمی کنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حیا و شرم وجود دارد.
۳. فلسفه پوشش از نظر اسلام
۴. ایرادها و اشکالها
۵. حدود پوشش اسلامی چیست؟

این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
284
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1398/08/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مسئله حجاب

تعداد دیدگاه‌ها:
150
واقعیت و حقیقت این است که مفاهیمی چون عشق و محبت و نوعدوستی و عدالت و صداقت و تعقل و . . . در تمامی زمانها و مکانها ثابت است و جز آن هر چه هست : دستخوش تحول و تغییر . . .
این هم حرفی کلی است سیاوش. شما قوانین را بر مبنای حقوق و جزا بایستی تعریف نمایید نه عشق و صداقت و تعقل. اختلاف که بر سر این حرف ها نیست. بر سر احکام و قوانین است.
دبستان بودیم . یک پسری بود به نام حمید مرعشی . موهای بوری داشت و سپید رو بود . روزی در نمازخانه دبستان با پسر دیگری که همه می دونستیم پرورشگاهی هست دعواش شد . پسر پرورشگاهی گویا فن بلد بود به چابکی حمید مرعشی رو زمین زد . حمید مرعشی که جلوی همه ضایع شده بود بلند شد و گفت : بچه ها ، بچه ها ، این(نامشو یادم نمیاد) پرورشگاهیه . هممون نگاهی به حمید مرعشی کردیم و فهمیدیم حمید مرعشی بدجوری کم آورده که اینو گفت ... از این نمونه ها بسیار است که پیش از هر چیز ناتوانی و خاک برسری حمید مرعشی مانند ها رو آشکار می کنه .
از قضا آنچه از آن پرهیز می کنم، نقد سخنگو به جای نقد سخن است و تا دلتان بخواهد از طرف مخاطبان از این کرامتشان بهره مند شدم. حالا آقای مهندس خوش سیمای کتابناک، اگر دلتان خنک می شود چهار پنج جای دیگر هم عین همین متن را کپی پیست کنید چون آنطور که پیداست، گفتگو و مباحثه را با کُشتی بچگانه در نمازخانه اشتباه گرفته اید.
آخر چگونه می شود - در خصوص مسائل انسانی - حکمی ثابت و لایتغیر داد برای تمام زمانها و تمام جوامع ؟ آنگاه که ثابت شده : همه چیز در حال تغییر مداوم است با اینهمه تنوع فرهنگی و قومی و زیستی و اقلیمی ؟ در رعایت عفت یا لزوم مجازات جانی شکی نیست و در این باب ، همه انسانها متفق القولند ، ولی در شیوه های اجرایی چگونه می توان حکمی واحد و ثابت داشت برای همه زمانها و تمام مکان ها ؟ خداوند اینهمه در قرآن بر لزوم تعقل اشاره دارد . منطق مذهبیون ، کجایش عقلی است که مثلا اگر فردا روزی مردم سوئد مسلمان شدند و کسی در آنجا شراب خورد بر او شلاق جاری کنیم ؟ ! یا خانم ها قطب را مجبور به پوشیدن چادر کنیم ؟ !
من نمی فهمم اجرای حد بابت شراب نوشیدن مسلمین سوئد، کجایش غیر عقلی است؟ صد البته که می توان آن را پیاده ساخت. می توانند مسلمان نباشند و حد شرعی نخورند. ولی وقتی مسلمان شدند، بایستی تسلیم الله باشند. وانگهی، شما قرار نیست کاتولیک تر از پاپ باشید و خدایی که به تعقل دعوت می کند را کنار بزنید و خودتان حکم شرعی را عوض کنید. چه کسی به شما چنین اجازه ای داده که حدود شرعی قرآنی را رعایت نکنید؟ فراموش نکنید که إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ....حکم نیست جز برای الله.
یک سئوال : فرض می کنیم فردا روزی مجلسی یا مجمعی فقهی در ایران تشکیل شود از دو گروه سنی و شیعه به تساوی . . . سنی حکم کند صیغه و حج متعه حرام است و شیعه حکم کند حلال است و آنگاه هر یک دیگری را کافر دانسته ( کما اینکه هم اینک داعش نیز مخالفان را تکفیر می کند) و کشور را به آشوب می کشاند !!! پس آیا بهتر آن نیست که مسائل فقهی و عقیدتی را به کتابها واگذار کنیم و بر سر اصول مشترک مانند انساندوستی و کمک به فقرا و اتحاد و تعاون و عدالت با یکدیگر همکاری کنیم ؟
مومنان هیچ سنخیتی با کافران ندارند سیاوش عزیز. اگر کافران در شرق باشند، مومنان در غرب اند و اگر کافران در غرب باشند، مومنان در شرق اند. این تفسیر آیه شریفه "لکم دینکم و لی الدین" است که هیچ گزاره مشترکی بین مومن و کافر نیست. اگر عدالت اصل مشترک است، مومن حجاب و قصاص و ممنوعیت شرابخواری و خانه فساد را عین عدالت می بیند، کافر ولی بسته به فاسق بودن یا نبودنش ممکن است نظرات مختلفی داشته باشد.
«آدمکشی، هرگز، دفاع کردن از مکتبی نیست، آدم کشتن است و بس » چه رساست این سخن ، در راستی و روشنی نامیراست این سخن و انسانی‌ترین کلام‌هاست این سخن. با این یک جمله که گویی از پولاد سخت ساخته شده ، سباستین کاستلیو تا ابد روزگار، حکم همۀ پیگردهای عقیدتی و جهان‌نگرانه را بر زبان رانده است. هر دستاویزی که پیش آورده شود و هر بهانه‌ای که تراشیده شود، خواه منطقی و اخلاقی ، خواه ملی و دینی ، تا نابود کردن انسانی را پذیرفتنی کند ، نمی‌تواند قاتلی را تبرئه کند که به آن دست یازیده، یا آن را فرمان داده است. . . ( کتاب وجدان بیدار اشتفان تسوایک)
در قرآن به زنان مومن خطاب شده : زینت های خود را بپوشانید . . . سئوال : 1- آیا زنان مسلمان هم باید حجاب داشته باشند ؟ 2- آیا گیسو ، زینت حساب می شود ( چون زیباست ) ولی چشم و ابرو که زیباتر است زینت حساب نمی شود ؟ 3- آیا موردی در تاریخ سراغ داریم که پیامبر یا حضرت علی ( و حتی سایر خلفا ) در زمان حکومت بر زنان بی حجاب مجازاتی تعیین کرده باشند ؟
پاسخ به سوالات شما به قرار زیر است:
۱-در قرآن خطاب به مسلمانان می گوید مومنان. این ابتدایی ترین مسئله قرآنی است و هر که با این کتاب شریف یک نیمروز آشنایی داشته باشد، این نکته را می داند. تمامی خطاب های قرآنی به مسلمانان با "یا ایها الذین آمنوا" آغاز می شود. به عبارت دیگر ما در هیچ جای قرآن خطاب "یا ایها الذین اسلموا" نداریم. در تمامی احکام از قبیل نماز، روزه، حج، زکات، جهاد، صدقه، انفاق و نواهی مثل زنا و.... مخاطب "الذین آمنوا" است. البته ایمان مراتبی دارد که تسلیم محض بودن نسبت به الله و تبعیت نعل بالنعل قرآن، مرتبه ی نازل و آغازین آن است.
۲-موی سر زینت است. اگر تردید هست می توانید از یک فرد کچل بپرسید. اما آیا چشم و ابرو هم زینت است؟ پاسخ مثبت است. ولی آیه شریفه می فرماید زنان زینت هایشان را آشکار نکنند مگر آنچه که از آن آشکار است: "وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا". به همین جهت اگر زنی آرایش کند باید برقع بزند و اگر آرایش نکند، می تواند صورت خود را ظاهر کند.
۳-ما چنین چیزی در تاریخ نداشته ایم که فردی را بدلیل بی حجابی مجازات کنند، ولی از طرفی این را هم نداشته ایم که زنی بی حجاب باشد. اصولا در اسلام هر کسی عامدانه احکام شرع را رعایت نکند کافر می شود. چه ترک نماز، چه ترک روزه، چه ترک حجاب، چه ترک زکات و ... . البته انجام نواهی کسی را کافر نمی کند. ولی ترک عامدانه ی واجبات کافر می سازد. نمونه آن جنگ صحابه با "اصحاب رده" بود که زکات نمی دادند و آن ها را "رده" خواندند که به معنای مرتد است. یعنی عدم انجام یکی از واجبات (زکات) ایشان را کافر ساخته بود و حضرت علی هم سخنی در رد نبرد با ایشان بیان نکرد. ما در خصوص بدحجابی، جایی نداشتیم که کسی دستور الله را رها کند و کشف حجاب کند. اما آیا مصداقی داشتیم که کسی یکی از احکام را عامدانه رعایت نکند و توسط پیامبر مجازات شود؟ نمونه هایی بوده از شرابخواری که با اینکه حکم مجازات در قرآن نیامده، پیامبر به دلیل رعایت حرمت کلام الله، شرابخوار را تازیانه می زدند.
در نهایت اینکه مجازات فاحشه های بی حجاب، مراتبی دارد. در مرتبه نخست تشویق و تبلیغ حجاب (مثل ۴۳ سال گذشته در مدارس و رسانه ها)، در مرتبه بعدی ارعاب و ترساندن، در مرتبه سوم جریمه نقدی، در مرتبه چهارم محرومیت از حقوق اجتماعی، در مرتبه پنجم تازیانه، در مرتبه ششم حبس، در مرتبه هفتم قطع عضو و در مرتبه هشتم اعدام است. فقط باید مراقب بود که ترتیب به هم نخورد.
نکته بسیار مهمی است که شوربختانه نه تنها ایرانیان ، که مسلمانان بسیاری از کشورها از آن آگاه نیستند . چند سال پیش این حقیر می خواستم برای کارشناسی ارشد ، حقوق بخوانم که نشد . برای آن کنکور ، کتاب های حقوقی را که نوشته های فقه اسلام هم در آنها بسیار بود خواندم . باید گفت همه کارهایی که جمهوری اسلامی می انجامد ، از پرسمان حجاب بگیریم تا برسیم به دشمنی با اسرائیل ، از نادیده گرفتن ملت و پرداختن بسیار به امت و دیگر چیزهایی که همگان می دانیم ، همه و همه ، کاملا و صد درصد ، برابر فقه و اصول اسلام است . به عبارت دیگر ، جمهوری اسلامی در ایران ، کاری نمی کند و نکرده است که اسلامی نباشد . به کسانی که این واقعیات را نمی دانند ، پیشنهاد می کنم فقه اسلامی را خود مستقلا بخوانند و از آن آگاه شوند . اگر ایرانیان اسلام می خواهند ، جمهوری اسلامی نمونه ای عیان از اسلام است.
خدا پدرتان را بیامرزد. این سخنی است که بارها در این کتابناک بیان کرده ام که بسیاری از سیاست ها، اسلامی است. فقط یک نکته ی کوچک را باید در نظر بگیریم. آنچیزی که در جمهوری اسلامی در تضاد کامل با شریعت مقدس هست، تاکتیک هست نه استراتژی. به عنوان مثال ما سراغ نداریم که در زمان محاصره مسلمین در شعب ابی طالب، پیغمبر (ص) مرغ و مسما بخورند و مسلمین را به خوردن نان و ماست تشویق کنند. امری که در میان حاکمان فاسد فعلی به وفور وجود دارد و خودشان ویلاهای هزار میلیاردی و شرکت های کشتیرانی و برج سازی دارند و فرزندانشان را به غرب می فرستند و از مردم می خواهند که همچون مردم یمن، لنگ ببندند. رانت خواری و ویژه خواری، نصب فرزندان و دامادها بر مصادر امور، ضبط اموال مخالفین، نصب افراد وفادار ولی بی کفایت، تبعیض بین مردم، گسترش عامدانه فقر جهت ثروتمند ساختن خودی ها، تبعیض بین فرزندان شهدا و مردم عادی و قس علی هذا، همه و همه به ید با کفایت جمهوری اسلامی بر سر مردم ایران آمده است و دخلی به اسلام ندارد.
"بُریدن پا" و "تجاوز جنسی در زندان" را هم به آن فهرست بلندبالا افزون کنید! ولو این‌که دومی به کام شما خوش نیاید.
پس، وجود چنین رژیم تروریست و نابودگر ایران و ایرانی باید از روی کره زمین محو شود تا ما گواه چنین بدبختی‌هایی نباشیم که نام برده‌ای، به ویژه این اندیشۀ کثیف که سر حجاب باید این همه ایرانی کُشته شود. قدرت که به مذهب داده شود: «کشیش در قرون وسطا، آخوند در ایران.»
در صورتی براندازی معنا پیدا می کند که مسلمین مطمئن باشند حکومت اسلامی دیگری قرار است بر سر کار بیاید که نواقص حاکمیت فعلی را نداشته باشد، و اگر قرار باشد سیستمی حاکم شود که همین قوانین حداقلی و نیمبند شریعت را هم پیاده نکند و دستورات الله برای همیشه به محاق برود، دفاع از جمهوری اسلامی و تلاش برای اصلاح آن واجب می گردد.
و شما شاید معنای کلام مرا در نیافته باشید میثم عزیز، اگر جمعیت ایران را ۸۴ میلیون بگیریم، بر سر حکم حجاب تا ۴۱ میلیون و ۹۹۹ هزار و ۹۹۹ نفر را می توان کشت! نه بر سر حکم حجاب، که بر سر تک تک قوانین قرآنی می توان چنین کرد. البته اگر بغی کرده باشند و مسلحانه (چه سلاح سرد و چه سلاح گرم) قیام کرده باشند. معترض ولی جای تنبه و هشدار دارد نه قتل.
به هر حال جمهوری اسلامی دو مزیت داشت، یکی حکم حجاب و دیگری مسئله فلسطین که آنچه که من در چند وقت اخیر دیده ام، فقط فلسطینش مانده.
هم‌اینک آشکار گشته باورمندان به سرنگونی رژیم بیش از آن بوده است که حتی خود رژیمی‌ها می‌پنداشتند (چه در میان مردم و چه برپایۀ گزارش‌های لورفته). گفته بودید از کجا می‌دانم که رژیم مشروعیت ندارد، پاسخ در همان فایل‌ها یافت می‌شود و دیگر پرسش‌های شما را گذاشته‌ام برای آینده. در فردای ایران، مسئله بر سر «دولت»ـی خواهد بود که سرمایۀ ملت ایران را به چپاول نبرد و در حلقوم دیگران بریزد، و نه بر سر «حکومت»، آن هم از گونۀ مذهبی‌اش. با دستمال فلسطین نمی‌شود ستم‌ها و جنایات نام‌برده در پیام دوّم‌تان را پاک کرد.
«بر سر حکم حجاب تا ۴۱ میلیون و ۹۹۹ هزار و ۹۹۹ نفر را می توان کشت». دیگران را نمی‌دانم، اما من از این سخن شگفت‌زده نشدم.
ایرادی نیست که میزان علاقمندان به براندازی زیاد باشد، تا همان میزان ۴۱ میلیونی که عرض کردم، جا دارد که جمهوری اسلامی مخالف داشته باشد. مشروعیت (به معنای شرعی بودن) در قالب دو چیز است. یکی اجرای شریعت و دیگری نظر اکثریت. اگر یکی از این دو شاخص نباشد، حکومت مشروع نیست. چیزی که از سخن شما فهمیدم تغییر یک حکومت مشروع ناکارآمد با یک حکومت نامشروع کارآمد است. در این میان مشخص است که نظر مسلمین چیست. آنچه بنده مهم می دانم اصلاحات اساسی در مقابله با فساد ساختاری و تشدید قوانین در مقابله با بدحجابی و سایر مسائل اخلاقی است. ولی ما آنچه از شعارها شنیدیم، چیزی در خصوص مسائل اقتصادی نبود، بلکه لمپن پرولتاریای معترض بدنبال کشف حجاب و زیر پا گذاشتن شریعت مقدسه بوده اند. مواردی مثل شعارهایی که در دانشگاه ها داده شد و قرآن سوزی و برانداختن حجاب زنان مسلمان، تنها و تنها مایه ی خوشحالی است، چرا که بدنه نخبگان را از اعتراضات جدا ساخته است و بدیهی است که با امثال شعبان بی مخ ها نمی توان تغییری حاصل نمود.
پس با استناد به نوشته های خودتان نتیجه می گیریم که شما اسلامی بودن جمهوری اسلامی را به ناچار پذیرفته اید . کنون اگر بیایید و بگویید اسلام راستین چیزی دیگری است ، سخن شما به سخن همان کمونیست هایی می ماند که همچنان می گویند : حکومت شوروی که کمونیسم واقعی نبود ! لنین چنین و چنان گفته بود . به حرفش که عمل نکردن !
نکته دیگر که بسیار ساده و همه فهم هست اینکه : آنچنان که پیشتر گفتم ، به باور من ، جمهوری اسلامی ایران ، یک حکومت اسلامی است . کنون باور شما چگونه است ؟ نمی توانید نعل به میخ زنید و بگویید هم اسلامی هست هم اسلامی نیست ! چنین چیزی با خرد جور در نمی آید و جز سفسطه نتوان آن را نامید . اگر به باور شما جمهوری اسلامی ایران ، یک حکومت اسلامی هست ، پس با هم همباوریم . اگر به باور شما جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی نیست ، پس چگونه برای دوست دیگرمان در همین گفتگوها نوشته اید حکومت اسلامی است . شوربختانه در میان همه دین باوران ، چه دین باوران اسلامی چه دین باوران یهودی و چه دین باوران مسیحی و چه ... یک چیز مشترک است و آن اینست که سخن می گویند و آنگاه که پاسخ پرسششان داده شد ، سنگر عوض می کنند و چیزی دیگر می گویند. یادآور می شود که شما باور دارید که حکومت کنونی ایران ، یک حکومت اسلامی است چرا که در پاسخ به آقای mt1397 نوشته اید : "در صورتی براندازی معنا پیدا می کند که مسلمین مطمئن باشند حکومت اسلامی دیگری قرار است بر سر کار بیاید که نواقص حاکمیت فعلی را نداشته باشد" .
صد البته جمهوری اسلامی، حکومتی اسلامی است همچنانکه طالبان حکومت اسلامی است و همچنان که داعش دولتی اسلامی تشکیل داد و همچنان که پاکستان حکومت اسلامی است و همچنان که عربستان و قطر و امارات و عمان حکومت اسلامی هستند. هر حکومتی که قوانین شریعت را پیاده کند اسلامی است. مسئله به قرائت از اسلام باز می گردد. مگر کسی جز این گفته؟
مشکل اینجاست که صفر و صدی نگاه می کنید. برایتان سوال پیش نیامد که چطور اینهمه حکومت های اسلامی، در مسائل مختلفه با یکدیگر اختلاف دارند و بعضا نزاع می کنند؟ همه ی این حکومت ها اسلامی هستند ولی قرائتشان از اسلام متفاوت است.

مرقوم فرموده اید : " صد البته جمهوری اسلامی ، حکومتی اسلامی است همچنانکه طالبان حکومت اسلامی است و همچنان که داعش دولتی اسلامی تشکیل داد و همچنان که پاکستان حکومت اسلامی است و همچنان که عربستان و قطر و امارات و عمان حکومت اسلامی هستند. هر حکومتی که قوانین شریعت را پیاده کند اسلامی است. مسئله به قرائت از اسلام باز می گردد. مگر کسی جز این گفته؟
مشکل اینجاست که صفر و صدی نگاه می کنید. برایتان سوال پیش نیامد که چطور اینهمه حکومت های اسلامی ، در مسائل مختلفه با یکدیگر اختلاف دارند و بعضا نزاع می کنند؟ همه این حکومت ها اسلامی هستند ولی قرائتشان از اسلام متفاوت است".
آنچه نوشته اید را من پیش از این هم با نمونه ای برایتان نوشته بودم . کمونیست ها هم دقیقا چنین پاسخی می دهند . آنگاه که به آنها از شکست کمونیسم در شوروی می گوییم ، می گویند : آن قرائت لنین نبود و قرائت راستین چیز دیگری است . صد حکومت کمونیستی در هزار سال آینده هم در آینده بیاید ، آنگاه که شکست خورد و ناکارآمد شد می گویند که این قرائت درستی نبود وگرنه شکست نمی خورد . لنین چنین و چنان گفته است و خود چنین و چنان رفتار می کرده است . این از این . اما نکته ای دیگر . نوشته اید : "هر حکومتی که قوانین شریعت را پیاده کند اسلامی است". مرد مومن ! من هم از آغاز دارم همین را می گویم . اگر به نخستین نوشته من نگاه کنید می بینید که آنچه گفته ام این بوده که جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی است و هرکار و هر رفتاری که می کند ، بر پایه احکام و فقه اسلامی است ! آنچنان که می بینیم ، آماژ شما رسیدن به راستی ها نیست . شما می خواهید با لطایف الحیل آنچه را که بدان باور دارید را نیک و زیبا جلوه دهید و همین می شود که پس از اینهمه گفتگو به جای نخست می رسیم و سخنان آغازین من را به ناچار تایید می کنید . گفتگوی من با شما در این زمینه پس از این تکراری خواهد بود چون شما خود به آنچه من در آغاز گفتم اعتراف کرده اید . بدرود
قرار نیست که به من برچسب بزنید برادر. جای دیگری که فرمودید سنگر عوض می کنم، اینجا که می فرمایید می خواهم با لطایف الحیل باورهای خود را زیبا جلوه دهم.
هر کسی که در این کتابناک با بنده گفتگو کرده باشد، می داند که جرئت زشت بودن دارم و اگرچه عقایدم را ۸ میلیارد انسان نپذیرند، از گفتنشان ابایی ندارم.
شما چه گفتید؟ "جمهوری اسلامی....هر کار و هر رفتاری که می کند ، بر پایه احکام و فقه اسلامی است".
بنده چه گفتم؟ "هر حکومتی که قوانین شریعت را پیاده کند اسلامی است."
مشکل من با کلام شما کجاست؟ اینجاست که قوانین شرعی، معدودند و بسیاری از مسائل هستند که ارتباطی با شریعت ندارند. شریعت گفته ۴ نوع حقوق پرداختی به کارمندانتان داشته باشید؟ یا شریعت گفته مخالف سیاسی را شکنجه کنید؟ یا شریعت گفته مخالفینتان را مورد تجاوز جنسی قرار دهید؟ یا شریعت گفته فرزندان حاکمان ویژه خواری کنند؟ اینکه یک حاکمیت، ظواهر قوانین شرعی را پیاده کند (مثل قصاص و حجاب و قطع دست دزد و ممنوعیت شراب و زنا و ...)، آن را اسلامی می سازد. ولی به معنای این نیست که آن حکومت، تباه و فاسد و جنایتکار نمی گردد. احکام قرآن در کنار اخلاق قرآن باید پیاده شود. اگر خوانده باشید، بنده امارات را هم حکومت اسلامی دانستم. با اینکه با اسرائیل روابط حسنه دارد و حکم الله، دشمنی با اشغالگران خاک مسلمین است. مملکتشان هم که با خانه فساد فرقی ندارد. با این حال در این کشور قصاص هست و زناکاری ممنوع است و در اماکن عمومی، فروش گوشت خوک بصورت پنهانی -در پستوی فروشگاه ها- صورت می گیرد.
تفاوت با حکومت های کمونیستی در کجاست؟ در منشور قرآن. اختلاف در چیست؟ در حدیث و روایت. شما پیشتر به کتب اربعه اشاره کرده اید. اهل سنت هم صحاح سته دارند. آنچه مورد اتفاق نظر است، قرآن است و بس.
آیا می شود یک حکومت اسلامی، در یکی از رفتارهای خود، خلاف قرآن عمل کند؟ بله می شود. همانگونه که داعش، اسرای جنگی خود را اعدام می کرد (خلاف آیه ۴ سوره محمد (ص))، همانگونه که امارات با اسرائیل رابطه حسنه دارد (خلاف آیه ۹ سوره ممتحنه) و همانگونه که در ایران، مخالفینشان را مورد تجاوز قرار می دهند (خلاف آیه ۳۲ سوره اسراء).
آیا این رفتارهای خلاف، ایشان را حکومتی غیر اسلامی می سازد؟ خیر. پیش از این و در پاسخ به سیاوش عزیز عرض شد که ترک محرمات، کسی را کافر نمی کند ولی عدم انجام واجبات (در ظواهر شریعت) چرا. یعنی فی المثل اگر حکومتی قصاص را بردارد، دیگر حکومت اسلامی نیست ولی اگر خون میلیون ها مردم بی گناه را بریزد، به حکومت اسلامی جنایتکار تبدیل می گردد. با اینحال کماکان اسلامی است.
نکته دیگر که بسیار ساده و همه فهم هست اینکه : آنچنان که پیشتر گفتم ، به باور من ، جمهوری اسلامی ایران ، یک حکومت اسلامی است . کنون باور شما چگونه است ؟ نمی توانید نعل به میخ زنید و بگویید هم اسلامی هست هم اسلامی نیست ! چنین چیزی با خرد جور در نمی آید و جز سفسطه نتوان آن را نامید . اگر به باور شما جمهوری اسلامی ایران ، یک حکومت اسلامی هست ، پس با هم همباوریم . اگر به باور شما جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی نیست ، پس چگونه برای دوست دیگرمان در همین گفتگوها نوشته اید حکومت اسلامی است . شوربختانه در میان همه دین باوران ، چه دین باوران اسلامی چه دین باوران یهودی و چه دین باوران مسیحی و چه ... یک چیز مشترک است و آن اینست که سخن می گویند و آنگاه که پاسخ پرسششان داده شد ، سنگر عوض می کنند و چیزی دیگر می گویند. یادآور می شود که شما باور دارید که حکومت کنونی ایران ، یک حکومت اسلامی است چرا که در پاسخ به آقای mt1397 نوشته اید : "در صورتی براندازی معنا پیدا می کند که مسلمین مطمئن باشند حکومت اسلامی دیگری قرار است بر سر کار بیاید که نواقص حاکمیت فعلی را نداشته باشد" .
جمهوری اسلامی ایران ، حکومتی است 100% اسلامی و بر پایه دین اسلام . آنچنانکه گروه بسیار از مردم به نادرستی می گویند : اسلامی راستین این نیست ، شما هم به راه آنها رفته اید . جمهوری اسلامی ، اسلام راستین است و اسلام همین است که در جمهوری اسلامی می بینیم . پروا کنید که این حقیر چیز خوب یا چیز بدی درباره جمهوری اسلامی نگفته ام . اگر هم کسی سخن من را نمی پذیرد ، یک راه ساده برای رسیدن به راستی است و آن اینکه هرکس می تواند کتاب های مرجعی اسلام ، از قرآن گرفته تا کتب اربعه شیعه را که خوشبختانه همه آن ها ترجمه هم شده اند ، بخواند . آنگاه که ریشه یک چیز را بدون اما و اگر می توان از کتاب های روامند بدست آورد ، چه جای چانه زنی و گفتگوست.
سخن عجیبی است، خوب است مثال شعب ابی طالب را زدم که پیامبر چه بود و چه نبود، با اینحال می فرمایید که جمهوری اسلامی صد در صد منطبق با اسلام راستین است. حداقل اگر مثال شعب ابی طالب را نزده بودم، می گفتم به ذهنتان نرسید. الان این حرف شما را چگونه باید برداشت کنم؟
خب ببینیم جمهوری اسلامی آیا نعل بالنعل قرآن پیش رفته یا خیر.
۱- مطابق شرع مقدس اسلام، ربا حرام است، با اینحال بانک های ایران تماما ربوی هستند.
۲- مطابق آیه ۲۵ یوره شریفه الحدید، یکی از اهداف بعثت انبیا و نزول کتاب، اقامه عدل و قسط بوده است. با این وجود شما در ایران اگر فرزند شهید باشید، استخدام می شوید و در غیر این صورت بایستی سماق بمکید. در یک شرکت ساده با یک کار یکسان، چهار نوع قرارداد استخدام رسمی، قراردادی، شرکتی و حجمی دارند و چهار نوع حقوق مختلف می دهند که ستم است.
۳-همان مثال شعب ابی طالب را دوباره می زنم تا بدانید که سبک زندگی پیامبر در دوران تحریم، هیچ تفاوتی با سایرین نداشت. در حالی که آقایان سیسمونی نوادگانشان را از ترکیه می آورند و شرکت کشتیرانی آدمیرال متعلق به آقای شمخانی است و ویلای ۱۰۰۰ میلیاردی ایشان در لواسان، خار در چشم مومنین است.
۴-پیامبر فرموده اگر فاطمه از بیت المال دزدی کند، اولین کسی از اهل بیت که دستش را قطع می کنم خود اوست. حال جستجو کنید که ماجرای فساد هلدینگ یاس و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی به کجا کشیده شده.
۵-شریعت اسلام بر عدالت تاکید دارد ولی در جمهوری اسلامی آقازاده ها یکی یکی از سربازی معاف شده اند.
۶-مطابق قرآن تا جایی که می شود، باید مسلمین خود را تجهیز کنند. در ایران ساخت سلاح اتمی را حرام اعلام کردند.
نمونه های فراوانتری هم هست که حوصله می طلبد.
سخن عجیبی است، خوب است مثال شعب ابی طالب را زدم که پیامبر چه بود و چه نبود، با اینحال می فرمایید که جمهوری اسلامی صد در صد منطبق با اسلام راستین است. حداقل اگر مثال شعب ابی طالب را نزده بودم، می گفتم به ذهنتان نرسید. الان این حرف شما را چگونه باید برداشت کنم؟
خب ببینیم جمهوری اسلامی آیا نعل بالنعل قرآن پیش رفته یا خیر.
۱- مطابق شرع مقدس اسلام، ربا حرام است، با اینحال بانک های ایران تماما ربوی هستند.
۲- مطابق آیه ۲۵ سوره شریفه الحدید، یکی از اهداف بعثت انبیا و نزول کتاب، اقامه عدل و قسط بوده است. با این وجود شما در ایران اگر فرزند شهید باشید، استخدام می شوید و در غیر این صورت بایستی سماق بمکید. در یک شرکت ساده با یک کار یکسان، چهار نوع قرارداد استخدام رسمی، قراردادی، شرکتی و حجمی دارند و چهار نوع حقوق مختلف می دهند که ستم است.
۳-همان مثال شعب ابی طالب را دوباره می زنم تا بدانید که سبک زندگی پیامبر در دوران تحریم، هیچ تفاوتی با سایرین نداشت. در حالی که آقایان سیسمونی نوادگانشان را از ترکیه می آورند و شرکت کشتیرانی آدمیرال متعلق به آقای شمخانی است و ویلای ۱۰۰۰ میلیاردی ایشان در لواسان، خار در چشم مومنین است.
۴-پیامبر فرموده اگر فاطمه از بیت المال دزدی کند، اولین کسی از اهل بیت که دستش را قطع می کنم خود اوست. حال جستجو کنید که ماجرای فساد هلدینگ یاس و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی به کجا کشیده شده.
۵-شریعت اسلام بر عدالت تاکید دارد ولی در جمهوری اسلامی آقازاده ها یکی یکی از سربازی معاف شده اند.
۶-مطابق قرآن تا جایی که می شود، باید مسلمین خود را تجهیز کنند. در ایران ساخت سلاح اتمی را حرام اعلام کردند.
نمونه های فراوانتری هم هست که حوصله می طلبد.
سخن عجیبی است، خوب است مثال شعب ابی طالب را زدم که پیامبر چه بود و چه نبود، با اینحال می فرمایید که جمهوری اسلامی صد در صد منطبق با اسلام راستین است. حداقل اگر مثال شعب ابی طالب را نزده بودم، می گفتم به ذهنتان نرسید. الان این حرف شما را چگونه باید برداشت کنم؟
خب ببینیم جمهوری اسلامی آیا نعل بالنعل قرآن پیش رفته یا خیر.
۱- مطابق شرع مقدس اسلام، ربا حرام است، با اینحال بانک های ایران تماما ربوی هستند.
۲- مطابق آیه ۲۵ سوره شریفه الحدید، یکی از اهداف بعثت انبیا و نزول کتاب، اقامه عدل و قسط بوده است. با این وجود شما در ایران اگر فرزند شهید باشید، استخدام می شوید و در غیر این صورت بایستی سماق بمکید. در یک شرکت ساده با یک کار یکسان، چهار نوع قرارداد استخدام رسمی، قراردادی، شرکتی و حجمی دارند و چهار نوع حقوق مختلف می دهند که ستم است.
۳-همان مثال شعب ابی طالب را دوباره می زنم تا بدانید که سبک زندگی پیامبر در دوران تحریم، هیچ تفاوتی با سایرین نداشت. در حالی که آقایان سیسمونی نوادگانشان را از ترکیه می آورند و شرکت کشتیرانی آدمیرال متعلق به آقای شمخانی است و ویلای ۱۰۰۰ میلیاردی ایشان در لواسان، خار در چشم مومنین است.
۴-پیامبر فرموده اگر فاطمه از بیت المال دزدی کند، اولین کسی از اهل بیت که دستش را قطع می کنم خود اوست. حال جستجو کنید که ماجرای فساد هلدینگ یاس و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی به کجا کشیده شده.
۵-شریعت اسلام بر عدالت تاکید دارد ولی در جمهوری اسلامی آقازاده ها یکی یکی از سربازی معاف شده اند.
۶-مطابق قرآن تا جایی که می شود، باید مسلمین خود را تجهیز کنند. در ایران ساخت سلاح اتمی را حرام اعلام کردند.
نمونه های فراوانتری هم هست که حوصله می طلبد.
زمانی که در دهه 90 میلادی ، سیستم کمونیستی روسیه یا همان شوروی ، از میان رفت و کمونیسم در آنجا شکست خورد ، من به ریش چپی ها و کمونیست ها می خندیدم و می گفتم اینم از سیستم کمونیستی که 70 سال آن را درست و برتر می دانستید . گروهی از آنها با سفسطه می گفتند : چنین و ویتنام و کوبا که هنور هستند . آنها الگوی ما توانند بود . با گذر سالها دیدیم که چنین یک سیستم سرمایه داری را با نام کمونیسم نگه داشته و کوبا هم که زهوارش در رفته است و ویتنام هم به راه کشورهای آ سه آن می رود . در دهه 90 گروه دیگر می گفتند : خوب نذاشتن سخنان لنین پیاده بشه . استالین راه درست کمونیسم رو منحرف کرد . یا از آغاز روسیه جای شایسته ای برای پیاده کردن کمونیسم نبود و می بایست کمونیسم در بریتانیا یا آمریکا برپا می شد . چنین سخنانی و چنین پاسخ هایی هیچگاه نمی توانند راستی ها را پنهان سازند . من نمی توانم درباره آن چیزهایی که شما از آن سخن گفته اید ، بازنمایی کنم چرا که دنبال دردسر و گرفتاری نمی گردم . از این رو نمونه ای آوردم تا خوانندگان پاسخ نوشته شما را دریابند وگرنه مگر کسی حق دارد درباره چیزهایی که شما از آن سخن گفته اید چیزی بگوید !
جهادی تو چرا اینجا پلاسی اینقدر؟ :)))) تو رو چی به کتاب خوندن؟ برو تو خیابون زن و بچه ها رو کتک بزن.
از دو ماه پیش که در این‌جا چند پیام گذاشتم، از رژیم بچه‌کُش آگاهی‌های سِرّی بسیاری لو رفت که در لابه‌لای آن‌ها، پاسخ‌هایِ پرسش‌هایی که در این‌جا پرسیده شد، یافت می‌شود.
از سویی، پیش‌تر گفته بودم که این ناخرسندی‌ها نباید به «حجاب!!!» کران‌مند شود که امروزه گواه آن نباشیم که از برای محارب‌الله!، بیش از چهارسد و پنجاه تن از هم‌میهنان که نزدیک به هفتاد کودک را دربردارد، کشته شوند و رژیم ایرانی‌کُش بگوید «گشت ارشاد را تعطیل کردیم»! و با این گفته‌ی نیرنگ‌آمیز و دروغین بخواهد مردم را گول بزند که ما آشتی کردیم، گویی ناخرسندی‌ها تنها برای گشت ارشاد و حجاب است. و همان «غیرمذهبی‌های هوادار» در آن‌سوی آب‌ها که با جیره‌ی رژیم می‌چَرَند، به اروپاییان چنان بگویند که با برداشت گشت ارشاد همه چیز درست شد.
باید یادآوری کنم که این نیرنگ هم همانند همان نیرنگِ دجال پیشین است که گفت کاری به حجاب ندارد، اما همین که خرش از پُل رد شد، زیر سخنش زد.
به امید روزی که دنیا از واژه منحوس اسلامپاک بشه
از قدیم گفتن شتر در خواب بیند پنبه دانه بله پدر از پیام هات متوجه شدم اطلاعاتت در حد بچه ابتدایی هم نیست
ترجیح میدم ابتدایی سواد داشته باشم اما آزاده باشم و بدون تعصب و نجاستی به اسم اسلام اسمش روم نباشه از اون بد تر اسلام حکومتی و ساندیسی
همون طور که گفتم معانی واژگان رو نمیدونی احتمالا خارج نشینی اثر بدی روت گذاشته همین که از عدم تعصب حرف میزنی و رکیک ترین کلماتی که لایق خودت و همفکرانت هست رو به کار می بری نشون میده تا چه حد تناقض داری
زن زندگی آزادی
شما به این میگی تناقض می دونی چرا چون در اسلام شما زن اصلا بدون اجازه مرد نه زندگی میتونه بکنه نه آزادی بعد می فرمایید تعصب هر وقت تونستی بپذیری زنان حقوق برابر ی یا مردان دارند بعد میتونی از تناقض و تعصب حرف بزنی هر چند گفتم وحوش داعشیه و ساندیسی که این چیزا رو نمی فهمه شما ته تهش یه بمبی چیزی منفجر کن یه جا بری بهشت 72 تا باکره منتظرتن
اصلا متوجه منظور من شدی ؟ من میگم کسی که ادعای آزادی و آزادگی داره و تعصب رو نفی میکنه وقتی رکیک ترین کلمات رو نثار مخالفش میکنه تناقض داره البته که اثر کمال هم نشینی با استعمارگرانه و منجر به این میشه چنین شخصی از وحوش هم پست تر باشه نگرش پدران مسیحی به زنان رو به اسلام نسبت نده پدر . اون چیزی که من فهمیدم تو از فشار درونی نیازی به بمب هم نداری
نجس بهترین اسم و مودبانه ترین صفت ی بود که میشه برای این تفکر خانمان سوز گذاشت
شما هم اگر دفاعی از اون دارین بفرمایید دنیا استفاده کنند البته جز 72 فاحشه بهشتی اگر حرفی دارین
اتفاقا من منظورم نجس نبود مجموع پیام هات بود چون اصولا نجس رو شما نمی تونید به کار ببرید و این کلمه رو ما در قبال تو و همفکرانت به کار می بریم از اشتیاقتون به نظر میرسه تو و همفکرت زیاد با فواحش دمخور هستید
نه عزیزم پاداش تفکرات قرآنی شماست 72 باکره بهشتی ....کتاب تو بیشتر بخون لطفا نجاست اون تفکریه که باعث عقب افتادگی مملکت من شده هر چند این چند برگ سیاه هم به تاریخ خواهد پیوست همین الان هم تمام ملل دنیا دارن این رو نشون میدن .....که شما ها و تفکرات شما چقدر خطرناک و کثیف هستین
چقدر بحث واقعا، ببینید کل مسئله موجود راجب این بحث برمیگرده به اسلام. حالا اینا اومدن انواع بازی با کلمات و توجیه و غیره و ذالک رو بکار میگرن که حرف خودشون رو به کرسی بنشونند، مثلا میگن اون کسی که شهادتین میگه مسلمانه ولی مومن نیست لزوما و مومن فلان است و مسلمان بهمان و توجیهات متفرقه دیگر. اما واقعیت اینه که شما وقتی میخوای فوتبال بازی کنی میری در چارچوب قوانین فوتبال، یعنی بطور خیلی بدیهی بازیکن حق دست زدن به توپ رو نداره مگر در زمانی که بازی جریان ندارد یا فقط دروازه بان است که در چارچوب خاصی حق لمس توپ رو داره و قوانین دیگه ای مثل پنالتی و آفساید و ... حالا همین چارچوب رو شما برای اسلام بیا و معنا کن، اگه قرار باشه شما اسلام رو بپذیری باید و مجبوری تمامی قوانینی که میگه رو بپذیری و بالعکس بانپذیرفتن هر کدوم از اونها دیگه مسملون نیستی، زمانی که شما فوتبال بازی میکنی بعنوان بازیکن اگه توپ رو با دست لمس کنی کارت مستقیم و اخراج داره و در مورد ادیان هم همینطوره، مگه حالا چ دین کشکی و مسهلی باشه که هی بخواد در جای جای خودش احکام خودش رو نقض کنه یا با ساخته و پرداخته کردن انواع کلمات و بنوعی بازی با کلمات سعی در حفظ مریدان خود حداقل از حیث تعداد و کمیت رو داشته باشه چون باطنا با احکام خودش عاری از کیفیت است.
برای مثال این جمله:
"هر کسی که خود را مسلمان بداند ولو که قاتل، زناکار، لواط کار، دزد، بی نماز، بی حجاب، شرابخوار باشد، مسلمان است."
همانطور که از خود جمله برمیآید عملا مسلمان بودن دست و پای هیچ جنایتکار، قاتل و مزدوری رو برای نهی از اینکارها نمیبنده بلکه بقول حضرت این شخص گوگولی و مگولی فقط مسلمانیست که مرتکب کفر می شود! یعنی شخص با حفظ ظاهر یک مسلمان می تواند تمام اعمال ننگین بالا را مرتکب شود و روز به روز نیز کلاهش را بالاتر بگذارد و در نهایت هم که درب توبه همیشه باز است و آنور هم که حواریونی از جنس خودشان با آغوش باز آنها را در بغلهایشان جای می دهند(که این دقیقا سناریو داعش است)
حالا مسئله اصلی این می شود که آیا شما و من مسلمان هستیم یا خیر؟ یا در واقع با این شرایط و بدین شکل آیا حاضر هستیم مسلمان باشیم یا نه.
اما در نقد این مثلا کتاب هم می توان ساعت ها بحث کرد اما فکر میکنم اساسی ترین نکته و تاکید حجاب و اسلام برای زن در حد همین جمله کتاب کافی باشد که:
"مصلحت خانوادگی ایجاب می کند که خارج شدن زن از خانه توام با جلب رضایت شوهر و مصلحت اندیشی او باشد"
بطور کلی 284 صفحه توجیهات و تکرار مکررات کرده و صغری و کبری چینده تا به این نقطه برسد که "زن باید در بند باشه" حالا بقول خودش میخواهد به خانه مادر خود برود یا بیرون برای گردش و یا سرکار فرقی نمی کند(نویسنده هر کدام از این اعمال رو با توجیهی جایز نمی شمارد! اگر بنا بر توجیه کردن هر عملی در نهایت به نیت و قصد شوم و بد باشیم که دیگر آب از آب نباید تکان بخورد و مرد و زن همگی بایستی از جنس سنگ آفریده می شدند تا خدایی ناکرده به گناه نیوفتند!) در همه حال خواست اسلام از منظر این دست کتابها و افرادی مثل همین بنده مومن خدا که بدنبال گردن و شلاق زدن میگردد، زنی بنده و مطیع و به تعبیر من یک برده جنسی و ماشینی برای جوجه کشی است.
حالا در جواب این صحبت ها بی شک میآیند و میگویند نه پس اروپا خوب است که آنطوری لخت هستند همه و صبح تا شب همگی روی هم سوارند! :))
اولا آنچه مسهل است کلام شماست نه کلام الله.
ثانیا باید به شما تبریک گفت. چرا که تنها کسانی که با شما موافق هستند، خوارج نهروان و داعشی ها هستند که معتقدند گناه کبیره، فرد مسلمان را کافر می کند.
باور نداشتن به تشیع و باور نداشتن به تسنن ، هر دو با هم چطور !؟
باور نداشتن به اسلام شاید
اسلام در جهان در دو چارچوب استاندارد و پذیرفته تشیع و تسنن شناخته شده است . کسی که این دو استاندارد را نمی پذیرد ، نه از نگر من نویسنده ، که از نگر دانشمندان شیعه و سنی ، دچار ارتداد شده است که با توضیحاتی که خودتان در جای دیگر دادید ، مصداق شماست . پاسخ شما نیز با نمونه ای از احکام اسلامی توضیح پذیر است . در ماه رمضان ، مسلمان روزه ای که عمدا یک چکه آب بنوشد با مسلمان روزه ای که یک پارچ آب بنوشد ، هر دو روزه شان باطل است . از این رو ، هرکس دچار ارتداد شده باشد نیز ، حکمش یکسان است . چه با نپذیرفتن تشیع علوی و تسنن باشد ، چه هر چیز دیگری که اسلام آن را ارتداد می شمارد . پس ، شما بجای آنکه از اسلام سخن بگویید ، پیش از هر چیز باید به اندیشه رفع ارتداد خود باشید . آنچه نوشته ایم برآمده از منطق و استدلال است و بر گرفته از سخنان خود شما و جز حاشا گریز دیگری ندارد.
ضمن احترام به شخصیت حقیقی شما، برداشت بسیار خام دستانه و پیش پا افتاده ای از اسلام دارید. برخی از آن افرادی که فتوا به ارتداد قرآن باوران داده اند، از شیعیان، اهل سنت را و از اهل سنت، شیعیان را نیز مرتد می دانند. گویا این ۲ چارچوب استاندارد و پذیرفته جز در ذهن شما، در جای دیگری نیست. آنچه مهم است چارچوب اسلام نزد الله است نه نزد بندگان الله. تفاوت قرآن گرایان با این ۲ دسته این است که به چاه نفت متصل نیستند و نه بیشتر. اتصال به چاه نفت کسی را بر حق و عدم اتصال به آن کسی را ناحق نمی سازد. انطباق با قرآن است که چنین می کند. حال آیا با توجه به استدلال روزه خواری شما، اگر کسی توسط عده ای از مسلمانان تکفیر شده باشد، حکم کافران را دارد؟ آیه ۹۴ نساء می گوید چنین نیست:
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا
به کسى که نزد شما [اظهار] اسلام مى ‏کند مگویید: تو مؤمن نیستى
مسئله وقتی جالب تر می شود که بدانید عده ای قرآن باوران را تکفیر کرده اند و عده ای نکرده اند. حال مثال روزه خواری شما را می توان مثال روزه داری نیز دانست. در فقه شیعه اگر سر به یکباره در زیر آب برود روزه باطل است و در فقه سنت چنین نیست. اگر یک فرد شیعه و یک فرد سنی چنین کنند، فردای قیامت شیعه مواخذه می شود و سنی نمی شود؟ یعنی متر و معیار خداوند ۲ تاست؟ اگر می گویید ۲ تاست، من با نظر عده ای که قرآنیون را تکفیر نکرده اند هم می توانم سنجیده شوم. اگر می گویید متر و معیار خداوند یکیست، آن متر و معیار قرآن است و تکفیر اهل القرآن بی مبناست.
اهل القرآن مرتد نیستند، برخی ایشان را تکفیر کرده اند و برخی نکرده اند. اگر اهل القرآن مرتدند چون برخی ایشان را تکفیر کرده اند، برخی شیعیان را نیز تکفیر کرده اند. برخی اهل سنت را نیز تکفیر کرده اند. حکم تکفیر در جهان اسلام (و نه در قرآن)، حکم چایی نبات را دارد که برای هر دردی تجویز می کنند. تکفیر قرآنی هست ولی نه برای عمل کنندگان به ظواهر شریعت.
جالب است که از قرآنیان هم دیده ام که شیعه و سنی را کافر می دانند. این به آن در !
جالب تر اینکه شما پاسخ مرا نخوانده، فهمیده اید که حاشا می کنم. البته درک می کنم که اگر کسی در یک گفتگو به دنبال روشن کردن اذهان و روشن شدن ذهن خودش نباشد، گفتگو را میدان نبرد می بیند.

آقای/خانم ازدواج با محارم . آقا/خانم محترم . گمان می رود به وارون آنچه نوشته اید ، شما هستید که منظور من را در نیافته اید . آنچه نوشته اید پاسخ سخن من نبود . پس بایا است برایتان بیشتر توضیح دهم . من نوعی اگر می خواهم به درمان دل دردم بپردازم ، باید نزدیک کسی روم که پزشکی می داند . سخن او را حجت خواهم دانست و برابر سخن او به درمان خواهم پرداخت . من نوعی که خودروی پرایدم روشن نمی شود و کار نمی کند ، شرط خرد است که برای درست کردن آن نزد مکانیک بروم و نمونه های همسان دیگر . فقه و دین هم اینچنین است . اگر چنین نباشد ، ما خود باید لاجرم یا پزشک باشیم یا مکانیک یا پیامبر خدا ( و یا فقیه و عالم دینی) . جز این اگر باشد ، خرد فرمان می دهد که از آنان که در دانشی آگاهی دارند پیروی کنیم. آنچه نوشته ایم آنچنان ساده فهم است که نفهمیدنش از فهمیدنش سخت تر است . شما مانند دیگر انسان ها باوری دارید . من نویسنده نه قاضی هستم و نه داور که در باور شما تجسس کنم و برابر آیه 12 سوره حجرات ، من را با سرک کشیدن در زندگی شما کاری نیست . آنچه من به آن می پردازم ، رطب خوردن و منع رطب خوردن شماست. باورهای شما از نگاه علمای فقه شیعه و سنت ( هر دو ) تکفیر شده و کسانی چون شما ( به باور علمای فقه) مرتد هستند . شمایی که در دین اسلام حکم ارتداد بر شما جاریست ، نمی توانید خود در جای مدعی جای گیرید و از اسلام و پیرو آن قرآن ( که برآمده از همان اسلام است) سخن گویید . اسلام یک رستوران سلف سرویس نیست که شما اگر خوراکی از آن را خواستید برگزینید و اگر نخواستید نخورید . اسلام یک پکیج و یک مکتب است با چارچوب های مشخص و دانسته . اما از نفت گفتید . به آگاهی شما می رسان که داستان نفت کم و بیش از صد سال بیشتر نیست . پیش از آن که زمینه نفت و دارایی های نفتی بود . در گذشته هم کسانی چون شما مرتد شناخته می شدند . و در پایان به آگاهی شما می رسانم که ابن ملجم مرادی هم هر چند از خوارج بود ( که بی شباهت به باور شما از جهاتی نیست ) ، بیشتر از شما به قرآن توسل می جست . پس آن را سنجه مسلمان بودن آن ندانید . آشکار است که شما آدمی اهل مطالعه هستید . با این اوصاف اگر زمینه هایی که من در بالا نوشتم را در نیابید ، می رساند که دریافته اید ! ولی نمی خواهید جز آنچه درست می دانید را بپذیرید.
گویا کلامم را نتوانستم به درستی توضیح دهم. اینبار سعی می کنم صراحت بیشتری داشته باشم.
۱-حرف شما در خصوص خبرگی در دین بیراه نیست. می توانید به علمای قرآن گرایی مراجعه کنید که چند نمونه در آدرسی که برای شما قرار داده بودم ذکر گردید. ولی این بدان معنا نیست که مسلمانان خودشان نباید فهم دینی داشته باشند. اگر شیعه هستید به علمای شیعه، اگر سنی هستید به علمای سنی و اگر قرآنی هستید به علمای قرآنی مراجعه کنید.
۲-من گفتم و مجددا ذکر می کنم. قرآن گرایی از نظر برخی علمای شیعه و سنت تکفیر شده و نه همه ی آنها. بالعکس هم اتفاق افتاده و تشیع و تسنن از جانب برخی قرآنیون تکفیر شده است و شیعه و سنی از منظر برخی اهل القرآن مرتد هستند. همه ی شیعیان و اهل تسنن چنین نظری در مورد قرآنیان ندارند و همه ی قرآنیان هم چنان نظری در خصوص شیعه و سنی ندارند.
طور دیگری هم می توان به قضیه نگاه کرد. مثلا از منظر برخی علمای شیعه و قرآنی (هر دو)، اهل سنت کافرند. همچنین از منظر برخی علمای سنی و قرآنی (هر دو)، شیعیان کافرند. همچنین از منظر برخی علمای شیعه و سنی (هر دو)، قرآنیان کافرند. این وسط فقط قرآنیان باید ثابت کنند مرتد نیستند؟ لابد چون تعدادشان کمتر است.
هر وقت شیعه و سنی لازم شد اثبات کنند که کافر نیستند، قرآنیان هم لازم است این را ثابت کنند در غیر اینصورت ضرورتی ندارد.
۳-حرف نابجایی در خصوص نفت زدید. بنده نگفتم از زمانی که نفت پیدا شده عده ای قرآنیان را مرتد دانستند. گفتم تفاوت قرآنیان با شیعه و سنی در این است که بحمدلله قدرتی ندارند و ثروت عظیم نفتی برای تبلیغ در جابلقا و جابلسا ندارند. مایلم یک مثال از افرادی که در قبل از پیدایش نفت قرآنیان را مرتد دانستند بدانم. بالاخره لابد بوده که چنین ادعایی می کنید.
۴-شما نخستین فردی در عالم امکان هستید که ابن ملجم را نامسلمان می داند. هزار البته ابن ملجم مسلمان بود.
۵-جواب سوالم در خصوص بطلان روزه با زیر آب کردن سر را ندادید. اگر شیعه و سنی سرشان زیر آب رود، فردای قیامت شیعه مواخذه می شود چون در فقه شیعیان روزه را باطل می کند و سنی مواخذه نمی شود چون در فقه سنت باطل نمی شود؟

1- در پاسخ بخش یک ، شما از یک چیز ناصواب ، یک نتیجه درست گرفته اید . سخن سر این است که باور قرآنیون که نه شیعه هستند و نه سنی ، از سوی علمای اسلام رد شده است . کنون شما می گویید درباره باور مرتدان از خود آنها بپرسم!؟
2- نوشته شما در بخش 2 قیاس مع الفارق است . اگر بخواهیم به سخنان شما استناد کنیم ، شاید اسلام هم از سوی مسیحیان و یهودیان تکفیر شده باشد . از یک پسر بچه 12 ساله در خیابان تا یک دانشمند در دانشگاه ، از یک فقیه تا یک بی دین ، از هرکس بپرسید ، می داند که اسلام و مسلمانان یا شیعه هستند یا سنی. اینکه گروهی به شیعیان چنین و چنان گفته اند یا به سنی ها بهمان ، دلیل بر این نیست که شاخه سومی که پذیرفته نیست را کنار اینها بگذاریم و با جایگاه اینها بسنجیم. اگر جایگاه قرآنیان را درست بدانیم ، آنگاه پیشینه خوارج و قرمطی ها و ... از شما بسیار بیشتر و کوشش های عملی شان هم فراوان تر است. نوشته اید : «هر وقت شیعه و سنی لازم شد اثبات کنند که کافر نیستند، قرآنیان هم لازم است این را ثابت کنند در غیر اینصورت ضرورتی ندارد». آنچه از سخن شما می توان آشکارا استنتاج کرد اینست که هر گروهی می تواند در اسلام برای خود شاخه ای بزند و بگوید هرگاه شما درست خود را ثابت کردید خواهید توانست ما را هم زیر پرسش برید . این منطق نیست و سفسطه نام دارد. اگر کسی به من بگوید که تو دزدی کردی ، نمی توانم به او بگویم که تو هم زنا کردی ! کار ناپذیرفته دیگری دلیل بر انجام کار ناپذیرفته ما نمی شود .
3- سخن از نفت شما این را در ذهن متبادر ساخت که آنها از برای دارایی هایی که از قبل نفت اندوخته اند باور خود را گسترده و تبلیغ کرده و درست جلوه داده اند . اگر منظوری دیگری داشته این ، این چیزی بود که از نوشته شما دریافتم.
4- ما نه ابن ملجم را مسلمان می دانیم و نه نمی دانیم . چرا ؟ چون مانند همان نمونه پزشک و مکانیک و فقیه که برایتان آوردیم ، نه مرجع تقلید و مجتهد شیعه هستیم و نه مفتی اعظم سنی . ما از بسیار قرآن خواندن او گفتیم.
5- نمونه ای که آوردید بحث فقهی است و چه بسا ده ها مورد دیگر هم از چنین اختلافات و باورهایی توانید یافت . چرا راه دور برویم . در همان 4 گروه سنی هم اختلاف بر سر چنین مسائلی است وگرنه در دیگر چیزها که اختلافی ندارند . شما سخن من را نگرفتید . ما می گوییم اگر هر کس بخواهد برای خود شعبه ای بزند و با اینهمه شعبه خود را درست ترین بدانید که سنگ روی سنگ بند نمی شود . ما در اسلام یک شیعه داریم ، یک سنی ( و صد البته هزار یک فرقه دیگر که همگی خود را مسلمان می دانند ) . ما نه در این گفتگو ها بر سر آن هستیم که شیعه را حلوا حلوا کنیم نه سنی را . حتی در پی این هم نیستیم که قرآنیان را تکفیر کنیم . پروا کنید که: ««««سخنان ما استناد با متخصصان هر رشته است»»» . ما می گوییم شما(قرآنیون) از نگاه استاندارد های دین اسلام ، تکفیر شده و مرتد هستید و براستی هم هستید . چرا ؟ چون فقهای سنی و شیعه چنین می گویند و سپس از این نتیجه می گیریم که با چنین جایگاهی نمی توانید خود را از گروهی بدانید که به واقع از آن انشعاب زده اید . بسیار پیش آمده که با گروه هایی از دوستان به چنین گفتگویی نشسته ام که می گفتند : من مسلمانم ، قرآن را هم قبول دارم ولی فلان کار (فلان قانون) اسلام را قبول ندارم و دوست ندارم انجام دهم . یا آن یکی که می گوید من کمونیست هستم ولی با اقتصاد اشتراکی مخالفم ! چنین سخنانی که باور شما هم در زمره آنهاست ، شگفت انگیز است . اگر کسی مسلمان است ، برابر استانداردهای شناخته شده مسلمان تواند بود . اگر کسی کمونیست است به همچنین و قص علی هذا . باز هم می گویم اسلام یا هر مکتب دیگری خوراک های یک رستوران سلف سرویس نیستند که هرچه را خواستیم بر گزینیم و هرچه را نخواستیم بر نداریم.
1-بحث بر سر رد بودن یا نبودن نیست. بحث بر سر مرتد بودن یا نبودن است. وگرنه از نظر شیعیان، تسنن هم رد است و از نظر تسنن، تشیع هم رد است. سخن بر سر ارتداد است. شما مفروضتان اشتباه است. چرا؟ چون می گویید اهل القرآن از منظر "علمای اسلام" مرتدند. پیشتر عرض کردم که علمای قرآنی هم داریم. شما چطور فهمیدید که علمای شیعه و علمای سنی، علمای اسلام هستند ولی علمای قرآنی، علمای اسلام نیستند؟ و عرض شد که از نظر برخی چنین است و از نظر برخی چنین نیست. همانگونه که از نظر برخی اهل سنت، تشیع ارتداد است و از نظر برخی تشیع، تسنن ارتداد است. این و آن ملاک نیست ولی مرتد دانستن قرآنیان ملاک است؟
۲-قیاس معل الفارقی نیست و هیچ زمانی اکثریت بودن یک تفکر به معنای درستی آن نبوده و نیست. حالا چون شما ایرانی هستید از این ارفاق ها به تشیع می کنید وگرنه هستند کسانی که اسلام را همان تسنن می دانند و شیعه از منظرشان هم کفر است. اتفاقا باورمندان به ارتداد تشیع بیش از باورمندان به ارتداد اهل القرآن هستند. بستگی دارد سوالتان را از پسر بچه ۱۲ ساله ای در ایران بپرسید یا در قاهره؟ در نجف بپرسید یا در اسلام آباد؟ از دیوبندی هند بپرسید یا از حوزه قم؟ کسی از دیوبندی ها شیعه را جزو اسلام نمی داند. حالا من و شما در کشور شیعه هستیم بدان معنا نیست که همگان اسلام را به دو بخش شیعه و سنی تقسیم می کنند. شیعه و سنی هم تازه تقسیم کلی است و اگر جزئی تر نگاه کنیم، جهان اسلام هزارپاره است. فکر می کنید در قاهره کسی به شما می گوید اسلام، شاخه ای به نام شیعه دارد؟ پس مدعای پسربچه ۱۲ ساله ایرانی نشان دهنده هیچ چیزی نیست. چون در بهترین حالت بر مبنای ورودی آموزشی و اجتماعی و رسانه ای حکومت سیاسی کشوری است که در آن زندگی می کند نه بیشتر !
دیرینگی هم متر و معیار نیست و نمی توان گفت چون فلان باور قدیمی تر است پس درست تر است. فرقه های ظاهریه و باطنیه و اباضیه هم قدمت دارند ولی کدامشان ماندگاری یافتند؟ وانگهی قدمت همان خوارجی که مثال زدید با شیعه برابر است. این قدمت قرار است چه چیزی را اثبات نماید؟
برداشت اشتباهی از سخن من داشته اید. من نگفتم گروهی در اسلام می تواند برای خود شاخه ای بزنند. آش خیلی شورتر از این حرفهاست. نیاز به گروه نیست و افراد هم در اسلام چنین می کنند و مگر نکردند؟ کیسانیه و حلاجیه که بودند؟ اشعریان که هستند؟ اما آیا شرعا مجاز به این هستند؟ پاسخ منفی است. به همین جهت قرآنیان خود را مسلمان می خوانند و من ندیده ام که در گفتگوهای میان باورمندانشان خود را قرآنی بخوانند. اما در گفتگو با فرد غیر قرآنی، بایستی تفکیک کرد چون حنفی و حنبلی و اثنی عشری هم مسلمانند و کلام در هم می شود. فی المثل من بگویم مسلمانان چنین عقیده ای دارند و منظورم باورمندان قرآن گرا باشد و شما بگویید امام شافعی فلان حرف را زده که خلاف این نظر است. بنده هم جایی خودم را قرآن گرا نمی گویم و وقتی اصرار شود می گویم فقط مسلمان. همه ی اهل القرآن چنین اند و این دستور الله در آیه ۷۸ الحج است.
مثال شما در خصوص دزدی و زنا هم بی ربط به کلام من است. سخن بر سر اثبات نیست. بر سر نفی است. اصل بر برائت است و جریان های اسلامی باید ثابت کنند مسلمانند نه اینکه ثابت کنند کافر نیستند. وجود نیاز به اثبات دارد نه عدم.
۳-برداشت شما از سخن من در خصوص نفت درست است ولی ارتباطش را با سخنی که در خصوص کشف نفت در صد سال اخیر و مرتد دانستن قرآنیان قبل از آن گفتید را نفهمیدم.
۴-شما باید هر کسی را که اظهار اسلام می کند مسلمان بدانید. این فرموده ی الله در آیه ۹۴ نساء است. برای فهم ظاهر یک آیه نیاز به عالم شیعه و سنی بودن نیست. یک عربی دوران راهنمایی و دبیرستان می خواهد. بلاتشبیه مثل اینکه من مجبور باشم از فردی که ادبیات خوانده بپرسم منظور فلان آگهی در خصوص اینکه پنیر گران شده چیست؟ چون به هر حال ایشان متخصص علم لغت است و بدنبال غوامض کلام بگردم. چه ابن ملجم چه داعش چه القاعده چه حزب الله چه علی چه شمر چه حسین چه معاویه همگی مسلمان بوده اند.
۵-جانمایه کلام قرآنیان این است که مسلمین با هم اختلافی نداشته باشند و از فرقه گرایی پرهیز گردد نه اینکه بخواهند سنگی در چاه ویل تفرقه بیفکنند و خودشان هم فرقه ای در میان فِرَق گردند. اختلاف عظیم مسلمین در روایت و حدیث است نه در قرآن. در تاریخ است نه در کلام الله. شما حرفتان بیراه نیست ولی فرضتان نادرست است. چرا که "اولا" می گویید استانداردهای اسلام، قرآنیان را تکفیر می کند. "ثانیا" می گویید فقهای شیعه و سنی چنین می گویند.
حالا ایراد "اولا" و "ثانیا" کجاست؟ ایراد "اولا" این است که بحث بر سر همان استانداردهاست. یعنی قرآنیان می گویند حدیث و روایت جزو استانداردهای اسلامی نیست. شما می گویید هست. چرا هست؟ بدلیل فرضی که در "ثانیا" آوردید. چون فقهای شیعه و سنی می گویند. چرا نظر این دو دسته؟ چون عالم و آدم می دانند که اسلام این دو دسته است و اگر شک دارید می توانید از یک پسر بچه ۱۲ ساله ی ساکن تهران بپرسید (مبادا از کودکی در خیابان های پاکستان بپرسید). این نحوه ی فوق العاده ای از استدلال کردن است ولی با همه ی زیبایی خطا دارد.
فرض کنید من تمام این استدلال را بپذیرم. ردیه ای که بر سخنان شما می توانم بیان کنم این است که عده ی بیشتری از علمای شیعه و سنی هستند که قرآنیان را مرتد ندانسته اند. آن هایی که ایشان را مرتد دانسته اند بسیار قلیل اند.
حرف شما در خصوص بهگزینی از مکاتب بسیار درست است ولی قرآنیان همه ی قرآن را قبول دارند.

نوشته اید : « شما چطور فهمیدید که علمای شیعه و علمای سنی، علمای اسلام هستند ولی علمای قرآنی، علمای اسلام نیستند؟ » . کار سختی نیست بزرگوار ! برای فهمیدن هر چیز در جهان امروز ، اینترنت ، دایره المعارف ، کتاب ، کتابخانه و ... هست . مگر شما یا دیگران چگونه چیزی را می فهمند !؟ با خوانش و دانش اندوزی . این به کنار، سخن شما به سخن کسی می ماند که در زمین فوتبال ، می گوید توپ را تنها با لی لی کردن می بایست جنباند نه با راه رفتن . به او می گوییم این چه شیوه فوتبال بازی کردن است ؟ می گوید شما چطور علمای ورزش را فوتبالیست می دانید و کار من را نمی دانید ! می گوییم آخه آنها فوتبال بازی می کنند . می گوید از کجا می دانید بازی آنها فوتبال است و بازی من نیست و .... با احترام به عرضتان می رسانم که این شیوه پاسخگویی در مودبانه ترین حالتی نامگذاری ، فرافکنی نام دارد ( اگر نخواهیم واژگان سفسطه و مغلطه را به کار گیریم ).
مرقوم کرده اید : این و آن ملاک نیست ولی مرتد دانستن قرآنیان ملاک است؟ در پاسختان عرض می کنم که هر چیز و هر کار در جهان استانداردی دارد . برای نمونه اگر شما در خانه کسی افطار مهمان باشید ، در می زنید و از در به خانه میزبان اندر می شوید و هیچگاه از دیوار برای خوردن افطاری به خانه او نخواهید رفت . استاندارد همانست که عوام به آن عرف می گویند . هر چیز که واروی عرف باشد ، نام پیشین را نتواند داشت.
مرقوم فرموده اید : هیچ زمانی اکثریت بودن یک تفکر به معنای درستی آن نبوده و نیست.
صد البته چنین است که شما نوشته اید . من همه هیچگاه نگفته ام که بیشینه یک اندیشه نشانه درست بودن یا نبودن آن است . از این سخنتان چنین بر می آید که هنوز فردید و منظور من را در نیافته اید و ناچارم باز به نمونه ای بپردازم . شما اگر کاردان ترین سرآشپز جهان و بهترین آنها هم باشید ، اگر قورمه سبزی را بجای گوشت سرخ با ماهی درست کنید ، اگر دستپختتان از این کار بسیار خوشمزه و بهداشتی و خوب هم در بیاید ، نمی توانید و نخواهید توانست نام خوراک خود را قورمه سبزی بگذاریم . می توانید نام آن را ازدواج با محارم سبزی یا هر نام دیگری که خواستید بگذارید . می توانید ده ها پاداش جهانی برای آن خوراک خوشمزه دریافت کنید . هر کار کنید و هرچه رخ دهد ، نام آن خوراک دیگر قورمه سبزی نیست چرا که شما سرشت آن خوراک را به دلخواه خود دگر کرده اید . از زمان درگذشت پیامبر اسلام تا امروز ، اسلام با جانشینان آن گره خورده است . بیش از 95 درصد کسانی که مسلمان شدند در هنگام همان جانشینان پیامبر بوده است . کنون شما (و هم اندیشان شما) برای خود فتوا صادر کرده و اسلام را به گونه خود می پذیرید . به باور من هیچ ایرادی ندارد . بپذیرید ولی از خرد و منطق بدور است که نام اسلام بر آن توانید نهاد. در ترکیه و اپاختر سوریه گروه های میلیونی از مردمی میزیند که علوی نام دارند. چند ده میلیون هستند و خانواده اسد هم یکی از آنهاست . آنها اگر نزد شما بنشینند می گویند ما شیعه هستیم ولی اگر ببه آنها نزدیک و دوست شوید در می یابید که آنها باور دارند که جبرئیل می خواست فرمان پیامبری را به علی برساند ولی اشتباها به غار حراء رفت و به محمد رساند . همین علوی ها در حج هم شرکت می کنند . با استدلال شما لابد آنها هم مانند شما مسلمان هستند و می توان نام آنها را با همین نام خواند ! شگفتا !
درباره دیرینگی نوشتید . زمینه گفتگویی دیگر است با اینهمه کوتاه پاسخ می دهم . دیرینگی همین است که پیامبر اسلام از دیگران دیرینه تر بوده و گفتار او را در اسلام سرچشمه و سنجه می دانیم . اگر جانشینان پیش از پیامبر می بودند آشکار بود که آن سنجه می بود.
نوشته اید : کیسانیه و حلاجیه که بودند؟ اشعریان که هستند؟ اما آیا شرعا مجاز به این هستند؟ پاسخ منفی است.
چه نیکو خودتان پاسخ خودتان را داده اید . قرآنیان هم مانند کیسانیه و حلاجیه و خوارج و قرمطی ها و حمدانی ها و ... ما هم همین را می گوییم . می گوییم یک اسلام هست که پس از درگذشت پیامبر چنانچه چند دهه از آغاز اسلام نگذشته بود به دو شاخه شد. نه هزار پس از آن ! کسانی چون شما یا کیساییه یا ... بیایند و بگویند ما هزار سال پیش را دیده ایم و به درستی آن آگاهیم و بدان شیوه کنش می کنیم.
نوشته اید : مثال شما در خصوص دزدی و زنا هم بی ربط به کلام من است. سخن بر سر اثبات نیست. بر سر نفی است. اصل بر برائت است و جریان های اسلامی باید ثابت کنند مسلمانند نه اینکه ثابت کنند کافر نیستند. وجود نیاز به اثبات دارد نه عدم.
چه کسی از شما خواستار اثبات شد !؟ این شما بودید که نوشتید هرگاه شیعیان و (سنت) ثابت کردند ما قرآنیون هم ثابت می کنیم . باز هم خودتان پاسخ خود را داده اید.
مرقوم فرموده اید : شما باید هر کسی را که اظهار اسلام می کند مسلمان بدانید. این فرموده ی الله در آیه ۹۴ نساء است.
پاسخ من همان نمونه ای است که از پزشک و مکانیک زدم . من چون تخصصی در فقه ندارم ، به سخنان فقیهان در این زمینه پروا می کنم و آن را سنجه می دانم . در گفتگوی ما هم سخن از این است ( دست کم سخن من ) که شما نمی توانید ماست را درخت بنامید و درخت را هواپیما . هرچیز با ویژگی هایی که در خود دارد ، نام و شناسه ای دارد . آنچه شما باور دارید همانگونه که خودتان هم بدرستی گفته اید دین قرآنیون است نه دین اسلام و همسانی نام در این دو دین دیده می شود.
نوشته اید : برای فهم ظاهر یک آیه نیاز به عالم شیعه و سنی بودن نیست.
آری ، اگر اینشتین هم بگوید دو در دو می شود 5 از او نخواهیم پذیرفت چون از نادرستی آن دلارامیم . با اینهمه آنگاه که اینشتین در سطح فرا دکترای فیزیک چیزی بگوید ، کمتر کسی به رد کردن آن تواند بود . اینجا سخن از تکفیر و ارتداد است و بایایی آن داشتن دانش ژرف فقهی است که آنرا مجتهدین و مراجع تقلید و مفتی های اعظم دارند. سخن ما درباره درک آیه نبود که آنهم زمینه ای دیگر است . سخن از ارتداد و کفر زدگی باور شماست.
فرموده اید : جانمایه کلام قرآنیان این است که مسلمین با هم اختلافی نداشته باشند
این سخن شما و کسانی هست که پیرو دین قرآنیون هستند . علمای شیعه و سنی چنین چیزی را نپذیرفته و این باور را آمیخته به کفر و ارتداد دانسته اند.
نوشته اید : حرف شما در خصوص بهگزینی از مکاتب بسیار درست است ولی قرآنیان همه ی قرآن را قبول دارند.
باز هم به نگر می رسد که سخن من را در نیافته اید . کسی با باور شما ، درستی آن ، نادرستی آن ، بهشتی بودن آن ، شرکآلود بودن آن و ... کاری ندارد . آنچه من می گویم اینست که هرچیزی نامی دارد . اگر شما روی یک بستنی را پیاز بیامیزید ، آن دیگر بستنی(استاندارد و متعارف) نیست و نام آن را بستنی نتوان نهاد. شما و هم اندیشان شما پیرو دین قرآنیون هستید . بسیار هم محترم ولی نتوانید خود را پیرو اسلام بدانید که دور از منطق و خرد است چرا که اسلام را به شیوه غیر استاندارد و غیر متعارف پذیرفته اید و بخشی از آن را گلچین کرده اید.
خب فرمایش های شما بیش از آنکه مرا از تعجب به در آورد، متعجب ترم کرد. این اینترنت و کتاب و کتابخانه را بنده هم استفاده می کنم، ولی از آن در نیافتم که علمای اسلامی محدود و محصور در تشیع و تسنن هستند. بیشتر به نظر می رسد برداشت حضرتعالی از اینترنت و کتاب باشد تا اینکه واقعا چنین چیزی بوده باشد و الا همان قرآنیان همین ها را در دسترس دارند و بهره می برند. چه قاموسی در این میانه وجود دارد که بگوید اسلام، منحصر در تشیع و تسنن است؟
شما وقتی مثال فوتبال را می زنید، باید بدانید که فدراسیون جهانی فوتبال وجود دارد و استانداردها را تعیین می نماید. تا ۱۰ سال پیش هیچ تیم فوتبالی بیش از ۳ تعویض نمی داشت و امروزه تا ۵ تعویض می تواند داشته باشد. استاندارد را چه کسی تعیین می کند؟ فیفا. استاندارد اسلامی بودن یا نبودن یک برداشت را چه کسی تعیین می کند؟ لابد حوزه ها و دارالافتاء ها. حالا دارالافتاء کجا؟ با مثال فوتبالی حضرتعالی همین که یکی دو نفر از کارشناسان بگویند تعویض بیش از ۳ نفر استاندارد نیست، آن قاعده برای همیشه باید به محاق برود. زهی برداشت!
اما استاندارد را فرمودید که عرف عوام است. من نمی دانم به این تعریف چه واکنشی باید نشان بدهم. عرف، می شود استاندارد. نمی گویم بطور کلی بی اساس است و رگه هایی از صحت در خود دارد. ولی تعریف بی ربطی است. در بهترین حالت تعریفی شخصیست. استاندارد به نظر من همان متر و معیار است. متر و معیار هیچ چیزی عرف عوام نیست. این تعریف را از کجا آورده اید؟
در مثال شما وجود در، علامت ورودگاه است. ورود از در باید باشد نه به این دلیل که عوام چنین می کنند. حتی اگر نکنند ورودگاه، دروازه است. سخن شما مثل این می ماند که من در یک اتوبان از روی پل عابر پیاده گذر نکنم چون اکثریت مردم از گاردریل عبور می کنند. عرف عوام عبور از گاردریل هم باشد، استاندارد، گذر از پل عابر پیاده (معیار) است.
به مثال قرمه سبزی شما بپردازیم. فکر می کنم کلام شما را دریافتم. قرمه سبزی، "یا" ندارد. نمی توان گفت قرمه سبزی از گوشت قرمز "یا" گوشت سفید درست می شود. چون اگر با گوشت سفید درست شود، دیگر قرمه سبزی نیست. ولی دیده ام در آن بادمجان یا لوبیا بریزند و نریزند. این مطلق گرایی آرمانی را با مثال فسنجان رد می کنم. فسنجان را با مرغ، با گوشت قرمز، با گوشت چرخ کرده، با گوشت غاز و اردک می پزند و همه و همه فسنجان است (همه اش را خورده ام). بله اگر در آن گردو نریزید و فی المثل سبزی بریزید دیگر فسنجان نیست. ولی امکان انعطاف دارید و واژه ی فسنجان، به یک دسته از غذاها اطلاق می شود. آیا هر دسته از غذایی فسنجان است؟ البته که نه ولی در بکار بردن گوشت آن مختارید (البته ماهی ندیده ام در فسنجان قرار دهند، شاید هم باشد، والله اعلم). حالا ما چه قدر در مسلمان بودن قدرت مانور داریم و می توانیم کم و زیاد و بالا و پایین کنیم؟ چه چیزی را می توانیم بزنیم و چه چیزی را نمی توانیم؟ من ندیده ام کسی را که قرآن را قبول نداشته باشد کسی مسلمان بنامد (بلا استثنا همه مرتد می نامند). ولی بسیاری از علمای شیعه و سنی مطلوب نظر شما هستند که اهل القرآن را مرتد نمی دانند. فلذا اگرچه عدم اعتقاد به قرآن منجر به ارتداد می گردد، در خصوص حدیث و روایت چنین چیزی روا نیست.
وانگهی اگر معتقدید می توان هم شیعه و هم سنی را مسلمان دانست (که صد البته چنین است)، تناقضی با برداشت شما از مثال قرمه سبزی پیدا می کند. اسلام بالاخره کدامشان است؟ مگر اینکه ماهی را هم بتوان در قرمه سبزی قرار داد (مثال فسنجان). حالا که هر دو گروه مسلمانند، چرا اهل القرآن نباشند؟
در خصوص علوی ها هم نکته ای عرض کنم. این برداشت شما متعلق به جمعیتی به غایت قلیل از علوی هاست. از عقاید ایشان مطلع ام و بیشتر خرده گیری بر ایشان بر سر وجوب انجام واجبات پس از کفایت عقلیست. صد البته علوی ها مسلمان اند. بعید می دانم حداقل بین فقهای شیعه در همین ایران کسی ایشان را کافر بداند که اگر می دانست اینهمه هزینه برایشان در ترکیه و سوریه نمی کردند. شما ماندید و فقهای سلفی.
سخن شما درباره ی دیرینگی دوباره ما را به خانه ی نخست بازگرداند. بزرگوار، کل بحث من و شما بر سر این است که گفتار پیامبر هم در اسلام معیار هست یا نیست. حالا شما می گویید دیرینگی ملاک است و شاهدش اینکه گفتار پیامبر (بخوانید حدیث و روایت) سنجه ای در اسلام است؟ حالا لیلی زن بوده یا مرد؟
منظور خود در خصوص تمثیل کیسانیه را به درستی به شما منتقل نکرده ام. کیسانیه به نام مختار ثقفی، حلاجیه به نام منصور حلاج و اشعریه به نام ابوالحسن اشعری است و فرقه سازی توسط افراد هم صورت گرفته چه برسد به اینکه بخواهد توسط گروه و دسته ای باشد. آنچه خداوند فرموده خلاف این است و امر خداوند به اعتصام به حبل الله و پرهیز از تفرقه است. حبل الله حدیث پیامبر نیست وگرنه می فرمود به آن هم چنگ بزنید تا متفرق نشوید. البته برداشت شما نزدیک به برداشت سلفیه است (نه منطبق با آن) که محترم است ولی جالب است وقتی می خواهید از فرق مختلفه سخن بگویید حرفی از شیعه و سنی نمی زنید. کیسانیه، حلاجیه، خوارج، قرامطه، زیدیه، حنفیه، سلفیه، شیعه، سنی و قرآنیان همگی باید به ریسمان الله چنگ بزنند و متفرق نشوند. حالا آن ریسمان کدام است؟
اگر یک اسلام هست، پس چرا شیعه و سنی را اسلام می دانید؟ یا اسلام همان تشیع است، یا همان تسنن است یا هیچکدام! نمی شود که هر دو باشد. اگر بتواند هر دو باشد، جا برای سایرین و من جمله قرآنیان هم باز است.
فرمودید در خصوص مثال دزدی و زنا، چه کسی خواستار اثبات این است که قرآنیان مسلمانند؟ گویا وضع بدتر از آن است که فکر می کردم و اصلا اثبات هم لازم نیست. حکم از پیش تایید شده و ما باد در قفس می افکنیم. قال الفلانی که قرآن گرایان نامسلمانند پس لابد هستند!
سخن ما در خصوص آیه ۹۴ نساء تفسیری است و مثال شما از پزشک و مکانیک و .... ردیه ای بر عرض من نیست. مفسران در این خصوص قلم فرسایی کرده اند و برخی فقها هم بدان استناد کرده اند. حتی می توانم نام ببرم و شما هم با جستجوی ساده به آن می رسید. اگر مفسران نمی گفتند و فقها نگفته بودند هم مثل نیاز به متخصص پزشکی و مکانیک نبود و جمله ی ساده و همه فهم است. مثل این است که در کتب پزشکی بگوید "سیگار نکشید" و من بروم سراغ پزشک که معنای این جمله چیست. (مثال آگهی پنیر). راستی اگر فقیه دیگری برداشت دیگری با توجه به حدیث و روایت کرد که با برداشت یک فقیه دیگر متضاد بود به نظرتان چه باید کرد؟
من کی و کجا گفته ام که قرآنیان یک دین است؟ کاملا بالعکس گفته ام که قرآنیان خود را مسلمان می نامند و قرآنی نمی گویند. با این استدلال یک دین به نام تشیع و یک دین به نام تسنن نیز قائل باید باشید و اگر نیستید و آن دو را مذهب می دانید، بدانید که قرآنیان دین دارند ولی مذهب ندارند.
به مثال انیشتین بپردازیم که بسیار مثال به جایی بود. با این ادعایی که شما می کنید یعنی معتقدید مسلمانان در پاره ای از مسائل نیاز به رجوع به فقها دارند (مثل ارتداد) و در مسائلی بی نیازند. من این سخن را می پذیرم و در یک سطح بسیط، تعمیم به سرتاسر قرآن می دهم. با توجه به اشاره ی شما به مراجع تقلید این برداشت را می کنم که به تقلید در تشیع نیز معتقدید. جالب است شما جواز تقلید در تشیع و منع تقلید در تسنن هر دو را اسلامی می دانید. (تضاد با مثال قرمه سبزی). بالاخره یا اسلام این است یا آن. کدام است؟ قرآنیان از منظر برخی مرتدند و از منظر برخی نیستند. حالا هستند یا نیستند؟
مجددا می فرمایید که "علمای شیعه و سنی"، اهل القرآن بودن را آمیخته به کفر و ارتداد می دانند. گویا دقت نمی کنید. برخی دانسته و برخی ندانسته اند. شما مدعی هستید که مرتدند؟ چرا نظر آن ها را پذیرفتید و نظر دسته ی دیگر را نپذیرفتید؟
به کلام آخر شما بپردازیم. آنچه می فهمم این است که متر و معیار و یا "استاندارد" حضرتعالی، نظر برخی فقهای شیعه و سنی است. نه بیشتر ! به هر حال اگر مورد اتفاق نظر بین فقهای شیعه و سنی بود می شد اندیشید که لابد خبری هست ولی وقتی نیست، و اگر جنابعالی معتقدید نظرات پراکنده در بین شیعیان و اهل سنت همگی اسلامی است، پس می توان به نظرات آن فقهایی که قرآنیان را مرتد نمی دانند استناد نموده و آن را اسلامی دانست. البته غیر متعارف هست ولی متعارف فقط در منظر جنابعالی معنای استاندارد دارد نه همه.

...چه قاموسی در این میانه وجود دارد که بگوید اسلام ، منحصر در تشیع و تسنن است؟
باز می گردیم به گفتگوی پیشین . در هر کاری متخصصی است . دندان را به دندانپزشک و خودرو را به مکانیک و پرسش های فقه ها نزد فقیه می بریم . آری ، می توان همه اینها را نزد نانوا هم برد! منتهی دستاوردی برای خردمند نخواهد داشت . اسلام در حالت استاندارد ، فراگیر و پذیرفته شده ، سنی و شیعه است . این که نوشته اید منحصر از این روی است وگرنه چنانکه گفته شد ، هزار و یک شاخه دیگر نیز از آن می تواند رست . شما اکنون به دلایلی که دارید ( درست یا نادرست هرچه که هست ) خود را از شاخه قرآنیون می دانید . با روش و شیوه شما ، اصغر آقا هم می تواند برای خود شاخه ای بزند و خود را از رسولیان بداند . ممد آقا هم می تواند خود را چیرو چیز دیگری بنامد . آری ، می توان چنین کرد . ما همه معترض آن نیستیم . ما می گوییم این چیزها دیگر اسلام نام ندارند . مانند آن پژو آر دی های خودمان می مانند که اتاق پژو داشت و موتور پیکان و از همه شگفت تر نام پژو !
...استاندارد را چه کسی تعیین می کند؟
استاندارد را در مسائل دینی فقها تعیین می کنند . واژه تازی عُرف به چم آنچه شناخته شده است ( متداول و پذیرفته ) است . هرچند گفتگو درباره واژگان زمینه گفتگوی ما نیست و چه بسا مطرح شدنش گونه ای از فرافکنی باشد ، با اینهمه گونه ای استاندارد عوامانه است . هرگاه این گفتگو به پایان رسید اگر خواستید درباره مفاهیم عرف و استاندارد هم گفتگو خواهیم کرد.
... در مثال شما وجود در، علامت ورودگاه است. ورود از در باید باشد نه به این دلیل که عوام چنین می کنند.
در همین نمونه شگفتی که شما آوردید ، اگر مردم از روی گاردریل گذر کنند و شما از پیاده رو ، کار شما بدعت و خلاف عرف و کار مردم برابر عرف است . در تاریخ نمونه های بسیاری داشته ایم که مردم چنین کارهای نادرستی می کردند که یک نمونه آن که اکنون به یاد می آورم نشستن دست پیش و پس از خراشگری از سوی پزشکان است که رامون کاخال و پاستور به پیکار با آن برخاستند و همگان نیز به درخواست آنها می خندیدند.
به مثال قرمه سبزی شما بپردازیم. فکر می کنم کلام شما را دریافتم. قرمه سبزی، "یا" ندارد. نمی توان گفت قرمه سبزی از گوشت قرمز "یا" گوشت سفید درست می شود.
ما نیز همین را گفتیم ! قرمه سبزی ، قورمه سبزی است اگر با ویژگی های بیشینه قرمه سبزی درست شود . اگر در آن
آنچنان اعمال سلیقه شود که بافت و سرشت آن را دگر کند ، هرچند هم خوشمزه شود قورمه سبزی نیست . افرون بر این در حکمی که الهی دانسته می شود ، اما و اگر در اجرا نداریم . پیش از اجرا هزار و یک اما و اگر هست تا حکم منعقد شود . آنگاه که منعقد شد ، زمان کنش است . از همین روی است که قاضی متهمان را پیش از فرمان ، بالا و پایین می کند .
حالا ما چه قدر در مسلمان بودن قدرت مانور داریم و می توانیم کم و زیاد و بالا و پایین کنیم؟ چه چیزی را می توانیم بزنیم و چه چیزی را نمی توانیم؟
مسلمان بودن تعریف دارد . کیهان نورد بودن تعریف دارد . دوستار ازدواج محارم بودن تعریف دارد . این تنها در زندگی انسان ها نیست. هر چیزی تعریف خودش را دارد . برای آگاهی از تعریف هر چیز هم یک راه بیشتر نیست و آن رفتن و پرسیدن از استاد آن کار یا چیز است. آنکس(آنکسان) که باور شما را برابر اسلام می دانند یا نمی دانند ، فقیهان هستند که نظر آنها را هم می دانیم.
... وانگهی اگر معتقدید می توان هم شیعه و هم سنی را مسلمان دانست (که صد البته چنین است)، تناقضی با برداشت شما از مثال قرمه سبزی پیدا می کند. اسلام بالاخره کدامشان است؟ مگر اینکه ماهی را هم بتوان در قرمه سبزی قرار داد (مثال فسنجان). حالا که هر دو گروه مسلمانند، چرا اهل القرآن نباشند؟
بازگشتیم به جای نخست . فسنجان بودن فسنجان را پیش از هر چیز سرآشپز تعیین می کند . کما اینکه درباره قورمه سبزی یا دلبستگی به ازدواج با محارم هم ، آنها کسانی که در آن حیطه استاد هستند ، مشخص می کنند . در همان نمونه فوتبال ، شما نمی توانید شیوه بازی را زیرو رو کنید و آنگاه آن را با دگرگونی های کوچک در آن بسنجید . وانگهی ، آن نمونه ای انسانی بود که برای دریافت سخن برای شما آوردم . آنگاه که سخن از حکم الهی می شود ، آنچنان که تعریف آنست ، دیگر لرزش و تردید نتواند بود.
... در خصوص علوی ها هم نکته ای عرض کنم. این برداشت شما متعلق به جمعیتی به غایت قلیل از علوی هاست.
آن علویانی که ما در سوریه و ترکیه دیده و با آنها سخن گفته ایم آنچنان هستند که ما نوشتیم و خود را نیز بیشتر شیعه می نامند . نشان به آن نشان که من در سالهای دور گذشته با گروهی به شدت دیندار اهل سنت مشکل پیدا کردم چرا که می اندیشند من علوی هستم نه شیعه.
... سخن شما درباره ی دیرینگی دوباره ما را به خانه ی نخست بازگرداند. بزرگوار، کل بحث من و شما بر سر این است که گفتار پیامبر هم در اسلام معیار هست یا نیست. حالا شما می گویید دیرینگی ملاک است و شاهدش اینکه گفتار پیامبر (بخوانید حدیث و روایت) سنجه ای در اسلام است؟ حالا لیلی زن بوده یا مرد؟
درباره دیرینگی پرسید و برای شما نمونه ای آوردم . آنچه در اسلام سنجه است ، نظر فقیهان است و بس . آنچنان که در پزشکی نگر پزشک سنجه است و بس.
... منظور خود در خصوص تمثیل کیسانیه را به درستی به شما منتقل نکرده ام. کیسانیه به نام مختار ثقفی، حلاجیه به نام منصور حلاج و اشعریه به نام ابوالحسن اشعری است و فرقه سازی توسط افراد هم صورت گرفته چه برسد به اینکه بخواهد توسط گروه و دسته ای باشد.
آنچه خدا فرمود و خدا می فرماید و مانند اینها ، در چارچوبی بنام اسلام معنی و تعریف شده اند ، دست کم برای مسلمانان ( کما اینکه دین های دیگر باور به فرموده های دیگری دارند ) . دین خدا آنچنان که پیش از این هم گفتم ، خوراک های یک رستوران سلف سرویس نیست که شما هرچه را پسندیدید برگزینید و هرچه نخواستید را کناری نهید . در رستوران اسلام ( یا هر دین و مکتب دیگری ) شما ملزم به خوردن چیزهایی هستید که جلویتان می گذارند . شاید شما به هر دلیلی بگویید من نمی خورم . می گویند نخور ولی دیگر هموندی از باشگاه رستوران ما نیستی . برو و هرچه خواستی بخور ولی نه در رستوران ما . اینجا چارچوب تعریف شده چنین است . آیا شما براستی این سخنان را در نمی یابید !؟
... اگر یک اسلام هست، پس چرا شیعه و سنی را اسلام می دانید؟ یا اسلام همان تشیع است ، یا همان تسنن است یا هیچکدام! نمی شود که هر دو باشد. اگر بتواند هر دو باشد، جا برای سایرین و من جمله قرآنیان هم باز است.
انسان ها( و نه تنها انسانها ، جانداران دیگر هم به اندازه خرد خود) در زندگی خود برای هرچیزی چارچوبی برگماشته اند . آنگاه که می گوییم خودرو سواری ، در اندیشه هیچکس یک کامیون نقش نمی بندد. خودرو سواری با پروا به نامی که به آن داده اند ، ویژگی ها و شناسه های خود را دارد . چرا دارد ؟ چرا به خودرو کامیون نمی گوییم ؟ و چراهای اینچنین که شما می پرسید ، پاسخش در تاریخ آن نهفته است . در تاریخ اسلام پس از پیامبر دو گروه اسلامی بوده است که از قضا هردوی آنها هم به جانشینی پیامبر باور داشته اند . کنون شما پس از 1400 سال تشریف آورده اید و روشی ارزانی داشته اید . بسیار هم نیکو . شاید هم روشی بسیار خوب و الهی باشد .ولی نام آن اسلام نیست .
... فرمودید در خصوص مثال دزدی و زنا، چه کسی خواستار اثبات این است که قرآنیان مسلمانند؟ گویا وضع بدتر از آن است که فکر می کردم و اصلا اثبات هم لازم نیست. حکم از پیش تایید شده و ما باد در قفس می افکنیم. قال الفلانی که قرآن گرایان نامسلمانند پس لابد هستند!
آنچنان که بارها نوشتیم ، ما را به باور شما یا هیچکس دیگری کاری نیست . برای چندین بار واگویه می کنم که هر چیزی نامی و چارچوبی دارد . شما نمی توانید خودرویی را که ب ام و است ، تویوتا بنامید و چنین استدلال کنید که هردوی آنها چهار چرخ دارند و مانند اینها . نام شما در این سایت ازدواج با محارم است . نام من هم پیروز . همین نام و فرتور روی پروفایل من و شما ، ما را از یکدیگر متمایز می کند. شما ویژگی های خود را دارید و من ویژگی خودم را . اسلام هم ویژگی های شناخته شده و چارچوبی مشخص دارد که هرچه بیرون از آن باشد ، چه خوب و چه بد و بدترین ، اسلام بر آن نام نتوان نهاد.
... سخن ما در خصوص آیه ۹۴ نساء تفسیری است و مثال شما از پزشک و مکانیک و .... ردیه ای بر عرض من نیست. مفسران در این خصوص قلم فرسایی کرده اند و برخی فقها هم بدان استناد کرده اند. حتی می توانم نام ببرم و شما هم با جستجوی ساده به آن می رسید. اگر مفسران نمی گفتند و فقها نگفته بودند هم مثل نیاز به متخصص پزشکی و مکانیک نبود و جمله ی ساده و همه فهم است. مثل این است که در کتب پزشکی بگوید "سیگار نکشید" و من بروم سراغ پزشک که معنای این جمله چیست. (مثال آگهی پنیر). راستی اگر فقیه دیگری برداشت دیگری با توجه به حدیث و روایت کرد که با برداشت یک فقیه دیگر متضاد بود به نظرتان چه باید کرد؟
اگر پزشکی هم بیسواد و نادان باشد ، راه آنست که باز باید پیش پزشک رفت هرچند پزشکی دیگر باشد . نمی توان از برای نادانی یک پزشک بار دوم نزد یک مکانیک رفت ! در اسلام هم همینطور است . برای همین است که ما انسان ها در هر چیزی زینه هایی در نگر گرفته ایم که بر پایه آن بتوان توانایی های انسان ها را کم و بیش سنجید . آنچنان که زینه یک پزشک خراشگر متخصص با یک پزشک همگانی برابر نیست و یک فقیه مفتی اعظم زینه دانشش با یک پیشنماز برابرنیست و مانند اینها . پرسشهای شما کم کم شگفت انگیز می شوند.
... من کی و کجا گفته ام که قرآنیان یک دین است؟ کاملا بالعکس گفته ام که قرآنیان خود را مسلمان می نامند و قرآنی نمی گویند.
شما هیچگاه نگفته اید . ما در پس گفتگو و سخنان شما با استدلال در همان جایی که آن را نوشتید ، آن را چنین شناساندیم.
... به مثال انیشتین بپردازیم که بسیار مثال به جایی بود. با این ادعایی که شما می کنید یعنی معتقدید مسلمانان در پاره ای از مسائل نیاز به رجوع به فقها دارند (مثل ارتداد) و در مسائلی بی نیازند.
در همان مثال اینشتین ، منی که دو در دو برابر 5 را نمی پذیرم و به نادرستی آن دلارامم ، باید دوره پنجساله دبستان را دست کم گذرانده باشم که به این دلارامی توانم رسید . درباره فقه هم چنین است . هیچکس از شکم مادرش فقیه یا اینیشتین زاده نمی شود . صد البته من و شما درباره چهار عمل اصلی با یکدیگر گفتگویی نداریم چون آزگارا بر آن چیره بوده و آن را سالها پیش پشت سر گذاشته ام . درباره فقه هم اینچنین هست و هر چیز دیگر . هرچه زمینه ای ویژه کارانه و تخصصی تر شود ، نیاز به بهره جویی از استادان آن بیشتر خواهد شد.
.. مجددا می فرمایید که "علمای شیعه و سنی"، اهل القرآن بودن را آمیخته به کفر و ارتداد می دانند. گویا دقت نمی کنید. برخی دانسته و برخی ندانسته اند. شما مدعی هستید که مرتدند؟ چرا نظر آن ها را پذیرفتید و نظر دسته ی دیگر را نپذیرفتید؟
در باورهای شرعی و فقهی ، نظر بیشینه بزرگان آن شرط است . اگر مشکل تنها در این است که بیشینه معتبر چه گفته اند و چه می گویند ، گفتگوی ما بسیار کرانه دار و ساده خواهد شد.
... به کلام آخر شما بپردازیم. آنچه می فهمم این است که متر و معیار و یا "استاندارد" حضرتعالی، نظر برخی فقهای شیعه و سنی است. نه بیشتر !
در هر چیز سنجه و استاندارد ما انسان ها ، شنیدن سخن کسانی است که در آن چیز یا کار کاردان هستند . در اسلام اگر شیعه باشیم سراغ فقیه شیعه اگر سنی باشیم سراغ مفتی سنی و اگر هم از شاخه هایی چون قرآنیون باشیم ، سراغ فقیه آنها خواهیم رفت . آنچنان که می بینید در اسلام از فقیهان شیعه و سنی می پرسیم.
ما گویا تا بر سر واژه ی استاندارد به جمع بندی نرسیم، دور مکرری خواهیم داشت. می فرمایید اسلام در حالت "استاندارد"، "فراگیر" و "پذیرفته شده"، سنی و شیعه است. بر سر هر کدامش حرفهاست. فراگیر به معنای اکثریت است که خودتان کثرت باورمندی را صائب ندانسته بودید. پذیرفته شده از نظر چه کسی؟ همان اکثریت؟ باز به تعریف "استاندارد" باید بازگردیم که چیست. یک بار دیگر این دوری که در آن حرکت می کنید را مرور کنیم. اسلام نیاز به متخصص دارد. متخصصین استاندارد را تعریف می کنند و اکثریت طبقه ی متخصص هر چه بگویند اسلام است. حال درست است که اکثریت متخصصان، شیعه را مرتد می دانند ولی اقلیت شان هم هستند که قرآنیان را هم مرتد می دانند ولی اگر از بچه ای ۱۲ ساله در تهران بپرسید، حتما شیعه را هم جزو اسلام می داند پس هست. نه اینجا را اشتباه می کنید و اوضاع قرآنیان بهتر از شیعیان در منظر و مرئای اکثریت است. حال اکثریت الیت اسلام شناس اگر بگویند فلان چیز اسلام است، بی تردید شیعیان را هم باید از این رسته خارج سازید.
در خصوص مثال اصغر آقا، من عرض کردم که دستجات فردی اسلامی هم داریم و همه و همه ذیل اسلام است. برداشت اسلامی قرائت واحدی نیست و گلزاری هزار رنگ و یا متاسفانه بهتر بگویم، عروسی هزار داماد است. هیچ قطعیتی نمی توان بر سر این داشت که برداشت مثلا معتزله از اسلام نادرست است مگر به قرآن. شما خیلی راحت تکفیر می کنید و مثال شما در خصوص علوی ها نشان دهنده ی این است که برداشت شما از انحصار اسلام در این دو طایفه، خلاف آیه ۹۴ نساء است. بله می توان دسته ای اسلامی تاسیس نمود و به شرط رعایت اصول (همان سبزی در مثال قرمه سبزی)، برداشتی اسلامی ارائه داد که نه شیعه، نه سنی، نه زیدی، نه علوی، نه جعفری، نه اسماعیلی، نه اثنی عشری، نه حنفی، نه حنبلی، نه شافعی، نه مالکی، نه سلفی، نه اباضی، نه ظاهری، نه باطنی، نه معتزلی، نه اشعری و نه روشنفکری دینی باشد ولی برداشتی اسلامی باشد که عقاید آن مسلک و مرام بایستی با محک قرآن سنجیده گردد.
فرمودید استاندارد مسائل دینی را فقها تعیین می کنند. من تا به امروز تصور می کردم استاندارد را خداوند تعیین می کند و فقها آن را تبیین می کنند. فقها نه سر دین هستند نه ته دین. همانگونه که به پیامبر می فرماید آیا تو جز تذکر دهنده ای؟ کتاب حجیت ظن فقیه از مرحوم علامه غروی می تواند راهگشا باشد.
به مثال گاردریل و پل عابر پیاده بپردازیم. البته که در جامعه ی امروز ما اگر از پل عابر پیاده بروید خلاف عرف و بدعت مرتکب شده اید ولی کارتان استاندارد است. چون استاندارد را شهرداری و پلیس راهنمایی و رانندگی تعیین می کنند و عرف عوام هیچ نقشی ندارد. اینها دیگر جزو بدیهیات است و مطمئنم اگر بیشتر به مبحث دقت کنید، به همین برداشت می رسید.
به مثال قرمه سبزی بازگردیم. فرمودید "اگر در آن (قرمه سبزی) آنچنان اعمال سلیقه شود که بافت و سرشت آن را دگر کند..... قرمه سبزی نیست". سخن شما چیست؟ این "اگر" که در ابتدای جمله آوردید حکمتی پیش می آورد. سوال من اینجاست که اگر آن اعمال سلیقه، بافت و سرشت قرمه سبزی و جوهر آن را عوض نکند چه؟ پاسخ بدیهیست. با این تغییرات عرضی، کماکان قرمه سبزی دارید. پس حدی از انعطاف را به شرط عدم تغییر جوهری قائل هستید. آن را به فال نیک می گیرم و برایم سوال می شود که شناخت جوهر از عرض چگونه ممکن است؟ حدس می زنم پاسختان این باشد که به متخصصان رجوع می کنیم. من نظر دیگری دارم و معتقدم همینکه مسلمین یک قرآن در دست دارند و احادیثشان با هم متفاوت است و خداوند وعده ی حفظ قرآن را داده و وعده ی حفظ حدیث را نداده، نشان می دهد که جوهر کدام و عرض کدام است.
شما می فرمایید برای دانستن تعریف هر چیزی به استاد آن چیز مراجعه می کنیم. حدی از صحت را به نظرم دارد ولی به کلمه ی حقی می ماند که از آن برداشت باطل می شود. فرض کنید من می خواهم بدانم مولانا کیست، آثارش را می خوانم و برای فهم بیشتر، از استاد می پرسم. حال اگر استاد مولوی شناسی آقایان X و Y و Z باشند و هیچ کدامشان دیگری را قبول نداشته باشد، من از کجا بفهمم کدامشان درست مثنوی را فهمیده و آن دو نفر دیگر نفهمیده اند؟ شما میگویید از بچه ای ۱۲ ساله در تهران بپرسید و من عرض می کنم که باید ببینیم سخن کدامشان بیشتر با مثنوی و دیوان شمس و فیه ما فیه همخوانی دارد.
فرمودید وقتی سخن از حکم الهی است لرزش و تردید نمی تواند برای مسلمین باشد. مرا یاد ماجرایی از آیت الله خویی می اندازید که فردی به نزد او رفت و سوالی از قرآن پرسید و پاسخی شنید. آن فرد گفت پس بگویم آیه فلان چیز را می گوید؟ آیت الله خویی پاسخ داد که نه، بگویید برداشت آقای خویی چنین است. اگر قرائت اسلامی آن قدر مرزهای بدیهی و قطعی داشته باشد پس اختلاف فتاوی از چیست؟ اختلاف شیعی و سنی چراست؟ شما می فرمایید فسنجان بودن فسنجان را و قرمه سبزی بودن قرمه سبزی را اساتید مشخص می کنند! قبلا گفته بودید قرمه سبزی تعریف مشخصی دارد که؟ از عرف عوام حرف می زدید و از استاندارد که همان نظر عامه است! الان می فرمایید اساتید (آشپزها) مشخص می کنند که یک غذا قرمه سبزی هست یا نیست؟ یعنی اگر تا به الان از عرف عوام حرف می زدید که اسلام را مشخص می کند، الان از خبرگان اسلام (فقها) سخن می کنید. ایرادی نیست و پیش از این هم عرض شد که مرتد دانستن قرآن گرایان به اقلیتی از فقها تعلق دارد.
به تمثیل رستوران نگاه کنیم. آنچنان که فرمودید در رستوران اسلام ملزم به تناول چیزهایی هستید که جلویتان می گذارند. چقدر این مثال شما بجاست و من هم با آن مخالف نیستم. فقط تنها فرق من و شما در این است که سرآشپز کیست. شما می گویید فقیهان سرآشپز هستند و طعامی به نام اسلام بر سر میز گذاشته اند. بنده می گویم سرآشپز الله است و طعامی به نام اسلام بر سر میز قرارداده است. شما نمی توانید به من بگویید این غذایی که می خوری اسمش چلوکباب نیست و باید ماست و سالاد هم باشد تا بتوان نام چلوکباب بر آن گذاشت. چلوکباب مستقل از سالاد است. حال اگر سرآشپز چلوکباب درست کرده باشد و خدمتکار (بخوانید فقها) در مقابل شما چلوکباب و ماست و سالاد قرار دهد که اینها همه ناهار سرآشپز است، با نخوردن چلوکباب می توان مدعی بود که دستپخت سرآشپز را نخورده اید و با نخوردن سالاد نمی توان! یادمان باشد که خود شما حدی از انعطاف در تغییر عرضی -و نه جوهری- در مثال قرمه سبزی قائل شدید. می فرمایید آن محدوده ی انعطاف را پیش خدمت مشخص می کند. آن را نمی پذیرم.
به مثال خودرو سواری برسیم. کاش می دانستید چقدر از این گفتگو با شما لذت می برم. از چارچوب گفتید و از این گفتید که قرآنیان پس از ۱۴۰۰ سال روشی نوین آورده اند. جالب اینکه خود شما در آغاز و ابتدای این گفتگو در روزهای گذشته فرموده بودید که خوارج چنین عقایدی داشتند. فلذا امر نوینی نیست. نه اینکه این مسئله منحصر در خوارج باشد. و مگر در همین منابع اهل سنت نیامده که عمر گفته که "حسبنا کتاب الله"؟ امری همزمان با پیامبر است. یا مگر معتقدید که صحابه هم اسلام را نفهمیدند.
به تمثیل پزشک بپردازیم. به نظر می رسد آنچه برای من بدیهی است برای شما نیست و بالعکس. می فرمایید برای فهم این جمله که "سیگار نکشید" باید سراغ پزشک رفت و اگر پزشکش سوادی نداشت، سراغ دیگری باید رفت. شگفتا! یعنی هیچ حدی از درک و شعور برای مخاطب غیر متخصص قائل نیستید. اینطور نیست و فهم انسانی رسمیت دارد. در خصوص اینکه قرآنی بودن یک دین تازه است که البته من به اهل خرد واگذار می کنم که قضاوت نمایند و یحتمل دین اسلام و دین قرآنی تنها ادیانی در جهان هستند که بر پایه یک کتاب مشترک شکل گرفته اند. تنها می توان گفت شما چنین ادعایی می نمایید و نه بیشتر.
در خصوص مثال انیشتین، همین پاسخ شما رد مثال پزشک است. شما در خصوص پزشک وقتی پرسیدم برای درک "سیگار نکشید" نیازی به مراجعه به پزشک ندارید گفتید باید نزد پزشک بروید و اگر سوادی نداشت نزد پزشک دیگری بروید. در خصوص مثال انیشتین می گویید خود انسان تا حدی صاحب درک و فهم است و هر را از بر می تواند تشخیص دهد. پس چرا درک ابتدائیات قرآنی در خصوص عدم جواز ارتداد اهل اسلام را تنها در حیطه ی درک فقها می دانید؟
برسیم به نکته ای که من در چند سخن اخیرم خواستم به آن برسیم و بالاخره پاسخ شما را دریافت کردم. پرسیدم برخی از علمای شیعه و سنی اهل قرآن را مرتد دانستند و برخی ندانستند. شما می فرمایید "نظر بیشینه بزرگان آن شرط است". حرف بیراهی نیست و می پذیرم. اگر اکثریت علمای اسلامی یک جریان را مرتد بدانند، عقل حکم می کند که ایشان را مرتد بداند ولو که شرعا هم نباشند. مثل اینکه اکثریت پزشکان سیگار را مضر بدانند، عقلا انسان باید آن را مضر بداند ولو که بعدها کشف گردد که چنین نبوده. مسئله اینجاست که هیچ بیشینگی در این خصوص وجود ندارد.
در پایان فرمودید که به سراغ افراد کاردان باید رفت که کلام درستی است. ولی من با کسی سر ستیز ندارم. اگر شیعیان و اهل تسنن را کاردان می دانید به سراغ هم ایشان بروید. این بحث در مبحث تقلید شیعیان نیز باز است. اگر مجتهدی را اعلم بدانند از او تقلید می نمایند. ما هم قرآنیان را کاردان دانسته و کسب استدلال از ایشان می نماییم. راه ما از هم جداست.

زمینه گفتگو هرچند بسیار ساده است با اینهمه نمی دانم چرا هر چیزی را که من باز می نمایم ، شما دوباره همان را به گونه ای دیگر نوشته تا نپذیرید . آنچه نوشته اید درست نیست . می کوشم باز هم نمونه ای برایتان آورم . اگر بخواهیم با نگاه شما به پرسمان ها بنگریم آنگاه باید گفت : چه کسی گفته فلانی مربی فوتبال خوبی است . او که در بهمان جا باخت . یا چه کسی گفته نیوتن دانشمند بزرگی است ، بسیاری فلان محاسبات او را بهمانی رد کرده است و .... با روش شما ، استانداری که از آن سخن رفت ، همیشه و در همه حال ، مبهم خواهد ماند و روشی که شما به کار می برید سفسطه ای نام دارد که بیش از پیش هویدا شده است . با نگاه شما ، همه چیز زیر پرسش خواهد رفت . اگر کسی از آکسفورد هم دکترا گرفته باشد ، باز خرده ای می توان از او گرفت . اگر نوبل هم گرفته باشد همانجور .
آنچنان که اگر شما بخواهید هنرپیشگان نامدار و پذیرفته ایرانی را نام برید ، چنین کاری شدنی است ، آنچنان که شما اگر بخواهید بهترین ها فوتبال ایران را برشمارید ، شدنی است ، برشمردن و یافتن برترین ها در فقه هم شدنی می شود . می توان در تشیع سراغ مراجع تقلید رفت و در تسنن هم سراغ مفتی اعظم . آری ، با روش شما می توان آک هایی از آنها هم گرفت . چه بسا شما خواهید گفت : چه کسی گفته است که باید گوشت را برای خوردن پخت . ما و دوستانمان دوست داریم آن را خام بخوریم . چه کسی گفته شانه کردن مو کاری شایسته است ، ما و دوستانمان می خواهیم موهای خود را از ته بتراشیم. اینچنین درباره هر چیز پاسخی توانید داد . اگر چنین سخنانی را کسی که از مریخ یا از یک جزیره دور افتاده آمده باشد بگوید ، سخن او را می توان دریافت ولی از کسی چون شما که در میان انسان بزرگ شده ، در گوی زمین زیسته و دیگر انسان ها را سالها دیده نمی توان پذیرفت . بازی کردن با واژگان و گریز از راستی ها از آسان ترین کارهاست و خستو هستم که من سالهاست این روش را کنار گذاشته ام . نه من ، هرکس دیگری که خواهان رسیدن به راستی باشد ، نمی تواند چنین روشی را به کار گیرد چرا که سرانجام این روش ، یافتن ترفندهایی برای سپر نینداختن در گفتگوست . راه رسیدن به راستی دنبال پیروزی در گفتگو گشتن نیست.
نوشته اید : بله می توان دسته ای اسلامی تاسیس نمود و به شرط رعایت اصول (همان سبزی در مثال قرمه سبزی)، برداشتی اسلامی ارائه داد .
دین اگر الهی دانسته شود ، در آن سلیقه جایی ندارد . اینکه نوشته اید می توان دسته هایی اسلامی بنیاد کرد به شرط رعایت اصول از بُن نادرست است . چرا ؟ چون نزدیکتر از شما به پیامبر ، چنین کاری نکرده اند و هر دو پس از مرگ پیامبر ، به بایایی جانشینی برای پیامبر ، باورمند بودند . اگر شما خود را هم زینه و هم جایگاه با صحابه می دانید ، بگویید تا ما آگاه شویم . بارها برایتان در این بار نمونه آورده ام و آن نمونه اینشتین رساترینشان بود . خردمند ، هرکاری که می کند یا می خواهد بکند ، آن را با جایگاه خود می سنجد . منی که لیسانس فیزیک هم ندارم ( منظور آنکه از دانش فیزیک برخوردار نیستم ) نمی توانم از دیدگاه اینشتین خرده بگیرم . آری ، آگر دانشمندی در اندازه یا نزدیک به باشم می توانم . اگر شما قرآنیان از صحابه پیامبر خود را آگاه تر می دانید ، بگویید تا ما هم بدانیم.
نوشته اید : فرمودید استاندارد مسائل دینی را فقها تعیین می کنند. من تا به امروز تصور می کردم استاندارد را خداوند تعیین می کند و فقها آن را تبیین می کنند.
عرض می کنم که بازی با واژگان راهکار رسیدن به راستی ها نیست . آری ، فقیهان استاندارد دین را بر می گماشتند و همگان می دانیم که آن را از خواندن و آگاهی از دین بدست آورده اند ، نه اختراع خود و یا شاخه زدن به شیوه قرآنیان . آنها استاندارد های دین را بر پایه آموخته های خود به مردم نشان می دهند آنچنان که اینشتین ، فیزیک را به ما می فهماند و فهماندن او به ما همچون گفتگوی او با دانشمند دیگری نیست.
در سخن پسین از واژه استاندارد که گویا بدان دلبستگی پیدا کرده اید نوشته اید . باز هم برایتان می نویسم . آنچه همگان می انجامند ، عرف نامیده شده و به استاندارد دگردیس می شود . آری ، آگر بخواهیم به شیوه شما گفتگو کنیم می توان گفت : استاندارد نام یک اداره دولتی است که ... به عرضتان می رسانم ، فرافکنی و کوشش برای بیرون کردن گفتگو از زمینه آن ، نشانه خوبی برای کسی که این کار را می انجامد نیست.
نوشته اید : من نظر دیگری دارم و معتقدم همینکه مسلمین یک قرآن در دست دارند و احادیثشان با هم متفاوت است و خداوند وعده حفظ قرآن را داده و وعده حفظ حدیث را نداده، نشان می دهد که جوهر کدام و عرض کدام است.
از شما خواهش می کنم نوشته های من را به آماژ آموختن بخوانید چرا که بسیاری از چیزهایی که می نویسید پاسخ داده ام و دوباره آن را در جامه ای دیگر درآورده و می نویسید . از شما می پرسم : شما خدا ( الله اسلام ) را از کجا شناخته اید ؟ از کجا دانسته اید که پیامبری بوده و قرآنی بر او نازل شده است ؟ پاسخ شما رهگشاست.
فرموده اید : من می خواهم بدانم مولانا کیست، آثارش را می خوانم و برای فهم بیشتر، از استاد می پرسم. حال اگر استاد مولوی شناسی آقایان X و Y و Z باشند و هیچ کدامشان دیگری را قبول نداشته باشد، من از کجا بفهمم کدامشان درست مثنوی را فهمیده و آن دو نفر دیگر نفهمیده اند؟
فهمیدن درجاتی دارد . آنچه من از مولانا می فهمم با آنچه یک دکتر ادبیات پارسی از مولانا می فهمد برابر نیست و آنچه یک دکتر ادبیات پارسی که سالها در زمینه مولانا پژوهشی کار کرده با آن دو دیگر برابر نیست . اگر آن سه استاد هیچیک دیگری را پذیرفته ندارد ، ما سخنان تک تک آنها را می خواهیم و از آن هوده می گیریم . اگر هم به جایگاه آن استادان رسیدیم خود نگر خود را خواهیم داشت . اگر شما به جایگاه فقهی مرجع تفلید شیعه / مفتی اعظم سنت رسیده اید و در آن جایگاه درستی قرآنیون را می شناسانید ، به ما بگویید تا سخن شما را به نسبت سخن خود حجت بدانیم.
نوشته اید : فرمودید وقتی سخن از حکم الهی است لرزش و تردید نمی تواند برای مسلمین باشد. مرا یاد ماجرایی از آیت الله خویی می اندازید که فردی به نزد او رفت و سوالی از قرآن پرسید و پاسخی شنید. آن فرد گفت پس بگویم آیه فلان چیز را می گوید؟ آیت الله خویی پاسخ داد که نه، بگویید برداشت آقای خویی چنین است.
آنچه نوشته اید با سخن من منافات ندارد . چرا ؟ چون آقای خویی نماز را همانجور می خواند که آن یکی مرجع تقلید(شیعه) می خواند. آیا خویی در نمونه شما همانجور وضو می گیرد که آن دیگری . از سوی دیگر اگر قرآن شما را بسنده است ، کجای قرآن شیوه وضو گرفتن و نماز خواندن را آموزانده است؟
مرقوم فرموده اید : بنده می گویم سرآشپز الله است و طعامی به نام اسلام بر سر میز قرارداده است.
در پاسخ می گوییم شما با این الله اسلامی چگونه و از کجا آشنا شده اید ؟ چه کسی آن را به شما شناسانده است ؟ آیا بدون میانجی نخست و میانجیان پسین بوده است یا آنکه سرراست الله خود را به شما شناسانده است؟
مرقوم فرموده اید : به مثال خودرو سواری برسیم. کاش می دانستید چقدر از این گفتگو با شما لذت می برم.
من پاسخ شما را ( که جملاتی بیشتر از نوشته بالا دارد ) در نیافتم . چه ربطی به سخنان من داشت . من گفتم هرچیزی نامی دارد که نشان دهنده سرشت اوست . من گفتم که شما نمی توانید به تویوتا بگویید ب ام و و به وارون . من می گویم که اسلام خود بخود همچون قارچ سر از زمین در نیاورده است و خود به خود از سوی الله به دست شما نرسیده است . شما بالا روی درخت اسلام نشسته اید و می گویید من تنه و ریشه را نمی پذیرم و همین شاخه ای که به آن افزوده ام مرا بس است.
نوشته اید : شگفتا! یعنی هیچ حدی از درک و شعور برای مخاطب غیر متخصص قائل نیستید.
سخنان من ساده هستند و باور نمی کنم که شما آنها را درنیابید . اگر پزشک در راستای درمان چیزی بگوید آری ، جز سخن پزشک به چیزی باورمند نیستم و اگر پزشک بگوید که از پنجره به پایین بپر تا خوب شوی ، آنگاه از خرد خود پیروی می کنم .براستی گاهی چیزهای شگفتی می نویسید . من چه آگاهی از بیماری های پزشکی یا داروهای پزشکی که چه بسا توانا به خواندن نامشان هم نیستم ، دارم که بخواهم به گفته شما به شعور خود وقعی نهم !؟ مگر دیوانه ام که در کاریک ه آگاهی ندارم ، اندر شده و تن خود را آزمایشگاه نادانی خود کنم . خدایی نکرده آیا شما جز این می کنید !؟
فرموده اید : ما هم قرآنیان را کاردان دانسته و کسب استدلال از ایشان می نماییم. راه ما از هم جداست.
بزرگوار ! آنچنان که شاید نزدیک به ده باز عرض کردم ، شما آزاد هستید که هر چیز و هرکس و هر راه را که خواستید برگزینید . نمونه ای می آورم که امیدوارم گویا و رسا باشد . اگر می خواهید فوتبال بازی کنید ، حق ندارید توپ را با دست بزنید ( چون خواهید گفت دروازده بان می توان ، خودم می نویسم ) و می بایست آن را با پای خود بجنبانید . شما می گویید خرد من یا نگر من این است که آن را با دست بگیرم و بجنبانم . به شما خواهند گفت : هر کار دوست می داری بینجام ولی کار تو فوتبال بازی کردن نیست و اینجا جای بازی فوتبال است . برو که شاید در بازی هندبال یا بسکتبال یا بازی ازدواج با محارم تو را بپذیرند . یا هر نام دیگری که بر بازی خود می نهی .
اگر قرآن در اسلام برای مسلمین بسنده بود ، پس چرا پیامبر هرگاه از مدینه بیرون می شد جانشینی در آن شهر برای خود بر می گزید ؟ چرا پس از گشایش مکه برای آن شهر فرماندار(امیر)ی برگماشت !؟ کدام پزشک می تواند با داشتن نه یک کتاب پزشکی که یک کتابخانه سترگ پزشکی به تنها و بدون پرستار و دستگاه ها و بیمارستان و آزمایشگاه و ... به درستی پزشکی کند !؟ ( چون خواهید گفت تنهایی هم می تواند ، می گویم که خواهد توانست ولی نه به باریکی و درستی و کم خطایی).
اینچنین که فرموده اید نیست و اگر مطلبی را معقول بیابم ان شاءالله با آن مخالفت نخواهم کرد. قصد من نپذیرفتن نیست بلکه استدلال های طرف مقابل قوی نیستند.
این که فلانی دانشمند خوب یا نه چندان خوبی است، این که فلان مربی فوتبال خوب است یا بد است، اینها همه قابل سنجش است و دستاوردهای آن مربی یا دانشمند، خط کش مناسبی برای خوب یا بد دانستن است. آن دانشمند فلان کشف علمی را داشته و نتیجه ی آن فلان مسائل بوده است. آن مربی تیمش را با فلان امکانات به فلان دستاورد رسانده که مربی دیگر در همان تیم با امکانات مشابه و با رقبای مشابه به این دستاوردها نرسید. اما اینکه تعریف چه کسی از اسلام درست تر است مسئله ای کیفی است و به این راحتی ها بدست نمی آید. متر و معیاری لازم است که گویا متر و معیار شما با بنده فرق دارد. من و شما از استاندارد سخن گفتیم ولی استانداردهایی که برای اسلام در نظر گرفته ایم تفاوت دارد. استاندارد خداوند کدام است؟
به تمثیل خام خواری و شانه کردن بپردازیم. ببینید ما باید تفاوتی بین اخلاق با سنت اخلاقی قائل باشیم. اموری وجود دارد که در حوزه ی سنت اخلاقی است و عدم انجام آن غیر اخلاقی نیست. آراستگی ظاهری را من و شما امروزه امری درست می دانیم. در اعصاری از ایران که روح غالب زمانه، روحیه تصوف بوده، آراستگی ظاهری بدان معنا بوده که فرد، زیادی در بند ظواهر است و فرصت پرداختن به خداوند را ندارد. به همین جهت قلندران موی می تراشیدند. سلامت بدنی برای من و شما فضیلت است و در زمانه ای از ایران، لاغر نبودن را نشانه ی پرداختن به خندق بلا و غفلت از آخرت می دانستند. امام محمد غزالی به افراطیون خرده می گیرد که وقتی روزه می گرفتند هر هفت روز یکبار افطار می کردند و می گفت که تعادل در افطار کردن هر 3 روز یکبار است که امروزه از منظر من و شما، حد تعادل امام محمد غزالی غیرمعقول و افراطی می نماید. اگر تعریفی می خواهیم از اسلام ارائه نماییم باید ببینیم کدام تعریف است که شمولیت مناسبی داشته باشد و همه بر سر آن متفق القول باشند. همین امروزه شیعیان وضوی بی ولایت را آب بازی می دانند و اصلا و ابدا قرآن را منهای اهل البیت (آن هم تعداد معدودی از اهل بیت) قبول ندارند. در صورتی که اهل البیت در منظر اهل سنت چنان جایگاهی ندارند و مبنایشان محبت نسبت به اهل البیت است. حال خام خواری بد است یا خوب است؟ بستگی دارد که فایده و زیان آن برای بدن چگونه باشد. اگر خام خواری باعث شود شما ویتامین و پروتئین بیشتری دریافت کنید خوب است و اگر منجر گردد که دچار بیماری شوید بد است. ولی کلام ما که این نیست. بحث ما بر سر تعاریف است نه حسن و قبح اعمال. فرض کنیم که من و شما بر سر تعریف اسلام به جمع بندی رسیدیم. پس از آن پاسخ به اینکه اسلام خوب است یا بد است ساده می نماید و با بررسی خروجی آن اسلام می توان جواب را دریافت.
در خصوص برداشت های اسلامی احتمالا منظورم را به درستی نرسانده ام. بحث بر سر سلیقه نیست. بر سر برداشت است. محض اطلاع حضرتعالی کسانی دستجات اسلامی ایجاد کردند که از نظر زمانی به پیامبر نزدیکتر بودند تا به من و شما. من که مثال کیسانیه را برای شما زدم که مختار فرزند ابوعبید ثقفی آن را ایجاد نمود که فاتح ایران بود. فتح ایران در زمان عمر خطاب صورت گرفت که صحابی پیامبر بود. همه ی انسان ها یکطور فکر نمی کنند و من و شما می توانیم از یک متن ادبی برداشت های مختلفی داشته باشیم. مباحث گفتاری یا نوشتاری بودن قرآن و مانور برخی از روشنفکران دینی (و نه نواندیشان دینی) بر سر آن از همین روست. این مصداق همان گلزاری است که عرض کردم که در آن هر گلی رنگ و بوی خودش را دارد و یکی از نمونه های آن عرفان گرایی ایرانی و نمونه دیگر، مکتب اعتزال است. با این حال کلام شما از یک دیدگاه درست است و دستجات اسلامی، لزوما بدلیل تفاوت دیدگاه شکل نمی گیرند و حب و بغض و سلیقه هم تا حدود زیادی دخیل است. من فلان دسته را مثلا ایجاد می کنم چون به منافعی می رسم و با این که ناراستی های آن را می دانم، تاکید دارم که نظراتم درست است. برخی از آقایان روشنفکر دینی از این قبیل اند که بی ربط می بافند و وقتی ناراستی باورشان به ایشان تذکار داده شود، معانی کلمات را تغییر می دهند.
چرا، شما می توانید به انیشتین خرده بگیرید اگر معلومات حداقلی در زمینه فیزیک داشته باشید و نظریه او را بفهمید. خرده گیری شما درست یا غلط است و این مسئله، امری بی نظیر در ساحت علم نیست و نمونه هایی از آن اتفاق افتاده.
به صحابه اشاره فرمودید و اینکه آیا قرآنیان از صحابه آگاه تر بوده اند؟ پاسخ این است که اگر تعریف صحابه را همان تعریف اهل سنت بدانیم، آن اعرابی که آمده و یکی دو جلسه در نزد پیامبر آمده هم صحابی بوده و بله می توان آگاه تر بود. اگر منظور، تعریف شیعیان از صحابه باشد، سخت می توان چنین ادعایی کرد که تمامی اسلام شناسان فعلی (چه شیعه چه سنی) در حد و اندازه ی ابوذر و سلمان بتوانند درک از اسلام داشته باشند. احتمالا تنها قرآنیان قادر به این باشند.
به تعیین استاندارد از جانب فقها بپردازیم. خب پس معتقدید که با خواندن و آگاهی از دین، می توان استانداردها را تعیین نمود. من هر چه فکر می کنم این کلام را نمی توانم هضم کنم. شما در زمینه ی تعریف فوتبال به مرجعیت فیفا (و نه فلان داور و بهمان کارشناس) معتقدید، در زمینه ی تعریف قرمه سبزی به عرف عوام و در زمینه تعریف اسلام به تعریف نخبگان شیعه و سنی می پردازید. بطور کلی در هر زمینه ای یک متر و معیار متفاوت در نظر می گیرید. ولی این سنجه ی متفاوت بی دلیل نیست. قرمه سبزی را به عرف ارجاع می دهید چون نمی دانید مخترع قرمه سبزی که بود. فوتبال را به فیفا ارجاع می دهید چون منبع و مبدا باید تعریف را مشخص نماید. در خصوص اسلام که می رسد نخبگان شیعه و سنی! آخر چطور ممکن است فردی علویان را نامسلمان بداند (که فقهای شیعی مسلمان می دانند) و ابن ملجم را نامسلمان بداند (که فقهای سنی مسلمان می دانند) و بعد از خط کش و معیار فقها سخن بگوید؟ بالاخره مسلمان بود یا نامسلمان؟ اگر سنجه فلان فقیه باشد مسلمان بود و اگر بهمان فقیه باشد نامسلمان بود! این هم شد معیار؟ الان لابد در برزخ پا در هواست تا خداوند ببیند تکلیفش را فقیهان چگونه مشخص می کنند تا به حسابش رسیدگی گردد. نه، اشتباه می کنید.
به پاسخ سوال شما بپردازم. از کجا الله را شناخته ام و از کجا دانستم پیامبری بوده؟ در هر حال ما در یک جامعه ی شیعی زندگی می کنیم و آموزش و رسانه و مدرسه همه بوده و صادقانه باید عرض کنم که همه ی اینها در ذهن ما قرار داده شده. ولی این ها همگی منجر به این نشد که به مخالف اسلام تبدیل نشوم. حال چه شد که موافق اسلام شدم؟ از دو راه که یکی ادبیات کلاسیک و دیگری قرآن بوده. ولی قرآن غوامضی داشته و نیاز به تفسیر دارد. به سراغ مفسران شیعی (تفسیر مجمع البیان، نور، اثنی عشری، روان جاوید، پرتوی از قرآن، پرتوی از نور، راهنما، مخزن العرفان، نمونه، صافی) سراغ مفسران سنی (تفسیر طبری، کشاف زمخشری، کبیر رازی، فی ظلال القرآن سید قطب، کشف الاسرار خواجه عبدالله انصاری، جلالین) و مفسران قرآنی (آدم از نظر قرآن، بیان معانی در کلام ربانی و تابشی از قرآن) رفتم و همه را خواندم. چه کسی مرا قانع ساخت؟ قرآن. چه کسی اقناع مرا ساده کرد؟ مفسران.
به تمثیل مولوی شناسی بپردازیم. بله من قبول دارم که فهم یک مولاناپژوه از فهم من و شما در خصوص مولانا (بطور کلی) بیشتر و جامع تر است با این حال این مانع از آن نیست که در زمینه ی فلان بیت من بهتر از او نفهمم و او بدون اشتباه باشد. فرمودید در صورت تضاد در برداشت، از مجموع سخن آن مولوی پژوهان نتیجه گیری می کنیم. چه کسی این نتیجه ای که فرمودید را قرار است بگیرد؟ خود ما. چون این عین کلام شماست: "اگر آن سه استاد هیچیک دیگری را پذیرفته ندارد ، ما سخنان تک تک آنها را می خواهیم و از آن هوده می گیریم". خدا پدرتان را بیامرزد. بنده مفسر قرآن نیستم ولی از نظرات مفسران به یک جمع بندی رسیدم. اگر کسی شیعه و اگر کسی سنی و اگر کسی قرآنی باشد (بدون اینکه این باور را از پدران و مادرانش به میراث برده باشد) هم همین وضعیت را دارد. یعنی فهم انسانی در نتیجه گیری را قبول دارید و کلام شما به نظر من هم درست است. شما استاد مولوی پژوهی هستید که سخن هر سه را می خوانید و نتیجه می گیرید؟ نه، عقل و فهم انسانی متعارف و معمولی دارید و سره را از ناسره تشخیص می دهید. پس اگر ما هم قرار باشد درستی سخن قرآنیان را بدانیم، نیاز به خواندن فقه نداریم. به استدلال هایشان کار داریم و آن را با عقل خودمان و با کلام الله می سنجیم. شما در مولوی پژوهی می گویید خودمان نتیجه بگیریم از کلان اساتید مولوی پژوهی، ولی در اسلام شناسی می گویید باید فقیه شویم تا به درستی یک باور برسیم؟
به سوال شما در خصوص نماز و وضو در قرآن برسیم. برای وضو به آیه 6 سوره مبارکه مائده مراجعه بفرمایید و برای نماز، قرآنیان هیچ صورت مطلق و یکنواختی را قبول ندارند. همانگونه که نماز شیعیان با نماز اهل سنت جز در تعداد رکعات، در بقیه زمینه ها متفاوت است، و همانگونه که در آیات 10 یونس و 14 طه، موسی را به نماز امر می کند (که طبیعتا سوره ی حمد نمی خواند و نماز او هم مورد پذیرش خداوند بود)، کیفیت نماز مسلمین هم می تواند تفاوت داشته باشد. فقط در قرآن قیودی می آورد مثل تکرار سوره حمد، رکوع و سجود که می توان برای آن تفاوت قائل شد و در صورت جماعت، لازم است یک شکل باشد که به ای نحو که حمد و رکوع و سجود داشته باشد، مورد قبول خداست ان شاء الله. وگرنه نماز موسای نبی هم العیاذ بالله باطل است.
الله چگونه خود را به بندگان شناسانده؟ با قرآن. میانجی که بوده؟ پیامبر. نیاز به فقیه هست؟ بله هست (122 توبه). این بحث ما نیست. بحث ما این است که فقیه کیست. کسی که فقه شیعه و سنی خوانده باشد؟ یا کسی که فقه قرآنی بداند؟ کتاب فقه استدلالی مرحوم علامه غروی را توصیه می کنم.
به مثال شما در خصوص خودرو "بنز" و "بی ام و" برسیم. چه کسی تعیین می کند کدام خودرو بنز است و کدام خودرو بی ام و؟ قاعدتاً کارخانه ی سازنده. راننده چیزی را تعیین نمی کند. راننده فقط این را درک می کند. چه کسی گفته روایت و حدیث، تنه و ریشه است؟ عرف، اکثریت، شیعه و سنی. باید به کارخانه ی سازنده مراجعه نمایید. راننده کاره ای نیست.
بله سخنان شما ساده است و دیریاب نیست ولی سخنتان یکنواخت نیست. یعنی مبنای استدلال را عوض می کنید. گاهی می گویید عرف عوام امری را تعریف می کند، گاهی می گویید اکثریت نخبگان آن را تعریف می کنند، گاهی مرجعی مثل فیفا قائل هستید. اگر حرف من شگفت می نماید به این خاطرم که احساس می کنم امور بدیهی وجود دارند که از نظر شما بدیهی نیست. سخن من از درمان فلان بیماری نیست. از تعریف جملات پزشکی است. ما بر سر لزوم وجود فقها اختلافی نداریم. بر سر تعریف اسلام و تعریف محدوده ی فقه اختلاف داریم. من نپرسیدم اگر بیمار شوید چه می کنید. پرسیدم اگر جمله ای ساده ببینید در خصوص سیگار نکشیدن چه می کنید؟ با توجه به پاسخ شما در خصوص تمثیل مولوی پژوهی، فرض را بر این می گیرم که پاسختان این است که این جمله را درک می کنید و سراغ پزشک نمی روید تا جمله ی "سیگار نکشید" را شرح و بسط دهد. چون این جمله، جزو غوامض نیست که متخصص برای شرح و تفسیر بخواهد. در دین هم همین است. نکات تفسیری صد البته نیاز به مفسر دارند (البته سلفی ها با این حرف مخالف اند) و نکات مبین، همه فهم اند. فلذا اینکه نباید مسلمان ها به آنکه اظهار اسلام می کند بگویند که مومن نیست، امری نیست که نیاز به پزشک (بخوانید فقیه) داشته باشد و شما شعور انسانی را صاحب صلاحیت می دانید.
به مثال فوتبالی بپردازیم. بارها مشاهده می کنیم که در کوچه و خیابان یا حتی در زمین های چمن، فوتبال آماتوری انجام می شود که در آن از قانونی مثل آفساید خبری نیست. آیا ورزشکاران، ورزشی جز فوتبال بازی می کنند؟ خیر، همان فوتبال را بازی می کنند ولی مورد تایید مرجعیت فیفا نیست. با توجه به اینکه شما فقیهان شیعه و سنی را تنها مرجع می دانید، به نظر می رسد که چندان هم امر بلااشکالی نیست. یادمان باشد که شما حدی از انعطاف پذیری را قائل بودید.
برایم جالب است که شیعیان را چطور در این دسته جای دادید چون از منظر اکثریت اهل سنت، شیعیان مشرک اند. به هر حال اگر ملاک، نظر فقهای اهل سنت و اهل شیعه است (که ملاک شخصی شما به نظر می رسد)، اکثریت ایشان اهل القرآن را مرتد نمی دانند. با این وجود لازم است ذکر کنم که اگر مرجع، خداوند متعال باشد، باید دید که نظر او کدام است.
واپسین نوشته شما را باریکی خواندن و بر آن شدم پیش از نوشتن پاسخ ، اینبار آن را بیشتر بررسم تا اگر شد و اگر توانستم ، از بازکاری و نوشته هایی که نمای تازه داشته ولی از درون همه آنها تکراریست ، بپرهیزیم . هرچه شما نوشته اید و هرچه من پاسخ داده ام واگویه مکررات است با جامه ای دیگر . گوشی شما به زبان آلمانی می نویسید و من در نمیابم و من به آفریقایی سواحلی سخن می گویم و شما در نمی یابید . درست یا نادرست این چیزی است که من برداشت کرده ام. از این رو گمان می کنم بایا شده است که نخست به شناساندن واژگان و دریافیده ها پردازم . امیدوارم این کار با هوده گیری بینجامد.
اسلام : اسلام در واژه به چم «انقیاد» و «گردن‌نهادن» به فرمان است . واژه شناسان این واژه از «سلم» که خود به چم «سپر انداختن آزگار» و «بی گزند شدن» و «رهایی یافتن از آفات» دانسته اند . این چمگویی از واژه اسلام می رساند که آنچنان که پیشتر هم عرض کردم ، اسلام همچون یک رستوران سلف سرویس نیست که اندر شوند به آن بتواند به گرایش یا خواستاری خویش ، خوراکی را برگزیند و آن را بخورد. به وارون بدین چم است که هرچه جلویش گذاشته اند ، باید بخورد ، بی کم و کاست . به گزاره ای دیگر ، باشند در رستوران اسلام ، گزینند نتواند بود . از این رو ، در شناخت و شناسانیدن اسلام ، آن را چرچوبی می دانید که پهنا و درازا و بلندای آن ، دانسته و مرزهای آن نیز بازدانست می باشند . می دانیم گسترده و باورهای اسلام ، از کجا تا کجاست . می دانید در چارچوب آن ، چه باید کرد و چه نباید کرد.
سنّت : آموزه‌ها و کردار محمد ، آورنده اسلام ، شناساننده اسلام ، شناسه اسلام ، سنّت می گوییم . اگر نام خانودگی شما ، اصغری و نام کوچک شما بهزاد باشد ، نام خانودگی شما ، وابستگی ژنتیک ، خویشاوندی و تباری شما را به خاندان اصغری نشان داده و نام کوچک شما هم ، جایگاه و مشخصه شما را در خانواده اصغری که بخشی از خاندان اصغری است ، می نمایاند . آنگاه که می گوییم بهزاد اصغری ، در ذهن شنوندگان شما با ویژگی هایی که دارید ، در نگر می آید. چه بلندایی دارید ، فربه هستید ، سپید هستید یا سبزه و از همه اینها کرامندتر اینکه ، خوی و منش و ویژگی ها جان شما چگونه هستند . این نمونه را آوردم تا بگویم اسلام یا هر چیز هَستُمند دیگری هم چنین است . ویژگی هایی دارد . اگر شما از آخشیج آب ، یک اتم هیدروژن را به دلخواه خود توانید برداشت ، آنچه می ماند ، دیگر آب نیست و آخشیجی دیگر است . آب ویژگی خود را دارد و دستکاری در آن ، اگر آنچنان که قرآنیون می گویند روا باشد ، بازمانده این دستکاری ، چیزیست که آن را آب نتوان نام نهاد . شما کتابی می خرید. آنچه شما را به آن کتاب می رساند ، کنشگرهایی چند است که برخی از آنها را بر می شمارم . انتشاراتی که کتاب را چاپ و پراکنده است . نویسنده ای که آن را نوشته است . ویترین مغازه ای که کتاب در آن جای داده شده است . گذر شما از جلوی همان مغازه . چرخش چشم شما از میان آنهمه کتاب به کتابی که خواهید خرید و مانند اینها . چنین نیست که شما بامداد از خواب برخیزید و در کنار ساعت کناریتان ببینید که کتابی سبز شده است . کتاب خریداری شده برای رسیدن به شما ، برای از آن شما شدن باید راهی بپیماید . در اسلام نیز ، همچون هر مکتب دیگری ، قرآنی که از آن سخن گفته و پاس می دارید ، خودبخود نروییده و بدست شما نرسیده است . خود این قرآن از دبیره ای که آن را نخست نوشته اند تا استاندارد سازی ( که واژه دوست داشته شماست ) در زمان عثمان ، آنچنان که مسلمانان می گویند به پیامبر وحی شده ، نوشته شده ، استانداردسازی شده و در گذر زمان ، اِعرابی که نداشته و چندگانه خوانده می شده بدان افزوده شده تا بدست من و شما رسیده است . و چیزهای بسیار دیگر که چه بسا می دانید و اگر ندانید زمینه گفتار ما نیست . چه کسی این قرآن را به شما شناسانیده است ؟ چه کسی آن را نخستین بار آماده کرده است ؟ آیا بدون میانجی بوده است ؟ یا پیامبر و سپس جانشینانش که پذیرش شما را به همراه ندارند آن را در گذر زمان به دست شما رسانده اند . اگر آنها رسانده اند ، آنها نیز چارچوب آن را از پیش برگماشته اند و بخشی از آن چارچوب ، سنّت بوده است.
ارتداد : ارتداد در اسلام (به تازی ردة یا ارتداد بر وزن افتعال ) بیشتر ترک آگاهانه اسلام در گفتار یا از راه کردار گفته می شود . بدین مانَک که اگر شمای فوتبالیست(مسلمان) ، میان بازی بگویید ، من دوست ندارم با پا فوتبال بازی کنم و می خواهم آن را با دست بینجامد ، آنگاه شما که خواستار و خواهان نوآوری(بدعت) شده اید ، خودکار از میان فوتبالیست ها کنار گذاشته شده و خودکار و ناخواسته به گروهی دیگری پیوسته اید ، که آن گروه هرچه باشد ، خوب یا بد ، آن را گروه فوتبالیست ها نام نتوان نهاد . در گذر زمان ، گروهی آمده اند و بازی ای بنام انگلیسی فوتبال ، درست کرده ، قانون هایی برای آن برگماشته و شیوه بازی کردن در آن را به همگان شناسانیده تا بدین جای رسیده است . اگر کسی خود را فوتبالیست می نامد ، پیرو قانون های آن می بایست بود.
اکنون که این نوشته ها را می نویسم ، چیزی به یادم آمد که شاید به سود شما باشد و آن داستان مارتین لوتر ، رهبر پروتستان هاست . او نیز چون شما قرآنیون ، شیوه ترسایی کاتولیک ها را نپذیرفت و بدان واخواست کرد و ازاین رو به پیروان او واخواستگران یا همان پروتستان ها نام نهادند و امروزه صدها میلیون پرو دارد . شاید بتوان گفت اگر کسی در آیین ترسایی شاخه ای زده و برای خود گروهی جداگانه ساخته است ، چرا شما قرآنیون نتوانید . راستش را بخواهید ، پاسخ به این پرسش را که خود من در اینجا بازنمودم را ، باید از فقیهان اسلامی پرسید که من در آن زمینه ویژه کاری(تخصص) ندارم . با اینهمه گمان می کنم که شاید بتوانم کمی در این باره هم بنویسم.
به تازگی جایی خواندم که کلیسای کاتولیک ، آسانگیری با همجنس بازان را آغاز کرده و دارد بسوی نرمی و پذیرش آنها گام بر می دارد . همان کلیسایی که امروز با ارتدوکس ها و پروتستان ها هم چون همدینان برخورد می کند . باید گفت آیا چارچوب اسلام نیز مانند آیین ترسایی ، اینچنین نرمی پذیر و پذیرنده خمیدگی هست یا نه . گمان نمی کنم چنین چیزی در اسلام پذیرفته باشد که اگر می بود آنچنان که خود شما هم بارها گفته اید ، شیعیان و سنیان یکدیگر را تکفیر نکرده و گمراه نمی دانستند.
درباره ترسایی که آنرا همچون یک نمونه برمیرسیم ، می توان(به سود باور شما) بگوییم که چه کسی این دم و دستگاه کلیسا و خود کیش کاتولیک را راه انداخته است . نگر مسیح چنین دم و دستگاهی داشت. این سخن درباره ترسایان درست به نگر می آید . برویم سراع مسلمانان. برای نمونه حج نیز در عربستان پیش از اسلام هستی داشت و بیشتر در ماه ذی‌الحجه از جاهایی‌ که ورجاوند می دانستند بازدید می‌کردند و پیش از اسلام «کعبه‌های» بسیاری که به بسان کعبه مکه بود ، هستی می داشت و طواف آن جاها و گور نیاکان نیز از دیگر از باورهای اعراب بود آنچنان که طواف ، گاه به نشانه کنار گذاشتن گناه، برهنه انجام می‌شد تا اینکه آن را در سال نهم هجرت بازداشته کردند. با همه اینهمه ، همه این کارها پس از آمدن اسلام ، استاندارد سازی شد ، به چارچوبی نو درآمد و اسلام نام گرفت . پس از اسلامی شدن باورها ، داشتیم مفتی های بزرگ سنت که خواندن نماز را به پارسی هم روا دانستند .
اگر بخواهیم همه راستی ها را در کنار هم بیندوزیم و به هوده ای راستین و درست برسیم ، باید قرآنیون به رد تشیع و تسنن پردازند تا برای خود جای توانند یافت . با اینهمه باز هم اینجا این پرسش پدید خواهد آمد که مگر در زمان پیامبر ما چیزی بنام شیعه و سنی یا قرآنیون می داشتیم؟ و باز در پاسخ این اندیشه می توان گفت ، هرچه نمی داشتیم ، جانشینی می داشتیم چنانکه پیامبر بارها در جاهایی که خود نبود ، جانشینی برای خود برگزیده بود . پس در اسلام و بنا بر آموزه های آن ، نمی توان گفت که مسلمان از جانشین پیامبر بی نیاز بوده است.
این فرمایش اخیر حضرتعالی کل مباحث را وارد مسیر دیگری از استدلال می سازد.
نخست به تعریف شما از اسلام بپردازیم. فرمودید در اسلام، می دانیم که گستره و باورها از کجا تا به کجاست. این بحثی اختلافی است. در اسلام ارکانی وجود دارد مثل توحید و نبوت و معاد که اگرچه بر سر هستی آن اتفاق نظر وجود دارد، چیستی این ارکان محل اختلاف گسترده است. چیزی که فقهای شیعه می گویند با آنچه فقهای سنی می گویند با آنچه وحدت وجودی های متصوفه می گویند با آنچه فلاسفه می گویند با آنچه اشعریه و معتزله می گویند، تفاوتی در حد دیانت مزدیسنی با دیانت یهود است. کتاب اسلام ایرانی هانری کربن را توصیه می کنم. هیچ اتفاق نظری در خصوص کیفیت این مباحث در کار نیست و گستره ی این باورها چنان گسترده است که انسان ناآشنا به این امور، تصور می کند با ادیان مختلفی برخورد می کند. شرح شیعه بر توحید در باور اهل سنت به کفر می نماید. نظرگاه فلاسفه اسلامی در خصوص معاد را سلفیه باور ملاحده می دانند. آنچه متصوفه در خصوص وحدت وجود می گویند را که همه بدان لگد می زنند. بازه ی اسلام نظری بسیار متنوع و گسترده است. آیا همه اش درست است؟ به باور من خیر. چه کسی هست که بگوید کدام برداشت از کدام فرقه درست و کدام برداشت از کدام فرقه غلط است؟ خود اهل سنت مگر متفق القول هستند در خصوص اینکه کدام رفتار و رویکرد و شرح و تفسیر اسلامی هست و کدام نیست؟ مگر از همین اهل سنت نیامدند و سلفی های تکفیری را تکفیر نکردند و مگر تکفیری های داعشی تکفیری های القاعده را به کفر متهم نکردند؟ اسلام کرانمند هست ولی کرانه اش از نظرگاه های مختلف متفاوت می تواند باشد.
به تعریفتان از سنت نگاه کنیم. اگرچه تکرار مکررات است ولی مجدداً باید تاکید کنم آنچه قرآنیان می گویند در ذیل همان تعریف آب است. با برداشتن یک کوزه آب از دریای خزر، کماکان آن دریا اسمش خزر است ولو که این دریای جدید، آن دریای قدیم نباشد. جریان های اسلامی هم از همین تبارند و دلیل اینکه چنین برداشتی می کنید این است که تصور می کنید یک چیزی وجود دارد به نام اسلام و قرآنیان آمده اند و می گویند اسلام، آنی باشد که ما می گوییم. نه قرآنیان نمی گویند اسلام همان "باشد" که ما می گوییم بلکه می گویند اسلام همان "است" که ما می گوییم به همین جهت خود را مسلمان می نامند. تفاوت در این است که شما مرجع تعریف کننده اسلام را با یک فرض اشتباه، فقهای شیعه و سنی گرفته اید در صورتی که این مرجع را باید خدای متعال دانست. وقتی در قرآن دیانت یهودی و مسیحی را نیز اسلام (با همان معنای تسلیمی که شما گفتید) می داند، اختصاص دادن تعریف اسلام به برداشت شیعه و سنی زیادی نامعقول است. پیش از این عرض کردم که حسبنا کتاب الله در صدر اسلام بوده است و مسئله ی تازه ای نیست. مذهب شیعه تازگی بیشتری دارد تا باور مسلمین قرآن گرا.
تعریف شما از ارتداد را ببینیم. اهل القرآن بودن بدعت و نوآوری نیست و مصادیقش را عرض کردم. هیچ ایرادی هم نیست که دسته ای از جانب فوتبالیست ها کسی کنار گذاشته شوند. مهم این است که با تعریف فیفا از فوتبال همخوانی داشته باشند و نظر فوتبالیست ها هیچ اهمیتی ندارد. حال باید دید و سنجید که نظرگاه یک باور با نظرگاه و تعریف خداوند از اسلام همراستا هست یا با تعریف مسلمانان فرق دارد؟ اگر یک باوری با نظر خدا همراستا باشد و با نظر بندگان خدا نباشد، آن باور، باوری اسلامی است و اگرچه 1.5 میلیارد مسلمان قبولش نداشته باشند و یا حتی هیچ مسلمانی -حتی 1 نفر- آن باور را قبول نداشته باشد.
در خصوص پاراگراف آخر سخن شما 2 نکته را عرض می کنم. 1-قرآنیان بارها به رد شیعه و سنی پرداخته اند 2-خیر در زمان پیامبر چیزی به نام شیعه و سنی و قرآنی وجود نداشت و به همین جهت است که پیشتر عرض کردم قرآنیان خود را فقط مسلمان می نامند. ما هیچ جایی خود را قرآنی نمی نامیم بلکه از آنجایی که شیعه و سنی هم مسلمان شیعه و مسلمان سنی هستند، اصطلاح قرآنی بکار می رود که تفاوت معلوم شود.

کار سخت تر شد . گویا در شناسانیدن خود اسلام هم باوری واگردان دارید . درست یا نادرست آنچه از سخنان شما برداشت می کنم ، لرزان دیدن هر باوری است . شاید از نگاه ایدآلیستی باور شما درست باشد چرا که هیچ چیز در جهان را نمی توان 100 % راستی دانست اما از نگاه رآلیستی سخن شما را نمی توان پذیرفت . چرا ؟ چون تگر به هر چیز اینچنین نگاه کنیم ، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود.
دانش آموزی به آموزستان(مدرسه) می رود و نامش را در آنجا می نویسد . او شاگرد آن آموزستان است . آموزگار آنجا به او آموزه می آموزاند . درست و نادرست را می آموزد . دانش های بربسته به دوران دانش اموختگی را می آموزاند . در میان میان ناگهان دانش آموز می آبد می گوید : فلان پرسش آزمون از بُن نادرست است و شما ای آموزگار باید پرسش را به گونه ای دیگر بنویسید . دو حالت در اینجا هست . یکی توانستن در گفتن چنین سخنی و دیگر درست گفتن چنین سخنی . توانستن آن همچون توانستن شما و نه تنها شما ، دیگر شاخه زنندگان است که می توانند هر اندازه خواستند به اسلام شاخه زنند یا آنکه شاخه هم نزده و بگویند ما خود ریشه هستیم . درست گفتن هم به آن است که بپذیریم دانش آموز آنچنان بر دانش آموزستان چیره شده است که دانش و آگاهی اش از آموزگار فراتر رفته و توانمند به دیدن آک های او شده است که این دومی با خرد جور در نمی آید. از آنجایی که شما به مگر ها دلبستگی دارید و در هر چیز 1% گمانه شدنش را می بینید و 99% دیگر را فدای آن می کنید ، خودمان بجای شما می نویسیم که آری ، شاید نابغه ای در میان شاگردان باشد که در کنار هوشمند بودن ، خوانش بسیار هم داشته باشد و از آموزگار بیشتر بداند . آنگاه به شما خواهیم گفت که ما در جهان بر پایه آمارهای 1% نمیزی ایم . اگر چنین باشد شاید شما هنگام روشن کردن یخچال خانه تان خدایی نکرده دچار برق گرفتگی شوید . شاید در هنگام گذر از خیابان خدایی نکرده یک موتور به شما بزند و هزاران نمونه مانند اینها. پس ، بنا بر آمار ، چنین دانش آموزی را نتوان در نگر گرفت . قرآنیون بنا بر آنچه از سخن شما دریافتم ، نه تنها خود را دانش آموز آموزستان اسلام نمی دانند که خود را در جایگاه یکی از آموزگاران آن می دانند و شگفتا که چنین چیزی را تنها در میان شیعیان و سنی ها شنیده بودیم. باز هم به آگاهی شما می رسانم . شما یا هر انسان دیگر ، آزاد هستید که فلان باور یا بهمان روش را داشته باشید . نمی توانید روش از پیش برگماشت شده را بردارید ، در آن دست برید و باز هم همان نام را بر آن نهید . من عرض می کنم که اسلام در جهان و در هر فرهنگ نامه ای وَرسنگی که بنگرید ، در دو گونه شیعه و سنی شناسانده شده است. می گویید چنین نیست ؟ آنگاه به شما می گوییم با چنین باوری شما فرهنگ ها(دائره المعارف ها) را زیر پرسش برده اید . می گویید باکی نیست و آنها هم نادرست نوشته اند ؟ می گویید اگر چنین باشد که بخواهیم برای درست نمایاندن باور نادرست خود ، هر چیزی را شخم بزنیم و نپذیریم ، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد . چه بسا خواهید گفت : چون راه درست راه ماست ، بند نشد که نشد . سنگ باید به راه درست که ما آن را راه خود می دانیم بند شود .
آقا یا خانم ازدواج با محارم . نکته کرامندی هست که همیشه من و شما باید به آن پروا کنیم . آنچنان که در گفتگو میان من و شما ، زبان پارسی را به کار گرفته ایم و هردو در نوشتن از هنجارهای زبان پارسی پیروی می کنیم و چنین نیست که برای نمونه گرامر زبان سواحلی را در نوشتن پارسی خود به کار بریم ، گفتگو و پژوهش درباره هر چیز مانند همان زبان که برای نمونه نوشتن ، راهی دارد و روشی . راه و روش گفتگو استناد به سرچشمه های پذیرفته شده است . نمی شود من بگویم ( برای نمونه عرض می کنم ) گفتار خود را می پذیرم و آن ده گفتار پذیرفته در ژورنال های ورسنگی را نمی پذیرم ( نمونه است برای رساندن دیدگاهم ) . سخن شما یا من یا هرکس دیگر باید پایه ای داشته باشد . بدون آن که آهنگ جسارت به شما داشته باشم ، نمی توان گفت گواه من دم من است ( مانند آن روباره ) . شما در گروهی به نام قرآنیون اندر شده اید و هرچه درباره نوآیین بودن آن به شما گفته می شود را ، به استناد همان گروه و باور ، درست می نامید و اگر از روالی جهانی اسلام که همان شیعه و سنی است سخنی گفته شود ، دوسختی های این دو کیش را می نمایانید و یا سراع هزار یک نمونه ای می گردید که بتوان آن را به باور شما ، با گروه شما سنجید . نمی توان گفت من دانش آموز و یکی دو تا دیگر از بچه های همکلاسم ، پرسش آموزگار را نمی پذیریم و راهکاری برای خود داریم . چرا ؟ چون آن آموزگار با گذراندن پله هایی به آموزگاری رسیده است . در اسلام نیز آموزگاران شناخته و جهان ، شیعیان و سنیان هستند . می گویید نیستند ؟ می گوییم به فرهنگ ها نگاه کنید . از بریتانیکای باختری تا همان کتاب دائره المعارف اسلامی که خودتان زحمت کشیده و در کتابناک بار کرده اید .
دو مسئله را نباید خلط کنیم. یک زمان است که در خصوص تعاریف صحبت می کنیم که آنگاه امر بسیار بسیط خواهد بود. زمانی است که بحث بر سر تعاریف نیست. بلکه انتخاب یک تعریف برای اجرایی ساختن است. این امر دیگر به تعریف درست و تعریف نادرست کاری ندارد و همواره غلبه با اکثریت است. نه اینکه غلبه باید با اکثریت باشد بلکه همواره هست. جریان اکثریت همه را همراه می برد. برخی جریان ها محو می شوند (مثل ظاهریه و کیسانیه) و برخی ادامه می یابند (مثل اشعریه) و برخی همواره حضور حداقلی دارند (مثل قرآنیان و اباضیه). آیا کسی فی المثل اباضیه را مرتد می داند و می گوید در تعریف اسلام نمی گنجند؟ البته که نه. پس نگران این نباشیم که سنگ روی سنگ بند نمی شود و هر کسی به راهی می رود. به عکس سرزندگی اسلام را بیشتر می سازد. اگرچه اسلام راستین، هزار تا نیست ولی اختلاف در امت اسلام را می توان رحمت دانست اگر آتشش دود نکند.
به تمثیل مدرسه بپردازیم. آن دانش آموز هم ممکن است بتواند چنان حرفی بزند و هم ممکن است حرفش درست باشد و آن سوال اشتباه باشد و این را نباید محال دانست. مسئله اینجاست که در مسئله ی اسلام، شما چه کسی را مدرس و چه کسی را محصل ببینید. مشکل اینجاست که مرا با فقهای شیعه و سنی مقایسه می نمایید. قیاس نباید مع الفارق باشد و فقیه شیعه با فقیه سنی و با فقیه قرآنی سنجیده می شود نه اینکه فقیه شیعه و سنی را با باورمند قرآنی بسنجید. من باب مثال نکته ای را خدمت حضرتعالی عرض کنم. قریب به اتفاق تفاسیر شیعی آیه ی معروف "و ان یکاد ...." را به چشم زخم تعبیر کردند. در حین خواندن تفاسیر ایشان، استدلالشان برایم باورپذیر نیامد و سخنشان را سست یافتم. تا اینکه در تفسیر راهنما از مرحوم هاشمی رفسنجانی دیدم که طور دیگری نوشته و بعد دیدم که قرآنیان هم استدلال هایی در رد برداشتی که بین شیعه رواج دارد ارائه نمودند. آیا من از آن مفسر شیعی بیشتر اسلام می دانم؟ خیر. ولی بدان معنا نیست که درک دریافت ندارم. مفسر شیعی بطور کلی بیشتر از امثال بنده و سایر دانش آموزان قرآن می داند ولی بدان معنا نیست که اشتباه ندارد. در پایان نامه ی تحصیلی، یک دانشجو در زمینه ی تحقیق، از استاد بیشتر می داند. ولی دانش استاد در آن درس بطور کلی از دانشجو بیشتر است و فقط در یک زمینه ی جزئی است که دانشجو می تواند جلو بزند. ان شاءالله منظورم را رسانده باشم.
بله دانشمندان قرآنیان، آموزگار اسلام هستند و در آثارشان به رد نظرات شیعه و سنی پرداخته و تلاش دارند اسلام قرآنی را عرضه نمایند. مجددا عرض می کنم که تعریف اسلام، دست شیعه و سنی نیست بلکه توسط خداوند ارائه گردیده است. به همین جهت محدود و محصور ساختن آن به تشیع و تسنن فقط از جانب کسی صورت می گیرد که شیعه یا سنی باشد. در آدرس زیر در خصوص قرآنیسم توضیحاتی داده شده که خالی از لطف نیست. اگر با زبانش آشنایی ندارید می توانید از ترنسلیت گوگل استفاده کنید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Quranism
به نکته ی درستی اشاره کردید که راه درست گفتگو، استناد به سرچشمه های پذیرفته شده است. مشکل اینجاست که پذیرفته شده از طرف چه کسی؟ تصور اینکه قرآنیان شاگرد و دانش آموز مکتب اهل سنت و شیعیان هستند و آنها اساتید اسلام شناسی، خام دستانه و اشتباه است.
حرف شما مثل این است که مثلا بگویید چون اکثریت فقهای شیعی اثنی عشری هستند، پس شیعه ی راستین هم ایشانند و زیدیه و علویه و اسماعیلیه شاگردان این جماعت اند. می گویید نه؟ بروید بپرسید.

تعریف ، شناسه هر زمینه و هر چیزی است . چیزی را که شناخته ایم ، با تعریف می شناسانیم و چارچوب آن را می شناسیم . آنگاه که می گوییم سیب ، تعریف روشنی در آندیشه ما می باشد و دیگر چیزها. از جاهای پذیرفته و باروا به هنگام یافتن تعریف های درست ، گفتارهای دانشی ، کتاب ها و صد البته دائره المعارف ها هستند. شما اگر بخواهید برای نمونه درباره قرآن در همین ایران خودمان و در همین جمهوری اسلامی ، بنویسید که استادان حوزه و دانشگاه آن را دانشی بدانند ، باید گفتاری(مقاله ای) با رعایت اصول مقاله نویسی بنویسید تا اگر اهل فن پذیرفتند ، در ژورنال های آن دانش ( فقه یا تاریخ یا فیزیک) پذیرفته و چاپ شود . به چنین کاری می گویند کاری با شالوده و پایه دانش. اینکه شما یا من یا هرکس دیگری باورهای خود را درست گمان کند و آن را پایه بگیرد و آشکوب های بالاتر اندیشه و باور خود را بر روی آن بسازد ، این کار دانشی نیست و کاری ذوقی نامیده می شود.
بیشتر نوشته های شما هرچند درست هستند ولی واگویه سخنان پیشینتان هستند که در جامه ای دیگر عرضه می دارید . همان چیزهایی که در چندین نوشته پیشین شما دیده می شود را گویی با گریمی دیگر می نویسید. زمینه بسیار ساده است و آن اینست که هر چیز راهکار و روشی دارد . روش و راهکار را چه کسانی تعریف کرده اند ؟ انسان ها. چرا انسان ها ؟ چون ما انسان هستیم ( البته شاید اینجا بگویید که من که یوزپلنگ هستم! ) . چون ما قانون هایی وضع کرده ایم و با آن قانون ها زندگی می کنید . همچون ایستادن در برابر چراغ سرخ در چهارراه ها و مانند این . کنون شما اگر اسن چیزها را نبپذیرید ، سغرات هم نخواهد توانست شما را قانع کند . شما باید نخست بپذیرید که دو در دو چهار می شود تا بشود رسید به مشتق و انتگرال. در گفتگوی ما ، نپذیرفتن شما ، از نپذیرفت استانداردهای انسان آغاز می شود . اینکه دانش را ( چه قرآنی چه مسیحی چه فیزیک چه ...) باید از راهش بررسید . شما راهکار استادان دانشگاه و خردمندان را نمی پذیرید و تنها سخنان خود را واگویه می کنید . زیبا هم سخن می گویید که خواننده را بلغزاند ، ولی داستان ، داستان هم اتاق پژو بر موتور پیکان است . هر کاری راهی دارد و باید از راهش اندر شد . شما راه خود را دارید که راهیست ذوقی و این راه شما ، گریزگاهی است برای نپذیرفتن هر آنچه که نمی خواهید بپذیرید. در روش شما کوشیده می شود که کسی که با او در گفتگو هستید ، خسته کنید و از روی خستگی به بازماندگی برسانید . آنگاه چنین خواهید پنداشت که پاسخ او را دادم و چون پاسخی نداشت دیگر بازنپایید و اینچنین به باور نادرست خود بال و پر می دهید.
برای باز کردن یک پیچ می توان از پیچ گوشتی استفاده کرد و آن را با چرخاندن به آسانی بیرون آورد . می توان هم کلنگی برداشت و همه دیوار را فروریخت . گزینش روش درست نیاز به دو چیز دارد . دلبستگی به رسیدن به راستی ها و کوشش برای رسیدن به آن . کار شما کوشش و دلبستگی در درست نشان دادن باور خودتان است . چرا؟ چون ابتدایی ترین چیزها را هم برای درست جلوه دادن باورتان ( به خودتان ) اما دار می کنید .

بازنمایی بیشتر :
از چندین گفتگو با شما به دو هوده زیر رسیدم که دلارامم یکی از آن دو درست است . با اینهمه نمی دانم کدامیک :
یا از بُن شیوه گفتگوی دانشی را نمی دانید
یا بسیار خوب شیوه گفتگوی دانشی را می دانید و آن را بجای رسیدن به راستی ها همچون سپری برای نپذیرفتن راستی به کار می برید.
در هر گفتگوی خرد و دانش پایه ، دو سوی گفتگو ، نوشته ها و سخنان خود را ، به یاری سرچشمه های ورسنگ و پذیرفته شده راه می برند . سرچشمه ها ، گفتارها(مقالات) و کتاب های پذیرفته شده هستند و نمی توان روی هوا و با گمان سخن گفت و گفتگو را پیش برد . راه استاندارد و پذیرفته شده همین است که نه تنها دانشگاه ها که در حوزه های دینی تشیع و تسنن هم ، همین راه کاربرد دارد و دور می دانم اگر در میان قرآنیون دانشگاه رفته ای باشد ، او نیز این راه را نداند و نپذیرد . من با شما از روش گفتگو و سرچشمه های وَرسنگ و دانشی سخن می گویم و شما در پاسخ آنها را زیر پرسش می برید . پس خود را آسوده کنید . بگویید هم باور من درست است هم سرچشمه من که باورم هست. با این روش هیچگاه هیچکس به راستی ها نخواهید رسید و تنها کاربرد روشی که پیش گرفته اید این خواهد باشد که بتوانید خود را بفریبید چرا که راهکار گفتگو واگویه کردن سخنان پیشین به آماژ خسته کردن دیگری نیست . این کار یک استراتژی برای نباختن نام دارد ، نه کوشش برای رسیدن به راستی.
به تمثیل سیب بپردازیم. شما می توانید بگویید "سیب" و در ذهن من سیب سرخ، زرد، سبز، گلاب، بزرگ و کوچک تداعی شود. نمود خارجی سیب بسیط تر از ظاهر کلمه است. محض اطلاع حضرتعالی قرآنیان کتاب ها و رسائلی نوشته اند ولی ساده انگارانه است اگر تصور می کنید قرائتی جز قرائت شیعی اجازه ی انتشار در ایران بیابد. مسئله فقط اهل القرآن نیستند بلکه اهل سنت هم همین وضعیت را دارند. احکام فقهی و مسائل مستحدثه بر مبنای قرآن پاسخ می یابند. به نظر می آید با آثار قرآنیان آشنایی ندارید.
اگر پاسخ مرا در قالبی دیگر قبلا از من دریافت کرده اید به این دلیل است که استدلال خود را در قالبی دیگر عرضه کرده اید و طبیعتا وقتی استدلال یکی است و تمثیل تفاوت می کند، پاسخ استدلال همین گونه خواهد بود.
می فرمایید روش و راهکار را انسان ها تعریف کرده اند. کدام انسان ها؟ عده ای تعریف کرده اند و خیلی کثیرتری نکرده اند. متاسفانه باید عرض کنم که علوم انسانی مثل علوم ریاضی نیست که دو دو تای آن بشود چهار تا. اموری نسبی با پیچیدگی های فنی و کلامی بالایی هستند و واقعا خوشبینانه و بلکه ساده بینانه است که تصور می کنید امور مرتبط با علوم انسانی، مثل دو دو تا چهارتاست. هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست.
در خصوص قانون چراغ راهنمایی و رانندگی هم امری هست که دولت ها وضع می کنند. اگر در کشوری چراغ سبز به معنای توقف و چراغ قرمز به معنای عبور بود، مردم آن را یکی از جابلقا پیدا نمی شود که بگوید چرا این هست و آن نیست. فرقش چیست؟ هیچ.
مثال مشتق و انتگرال و ... هم تکرار مدعای شما با تماثیلی تازه است. با این حساب نباید انتظار پاسخی متفاوت داشته باشید. پاسخ همان خواهد بود با ادبیاتی متناسب با تمثیل شما که از ذکر آن خودداری می کنم.
اتفاقا بنده راهکار همان استادان دانشگاه و خردمندان را پذیرفته ام. مسئله اینجاست که شما فی المثل می گویید من فقط نظرات اساتید دانشگاه فردوسی را قبول دارم و بنده عرض می کنم اساتید دانشگاه باهنر هم سخنانی دارند. متر و معیار و استاندارد، با سلیقه شما تعریف نمی شوند که حالا چون شما می پسندید که شیعه و سنی یعنی اسلام، پس اسلام در همان خلاصه گردد. مگر اینکه تعریفی برای دل خودتان داشته باشید که باز هم در یک گفتگو نشان دهنده ی هیچ چیزی نیست. در این مقال چند بار پرسیدم که چه شد که شیعه و سنی معیار اسلام شد؟ پاسختان یا این بود که از کودک ۱۲ ساله ای بپرسید یا این بود که از اکثریت فقهای شیعه و سنی!!! پرس و جو کنیم یا این بود که ببینیم بیشتر در کدام زمینه کتاب نوشته شده ! و آنوقت کلام من ذوقی است؟ به راحتی مسلمانانی مثل علوی ها و ابن ملجم را تکفیر می کنید چون در قاموس من در آوردی شما نمی گنجند. به استاندارد خودتان نیز وفادار نیستید چون شیعیان، علوی ها را و اهل سنت، ابن ملجم را مسلمان می دانند. دایره ای بسیار تنگ تعریف کرده اید که مبنایی ندارد.
من خیلی متاسفم که از این گفتگو خسته شدید چون به عکس شما من انرژی گرفتم. با این حال بدلیل احترام به شما از ادامه ی این گفتگو (اگر ادامه ای داشته باشد) پرهیز می کنم تا فرصتی برای استراحت بیابید. ضمن اینکه ادامه ی گفتگو تنها میزان تمثیل ها را زیادتر می کند و تفاوتی در اصل استدلال شما ایجاد نخواهد کرد. ما از کباب و سیب و ریاضی و مدرسه و فسنجان و قرمه سبزی و ... سخن گفتیم بی آنکه تفاوتی در روش استدلال ایجاد کند. شاید عاقلانه ترین کار همین است.
به دو برداشت شما برسیم. فرمودید یا از مبنا با گفتگوی محققانه ناآشنا هستم (که یعنی ایراد از بنده است) و یا تجاهل العارف می کنم و برای نپذیرفتن حقیقت -که چون موم در دستان شماست و چون آفتاب منیر از کیبورد شما بیرون می آید و در دکان شما یافت می شود- به این در و آن در می زنم (که یعنی باز هم ایراد از بنده است). در این میان آنچه که خلل ناپذیر است استدلال های درست و مبین و آفتاب حقیقت است که در کلام شماست و امثال بنده لابد بدلیل ستیز با حقیقت از این بدیهیات که چون روز روشن است سر می کشیم. هر چه هست از قامت ناساز و بی اندام ماست، وگرنه شما که حرفتان صد در صد عقلانی بود. جالب است ذره ای تردید ندارید که شاید اشتباه از مبنای من در آوردی شماست. به هر حال شما باید بر کسی که بدنبال استراتژی برای نباختن (!) است ببخشایید. بگذریم.
والسلام
برای عبور از فاجعه و فتنه ننگین پنجاه هفت نیاز هست هم زمان، هم از ایدولوژی منحط و ویران گر اسلام سیاسی عبور کرد و هم ایدولوژی منحط و ضدمیهنی چپ ، ارتجاع سرخ و سیاه در تلاش هستند هرچه از ایران و ایرانی است را با نفرتی وصف ناپذیر از مادر میهن از بین ببرند، به شکل مضحکی امروز نقاب طلبکار نیز زده اند، در این میان معنای واژگان را عوض میکنند و دست به تحریف های تاریخی می زنند گاهی نیز چیزی را که در گذشته با آن مخالفت می کردند امروز علم می کنند اما تفکر منحط و ضد بشری آنان همان است که بود. ضد آبادی و آبادی ایران و هم سو با سرکوب ایرانیان و آرمان های میهنی آنان. امید است که ایران آزاد شوند و شکنجه گران، سرکوب گران، قاتلین متجاوزین اهریمنی ضحاک صفت در دادگاه های انسانی ( نه استالینی یا اسلامی مخصوص ارتجاع سرخ و سیاه) در پیشگاه ملت ایران محاکمه شوند.
امیدوارم که بتوانیم این مرتجع ها را به کمیته های حقیقت یاب بدهیم و محاکمه آنان را در سراسر جهان مشاهده کنیم
جناب Amoosaeed008
بنده پیرو مردمسالاری دینی هستم نه دموکراسی. هر کسی که خود را مسلمان بداند ولو که قاتل، زناکار، لواط کار، دزد، بی نماز، بی حجاب، شرابخوار باشد، مسلمان است. شهادتین برای اسلام کافیست. این فرد کافر نمی شود. بلکه مسلمانی است که مرتکب کفر می شود. شما گویا دست به تکفیرتان بدک نیست. ما کودکان را هم که فاکتور بگیریم -که البته جزو کافران هم نمی توان محسوبشان کرد- باز هم مسلمین در ایران در اکثریت هستند. شما مومن بودن را با مسلم بودن اشتباه گرفته اید. البته در این برداشت تنها نیستید. به شما مژده می دهم که خوارج هم معتقد بودند هر کسی هر گناهی مرتکب شود، کافر می شود. حضرت علی در استدلال می فرمود که پیامبر، قاتل را قصاص می کرد ولی بر جنازه اش نماز می خواند. اگر قاتل (که مرتکب گناه کبیره شده)، کافر می شد، دیگر نماز میت نداشت.
شما به نکته ی درستی اشاره کردید. اینکه داعش با زور، حرفش را به کرسی نشاند. من هم معتقدم که زور، چاره ی کار است. ولی یک جا را اشتباه می کنید. واقعا موی مردم مهمتر است؟ یا پول مردم؟ کما اینکه بگوییم پول مردم مهمتر است؟ یا امنیت مردم؟ در حالی که حفظ ارزش پول مردم، یکی از جنبه های امنیت مردم است. امنیت مالی هم در کنار امنیت جانی اهمیت دارد. ولی مسئله همین نیست. چرا که امنیت روانی جامعه هم مهم است. پس موی مردم، به اندازه پول مردم مهم است و یکی بر دیگری ارجح نیست.
فرمودید که ربط بی حجابی به بی توجهی مردان به همسرانشان را نفهمیدید. این عجیب است چون وقتی کسی بین بی حجابی و افزایش فرزندآوری ربط پیدا می کند، قاعدتا یافتنِ ربطِ بی حجابی جامعه با کم رغبتی مردان به همسرانشان نباید برایش چندان دشوار باشد. البته که در کافرستان ممالکی هستند که اوضاعشان در فرزندآوری بهتر است. مسئله اینجاست که فرزندآوری در آن ممالک، بسیار با حجاب بی ربط است و به اوضاع اقتصادی، شرایط فرهنگی، آموزش، تسهیلات حمایتی از سالمندان و ... باز می گردد. وگرنه پیشگیری از بارداری چندان دشوار نیست. ارتباط دادن گودرز بود به شقایق.
فرمودید که شما از اروپا مثالی نزدید و فقط یونان را مثال زدید. تو گویی که فرقی میکند کجا را مثال زده باشید و من باید ببینم جنابعالی دوست داری به کجا اشاره کنی. جابلقا را می شود مثال زد ولی جابلسا را نمی شود مثال زد؟ لابد قافیه تنگ آمده چون طبیعتا مقایسه بین کشورهایی است که حجاب دارند و آنها که ندارند. ببخشید اگر به قبای جنابعالی برخورد. سند دیگری بر اینکه پوک مغز کیست.
من هم با شما موافقم که بالا رفتن آمار طلاق و سن ازدواج، نشان دهنده بی کفایتی حاکمان است. ولی شاخصه دیگری هم در آن دخیل است. افزایش بی بند و باری و بی حجابی.
بنده در این مملکت مِستر نوبادی هستم و کاره ای نیستم که تصور می کنید باید کودکان و نوجوانان را با خود همراه کنم. آن مفت خورهای مراکز فرهنگی باید بیندیشند که نمی اندیشند. ولی برخلاف شما، بنده کشته های مخالف حجاب را هموطن خود نمی دانم. فاسقه هایی هستند که رهسپار دوزخ شده اند. قلب ما از هند و روم و شام نیست.........مرز و بوم او بجز اسلام نیست. هموطن من، مومنانند در هر جا که زاده شده باشند.
فاسقه هایی که رهسپار دوزخ شده اند؟!!!! تو دیگه عجب آشغال عوضی هستی! مسلمه که هموطن نیستی. احتمالا از این بی مغزهایی که دارن تو خیابون با باتوم مغز مردم رو خرد میکنند! یک روزی با خودتون همینکار رو می کنیم و روح کثیفتون رو رهسپار همون دوزخ می کنیم. با گنده گویی و گنده گوزی و حرفهای صد من یک غاز نشستی پشت کیبورد و کلمات کثیفت رو تایپ میکنی و افکار کثیفترت رو نشر میدی.
PDF
6 مگابایت
مسئله حجاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک