رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
ژرمینال
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 144 رای
نویسنده:
مترجم:
نونا هجری
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 144 رای
✔️ ژرمینال در سال 1885 منتشر شد. این سیزدهمین کتاب از دوره­ ی خانواده­ ی روگون ماکار، یکی از مشهورترین آثار نویسنده است که در سال 1885 منتشر شده است.
زولا خود چنین اظهار می­دارد که ماجرا بر سر یک اعتصاب است، «قیام حقوق بگیران و فشار به جامعه­ ای که یک لحظه از هم می­پاشد و، در یک کلام، مبارزه ­ی سرمایه و کار. اهمیت کتاب در این است، و می­خواهم که ناظر بر آینده باشد و مسئله­ ای را مطرح کند که مهم­ترین مسئله قرن بیستم خواهد بود.

خلاصه ی کتاب:
ماجرا در معدن زغال سنگ شمال فرانسه اتفاق می افتد. اِتیِن لانتیه، یکی از پسران ژروز ماکار شخصیت اصلی رمان آسوموار که در کارگاه راه آهن لیل کار می­کرد، به جرم سیلی زدن به رئیس خود از کار اخراج می‌شود. او در معدن وورو، در گروه مائواستخدام می­شود. اتین در کار و زندگی سخت دشوار معدنچیانی سهیم می‌شود. معدنجیان نسل به نسل زیر بردگی بوده اند.اتین به سبب طبیعت عصیان گرش باشرایط محیط کارش به مخالفت برمی خیزد. با رهبران سوسیالیست ارتباط می‌گیرد و مبارزه با شرکت معادن را سازمان می­دهد. واعتصاب را بر می­انگیزد. معدنچیان پس از دو ماه و نیم مبارزه از روی اجبار کار خود را از سر می‌گیرند، ولی متوجه می‌شوند که مبارزه امکان پذیر است. مبارزه معدنچیان به مراحل بحرانی می‌رسد، سپاهیان به روی اعتصاب کنندگان تیراندازی می‌کنند و کشته­ هایی بر جا می گذارند. در اواخر کتاب می بینیم که پیروزی سرمایه‌داران صرفاً ظاهری است. اتین در یک صبح بهاری، که نمودار دورانی نواست به پاریس می­رود؛ تا مبارزه ­های تازه­ای در پیش گیرد.

ژرمینال نام ماه آغاز بهار در فرانسوی و نیز روز قیام پاریسیها در سال ۱۷۹۴ است.
امیل زولا در کتابش این سوال را مطرح میکند که آیا انقلاب به پیش میرود و یا همانند بهار ِ باز میگردد و خود را تکرار میکند. این اثر به قدری قوی بوده که پس از مرگ مشکوک امیل زولا در ۱۹۰۲ بر اثر دود در مراسم تشییع وی هزاران کارگر فریاد میردند : ژرمینال ژرمینال.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Pir pesar
Pir pesar
1389/11/29

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ژرمینال

تعداد دیدگاه‌ها:
79
[quote='siawash110']پیش بینی تاریخ امری تقریبا محال است ولی تا حدودی می توان به این موضوع امیدوار بود که روند کلی رو به بهبود است ... [/quote]
هر کسی که کتاب فلسفی سنگین بخواند که دیگر دال بر این نیست که عوام نباشد نمونه اش همین روشنفکرنماهای دینی است. این ها همان عوام هایی هستند که کتاب خوانده اند. انسان هایی هم هستند که بدون خواندن کتاب عقل شان بر عکس همین دسته ایی که گفتم کار می کند. مدینه فاضله تان را برای خودتان تصور کنید که انسان ها برای راحتی روزمره یا چیزهایی که عادی هستند تلاش می کنند. در صورتی که اگر چیز هایی که دسترسی انسان به آن آسان شده است، باعث می شود به چیزهایی دیگر بپردازد. این آرمان های تحجری مضحک هستند. معلوم نیست این " شور و هیجان های شگفت انگیز و ماجراهای عشقی و فلسفی " چه می باشد که آن را می گویید؛ از آغاز تاریخ اندیشه، خواص از دست عوام نالیده است. بشر همین گونه هم رو به انحطاط رفته است. مثل اینکه باز هم شما می خواهید کلمات مختلف را به هم ببافید و یک چیز چهل تیکه ایی بدهید بیرون که هیچ بزازی تا به حال آن را ندیده است !
پیش بینی تاریخ امری تقریبا محال است ولی تا حدودی می توان به این موضوع امیدوار بود که روند کلی رو به بهبود است .
شاید در این موضوع نیز شکی نباشد که بساط جنگ و مذهب در آینده برچیده می شود و نیز در این موضوع نیز جای کمتر شکی است ( حتی با وجود شدت گرفتن جریانات ناسیونالیستی ) که دنیا رو به سوی اتحاد و یکپارچگی می رود .
تنها چیزی که باید برای آن نگران شد بی حالی و تنبلی فکری و جسمی و سطحی شدن انسان هاست . دیگر از آن شور و هیجان های شگفت انگیز و ماجراهای عشقی و فلسفی خبری نیست . همه چیز آماده و در دسترس قرار دارد و این می تواند بشر را به سوی انحطاط ببرد . . . .
بهروز گرامی
من نیز امیدوارم روزی روند زندگی بشر در مسیر بهتری ادامه پیدا کند و زندگی راحتر شود گرچند قشر متوسط بشریت امروزه زندگی بهتر و انسانی تر از زمان قرن نوزدهم دارد و زندگی بشر قرن نوزدهمی باز بهتر از زندگی انسان های باستان در تمدن های روم و چین و یونان و ایران و مصر بود و زندگی این انسان ها باز بهتر از زندگی انسان های نخستین بود ( در مجموع سطح زندگی را عرض میکنم نه مثال های موردی)
امیدوارم انسان صده ها و یا حتی دهه های آینده (وقتی هنوز زنده هستیم) زندگی بهتری از انسان امروزی در مجموع داشته باشد اما روش های کمونیستی با هر برداشتی محکوم به شکست است چیزی مثل حکومت دینی که با هر برداشتی محکوم به شکست است. تلاش بی فایده و دست و پا زدن بیهوده برای این مکتب ورشکسته فایده ای ندارد. پذیرفتن سالها مسیر اشتباه رفتن سخت است اما تغییر مسیر بهتر از واژه سرایی و امید بیهوده است.
مارکس متفکری ارزشمند بود اما برای او چون سایر انسان ها پیشگویی آینده کاری تقریبا غیرممکن است.
امروز با پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات، افزایش هوش مصنوعی و هوشمند تر شدن لوازم زندگی ، تغییر سلایق گوناگون و ایجاد جوامع چند فرهنگی و وجود بی شمار قشرهای مختلف فکری متضاد با هم در یک کشور با هنجار ها و باید ها و نباید های متضاد و.... زندگی بشر را به سمتی می برد که هیچ شباهتی به پیش گویی های مارکس نداشته است. نمی دانم این هوش مصنوعی توسعه یافته در دهه های آینده بشر را آزاد می کند (هوش مصنوعی امکانات زیادی برای دور زدن خبرهای رسمی و بیان عقاید مختلف قرار داده است) یا برده دولت ها می کند (در چین که هوش مصنوعی مثل دستگاه ناظر اشخاص در کتاب 1984 کار میکنه) ولی می دانم ارتباطی با پیشگویی مارکس پیدا نمی کند.
در جوامع مارکسیستی ، کلمات زیبایی مانند شهید ، رفیق ، عدالت ، آزادی ، آگاهی ، بینش ، مردم و توسعه و . . . به گند کشیده می شود و از درون تهی و بی معنا و پوچ می شود . فقط شعار و ادعاهای پوچ تو خالی
آقایان محترم چرا موضوع را پیچیده می کنید ؟ سرمایه داری و مارکسیسم هر دو دارای نواقص و معایبی هستند
ولی در مقام عمل ، این دو مکتب فکری در هر کجای دنیا که پیاده شده اند ( و قدرت را به دست گرفتند )
اولی برای مردم ، رفاه و امنیت و آرامش و توسعه و پیشرفت و آزادی و خوشبختی به ارمغان آورد و دومی : بدبختی و استبداد و بگیر و ببند و تورم و گرانی و قحطی و جنگ و زندان و اعدام و . . . . . .
البته قیل و قال و بی نظمی ( های ظاهری ) در دموکراسی بیشتر است ولی به هر حال ، هزاران بار بهتر از مکتب مستضعف پرور رفقا می باشد ! ! !
دوست‌مان پیک‌فلوید توضیحاتی مناسبی دادند ولی چون مبنای مشترکی برای گفتگو وجود نداره دوستان به طرح موضوعاتی می‌پردازند که ارتباطی با صحبت اصلی نداره.
برای مثال، در آخرین کامنت که از طرف «امین» هست به «اقتصاد مارکسیستی» اشاره می‌کنه در حالی که همچین چیزی وجود نداره و اگر در عالم واقع نویسنده‌ای هم به این موضوع پرداخته یا از ناآگاهی طرف بوده و با کلا از مرحله پرت بوده.
نیازی نیست که تکرار کنیم به اسم مارکس چه «مارکسیسم‌»هایی که ساخته نشد ولی اگه واقعا قصد ریشه‌زنی دارید لطفا به منابع اصلی خود مارکس که در این دوره و زمانه به راحتی در اینترنت قابل دسترسی هستند مراجعه کنید نه به تفسیرات دست چندم از آکادمی‌های روسی یا چینی.
در این صورت البته می‌بایست روی روش نقد یا حمله با مارکس کلی زحمت بکشید چرا که متوجه خواهید شد این به اصطلاح کشورهای «سوسیالیستی» در نوشته‌های مارکس و انگلس یافت نمی‌شوند و در آسان‌ترین جزوه‌ی انگلس معروف به «اصول کمونیسم» هم دوباره تایید شده که انقلاب سوسیالیستی فقط در سطح جهانی امکان‌پذیر است و نه در یک کشور یا جزیره دورافتاده. شاید برای چپی‌های هنوز مدافع «سوسیالیسم در یک کشور» توضیحی ناکافی باشه ولی این موضوع خود تچدیدنظری در ایده‌های انقلابی مارکس و انگلس بود. و بدین گونه کلی کشورهای سرمایه‌داری با حاکمیت توتالیتر به اصطلاح چپی داشته‌ایم که به قولی بیشتر از کشورهای غربی دست به کشتار کمونیست‌ها زدند. به هر حال، حکایت طولانی‌ست ولی در هر دو سیستم، سود اضافی از نیروی کار به جیب سرمایه‌داران کلان رفته و دو درصدی‌ها همچنان فربه‌تر می‌شوند و ۹۸ درصدی‌ها همچنان فقیرتر (حتی اگر از کودکی تا پیری شب و روز مشغول کار باشند)!
دیگر ادعاهای دوستان مبنی بر «دمکراتیک» بودن دولت‌های لیبرالی و غیره هم فقط در مواجه با دولت‌های به اصطلاح «کمونیستی» معنا میده که این دولت‌های دروغین کمونیستی مانند نظام‌های فاشیستی فقط نیم‌رخی دیگر از سرمایه‌داری هستند که بنا به چرخش‌های زمانه خود رو نشون میدن.
ولی همینقدر که دانسته باشیم حتی مرحله‌ی سرمایه‌داری، فقط یک مرحله در پروسه‌ی تاریخی جوامع انسانی است یعنی اینکه امکان ساختن جامعه‌ای بهتر (با هر نامی) وجود داره و باز هم می‌توان به آینده‌ای بهتر و انسانی‌تر امیدوار بود!
نیازی هم نیست نتایج کمونیسم را ببینیم اقتصاد مارکسیستی از نوع دستوری است و کاملا یک دخالت غیر منطقی در بازار آزاد. مارکسیسم به معنای واقعی دزدی است چون ساز و کار اقتصادی را تصاحب می کند. اخلاق رابین هودی برای داستان ها است. در یک جامعه برای پیشرفت اقتصاد درست است هم به سرمایه دار نیاز است و هم به نیروی کار ولی این ها برابر نیستند. حتی دستمزد یک کارگر یدی در کارخانه با یک مهندس برابر نیست. توضیح دادن حق با سفسطه های فروید هم قابل توجیه نیست تازه دارند در مورد مارکسیسم که غیر علمی است حرف می زنند چه برسد روان کاوی را هم کنارش بگذاریم که آن هم غیر علمی است. حق در اخلاق هنجاری مطرح می شود. هر گونه تغییر در دولت بسیار خطرناک است (الیته ابعاد سیاسی نه فرهنگی). سیاست علم نیست که بخواهیم با آزمون و خطا گند بزنیم به تاریخ. حالا بگیم نه این استالینیش بود حالا ما کمونیست ناب مارکسیستی را میاوریم.
نظم سیاسی یک واقعیت هست حکومت قانون را وضع نمی کند انسان ها خود به خود به حقوق طبیعی یک دیگر آگاهی دارند. حالا یک عده با افکار مخرب تمامیت خواه نظیر مارکسیسم، فاشیسم و ... می خواهند این حق را زایل کنند و افرادی که اختلالات روانی نظیر شخصیت ضد اجتماعی دارند. دولت های لیبرال باید محافظ حقوق افراد در برابر متجاوزین باشند و اگر در دولت لیبرال خشونتی رخ دهد به دلیل سهل انگاری دولت در وظایفش است.
.
اینکه این نظام فکری پتانسیل ایجاد هیولا را دارد که بدیهی است. هیچ نظام فکری از این قاعده مستثنی نیست. بهترین نیات می توانند به اعمال مخوف منتج شوند. خشونت همانقدر که در تاریخ چپ بوده در تاریخ سنت لیبرال هم بوده است. از جنایات دیروز و امروز کشورهای سردمدار لیبرالیسم از گذشته تا کنون گرفته و قتل عام های صورت گرفته در طی انقلاب فرهنگی چین و شوروی.
در دنیای لیبرال غول های تجاری و مالی یکدست نیستند و گاهی منافع متضاد و متفاوت با دیگر غول های تجاری دارند

منظور این است که هدف همه آنها سود است. و منطق سود حاکم بر مناسبات سیاسی و اجتماعی.
سیاست امروز به عقیده فروکاسته شده است و نه تنها دستگاه ایدئولوژیک سرمایه داری بلکه روشنفکران نوکرمآب این دستگاه ها این را بر جهان باورانده اند که هر سیاستی واجد حقیقتی باشد به فاشیسم منجر خواهد شد. و بدین خاطر در جهانی زندگی می کنیم که حقیقت در آن بیش از هر چیز دیگری غایب است.
در مورد حقیقت هم باید بگویم که حقیقت متفاوت است از واقعیت و در ارتباطش با ایده(ایدوس) است که معنا می یابد. حال اینکه ایده چیست رجوع شود به نظریه ایده افلاطون.
در مورد بخش دیگر صحبت ها احتمالا منظور خشونت رهایی بخش لنین است که بحثی جدا می طلبد.
در دنیای لیبرال غول های تجاری و مالی یکدست نیستند و گاهی منافع متضاد و متفاوت با دیگر غول های تجاری دارند بنابراین یک سیاستمدار با توجه به گرایش عقیدتی خویش به آن دسته از غول هایی نزدیک می شود که هم عقیده و هم فکر وی هستند. و به دنبال آن رای دهنده گان به گرایشی رای خواهد داد که با آن موافق هستند گاهی در یک انتخابات در سرزمین های لیبرال نامزدی با گرایش سیاسی خاص خود از جمع آوری کمک های فردی مردمی تا حمایت غول های ذینفع تجاری هزینه تبلیغات خویش را تامین می کند و نامزدی دیگر با گرایش سیاسی متضاد با رقیب خویش از مردم عادی و سرمایه دارانی که چون او فکر می کنند هزینه تبلیغات خود را تامین می کنند و طیف مختلف و متنوع ای از نامزدهای یک پست سیاسی خاص شکل می گیرد در این بین یک رای دهنده مستقل حق انتخاب دارد به کدام نامزد با کدام عقیده و برنامه ها رای دهد. طبیعتا این سیستم مشکلاتی دارد که بر کسی پوشیده نیست ولی اسمش دیکتاتوری نیست
منظور مارکس از سرمایه همان چیزی است که در کتابش نوشته است که آنرا باعث تبعیض و بدبختی می داند به باور بسیاری از لیبرال ها سرمایه برای ساخت جاده و بیمارستان و... بکار می آید که بدون دولتی سازمان یافته امکان هماهنگ کردن مسائل مطلقا وجود ندارد.
به نظر من ایجاد بیمارستان و جاده و... به سرمایه نیاز دارد و خودش به افزایش سرمایه می انجامد و در نتیجه رفاه طبقات مختلف را بیشتر از قبل می کند حالا یک طبقه بیشتر به رفاه می رسد یک طبقه رشد رفاه کمتری دارد ولی همه طبقات اجتماع سود می کنند. و این تفاوت سود در یک کشور دموکراتیک تبعیض آمیز نیست گروهی ابتکار و ایده های بهتری داشتند که خود و دیگران را موفق تر کنند و کارشان بازدهی بهتری داشته است.
بسیاری اشخاص که شما ساده لوح خطابشان می کنید به نتایج نگاه می کنند وقتی داعش را می بینند با خویش می گویند حتی پتانسیلی در اسلام وجود داشته که داعش از آن پدید آمده، وقتی استالین را می بینم با خود می گویم حتما در میراث لنین ایراداتی اساسی وجود داشته که اولا شخصی چون استالین قدرت بگیرد و ثانیا بی چون و چرا به قدرت خود ادامه دهد. (چرا در نظام سوئیس شخصی چون استالین نمی تواند حکومت را در دست بگیرد و این روند را ادامه دهد؟) کمونیسم در دوران لنین هم آنچنان گل و بلبل نبود امروزه اغلب کمونیست ها و چپ گراها در برابر افکار عمومی جهان قدرت حمایت و دفاع از استالین را ندارند چون هر چه سعی کنند نمی توانند نسل کشی های میلیونی وی و دیکتاتوری هولناک وی را توجیه کنید (بگذریم که در زمان حیات استالین برای اکثریت چپ گراهای جهان استالین کعبه آمال و آرزوهایشان بود و همین الان نیز بسیاری چپ گراها در دل استالین را می پرستند و وجود وی را برای اقتدار شوروی و به دنبال آن سلطه شوروی و تغییرات فرهنگی، تغییرات جغرافیای کشورها و اقوام با زور و خشونت بر بخش زیادی از جهان لازم می دانستند) برای همین استالین را یک مسیر انحرافی از لنین و کمونیسیم معرفی می کنند بگذریم که خود لنین درواقع یک استالین در ابعاد کوچکتر بود (همان موقع در زمان زماداری لنین که نیکلای دوم که خودش از سلطنت کناره گیری کرده بود بعد از چند سال با همه خانواده اش به طور فجیعی کشته شد و حتی به بچه 8 ساله هم رحم نکردند و در اسید و چاه انداخته شد مشخص بود آینده لنینیسم و مسیری که می رود چی هست)
از آنجا که نظریات مارکس غیرعملی بود حتی لنین نیز از مارکس دچار انحراف شد.
ژرمینال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک