رسته‌ها
سمفونی مردگان
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 515 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 515 رای
برنده جایزه سال ۲۰۰۱ ( بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ)

ساعت آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعت پنج و نیم بعداز ظهر تیر ماه سال ۱۳۲۵. ساعت سر در کلیسا سالها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان می گردد و ویرانی به بار می آورد.
سمفونی مردگان، رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تک تک مخاطبان را می طلبد:
کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش درآورده ایم، به قتلگاهش برده ایم و با این همه او را جسته ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم. کدام یک از ما؟
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
370
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
libraziti
libraziti
1389/11/08

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سمفونی مردگان

تعداد دیدگاه‌ها:
155
عالی بود. ممنون از دوست عزیزی که لینک دانلودو گذاشته بود :-*
آیدین با خود فکر کرد: وقتی آدم تنها می شود، تمامی غم دنیا در وجودش خیمه می زند.
احساس می کند آن قدر از دیگران دور شده که دیگر هیچ وقت نمی تواند به آن ها نزدیک شود.
سمفونی مردگان / ص 232
این کتاب عاااااالیه.آدمو دیونه میکنه.:-*
      آیدین بر لبه تخت نشست ، لحظه ای آیدا را نگاه کرد که چشم هایش را بسته بود . گفت : " آیـدا "
    آیدا چشم باز کرد ، تای خودش را که دید لبخند زد . لبهاش داغمه بسته بود . آیدین گفت : " امروز خیلی خوشگل شده ای . "
    آیدا خندید و سرش را کمی کج کرد . تا آنروز کسی چنین حرفی بهش نزده بود ، وچقدر دلش می خواست حالا با آیدین حرف بزند و چقدر آیدین خوب بود . دستهاش را لای موهاش برد و گفت : " شوخی نکن . "
    آیدین گفت : " باور کن آیدا . وقتی چشمهات بسته بود مثل فرشته ای بودی که چشمهاش بسته است . "
     آیدا گفت : " حالا چی ؟ "
     - " حالا هم مثل فرشته ای هستی که چشمهاش باز است ."
     آیــدا خنـدیـد . آیدین گفت : " خیلی وقت بود که دلم می خواست با تو حرف بزنم . من مثل پدر یا اورهان فکر نمی کنم . تو هم نباید مثل آنها باشی . تو دیگر خیلی بزرگ شده ای . باید هر تصمیمی که می خواهی بگیری ، خودت بگیری . از هیچ چیز نترس .
اولین باری که میخواستم بخونمش ، گیج شدم ! توی اون بازار و پستواش موندم . تا اینکه بعد 50 صفحه تازه فهمیدم جریان از چه قراره ( 5سال قبل )
و بعد از خوندن این کتاب بود که من به رمان علاقه پیدا کردم !
دومین بار حکم فیلم سینمایی رو برام داشت ، چون کلا در یک شب خوندمش ( 3سال قبل ) و تازه فهمیدم که ای کاش کارگردان میشدم !
سومین بار با اشتیاق کمتر و برای تجدید خاطرات خوندمش و توی شبهای تنهاییم در شهر غربت ، با قلم عباس خان رفیق شدم ( 1سال قبل )
••• و اینبار کتابم ، لازم بود تعمیر بشه و برای صحافی از خودم دورش کردم . بعد از پس گرفتنش ، چهارباره خوندمش و امیدوارم بازهم دلیلی برای خوندنش در اینده وجود داشته باشه !!!!:x
بهترین رمان ِ ایرانی تا این سنم سمفونی مرگان بوده .. در حین خوندن این زمان کلا تصویر سازی توی ذهن عین سناریو یا فیلم نامه انجام میشه که این تصویر سازی صمیمیت قلم استاد عباس معروفی ررو نشون میده .. من خودمو خیلی جای آیدین قرار دادم چون شخصیتش شبیه منه و اینکه دورو بریاش ... و اینکه خودم تبریزی هستم و آذری زبان ، این رمان رو با تمام وجود حس کردم و نگه داشتم چند سال دیگه دوباره بخونمش .. .اقعا چیزی نمیتونم بگم جز اینکه شاهکاره این رمان تو ادبیات ایرانی .. :x
2سال پیش کتابشو خوندم .بعدم فریدون سه پسر داشت پیکر فرهاد وسال بلوا.
عباس معروفی عزیزم میخوامت
سمفونی مردگان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک