رسته‌ها
آهستگی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 953 رای
نویسنده:
مترجم:
دریا نیامی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 953 رای
160 صفحه

آهستگی (به فرانسوی: La Lenteur)، رمانی از میلان کوندرا می‌باشد که در سال 1995 در فرانسه منتشر شده است. در این کتاب، کوندرا داستان خود را در حدود 150 صفحه روایت کرده است. این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدیرنیته، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ‌ای در مورد اثرات مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است. این رمان از داستان‌های جداگانه‌ای تشکیل شده است که این داستان‌ها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گره‌های داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند.
کوندرا به عنوان راوی اصلی داستان، در طول سفر خود تصمیم می‌گیرد که شبی را در هتلی بگذراند که این هتل یکی از قصرهای قدیمی بوده که داستانی را در آن‌جا تعریف می‌کند. این داستان آمیخته‌ای از تخیل و حقیقت است: ناگهان هوس کردیم غروب و شب را در یک قصر بگذرانیم‌. قصرهای زیادی را در فرانسه به‌صورت هتل باز‌سازی کرده‌اند‌؛ چهارگوشی از سبزی گمشده درگستره‌ای از زشتی بی‌سبزی‌؛ مجموعه کوچکی از باریکه‌راه‌ها‌، درخت‌ها و پرنده‌ها بین شبکه‌ای عظیم از بزرگ‌راه‌ها‌. من به سفر دیگری‌، از پاریس تا یک قصر واقع در حومه شهر، که دویست سال پیش صورت گرفت، فکر می‌کنم‌. سفر مادام «‌ت‌» با همراهی شوالیه جوان‌. نخستین بار است که آنها این‌قدر نزدیک به هم هستند و آن فضای غیر‌قابل‌توصیف شهوانی که آن‌ها را در بر گرفته‌، از آهستگی ریتم ناشی شده است‌. بدن‌های آن‌ها در اثر حرکت درشکه تاب می‌خورد و با هم تماس می‌یابد‌. ابتدا بی‌هوا‌‌، و بعد با رغبت‌، و داستان آغاز می‌شود‌.
شوالیه‌ای از قرن هجدهم فرانسه به همان قصر رفته و یک شب به یاد ماندنی و پر از احساس شهوانی را با مادام ت در قصر تجربه می‌کند: شوالیه در لژ مجاور بانوئی را می‌بیند (‌در داستان تنها حرف اول نام او گفته شده است‌: مادام «‌ت‌»‌)‌. مادام «‌ت‌» از دوستان کنتسی است که معشوقه شوالیه می‌باشد‌. او از شوالیه می‌خواهد که پس از پایان نمایش تا خانه هم‌راهیش کند‌. جوان نمی‌داند موضوع از چه قرار است اما خواه‌نا‌خواه یک‌باره خود را در درشکه‌ای نشسته در کنار بانوی زیبا می‌یابد‌. پس از یک سفر راحت و دل‌نشین‌، درشکه در خارج شهر در مقابل پله‌های قصری توقف می‌کند و همسر ترشروی مادام «‌ت‌» به استقبال شان‌ می‌آید‌. آن‌ها سه نفری با هم شام می‌خورند و سپس شوهر اجازه مرخص شدن می‌خواهد و آن دو را تنها می‌گذارد‌. شب آن دو آغاز می‌شود‌. شبی که فرمش به یک «‌تابلوی‌سه‌لته‌ای»‌‌ ‌شبیه است. شبی چون یک سفر سه‌مرحله‌ای‌. آنها ابتدا در پارک قدم می‌زنند‌، سپس در یک آلاچیق عشقبازی می‌کنند و بالاخره هم در یک اتاق مخفی در داخل قصر به عشق‌بازی ادامه می‌دهند‌.
ونسان، دوست کوندرا، برای سمیناری که در همان هتل برگزار شده از آنجا بازدید می‌کند که در آنجا با دختری در بار ملاقات می‌کند و او را برای عشقبازی با خود همراه می‌کند آن‌ها تصمیم می‌گیرند قبل از اینکه به اتاق آن دختر بروند یک آب تنی در استخر آن هتل بکنند که طی حوادثی که در آن‌جا اتفاق می‌افتد عاقبت نمی‌تواند کامیاب شود و خود را سرزنش می‌کند: وقتی به اتاقش بر‌می‌گردد‌، خودش را روی یک صندلی می‌اندازد‌. جز فکر تصاحب ژولی فکری در سر ندارد‌. حاضر است برای پیدا‌کردن او دست به هر‌کاری بزند‌، اما نمی‌داند چکار کند‌. صبح فردا ژولی به سالن غذا‌خوری خواهد رفت که صبحانه بخورد اما در آن موقع او‌، ونسان‌، در دفتر کارش در پاریس خواهد بود‌. آخ‌! نه محل سکونت او را می‌داند و نه حتی نام فامیلش را و نه این‌که او کجا کار می‌کند‌. ونسان با سرگشتگی بی‌حدش‌، که اندازه نامناسب آلتش گواه آن است‌، تنها می‌ماند‌.
برک، رقاص (لفظی که کوندرا برایش از زبان یکی از شخسیت‌های رمان قرار داده و به معنی فردی می باشد که تمایل به خودنمایی و شهرت دارد و می‌خواهد که کانون توجه باشد) در همان سمینار درون هتل زنی را ملاقات می‌کند که زمانی عاشق او بوده و زن به او بی محلی می کرده است و امنون که مشهور شده زن می‌خواهد از او فیلمی بسازد که برک در آن‌جا پوچی خود را به زن نشان می‌دهد: پتیاره‌! برو گم‌شو با اون همسایه‌های دیوونه‌ات‌. گم‌شو پرنده شب‌، شبح‌، کابوس‌، خاطره حماقت‌های من‌، تجسم ساده‌لوحی من‌، آشغال خاطرات من‌، شاش متعفن جوانی من‌...
ایماکولاتا زنی که عشق قدیمی برک بوده و حالا توسط وی مورد اهانت قرار گرفته بایستی با نا امیدی خود مواجه شود و یاد بگیرد که کمال ظاهری برک تصنعی بوده و فقط دورنمای زیبایی دارد و سرابی بیش نیست ایماکولاتا انگار این اظهار‌نظر بی‌صدا را هم شنید و از آن غرق شادی و امید شد چون فهمید که برک‌، با وجود تمام زنان زیبا و زیرکی که دورش را گرفته‌اند‌، دیگر خیلی وقت است ماجرای رمانتیکی نداشته و دیگر کسی در کنار او در رختخوابش نمی‌خوابد‌. هر قطعه نگرش متفاوتی را که کوندرا نسبت به مفهوم رقاص داشته است، نمایش می‌دهد و دورنمایی را از مدرنیته، حافظه بشری و احساسات شهوانی و هوسرانی ارائه می‌دهد. در انتهای کتاب تمام این قطعات به هم می‌رسند و در محل همان هتل جمع می‌شوند و ارتباط شخصیت‌های آن با همدیگر این موضوع را روشن می‌سازد که چگونه آرمان‌های شخصیت‌های مختلف معرف تعامل آن‌ها در جهان است. در انتهای این رمان بصورت کاملا سورئال ونسان با آن شوالیه قرن هجدهم در همان هتل ملاقات می‌کند. با این ملاقات کوندرا موفق شده است تا مدرنیته را با سنت و یا گذشته پیوند زده و نشان دهد که چگونه مفهوم هوسرانی و لذت جویی با گذشت زمان تغییر یافته است. چنانچه با مدرن شدن و پیشرفت تکنولوژی، بشر به ابزاری دست یافته است تا به وی را به سرعت به مقاصدش برساند و در عین حال به همان سرعت فراموش کند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
160
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
soli67
soli67
1388/02/24

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آهستگی

تعداد دیدگاه‌ها:
39
مطلبی که کوندرا در این کتابش می گوید(آهستگی) چیزی است که همه ما باید در این دنیای پرشتاب بی منطق تکنولوژی زده دیوانه وار بدانیم
یه کم توقف ، تنفس و تفکر
من این کتاب رو با ترجمه نیما زاغیان خونده بودم.اما این ترجمه؟ اگه امکان داره ترجمه نیما زاغیان رو بزارید کتابش هم مال انتشارات روشنگران و مطالعات زنان بود.
فکر کنم این تنها ترجمه این کتابه که سانسور نشده

با تشکر از دوست گرامی speranza که نسخه ی با کیفیت تری از این کتاب رو آپلود کردند
از کتاب:
چرا که ترس ریشه در آینده دارد و کسی که از اینده رهاست نمی ترسد.
لذت چه کم چه زیاد تنها متعلق به فردی است که آن را تجربه می کند.
فقط خجالتی ها از مکث های طولانی می ترسند.
تعجیل نشانه ی کمبود حساسیت است.
برای یک مرد هیچ مرهمی به اندازه ی غمی که در یک زن برانگیخته شفا بخش نیست.
آن تماشا چیان فرضی و خیالی و احتمالی آن جا با آن دو هستند.
تنها راهی که برای نجات خود یتواند انتخاب کند جنون آمیز است و تنها کار عاقلانه ای که هنوز می تواند انجام دهد این است که عملی کاملا غیر منطقی از او سر بزند.
سعی کردم در ماجرایی که اتفاق افتاده بود درس عبرتی بیابم ...چیزی نیافتم.
من در این آهستگی نشانی از سعادت می یابم.
بارهستی زیباترین رمانی بود که خوندم
سلام.کتابی خوبیست اما شاهکار استاد کوندرا کتاب بار هستی میباشد
متاسفانه ترجمه ي بسيار ضعيفي از اين اثر بزرگ در اينجا ارايه شده. ترجمه ي نيما زاغيان از اين كتاب ترجمه ي بسيار بهتري است. در صورت دسترسي آن را بخانيد
کتابی بسیار دل پذیر و جذاب و البته تامل برانگیز که میشه چندین بار خوند و ازش لذت برد...
PDF
1 مگابایت
آهستگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک