پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو
نویسنده:
سید مهدی موسوی
امتیاز دهید
سید مهدی موسوی (متولد ۱۳۵۵ در تهران -) از دیدگاه بسیاری از منتقدین، بنیانگزار غزل پست مدرن و جنبش شاعران پیرو پست مدرنیسم در ایران است.مطرحترین کتاب او «فرشتهها خودکشی کردند» میباشد که بهصورت زیرزمینی در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسیده و نایاب میباشد. نسخهٔ الکترونیکی آن در اکثر سایتهای دانلود کتاب موجود است.
او همچنین در زمینههای نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقاله هایش در تعدادی از نشریات به چاپ رسیده است.
او همچنین در زمینههای نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقاله هایش در تعدادی از نشریات به چاپ رسیده است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو
http://s8.picofile.com/file/8277041292/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%DB%8C_%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87_%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9%DB%8C_%D8%B9%D9%82%D8%B1%D8%A8%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C.pdf.html
من عاشق همه ی شعراشم:-)
ممنون:-)
اما کسی نبود... اما کسی ندید...]
از خواب می پرم، از گریه ی زیاد
از یک پرنده که خود را به باد داد
از خواب می پری از لمس دست هاش
و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش
از خواب می پرم می ترسم از خودم
دیوانه بودم و دیوانه تر شدم
از خواب می پری سرشار خواهشی
سردرد داری و سیگار می کشی
از خواب می پرم از بغض و بالشم
که تیر خورده ام که تیر می کشم
از خواب می پری انگشت هاش در...
گنجشک پر... کلاغ پر... پر... پرنده پر...
از خواب می پرم خوابی که درهم است
آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است
از خواب می پری از داغی پتو
بالا می آوری... زل می زنی به او...
از خواب می پرم تنهاتر از زمین
با چند خاطره، با چند نقطه چین
از خواب می پری شب های ساکت ِ
مجبور ِ عاشقی! محکوم ِ رابطه!
از خواب می پرم از تو نفس، نفس...
قبل از تو هیچ وقت... بعد از تو هیچ کس...
از خواب می پری از عشق و اعتماد!
از قرص کم شده، از گریه ی زیاد
از خواب می پرم... رؤیای ناتمام!
از بوی وحشی ات لای لباس هام
از خواب می پری با جیر جیر تخت
از گرمی تنش... سخت است... سخت... سخت...
[از خواب ها پرید در تخت دیگری
از خواب می پرم... از خواب می پری...
چیزی ست در دلت، دردی ست در سرم
از خواب می پری... از خواب می پرم...]
غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
رسید و دستش را، رو ی زنگ خانه گذاشت
طلوع کرد دوباره ستاره ای که نداشت!
دوید مادر و در چشم های او نِگریست
-«سلام... » بعد درآن بازوان خسته گریست
که تشنه است کویری که در تنش دارد
که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد
«کدام سِحر، کدامین خزان اسیرت کرد
کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
که هفت سال غم انگیز بی صدا بودی
چقدر خواندمت امّا... بگو کجا بودی؟!
همینکه چشم گشودم به... مرد خانه نبود
رسید نامه ات امّا... نه! عاشقانه نبود
حدیث غمزه ی لیلا و مرگ مجنون بود
رسید نامه ات امّا وصیّت خون بود
نگاه کن پسرت را که شکل درد شده
ک هفت سال شکست ست تا که مرد شده!
که رفت شوکت خورشید و سایه ها ماندند
تو کوچ کردی و با ما کنایه ها ماندند
که هیچ حرف جدیدی به غیر غم نزدیم
فقط کنایه شنیدیم و -آه!- دم نزدیم
نمرده بودی و پر می زدند کرکس ها
به خواستگاری من آمدند ناکس ها!
شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
تمام شهر گرفتار ترس و بیم شدند
تو زنده بودی و این بچّه ها یتیم شدند
هر آنکه ماند گرفتار واژه ی «خود » شد
تو رفتی از برِ ما و هر آنچه می شد، شد!!
به باد طعنه گرفتند کار مَردَم را
سکوت کردم و خوردم صدای دردم را
منی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »
نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود!!
پدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود
حرف دل جوونای جامعه رو خوب بلده در قالب شعر بزنه.....
امروز هم همون اتفاق داره واسه شعر پست مدرن می افته.
اینم رسم این ادبیاته دیگه. امیدوارم زمان بیشتری طول بکشه تا پست مدرن هم عضو ادبیات فارسی بشه تا شاعراش قوی تر بشن.
اون دوست عزیزم که شاهین رو دوست داشت و الان نداره. منو خیلی خوشحال کرد. چون هر کسی قدرت فهم شعراشو نداره:!
نمی خواستم کامنت بزارم ولی نذاشتید.
در کل ممنون از کتابت مهدی جان.
ولی خیلی عالیه
ولی کاش توصیه بر عکسی در اول کار می کردید : خواندن کتاب به کسانی توصیه می شود که 1.کمتر از دو سال سابقه ادبی دارند 2. زیر 18 سال هستند 3. ضریب هوشی کمتر از 110 دارند و در مورد آخر 4.اصلا در عمرشان کتاب ندیده اند.(چه برسد به خواندن)
این جمله یکی از جنال بر انگیز ترین جملات شد .
پست مدرن ها شروع کردند به اعلام مرگ این و ان
یکی گفت انسان مرده است
دیگری گفت سکس مرده است
دیگری گفت فلسفه مرده است و ...
این روز ها همه به پیروی از ادوارد داکس می گویند پست مدرنیسم مرده است
اقای مهدی موسوی . با اینکه دوستانم به شما بسیار علاقه مندم و همچنین با این وجود که من بشخصه به شما احترام می گذارم می گویم شما هم مردید
معنی گریزی ؛ همیشه فکر می کردم چرا اشعار شما و امثال شما بی معنی هستند . امروز فهمیدم .
چیزی که معنی و مفهوم داشته باشد را راحتر می توان رد کرد . اما اشعار شما را نه
وقتی می گویید ظهور پست مدرنیسم در دل اپولو ، ان را نمی توان رد کرد . چون نمی توان فهمید
من بسیاری را دیده ام که اشعار شما را می خوانند ژست تفکر می گیرند . اشعار شما تنها بدرد همان افراد می خورد .
مرگتان را تسلیت می گویم
امروز با مطالعه ي صفحه ي سوم اين pdf به اين نتيجه رسيدم كه چرا اون شاه ها خودشون رو خدا ميدونستند.
چون هيچي نبودن غير از يك برده ي كج فهم كه مي خواسته دنيا رو هدايت كنه.
آقاي دكترررررررررررررررررر سيد مهدي موسوي من واقعا براي شما متاسفم انقدر سطح پايين فكر ميكنيد از نشاني e mail شما ملومه سطح سواد شما تا كجاي دبه بالا اومده.
و بيشتر براي ترفداران شما متاسفم . بارها ميگفتن مهدي موسوي..... ولي من احساس ميكردم كه غير از اين نباشيد . حالا اومدم و ديدم چه شخصيتي هستيد.
من شاهين رو دوست داشتم ولي دقيقا به دليل همين كه از ......... شما خونده ديگه صداش رو گوش نميكنم .
mehdi bahal:-) براي شما و تمام كساني كه شما رو شاعر ميدونند متاسفم ، از صميم قلب متاسفم . :-)
و البته شاهین هم خیلی خوب اجرا کرده آن آهنگ را