رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
جنایت و مکافات
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3583 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3583 رای
ترجمه دیگر

مضمون و درون مایه این اثر فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی، تحلیل انگیزه‌های قتل و تأثیر قتل بر قاتل است که نویسنده مسئله رابطه میان خویشتن و جهان پیرامون و فرد و جامعه را در آن گنجانده است. رفتار «راسکولنیکف» در این داستان را میتوان در دیگر آثار نویسنده همچون یادداشتهای زیرزمینی و برادران کارامازوف نیز مشاهده کرد، او میتواند با توجه به توانایی‌هایش کار خوبی برای خود پیدا کند درحالیکه بسیار فقیرانه زندگی میکند. و همچنین «رازومیخین» وضعیتی مشابه با او دارد ولی بسیار بهتر از او زندگی میکند و هنگامی که به راسکولنیکف کاری پیشنهاد میکند او از این کار سرباز میزند و به رغم اینکه که پلیس هیچ‌گونه مدرکی علیه او ندارد او آنها را به خود مشکوک میکند.
داستایوسکی سه بار تلاش کرد تا این اثر را از زبان شخصیت اصلی داستان روایت کند؛ نخست به شکل یادداشت‌های روزانه شخصیت اصلی، سپس به شکل اعتراف او در برابر دادگاه و سرانجام به صورت خاطراتی که او به هنگام آزادی از زندان می‌نویسد ولی در نهایت آن را به روایت سادهٔ سوم شخص مفرد که قالب نهایی رمان بود نوشت. او این داستان را از ژانویه ۱۸۶۶ تا تابستان آن سال، در نشریه «روسکی وستنیک» به چاپ رسانید. این نخستین رمان از رمانهای بزرگی است که نام داستایوسکی را در خارج از کشورش بلند آوازه ساخت. در میان آنها این رمان، شاید به سبب تأثر آنی و جذابیتی که لامحاله یک موضوع پلیسی در خواننده ایجاد میکند،‌ از همه مشهورتر و عامه‌پسندتر بوده باشد ‌و امروز هم چنین است.
بر پایه این رمان، فیلمی سینمایی به کارگردانی فیلمساز صاحبنام فنلاندی «آکی کوریسماکی» در سال 1983 میلادی تولید و در دی ماه 1387 از شبکه چهارم سیمای جمهوری اسلامی ایران به نمایش درآمده است.
شرح حال فئودر:
ابتدا حکم اعدام ، سپس تغییر آن به حبس ابد، هشت ماه سلول انفرادی، و سرانجام 10 سال حبس و کار اجباری درمیان جنایتکاران و زندانیان غیرسیاسی، موجب شد که داستایوسکی، نویسنده روس و یکی ازنویسندگان رئالیسم انتقادی ادبیات جهان، نه تنها به نیهلیسم اجتماعی برسد، بلکه با شخصیت های گوناگونی از انسانیت آشنا گردد و شاهد دوئالیسم و ثنویت روانی و رفتاری انسان درآن شرایط سخت و حیوانی گردد. او بعد از بازگشت از بازداشتگاههای سیبریه، چنان از نظر روانی خورد شده بود که امید به هرگونه انقلاب اجتماعی را ازدست داد و بعد بجای سوسیالیسم آته ایستی پیشین خود ، به مسیحیت ناسیونالیستی روس پناه برد.

مضمون و درون مایه این اثر فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی، تحلیل انگیزه‌های قتل و تأثیر قتل بر قاتل است که نویسنده مسئله رابطه میان خویشتن و جهان پیرامون و فرد و جامعه را در آن گنجانده است. رفتار «راسکولنیکف» در این داستان را می توان در دیگر آثار نویسنده همچون یادداشتهای زیرزمینی و برادران کارامازوف نیز مشاهده کرد ، او می تواند با توجه به توانایی‌هایش کار خوبی برای خود پیدا کند درحالیکه بسیار فقیرانه زندگی می کند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
قاصدك
قاصدك
1387/11/18

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی جنایت و مکافات

تعداد دیدگاه‌ها:
223
مدیران سایت اگر دلتون به حال فرهنگ کتاب خوانی آزاد که اصلا نیست در این مملکت و اگر هست خیلی کمه زودتر برای سایت یه کاری کنند. شاهکار ناشر ها در سال 90 با افزایش 50 درصدی قیمت کتاب کم نبود حالا یه دلخوشی هم که بود برای کتاب خوندن اینطوری.(?)
vaghean jay tasof dare k in site be hamoon sorati k pishraft va soud kard alan nozool va soghoot karde!!!chera hameye ketab haye khoob emkan download nadaran!vaghean mozheke!laaghal asami kotob gheyre ghabele download ro az roo site bardarid (?)(?)(?)
اقا چرا نمی شه دانلود کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!(?)(?)(?)
چرا من این کتاب را دانلود کرده نمی توانم؟
اول رجوع میکنم به دو تا نقل قول، از دو تا دیدگاه هات
[شخصیت قهرمان داستان به هیچ وجه تغییر نمیکنه .

در برابر "چرای تغییر شخصیت" مسئله پذیرش مقصر بودن و عذاب وجدان قرار می گیرد.در این مسئله سوفیا به مثابه کاتالیزور عمل کرده و احساسات مثبت راسکلنیکف را تقویت می کند و با برتری یافتن این احساسات است که در نقطه عطف رویکرد و عمل قهرمان داستان تغییر می کند.

با مقایسه این دو نقل قول از شما و با توجه به دلیلی که برای "چرای تغییر شخصیت" راسکلنیکف آورده اید به این نتیجه می رسم که حداقل شما نیز تغییر شخصیت داستان را قبول کرده اید .
اگر این گونه باشد پس به چالش بعدی در نظرهامان می پردازم که همانا از دیدگاه من، بی اساس بودن انگیزه این تغییر در راسکلنیکف است شما خود بارها تاکید بر عذاب وجدان این شخصیت در طول رمان کرده اید گر چه من این صفت عذاب را - اگر مبنی بر وقوف راسکلنیکف در اشتباه بودن انجام عمل قتل بوده است – نیز قبول ندارم این شخصیت اگر دچار عذاب هزیان آوری شده ، بخاطر سردرگمی قاضی درونش ( وجدانش ) است که هنوز به داوری قاطعی در مورد درستی یا غلطی عملش دست نیافته است حتی در بعضی قسمتها، خود این شخصیت بیشتر از اینکه به عذاب گناه قتل دچار شود ، گرفتار عذاب این مسئله است که چرا نمی تواند هزینه های این انتخاب را تحمل کند ( مثلا بیاد بیاورید آنجا که مسئله قتل را با سونیا در میان مینهد دچار این رنج می شود که چرا نتوانسته این راز را با تمام مصیبتهایش نزد خود نگه دارد و بار این مصیبتها را حالا بر دوش سونیا نیز افکنده است )
بهر حال باز شما این تغییر شخصیت را بر دوش عذاب وجدان راسکلنیکف می اندازید و باز من از شما سوال خواهم کرد که مگر این به قول شما عذاب وجدان، در تمام داستان گسترده نشده و تا صفحات انتهایی ( تا سه صفحه به آخر) داستان ادامه نیافته است ؟ در زندان نیز همان دغدغه های فکریست که قبلا هم وجود داشته است ( متن : اما اکنون ، در زندان ، در آزادی ، دوباره همه اعمال سابق خود را به داوری نهاد و بررسی کرد و به هیچ وجه آنها را چنان احمقانه و زشت که قبلا در آن ایام شوم می پنداشت ، نینگاشت )
با ت.جه به متن پس تغییر آنچنانی در تفکر او انجام نشده است . چگونه است که شما این "عذاب وجدان" را که هیچ تغییری نکرده ،سبب تلطیف شدن روح راسکلنیکف می خوانید ؟
اما مسئله عشق، که شما آنرا جدای از عشق های دیگر دانسته اید. البته در مورد خود شخصیت سونیا و کیفیت این رابطه با نظر شما موافقم اما چرا اینجا و در این مرحله ناگهان راسکلنیکف عاشق می شود را نمی فهمم دوباره به سراغ متن برویم ( متن : چون بیدار شد اتفاقا کنار پنجره رفت و ناگهان از دور ، دم در بیمارستان سونیا را دید که ایستاده است بنظر می رسید منتظر چیزی است گویی در آن هنگام تیری به قلب راسکلنیکف خورد ، یکه ای خورد و به سرعت از پنجره دور شد )
این صحنه با این توصیفات تا بحال چند بار به گوش شما خورده است ( ناگهان تیری ، ناگهان احساسی ، ناگهان نگاهی ، ناگهان .... )
اما مسئله تعریف شخصیت
در ابتدا باید بگویم که من نگفتم که شخصیت و عمل داستانی با هم تفاوت دارند بنده عرض کردم که عمل قهرمان داستان، نماینده تفکر او و در پی آن جلوه شخصیت اوست . بخصوص که این رمان و قهرمانانش ، هر کدام نماینده نوعی اندیشه هستند پس با تغییر این اندیشه ها می توانیم نتیجه بگیرم که کل شخصیت تغییر کرده است آن همه بد بینی راسکلنیکف به جامعه و آینده بشر ، چگونه با عشقی سر دستی به امید به زندگی بدل می شود ؟ ( متن : اصلا تمام رنجهای گذشته چیستند همه چیز، حتی جنایت او ، حتی محکومیت و تبعیدش ! اکنون که احساساتش برانگیخته شده بود ، به نظرش عجیب می رسید و گفتی این همه حتی برای او واقعیت نداشت )
ببخشین ... یه جورایی یعنی همه چیز کشک !؟
[باز من سوالم این است که آیا این مسئله عشق ، یکجور حادثه تحمیلی به داستان نیست برای به مقصود رسیدن داستایوسفکی به مفهوم دلخواهش .
بیشتر نویسنده ها از مسئله عشق به راحتی برای تغییر شخصیتشان استفاده می کنند و این بدین دلیل است که وقتی در برابر همین چرای تغییر ناگهانی شخصیت داستانشان قرار می گیرند زود جواب بدهند که اصولا مقوله عشق اما و اگر و دلیل بر نمی تابد من هم البته تا جایی با این نظریه موافقم اما استفاده این چنینی از مسئله عشق را یک جور سر هم بندی و فرار از بن بست روایت داستان می دانم . آشنایی راسکلنیکف با سونیا خیلی وقت است که شروع شده ، درگیریهای راسکلنیکف با تفکر و عملی که به آن دست زده تا توی خود زندان تغییری نکرده ، پس واقعا چه اتفاقی باعث بوجود آمدن مسئله عشق می شود ؟]
به نظر من عذاب وجدان سبب تلطیف روحیه راسکلنیکف شده و پای عشق را به ماجرا می کشاند.عشق او به سوفیا از نوعی انسان دوستی سرچشمه می گیرد و یک قضیه ی رمانتیک ساده نیست.چیزی که راسکلنیکف در سوفیا دوست دارد روح مسیح وار اوست و نه زیبایی و وجاهتش.پس به نظرم قرار دادن این نوع روایت از عشق در گروه عشق های"برای سر هم بندی و فرار از بن بست" درست نیست.در مورد اینکه شاید رمان می توانست بهتر از این ها تمام شود نمی دانم چه باید بگویم اما در این موضوع که عشق راسکلنیکف و سوفیا نوعی سر هم بندی بوده با شما موافق نیستم.در برابر "چرای تغییر شخصیت" مسئله پذیرش مقصر بودن و عذاب وجدان قرار می گیرد.در این مسئله سوفیا به مثابه کاتالیزور عمل کرده و احساسات مثبت راسکلنیکف را تقویت می کند و با برتری یافتن این احساسات است که در نقطه عطف رویکرد و عمل قهرمان داستان تغییر می کند.در مورد موضوع تفاوت شخصیت و عمل منظورتان به طور دقیق از تغییر شخصیت چیست؟به نظر شما چه چیزهایی در راسکلنیکف تغییر می کند که شما از آن با عنوان تغییر شخصیت یاد می کنید؟
به علاقه شما در موشکافی در نقد چنین اثر بزرگی احترام می گذارم و آن را قابل ستایش می دانم.امیدوارم نظراتم کارساز باشد.منتظر جوابتان هستم.
شخصیت قهرمان داستان به هیچ وجه تغییر نمیکنه و در نقطه ی عطف جرقه ی عذاب وجدان(که به تفصیل در صفحات قبل وجود این حس در قهرمان داستان توضیح داده شده)سبب تغییر رویکرد(رویکرد و عمل قهرمان داستان تغییر میکنه و نه شخصیت او) راسکلنیکف می شه که البته همونطور که گفته شد داستایوسکی هم در کل این رمان پرحجم حول این موضوع چرخیده و زیر و بم شخصیت و افکار قهرمان داستان رو در تقابل با مسئله ی عذاب وجدان به خوبی تصویر کرده است.

دوست عزیز ، به نظرم مشکل ما در ابتدا تعریف شخصیت یک کاراکتر است.
مگر چهارچوب اندیشه یک انسان زیر مجموعه تعریف شخصیت او نیست ؟
من نمی دانم تعریف شما از کاربرد کلمه ( رویکرد ) چیست . برای من تغییر رویکرد و عمل داستان به معنی تغییر اندیشه ها و در پی آن تغییر شخصیت اوست .
شما خودتان هم تاکید دارید که نویسنده مسئله عذاب وجدان را به تفصیل در صفحات قبل توضیح داده ، پس چطور به یکباره در اینجای (آخر) داستان این تغییر شکل گرفته ؟
البته با توجه به متن رمان آنجا که در اواخر روایت از عشق راسکلنیکف و سونیا به یکدیگر سخن رانده شده است ( متن : هر دو آنان را عشق احیا کرده بود ) ، این تغییر هم بر اساس عذاب وجدان است هم بر شکل گرفتن حس عاشقی . باز من سوالم این است که آیا این مسئله عشق ، یکجور حادثه تحمیلی به داستان نیست برای به مقصود رسیدن داستایوسفکی به مفهوم دلخواهش .
بیشتر نویسنده ها از مسئله عشق به راحتی برای تغییر شخصیتشان استفاده می کنند و این بدین دلیل است که وقتی در برابر همین چرای تغییر ناگهانی شخصیت داستانشان قرار می گیرند زود جواب بدهند که اصولا مقوله عشق اما و اگر و دلیل بر نمی تابد من هم البته تا جایی با این نظریه موافقم اما استفاده این چنینی از مسئله عشق را یک جور سر هم بندی و فرار از بن بست روایت داستان می دانم . آشنایی راسکلنیکف با سونیا خیلی وقت است که شروع شده ، درگیریهای راسکلنیکف با تفکر و عملی که به آن دست زده تا توی خود زندان تغییری نکرده ، پس واقعا چه اتفاقی باعث بوجود آمدن مسئله عشق می شود ؟
عرضم را با این نکته تمام میکنم که بنده مقام بلند داستایوفسکی در داستان نویسی را می دانم این سوالها هم بدون هیچ گونه تعصبی و تنها برای باز شدن هر چه بهتر گره هایی که برای من بوجود آمده طرح شده است و از دوستان خواستار بحث در این موارد هستم این مطالب برای من که پی گیر مسئله داستان نویسی هستم مهمتر است تا نظریاتی که تنها برپایه حس شخصی به جملات کوتاه (( خیلی خوب بود )) یا (( خوشم نیومد )) منتهی می شود
جنایت و مکافات
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک