رسته‌ها
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 224 رای
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 224 رای
ریچارد داوکینز می‌گوید با استفاده از شواهد مولکولی و ژنتیکی می دانیم نیای مشترک ما و شامپانزه ها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی می‌کرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمی‌رود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد؛ مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرد و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد؛ این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم.
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها را شامل شود ولی انسان‌ها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزه‌ها و گوریل‌ها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپ‌های آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیم‌بندی می‌کنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»‌ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نام‌گذاری علمی گونه‌های زنده می‌گوییم که این گونه‌های میانی منقرض شده‌اند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کرده‌ایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیست‌شناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیست‌شناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیست‌شناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
22
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Hoshyar
Hoshyar
1389/07/10

کتاب‌های مرتبط

کتابنامه علوم ایران
کتابنامه علوم ایران
4.5 امتیاز
از 4 رای
فرهنگ اصطلاحات علمی
فرهنگ اصطلاحات علمی
4.6 امتیاز
از 39 رای
گردن زرافه
گردن زرافه
3.7 امتیاز
از 19 رای
Herbicides and Plant Physiology
Herbicides and Plant Physiology
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نیای مشترک ما با شامپانزه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1744
انگار توضیحات بسیار شد و متن در یک کامنت نگنجید!!
ادامه میدهم
نظرِ خودم البته :
* راستی بگم که اگر راجع به باقیِ نظراتِ این قسمت چیزی ننوشتم شاید این باشد که موافق بوده ام یا نتوانسته ام دلیلِ روشنی برایِ مخالفت پیدا کنم!!!
تکامل
چرا همه میگویند تکامل اما یادشان میرود یک تـــــدریــــــجـــی هم به آخرش اضافه کنند؟
چرا هر وقت اسمی از تکامل برده میشود همه به یادِ داروین و حرف های او میافتند و نظریّاتِ علمیِ اخیر را نگاه نمیکنند؟
چرا هر وقت میگویند تکامل همه به یاد دایناسور ها میافتند و میروند مقابلِ آیینه می ایستند و به دنبالِ نقاطِ مشترک میگردند؟!!!!!
چرا کسی تکامل را تعریف نمیکند؟
تکاملِ تدریجی چیست؟
کتابناکی های عزیز
تکاملِ تدریجی ..
تنها یک پاسخ ست
پاسخ به سؤالی که سال هاست از خودِ سؤال مهم تر شده و بیشتر موردِ کنکاش قرار گرفته!!!
آن سؤال این ست :
محیطِ زیست و زمان چه تأثیری بر ما میگزارد؟
و پاسخ :
تکاملِ تدریجی
امروز برنامه ای رو در تلویزیون دیدم (البته علمی بود و انگلیسی - فارسی زبان)
یک پروفسور ایده ای را مطرح میکرد که مثلاً چرا در سیّاره ای مثلِ مریخ!! حیات وجود ندارد؟
نظریه ای به نامِ سیّارهء گل هایِ میـــنا!!! world of daisies
میگفت :
باید در سیّاره آب و اکسیژن و نیتروژن وجود داشته باشد
هوایِ سیّاره در تعادلِ دمایی باشد

و ...
بسیاری فاکتور هایِ دیگر
..
تا حیـــــات پدید بیاید
و میگفت :
وقتی حیات پدید بیاید!! خودِ حیات و زنجیرهء آن
عاملِ ادامهء زندگی بر رویِ سیّاره میشود

من در حینِ صحبت هایِ آن پروفسور به این مسئله برخورد کردم که :
سیّارهء زمین
یک سری فاکتور هایی مثلِ جرم و حجمِ و فاصله تا خورشید را دارد که تنها مخصوصِ خودش ست!!
پس اگر زندگی
در سیّاره ای مثلِ مریخ (با فاکتورهایِ مخصوص به خودش)
دنبال شود!!
مثلاً ما آدم ها برایِ زندگی سیّارهء مریخ را انتخاب کنیم!!!
این مسئله چه تأثیری بر
تکاملِ تدریجیِ ما انسان ها میگزارد؟!!
شاید تا به حال به این مسئله فکر نکرده باشید!!
فکر کنید
سرنوشتِ دنیایی ما چه خواهد بود؟
سرنوشتِ خودِ ما چگونه خواهد شد؟
آیا ما انسان ها تکامل خواهیم یافت؟
***
حالا یک سؤالِ دیگه که اتفاقاً از قبلی خیلی جالب تره!!!!!
فکر کنید ما آدم ها رفتیم رویِ مریخ (یا سیّاره ای مثلِ مریخ) زندگی کردیم
و بعد از سال ها تکامل یافتیم!!!
اون تکامل چگونه ست؟
آیا ما آدم فضایی شده ایم؟
حالا تصوّر کنید ما توانسته ایم که در زمان سفر کنیم!!!!!!!!
اگه ما توانسته باشیم به گزشته هایِ دور سفر کنیم!!
آیا گزشته گان ما رو توانسته اند بشناسند؟
ما خودمان را چگونه به آنها معرفی کرده ایم؟!!!
آیا خدایان و اساطیر
خودِ ما نبوده ایم که تنها با کمی تکامل و استفاده از دانش (مثلاً نانو!!!)
به گزشته ها سفر کرده و برایِ نیاکان مان!!
کورسویی از امیـــــد نساخته ایم!!
امید به جاودانه شدن
و ... خوشبختی
چیزی که بتواند سختیِ ادامه دادن در دنیا را برای ما هموار کند و ما را .. برایِ تکامل ..
عازم سازد!!!
***
فکر کنید
سلام این رو نمیدونم اولین نظریه که دارم اینجا مینویسم یا دومی شه!! راستش قبلاً چند بار از اینجا عبور کردم و شاید هم از خودم اثری گزاشته و رفته ام!!
اما حالا میخواهم یک نظر بدهم و بروم!! (قصدِ ماندن اینجا را ندارم!!)
اول با نظراتِ کتابناکی هایی که قبلاً آمده اند شروع میکنم
یاسووب
اگر چنین موجوداتی واقعا زندگی می کردند آنگاه می بایستی بقایای آنها در هر گوشه می دیدیم . در واقع اگر این نظریه درست باشد تعداد گونه های انتقالی بینابین می بایستی بیشتر از تعداد حیوانات زنده امروزی باشد و بقایای فسیلی آنها می بایستی در سراسر جهان فراوان یافت شود.
از زمان داروین، تکامل گرایان به جستجوی فسیلها پرداختند و نتیجه آن برای آنها شکستی خرد کننده بود. در هیچ جای دنیا نه در زمین و نه در اعماق دریا هرگز هیچ نوع گونه انتقالی بینابینی در میان هیچ دو موجودی پیدا نشد.
داروین خود کاملا از نبود چنین گونه های انتقالی باخبر بود. بزرگترین آرزوی او این بود که این گونه ها در آینده کشف شوند. او علی رغم امید هایش متوجه شد که بزرگترین مانع این فرضیه، از دست رفتن گونه های انتقالی است.

اگر موجوداتِ انتقالی وجود نداشته باشند چه خواهد شد؟
1 . آیا خدا همهء موجودات را یک به یک خلق کرده؟
اگر اینطوری ست پس چرا خدا دایناسور ها را خلق کرد؟
چرا دایناسورها را منقرض کرد؟
چرا این همه زمان را تلف کرد تا ما انسان ها پا به عرصهء زمین بگزاریم؟
چرا انسان ها را با این همه تفاوت و نژاد خلق کرد؟
2 . آیا یک دلیل این نیست که ممکن ست جانورانِ میانی عمرِ کوتاه تر و استخوان بندیِ ضعیف تری داشته باشند و پس از تولد می مرده اند!!؟
3 . آیا باید اسکلتِ تمامِ میلیارد ها دایناسور و جانوری را که طیِ میلیون ها سال پیش زندگی میکرده اند را امروز بتوانیم از خاک بیرون بکشیم؟
4 . پس اگر اینطور باشد نــــفـــــت از کجا آمده؟ آیا نباید فقط و فقط اسکلتِ جانورانی را پیدا کنیم که در شرایطِ مناسب باقی مانده باشند و به نفت تبدیل نشده باشند؟
5 . آیا جاندارِ میانی باید شبیهِ اجدادش باشد یا شبیهِ فرزندانش؟ این اجداد را چگونه از میانِ مشتی استخوان انتخاب کرده اید؟ فرزندان را چگونه انتخاب میکنید؟
و ...
انسان هایی که دست و پا ندارند!!
آیا تغییراتِ ژنتیکی که به دنبالِ آثارِ زیانبارِ بمبارانِ اتمی .. بر انسان ها ایجاد میشود را مشاهده کرده اید؟
این میتواند به مثابهء تکامل فرض گرفته شود!
فرزندِ یک انسانِ سالم .. یک انسانِ معلول ست
قرار نیست هیچ موجودی مابینِ این تکاملِ رو به عقب قرار گیرد!!!
شما که توقع ندارید بینِ آن انسانِ سالم و آن فرزندِ معلول .. فرزندانی نیمه معلول و نیمه سالم!!! داشته باشیم!
پس نباید منتظر باشید که بینِ دایناسورها هم موجوداتِ میانی به آسانی قابلِ تشخیص باشند!!
قرار نیست بینِ نیایِ اولین اسب و گورخرانِ امروزی موجوداتی وجود داشته باشند که از یک خطّ شروع کرده و خطّ خطّی شده باشند!!!
ضمناً این ویژگی هایِ پوستی را نمیتوان از روی استخوان تشخیص داد
باید بدانیم به دنبالِ چه هستیم
اما حالا که نمیدانیم نباید تکامل را منسوخ شده بدانیم
بلکه باید آن را بسنجیم و اصلاح کنیم
فسیل ١٣۵ ملیون ساله سنجاقک تفاوتی با ھمتای جدیدش ندارد.

عزیزم
در این 135 میلیون سال باید یک نیاز به تغییر وجود داشته باشد تا سنجاقک هم بسته به آن تکامل یابد
در این 135 میلیون سال مگر هواکرهء زمین چقدر تغییر کرده که مثلاً لازم باشد سنجاقک آبشش بسازد!!!!!؟
اگر تغییری هم بوده در سایز و میزانِ سمّیتِ نیش و طولِ بال ها و میزانِ تکاملِ چشم ها و ... در ابعادِ خودِ سنجاقک بوده!!
منطقی بیاندیشید
به دوستانی که میخوان با فرگشت آشنا بشن خوندن این کتاب رو به شدت توصیه میکنم
هوشیار عزیز سلام
من این کتاب شما رو خوندم
یه انتقاد و یه پیشنهاد براتون دارم .
انتقادم به اینه که شما از واژه تکامل استفاده کردید در حالی که خودتون بهتر میدونید برابر درست ترش فرگشت هست .
و اما پیشنهاد :
من مدت هاست که به دنبال یک کتاب میگردم که بتونه فرگشت رو به گونه کامل و به زبان ساده و تصویری توضیح بده . نوشتارش اگه علمی هست عامه فهم هم باشه . بدبختانه هر چه گشتم کمتر یافتم . خوشبختانه شما نثر شیوایی دارید و کاملا با این زمینه آشنا هستید . جای این داره که جای خالی این کمبود منبع رو در منابع فارسی پر کنید . پیشاپیش هم خواهش میکنم شکسته نفسی نکنید .
یک مقایسه بین فسیل ١٠٠ ملیون ساله مورچه و یک مورچه که در زمان ما زندگی می کند نشان می
دھد که مورچه ھا ھیچگونه تاریخ تکاملی نداشته اند.

این جمله اشتباه است!
مورچه که حشره‌ای از راسته نازکبالان است در میانه‌های دوره کرتاسه یعنی حدود ۱۱۰ تا ۱۳۰ میلیون سال پیش تکامل یافته است.
شما گفته اید در 100 میلیون سال اخیر تکامل نیافته!! خوب نیافته که نیافته!! در 110 الی 130 میلیون سال پیش (( یعنی 10 الی 30 میلیون سال قبل تر از عددی که شما گفته اید )) تکامل یافته !!!
امروزه بیش از ۱۲۰۰۰ گونه مورچه طبقه بندی شده‌اند و تخمین زده می‌شود این تعداد تا ۱۴۰۰۰ گونه نیز برسد. این یعنی تنوع و تولید گونه های زیستی جدید !!
انواع مورچه‌ها به صورت‌های مختلفی مانند
1- زندگی انگلی و
2- برده‌داری ٬
3- همزیستی مسالمت آمیز
و … تکامل یافته‌اند.
حال به این متن که برگرفته از ^ "Hymenoptera name server. Formicidae species count.". Ohio State University. http://atbi.biosci.ohio-state.edu:210/hymenoptera/tsa.sppcount?the_taxon=Formicidae. میباشد توجه کنید:
Ants evolved from wasp-like ancestors in the mid-Cretaceous period between 110 and 130 million years ago and diversified after the rise of flowering plants. More than 12,500 out of an estimated total of 22,000 species have been classified
یعنی : مورچه ها تکامل یافته اند از اجداد زنبورمانندشان در میانه دوره کرتاسه بین 110 تا 130 میلیون سال پیش ...
تئوری تکامل ادعا می کند که نمونه ھا به طور مداوم به نمونه ھای دیگر تکامل می یابند. اما وقتی ما
نمونه ھای زنده را با فسیل ھایشان مقایسه می کنیم می بینیم که آنھا برای ملیون ھا سال بدون تغییر
باقی مانده اند. این حقیقت یک مدرک واضح است که ادعای تکامل گرایان را باطل می سازد.

چه ربطی دارد؟!! کسی که چنین استدلال سست و ضعیفی را مطرح کرده اصلاً معنای تنوع، تحول و تکامل گونه های زیستی را درک نکرده است!
یک مثال بسیار بسیار ساده میزنم.
کسی به شما میگوید پراید بدون صندوق شکل تغییریافته پراید صندوق دار است... با این تفاوت که فلان ویژگی و فلان ویژگی جدید را کسب کرده است. و در بازار ماشین هم اکنون هم پراید صندوق دار دیده میشود هم پراید بدون صندوق!! آیا کسی میتواند بگوید اگر پراید بدون صندوق از تغییر شکل پراید صندوق دار بدست آمده نباید اصلاً و ابداً در بازار اثری از پراید صندوق دار باشد!!!! چه استدلالی است...
حالا به زیست شناسی خودمان برمیگردیم..
مارمولک نوع اول در اکوسیستم جدیدی قرار میگیرد و جهت سازگاری هرچه بهتر تغییرات تدریجی را برای بقای بهتر بصورت تدریجی و در طی نسلها می پذیرد... و به تدریج مارمولک نوع دوم را حاصل میسازد... این در حالی است که منشاء مارمولک 2 ( یعنی همان مارمولک 1) در حال زندگی در اکوسیستم قبلی خویش است و لزومی برای تغییر و تطبیق وجود ندارد.... حال آیا کسی میتواند استدلال کند چون مارمولک نوع دوم بر اثر تغییرات تدریجی در ژنوم مارمولک نوع اول حاصل شده نباید اصلاً و ابداً مارمولک نوع اول در طبیعت موجود باشد!!!! هرگز این استدلال صحیح نیست بلکه خنده دار است! مارمولک نوع اول در اکوسیستم خودش مشغول زندگی است. در حالیکه همین مارمولک در اکوسیستم جدید تغییر تدریجی حاصل کرده و مارمولک نوع دوم را حاصل کرده است... بنابراین در یک زمان؛ در دو اکوسیستم متفاوت؛ دو گونه مارمولک زندگی میکنند که خویشاوندان ژنتیکی یکدیگر نیز هستند.
دوستان را ارجاع میدهم به آزمایش داروین بر روی گونه های مختلف کبوتر چاهی... بعضی از این گونه ها به قدری تفاوت ظاهری با هم دارند ( بر اثر قرار گرفتن در اکوسیستم های مختلف) که کسی از روی ظاهر نمی تواند تشخیص دهد که تمام این گونه های به ظاهر متفاوت از یک جد مشترک ( کبوتر چاهی ) هستند...
فسیل ھای زنده
تئوری تکامل ادعا می کند که نمونه ھا به طور مداوم به نمونه ھای دیگر تکامل می یابند. اما وقتی ما
نمونه ھای زنده را با فسیل ھایشان مقایسه می کنیم می بینیم که آنھا برای ملیون ھا سال بدون تغییر
باقی مانده اند. این حقیقت یک مدرک واضح است که ادعای تکامل گرایان را باطل می سازد.
زنبور عسل زنده با فسیل نسبی اش که ملیون ھا سال سن دارد تفاوتی ندارد.
فسیل ١٣۵ ملیون ساله سنجاقک تفاوتی با ھمتای جدیدش ندارد.
یک مقایسه بین فسیل ١٠٠ ملیون ساله مورچه و یک مورچه که در زمان ما زندگی می کند نشان می
دھد که مورچه ھا ھیچگونه تاریخ تکاملی نداشته اند.
صفحه 102 کتاب درسی- تیتر:
تغییر گونه ها:
خط پنجم کتاب درسی صفحه 102
آنچه بیشتر از همه به درک اوضاع گذشته ی زمین کمک میکند، فسیل ها هستند.
فسیل ها، یکی از شواهد بسیار خوب برای اثبات وقوع تغییر در گونه های جانداران اند.
خط ششم کتاب:
... گونه های جانداران در طول زمان تغییر کرده و جاندارانی جدید از انواع اجدادی به وجود آمده اند.
صفحه 103 کتاب درسی: از میان تغییرات محیطی متعدد، که بر بقای جانداران ( و انتخاب طبیعی و تنوع زیستی ) مؤثر است، می توان به تغییرات آب و هوایی و زمین شناسی اشاره کرد...
همان صفحه: دوران پرکامبرین، با پیدایش زمین در حدود 6/4 میلیارد سال قبل شروع شده و در 600 میلیون سال پیش پایان یافته است... بسیاری از فسیل های متعلق به پرکامبرین که آثاری مربوط به کرم ها، عروس دریایی و جانداران تک سلولی هستند، در استرالیا یافت شده اند...
دوستان دقت میکنید که در دوران پرکامبرین ساده ترین جانداران را داشته ایم ( تک سلولی ها و کرم ها و ...) و هرچه به جلوتر آمده ایم بر تنوع و پیچیدگی جانداران افزوده میشود... نخستین سیانوباکترها در 8/2 میلیارد سال قبل بوجود آمده اند و ...
بعد از پرکامبرین...
نوبت به دوران پالئوزوییک میرسد که دوران غلبه انواع بی مهرگان است... (صفحه 104 کتاب درسی )
بعد نوبت به دوران مزوزوییک میرسد که دوران پیدایش و گسترش و تنوع خزندگان است... ( صفحه 106 کتاب درسی )
در همین حال که مهره داران در روی خشکی در حال ازدیاد بودند؛ بی مهرگانی ویژه در دریاها ظاهر شدند و توسعه یافتند که نظایر آنها را در دوران های قبل و بعد از مزوزوییک نمی یابیم. از جمله مهمترین این بی مهرگان، نرم تنانی از گروه سرپایان بودند و ... گیاهان نیز در دوران مزوزوئیک فراوان و گوناگون شدند، به طوری که علاوه بر انواع بی گل و نهانزا، در دوره ی کرتاسه ( یکی از دوره های دوران مزوزوییک ) گیاهان گلدار و درختان میوه و برگ ریز ظاهر شدند... (( کتاب در صفحه 107 به خوبی دارد بحث تنوع زیستی و پیدایش گونه های جدید را طرح میکند و شرح میدهد )) ...
بعد نوبت به دوران سنوزوییک میرسد که نخستین آثار پستاندارن را در این دوران می یابیم. این جانوران که به تدریج تا دوره ی کرتاسه ( آخرین دوره از دوران مزوزوییک) تکامل حاصل کردند، بیشتر کوچک جثه و خزه مانند بوده اند. تکامل اصلی و ازدیاد پستانداران در سنوزوییک رخ داده و این جانوران جای دایناسورها را اشغال کردند. اصولاً پستاندارن به علت (( خونگرم بودن )) و (( پوشیده شدن بدن از مو یا پشم )) قادر بوده اند که با تغییر شرایط محیط سازگار باشند و بهمین علت توانسته اند در نقاط سرد و گرم یک منطقه به فعالیت ادامه دهند... ( صفحه 108 کتاب درسی )
خلاصه به بعضی ها رو بدهند میگویند اصلاً کتابهای زیست شناسی و زمین شناسی را از مدارس جمع کنید که پر از مطالب کفر و الحاد است!! البته گفتم بعضی تندروها نه میانه رو ها !!!
شما گفته اید:
فرضیه تکامل نشان می دهد که تکامل موجودات به موجودات دیگر به تدریج و مرحله به مرحله طی ملیونها سال صورت گرفته است. استنباط منطقی که از یک چنین مدعایی می توان گرفت این است که موجودات زنده غول پیکری که " گونه های انتقالی " نامیده می شوند می بایستی در طول دوران انتقال، زندگی می کردند. همانطور که تکامل گرایان ادعا می کردند، تمام موجودات زنده که مرحله به مرحله از یکدیگر تکامل یافتند، تعداد و تنوع این گونه های انتقالی می بایستی طی ملیون ها سال بوده باشد.
اگر چنین موجوداتی واقعا زندگی می کردند آنگاه می بایستی بقایای آنها در هر گوشه می دیدیم . در واقع اگر این نظریه درست باشد تعداد گونه های انتقالی بینابین می بایستی بیشتر از تعداد حیوانات زنده امروزی باشد و بقایای فسیلی آنها می بایستی در سراسر جهان فراوان یافت شود.

باید بگویم:
1- استنباط شما مبنی بر اینکه گونه های انتقالی باید غول پیکر باشند هرگز منطقی نیست!! چه کسی گفته گونه های میانی و انتقالی الزاماً باید غول پیکر بوده باشند!!!
2- هم اکنون نیز بسیاری از گونه های میانی موجود هستند که از نظر قدمت زیستی سابقه ای بسیار بیشتر از سایر گونه های جدید زیستی در همان خانواده را دارند و اتفاقاً به برخی از آنها لقب (( فسیل زنده )) را میدهند نمونه آشنایش خرچنگ های نعل اسبی هستند که در حال حاضر نیز زندگی میکنند... و هزاران نمونه دیگر...
3- استنباط دیگر شما نیز غلط است! کدام استنباط؟ اینکه میگویید اگر این نظریه درست باشد باید تعداد گونه های انتقالی پبیشتر از تعداد گونه های جدید باشد!! چه ربطی دارد؟!! شما فرض کنید گونه ای پستاندار به نام (( دینگو )) نیای مشترک سگ و روباه و گرگ باشد... در حالیکه دینگو هم اکنون نیز زندگی میکند... حال با این توضیح از روی چه شاهدی میگویید تعداد گونه های میانی باید از گونه های جدید بیشتر باشد!!! در ثانی اگر گونه ای میانی تبدیل به گونه های جدید شده؛ غالباً به این خاطر تغییر و تحول یافته که خود را جهت بقا و تولیدمثل هرچه بهتر با اکوسیستم پیرامونش تطبیق دهد... و اگر قرار بود به شکل اسبق باقی بماند دیگر این تطبیق چه معنایی میداد... با این وجود بسیاری از گونه های میانی نیز همچنان در اکوسیستم های مخصوص به خود زندگی میکنند. در حالیکه گونه های جدید تر در اکوسیستم های دیگر مشغول حیات هستند.
شباهت ژنتیکی منجر به آن نمی شود که بگوییم آن دو از یک خانواده هستند

دوست من، همین جمله شما از نظر علمی غلط است.
زیرا شباهت ژنتیکی دقیقاً به معنای نسبت داشتن است.
هرچه شباهت ژنتیکی از نظر تعداد و توالی نوکلئوتیدهای موجود در ژن بیشتر باشد این نسبت و تنایس و خویشاوندی بین گونه ها بیشتر است و نشان میدهد نیای مشترک آنان در فاصله زمانی نزدیکتری بوجود آمده است. از شما دعوت میکنم لطف کنید و این کتاب را یکبار با حوصله و بیطرفی بخوانید تا بیشتر متوجه این مفاهیم شوید. خواهش میکنم بخوانید. زیرا اگر نخوانده نظری بگذارید به خوبی مشخص میشود.
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک