رسته‌ها
افسانه ی بهار
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 74 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 74 رای
نمایشنامه ای در دو اپیزود پیرامون تنهایی و بیکسی زنها و ظلمها و جورهای رفته بر آنها . . . . قسمتی از نمایشنامه : نمی دونم چرا هنوز بش می گم ماما ! من با قرارداد اون به خونه ت اومدم ، گفت کارت نداره ، مثه بابای خدابیامرزته ، غذاشو بده و لباساشو آب بزن ، اما نگفت غذات شیره و تریاکه فقط ، نگفت لباس تو تنت میشکنه و آبش نمی زنی ، حاضر شدم سحر تا غروب ، تو مزرعه ی خشخاشت بیل بزنم ، اما بزاری شب سّیِ خوم باشم ، یه شب دیدی چشمم به روت باز باشه ؟ دهنم به روت باز باشه ؟ دماغم به روت باز باشه ؟ سینه ام به روت باز باشه ؟ خودم با همین گوشام شنیدم به خورشید خانوم می گفتی ، زن مستراب دوم خونه اس ! همه تون بی حیایین . . .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
22
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
zoohoor
zoohoor
1389/04/27

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی افسانه ی بهار

تعداد دیدگاه‌ها:
2
پرداختها به يك جريان از ديدگاههاي مختلف جالب است و خب خواندن اينها براي ما جالبتر و ايده پردازتر خواهد بود:-)
PDF
361 کیلوبایت
افسانه ی بهار
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک