رسته‌ها
غزلیات سعدی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1129 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1129 رای
طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم و ترجیعات، ملمعات، رباعیات، مفردات

م‍طاب‍ق‌ ب‍ا ن‍س‍خ‍ه‌ ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ش‍ده‌ م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی‌ ف‍روغ‍ی‌
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
608
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/03/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غزلیات سعدی

تعداد دیدگاه‌ها:
131
بخت آیینه ندارم که در او می نگری *** خاک بازار نیرزم که بر او می گذری
من چنان عاشق رویت که ز خود بی خبرم *** "تو" چنان فتنه خویشی که ز ما بی خبری
به چه ماننده کنم در همه آفاق "تو" را *** کان چه در وهم من آید "تو" از آن خوبتری
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت *** که به هر گوشه چشمی دل خلقی ببری
دیده ای را که به دیدار "تو" دل می نرود *** هیچ علت نتوان گفت بجز بی بصری
گفتم از دست غمت سر به جهان دربنهم *** نتوانم که به هر جا بروم در نظری
به فلک می رود آه سحر از سینه ما *** "تو" همی برنکنی دیده ز خواب سحری
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست *** تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
هر چه در وصف "تو" گویند به نیکویی هست *** عیبت آنست که هر روز به طبعی دگری
گر "تو" از پرده برون آیی و رخ بنمایی *** پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر سعدی ننهد هر که "تو" را نشناسد *** حال دیوانه نداند که ندیدست پری
تقدیم به "تو" : با تو از ابراهیم حامدی!
با تو انگار تو بهشتم ...با تو پر سعادتم من...دیگه از مرگ نمیترسم....عاشق شهامتم من...
اول دفتر به نام ایزد دانا / صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم / صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ، ﺣﻠﻘﻪٔ ﺩﺍﻡ ﺑﻼﺳﺖ * ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺑﺰﻧﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﯿﻎ، ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﯽﺩﺭﯾﻎ * ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﯾﮏ ﻧﻈﺮ، ﺻﺪ ﭼﻮ ﻣﻨﺶ ﺧﻮﻧﺒﻬﺎﺳﺖ
آن نه عشق است که از دل به زبان می آید/......./ وان نه عاشق که ز معشوق به جان می آید
.
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع/.../ زیر شمشیر غمش رقص کنان می آید
.
...
اندرون با تو چنان انس گرفتست مرا/..../ که ملولم ز همه خلق جهان می آید
با سلام
شیرین سخن ادب پارسی , سعدی بزرگ میگوید:
الا ای که بر خاک ما بگذری
به جان عزیزان که یادآوری
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بوده‌ست هم
به بیچارگی تن فرا خاک داد
وگر گرد عالم برآمد چو باد
بسی برنیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
( بوستان - باب چهارم در تواضع- حکایت ذوالنون مصری)

من دگر شعر نخواهم بنویسم ، که مگس
زحمتم می دهد ، از بس که سخن شیرین است !!
:D
( سعدی )
..................
سالروز بزرگداشت سعدی شیرین سخن بر دوستان خوب کتابناکی مبارک باد ...
در شعر سه تن پیامبرانند
هر چند که:"لا نبی بعدی"
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی

تذکره الشعرا
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

سالروز بزرگداشت سعدی بر تمام فارسی زبانان در سراسر جهان گرامی باد .
گر به همه عمر خویش با تو بر آرم ،،دمی،،
حاصل عمر آن ،،دم،، است باقی ایام رفت.
سالروز مرد حکمت و اخلاق بر همه ی ایرانیان مبارک باد.
غزلیات سعدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک