رسته‌ها

قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 25 رای
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 25 رای
مقدمه کتاب:
این دفترچه مجموعه خاطراتی است از مبارزات و فداکاریها و جانبازیها و گذشتها و محرومیت ها و ناکامیها و سرانجام پیروزیهای مردان با ایمانی که شور وطن خواهی و احساسات ایراندوستی، انگیزه ایشان بود. در هر کار خطیری وقتی عشق و شور و ایمان بود، حصول موفقیت قطعی است. از نهم اسفند تا 28 مرداد، مردانی در راه حفظ رژیم سلطنت مشروطه و قانون اساسی که خونبهای پیشوایان صدر مشروطیت است، جان خود را وثیقه قرار دادند. این مجموعه خاطرات که به صورت سلسله مقالاتی در روزنامه آتش منتشر شد، اکنون با تجدید نظر کامل بیاد پایان اولین سال بازگشت شاهنشاه و قیام مردانه 28 مرداد به صورت کتابی منتشر و به پیشگاه مبارک شاهنشاه بزرگ ایران تقدیم می گردد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
170
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1400/02/13

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

تعداد دیدگاه‌ها:
36
روز به روز چهره از نقاب واژگان پوچی و تحریفی چون نهضت ملی، نهضت ملی شدن نفت، امثال
دکـــتر مصدق و دیگر شورشیان پنجاه و هفت حامی خمینی می افتد. افراد و جناح هایی که موضع گیری آنان در موضوعات مختلف مشخص است و امروز ژست طلبکار را می گیرند.
میراث مشروطه خواهی با توده ای ها و چپی های بی وطن و اسلامیست های دنبال شریعت صحرای حجاز آسیب دید. اما همچنان در قلب ها زنده است. به امید برپایی یک نظام ملی و ایرانی در ایران. پاینده ایران
چهره از نقاب می افتد یا نقاب از چهره ؟! مصدق سال 57 نبود تا از شورشیان باشد . حجاز صحرا نیست ؛ رشته‌کوه تپه‌مانندی میان دو سرزمین تهامه (غور) و نجد است ... وقتی این قدر مبهم می نویسد ، نمی شود منظورتان را درک کرد .
نام کتاب « قیام در راه سلطنت » است و « سلطنت » یعنی نفی مشروطه . در واقع میراث انقلاب مشروطه گام به گام از بین رفت . نقطه اوج حقوقی آن دادن حق انحلال مجلس قانون گذاری به شخص شاه و نقطه اوج عملی آن حذف نخست وزیر معتقد به مشروطه ( محمد مصدق ) بود . بعد از آن دیگر مشروطه خواهی شعاری بی پشتوانه بود و نزاع و کشاکش جناح های ضد مشروطه حاکم زمینه ظهور یافت : کشاکش لشکری و کشوری ( مثلاً در زمینه نحوه تخصیص درآمد نفتی < نحوه اداره دانشگاه ) ، کشاکش زمینداران و صاحب امتیازان دیوانی و صنعتی و تجاری ، و کشاکش بین حوزه های فرهنگی سنتی و نوساخته متظاهر به « مدرن » . با اصلاحات ارضی پایه دیرینه و سنتی سلطنت ( زمینداری و حوزه فرهنگی سنتی ) تضعیف شدند و با تشکیل حزب رستاخیز ، کشوری در مقابل لشکری تقویت شد . این کشاکش سیستم را از درون پوک و شکننده کرد و با بیماری رأس هرم ( در نظام متکی به فرد ) و با تبلور ناگزیر مسائل برهم انباشته جامعه رو به پیچیدگی بیشتر ( افزایش جمعیت شهرنشین و ... ) ، سیستم وارفت و فروریخت .
جناب 13440410 احتیاط کن، با توجه به توضیحاتی که در ذیل آمده، در «مشروطه‌ی همایونی» مجازات ذکر این جمله (سلطنت یعنی نفی مشروطه) کمتر از یک بار اعدام نمی‌تواند باشد! باید بگویید مشروطه فقط و فقط یک میراث داشت و آن‌ سلطنت همایونی پهلوی بود و این میراث را هم فعلاً برده‌اند آمریکا و آنجا به‌لطف بریز و بپاش آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها داخل یخ نگهداری‌اش می‌کنند. در روز موعود از یخ درش می‌آورند چندان که با روز اولش مو نمی‌زند. مشروطه‌خواهان خون دادند و نتیجه تمام و کمال خون آنان شد دودمان پهلوی. همین و بس. و مدیون هستید اگر حتی گمان کنید که در این روایت تاریخی به کثافت‌کاری‌ها عطر زده‌اند.
Ariarman گرامی: شب های تیره جمهوری اسلامی به نفس های آخرش نزدیک شده فعلا جمهوری اسلامی با ارتش سرکوب گر داخلی و حامیان خارجی اش چند صباحی در حال احیای تنفس مصنوعی است، آنان دو ماموریت ننگین دارند اول اینکه تا جای ممکن تلاش میکنند با عطر زدن به کثافت کاری های ضحاک زمانه و دسته بندی کردن جنایات رژیم با تحریف کلمات قباحت جمهوری اسلامی را توجیه و موجه یا عادی جلوه دهند، تا عمر رژیم ضحاک چند صباحی بیشتر شود و زمان بخرند و ماموریت دوم آنان این است بعد از جمهوری اسلامی ، جمهوری دیکتاتوری و متزلزل دیگری همچون افغانستان و سوریه و کوبا و ونزوئلا در آشی با صدمن روغن برای ما درست کنند. از ایران ما زمین سوخته بجا گذاشته اند، ارتجاع سرخ و سیاه که در نظام پیشین با تروریست پروری، دروغ و ریا باعث شورشی ننگین با ثمرات پلید شدند امروز از برپایی رژیمی ملی که متعلق به همه ایرانیان باشد وحشت دارند آنان می ترسند یکپارچگی ایران حفظ شود، وحشت دارند ایدلوژی اسلامی یا چپی آنان در آینده موفق به تشکیل یک رژیم استبدادی دیگر نشود ، آنان از اتحاد ایران با دیگر کشورها بر اساس منافع ملی می ترسند، آنان از آزادی فردی انسان ها و قدرت حق انتخاب شهروندان می ترسند، آنان می ترسند که نتوانند دسترنج ایرانیان را در آینده غارت کنند، آنان می ترسند که نتوانند ثروت ملی و دارایی های یک کشور را خرج ایدولوژی خویش کنند. آنان از میراث انقلاب مشروطه ایران می ترسند و همواره در جهت نابودی آن گام بر میدارند. پیشنهاد من به میهن دوستان و مبارزین راه آزادی این است که بی اعتنا به گروهک هایی که سابقه خیانتکارانه آنان مشخص هست درجهت آزادی و افشاگری بکوشیم. غم مخور پایان شب سیاه سفید است، خوشبختانه بخش قابل توجه ای از ایرانیان به بیداری نسبی رسیده اند و فارغ از تحریف کلمات گروهک های ارتجاع سرخ و سیاه واقعیت ها را دیدند و از اعمال این جنایتکاران پشت واژگان زیبا باخبر شدند. و این امید پیروزی ایرانیان است. پاینده ایران

جناب سلطنت طلب، به جای این برچسب زدن ها - مانند حاکمان امروزی - اندیشه ای به حال این روحیۀ بی پژوهشی خودتان بکنید. در علم منطق گفته می شود «اثبات الشیء لاینفی ما عداه»، مخالفت با ستم های شاۀ شما (به گفتۀ خودش: https://www.youtube.com/watch?v=T5al9kHvmOU) به معنی هواداری از ستم های حاکمان امروزی نیست!
ایشان چه می گوید: «بفرمایید ببینم علم کی و کجا چنین حرفی زده است؟». این گفته از دو کنونه بیرون نیست: یک: پیام جناب گندالف خاکستری را نخوانده. دو: خوانده، اما نمی خواهد بپذیرد.
عکسِ گفتۀ نخست: (https://s19.picofile.com/file/8438846642/خاطرات_علم،_جلد_هفتم،_ص_۱۵۴_.jpg)
عکسِ گفتۀ دوم: (https://s18.picofile.com/file/8438847234/خاطرات_علم،_جلد_پنجم،_ص_۴4۹_۲۳_بهمن_۱۳۵۴.jpg)
تنها شمارۀ ۴۳۹ باید ۴۴۹ نوشته می شد، اما با نشانی «پنج شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۴» به آسانی این گفته در نبیگ یادداشت های عَلَم یافت می شود. به جای این برچسب زدن ها، شاه خودتان را لعنت کنید که به جای کُشتن مردم بی گناه و ناخرسند از حکومتِ وی، سر مارها را نبُرید و اسباب به روی کار آمدن اینان را فراهم آورد.
پژوهش تاریخی و تفکر نظام‌مند به عینیات تاریخی مثل جِن است و تفکری که غیر از سیمای اسطوره‌ای شاهان و خدم و حشم‌شان هیچ چیز دیگری ندارد مثل بسم‌الله.
شاه: علیه دکتر مصدق کودتا خواهیم کرد، اما الان زود است. «به عرض رساندم، خاطر مبارک هست وقتی[محمد] مصدق آن اندازه ما را در زحمت گذاشته بود، روز چهارم آبان برف می آمد، در رکاب مبارک با چه حالی سعدآباد برگشتیم. آن جا هم آتش نبود. من عرض می کردم کودتا بفرمایید، همان کاری که ۹ ماه بعد شد. فرمودید، هنوز زود است. تمام در خاطر داشتند»(خاطرات علم، جلد هفتم، ص ۱۵۴. ۱۱ آبان ۱۳۴۶). عَلَم: سرلشکر زاهدی با فرمان شاهنشاه و با کمک سازمان سیا علیه مصدق کودتا کرد. «[کرمیت] روزولت کسی است که در زمان کودتای [سرلشکر] زاهدی علیه مصدق بنا به فرمان شاهنشاه، مأمور سیا در ایران شده بود و خیلی به این مسئله کمک کرد.»(خاطرات علم، جلد پنجم، صص ۴۴۰- ۴۳۹. ۲۳ بهمن ۱۳۵۴). نکته جالب این که خود علم از روز ۲۸ مرداد در خاطراتش به عنوان روز مرگ مشروطه نام میبرد. با تشکر از سپربلوط
شما چپ‌ها و مدافعان سیستم موجود (پیاده‌نظام ارتجاع سرخ و سیاه) عادت کردید به تحریف تاریخ و دروغ بافی. اولا ارزش و اعتبار کتاب کرمیت روزولت بر همه روشن است. کتابی است سراسر یاوه و برآمده از تخیلات فردی که برای نوشتن کتاب چند بار به دربار مراجعه و درخواست کمک مالی کرد و وقتی این باج‌خواهی او با مخالفت شاه روبرو شد، شروع کرد به داستان‌سرایی و دروغگویی در مورد وقایعی که او و هم‌پالکی‌هایش کوچک‌ترین نقشی در آن نداشتند. ثانیا بفرمایید ببینم علم کی و کجا چنین حرفی زده است؟ کدام جلد و صفحه از کتاب خاطراتش چنین چیزی نوشته شده که فقط شما دیدید و خواندید؟ در مورد عوامفریبی‌های پیشوای پیژامه‌پوش قجری هم آن‌قدر گفته و نوشته شده که دیگر نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینم.
چند نکته، نه سلطنت نه جمهوری در هیچ کشوری شبیه هم نبوده و نیست هر کشوری تاریخ و سنت های خودش را دارد، هیچگاه سلطنت ژاپن و ایران و اسپانیا و هلند و سوئد و برینانیا شبیه هم نبوده اند البته در نظام مشروطه اشتراکاتی داشتند هرچند سنت های متفاوتی دارند، جنبش مشروطه ایران نه جنبشی استعماری و از آن بیگانه بلکه متعلق به ملت ایران بود و ملت ایران یکی از پیشگامان در آسیا بودن و ادامه راه مشروطه خواهان همان مسیر است ، بخش زیادی از ملت ایران مسلمان هستند و مشروطه خواهان تصمیم ندارد مذهب را استالین وار در ایران سرکوب کنند ، همانطور که پیشتر عرض شد جمعیت بشر از چند میلیون نفر به هفت میلیارد نفر رسیده است که نشان از افزایش امید به زندگی جهانیان به دلیل سرمایه دارد البته که در برخی کشورهای نابسامان فقر نیز وجود دارد نسخه ایده آل و آرمان شهری وجود ندارد جز در کارخانه های موش آزمایشگاهی که دانشمندان چپ برای جوامع می پیچند و البته اقتصاد آزاد دلیل گرسنگی محرومان نیست اقتصاد آزاد توانسته سطح زندگی را بهبود دهد. اینکه رژیم فعلی وقتی احساس خطر می کند از ناسیونالیسم ایرانی استفاده می کند ( درحالی که طبق قانون اساسی آن و ماهیت رژیم ایران گرایی ممنوع و کفر است) و با این کار بیشتر ایران دوستان را نابود میکند مشکل از میهن دوستی نیست بلکه مشکل مسیری است که رژیم های ضدملی طی میکند با اهداف غیرملی و ایدولوژیک اینکه میگویم شما با اصل ایران مشکل دارید به این دلایل است اگر اوایل انقلاب می توانستید حتی نام ایران هم عوض می کردید تا به باور شما نشانه ای از فاشیسم نباشد ، البته در تغییر پرچم و تحقیر سنت ها موفقیت های نسبی بدست آوردید، گروه های دیگر چپ غیر از حزب توده خود عذر بدتر از گناه است، بسیاری از آنان در ترو و تندروی و خشونت بدتر از اسلام گراها و حزب توده بودند. البته من به عنوان یک محافظه کار ایرانی آنرا فتنه 57 می دانم و البته رژیم جمهوری اسلامی نیز همچنان شرایط انقلابی دارد علت خودسوزی کارگر قزوینی اقتصاد نابسمان و رانتی و شبهه سوسیالیستی بود ، مشکل کارگران هفت تپه که در کارخانه ای با بدهی سرسام آور و تولید ضعیف به سر می برند این نیست که شاغلین در بخش آزاد دوست ندارند به زور درصد مهمی از سود خویش را صرف کارخانه ای بی بازده کنند که قدرت رقابت ندارد و مدیران آن وابسته به رژیم و مفسد تشریف دارند، شما که راضی به خودسوزی شاغلی در بخش آزاد که با مالیات زورگویانه و بیرحمانه اموالش غارت می شود نیستید؟! مدتی هفت تپه با هزینه هایی که به صرف مردم نبود پیش می رفت و به جایی نرسید، ما دنبال بومی کردن دموکراسی در ایران هستیم و نسخه و تاریخ خویش را داریم و برا اساس آن عمل کنیم، فحاشی برخی نیز به شخصی که قشر قابل توجه ای از ایرانیان دوست دارند صرفا پادشاه سمبولیک باشد نشان دهنده میزان ادب و حب و بغض آنان است که میزان خرد آنان را آشکار می کند و نشان دهنده مغزکل بودن آنان نیست، اینکه همه پادشاهی مشروطه دنیا را کپی و استعماری می دانند نیز بخشی از فانتزی های آنان است بد نیست نگاهی به جمهوری های منطقه مانند افغانستان بعد از پادشاهی و ترکمنستان و ارمنتسان و آذربایجان و ترکیه و عراق و سوریه و پاکستان کنیم، شرمنده امثال مشروطه خواهان دنبال یک جمهوری استعماری دیگر که معلوم نیست چه جور دیکتاتوری ای شود و احتمالا کپی ای از کشورهای دیگر است نیستیم آن هم جمهوری ای که عمدتا توسط اشخاص بدنام که دستشان به خون آغشته است تبلیغ می شود.

1 ـ « نه سلطنت نه جمهوری در هیچ کشوری شبیه هم نبوده و نیست هر کشوری تاریخ و سنت های خودش را دارد .... البته در نظام مشروطه اشتراکاتی داشتند هرچند سنت های متفاوتی دارند » .
سلطنتی یا جمهوری بودن هر نظامی متضمن داشتن صفات معین است . اشکال سلطنت و اقسام جمهوری نیز متضمن داشتن صفاتی معین افزون بر ویژگی های اصلی . هر یک از این اشکال و اقسام هم بنا بر محیط سیاسی و بافت اجتماعی و ... ، جزئی از یک بافت اجتماعی ـ تاریخی متمایز و منحصر به فرد هستند . به علت این گونه گونی و تفاوت محیط ویژه هر یک ، به آسانی نمی توان گفت که سهم نظام سیاسی در رخدادها و سیر تحولات جامعه معین چقدر است ، چه در زمینه رشد و رونق اقتصادی و افزایش نفوس ، و چه در زمینه وقوع بحران اقتصادی و تخریب محیط زیست و ...
در برابر این انگاره ، آن چه به وفور یافت می شود ، نسبت دادن غالب کامیابی ها و شکست ها به نظام سیاسی ، و ساده انگارانه تر از این ، نسبت دادن همه امور به هویت حاکمان است . نقد این باورها که نه به فهم وضع موجود کمک می کنند و نه برای ریشه یابی مشکلات و چاره اندیشی جهت رفع آن ها به کار می آیند ؛ جای خود قابل طرح است اما به گمانم بهتر است بحث را از بیان تصور خود شروع کنیم : سلطنت و جمهوری یعنی چه ؟ اقسام هر یک و مصادیق هر یک کدامند ؟
دلیل این امر تنوع تصور و تعاریف است . سلطنت که برگرفته از عربی است ، در متون فارسی به معنی داشتن « شوکت و لشکر » بوده است و در متن « متمم نظام نامه انتخابات » ( موسوم به قانون اساسی مشروطه ) به معنای نظامی سیاسی که رأس آن دودمانی ، مذکر ، مادام العمر و موروثی است .
حال اگر این الگو را با حذف مرد بودن و مدت تصدی مقام ، تعمیم دهیم ؛ تعدادی مصداق موجود و معدوم خواهد داشت که بررسی آن ها می تواند مبنای سنجش پیامد ضروری نظام باشد .
در واقع از آن جا که رأس هرم سیاسی « خاندانی » است ، پیوندهای سببی و نسبی در کانون توجه قرار می گیرد ( از جمله حلال زادگی و ارشدیت فرزند ) ؛ رقابت و ستیز از یک سو و توزیع امتیاز و ثروت و مقام از دیگر سو در قالب کشاکش خانواده ها و اقربای دودمان بروز می کند و .... تجلی پیامدهای ناگزیر این نوع سازمان دهی عرصه عمومی در جوامع مختلف و در بخش اعظم تاریخ بشر ، پسرکشی و پدرکشی و برادر کشی از یک سو ، و سپردن جاه و مقام به خویشان و طرد نامحرمان ، و نهادینه شدن تمکین و تقرب بوده است .
از آن جا تعدد زوجات و جنسیت رأس هرم از دایره تعریف سلطنت بیرون گذاشته ایم ، پیامدهای ناگزیر آن ها را نمی توانیم در فهرست نتایج این نوع سازمان سیاسی بگذاریم هر چند در بخش عمده ای تاریخ ، سلاطین مرد بوده و فرزندان پرشمار از زنان متعدد داشته اند .
با این وصف از نظام سلطنتی می شود به زمینه های پیدایش و دوام آن و به کارکرد اجتماعی ـ تاریخی آن و به علل افت و خیز و نابودی و خنثا و بی اثر شدن اش در گستره جهانی پرداخت .
2 ـ « جنبش مشروطه ... متعلق به ملت ایران بود ... و مشروطه خواهان تصمیم ندارد مذهب را استالین وار در ایران سرکوب کنند » .
جنبش مشروطه به تنظیم قوانینی منجر شد که طبق اصل اول « قانون اساسی » آن دین رسمی کشور شیعه دوازه امامی است و شخص پادشاه باید معتقد و مروج آن باشد ؛ و طبق اصل دوم ، پنج تن از علما به انتخاب خودشان اختیار دارند مصوبات مجلسین قانون گذاری را وتو کنند .
کسانی که هنوز خود را وفادار به آن جنبش می دانند ، قاعدتاً باید این اصول را قبول داشته باشند ؛ اگر ندارند باید بگویند به چه اعتقاد دارند و در واقع چه چیزی را تبلیغ می کنند و به اصطلاع « متاعی که در بازار سیاست عرضه می کنند » ، چیست . در این صورت می شود بررسی کرد که آیا به میراث جنبش مشروطه وفادار هستند یا نه .
3 ـ « ما دنبال بومی کردن دموکراسی در ایران هستیم و نسخه و تاریخ خویش را داریم » ؛ ما هم در صدد تحقق و استقرار نظام دمکراتیک در ایران هستیم اما شرط آن را نفی بخشی از میراث فرهنگی و نهادی ایران می دانیم ، مشخصاً حکومت دودمانی . در واقع همان گونه که به میراث دیرینه سال ایران در زمینه حمل و نقل ( حمل بار با چهارپایان ) ، خانه سازی ( با چوب و گِل ) ، کشاورزی ( شخم با گاوآهن ) و ... پایبند نیستیم ؛ بازتولید و استمرار نظام سیاسی مبتنی بر خویشاوندی و مبرا از مسئولیت را مضر و پر زیان می دانیم . انتخاب سران نهادهای سیاسی به طور متناوب در واقع شرط ضروری و ضامن دمکراسی است .
کاشتن و تثبیت حتی یک فرد در رأس هرم سیاسی ، حتی بدون هیچ « اختیار » ، با رفت و آمد مکرر بخش انتخابی ، به بسط نفوذ و قدرت او و به ایجاد یک شبکه صاحبان امتیاز ـ از بالا تا پایین ساختار سیاسی ـ منجر می شود و قانون را مطابق منافع خود یا تغییر می دهد یا متروک می گذارد و تعطیل می کند .
4 ـ ... « قشر قابل توجه ای از ایرانیان دوست دارند صرفا پادشاه سمبولیک باشد .... »
پادشاه سمبولیک یعنی چه ؟ چه کارکردی دارد ؟ چه نیازی بدان داریم ؟ انتخاب دوره ای یک دانشمند یا هنرمند یا شاعر و نویسنده سرآمد ... نمی تواند این « خلاء فرضی » را پر کند ؟!
5 ـ « ... بد نیست نگاهی به جمهوری های منطقه مانند افغانستان بعد از پادشاهی و ترکمنستان و ارمنتسان و آذربایجان و ترکیه و عراق و سوریه و پاکستان کنیم ... »
جمهوری به اسم نیست ، به رسم است . وقتی فردی 30 سال در رأس هرم سیاسی تثبیت می شود و پست ها و منابع بین خویشان او توزیع شده ... ؛ با استمرار سنت پادشاهی به اسم « جمهوری » مواجهیم . این نشان می دهد که نظام سیاسی برآیند جنبه های دیگر زیست اجتماعی است ، چنان که خود آن زمینه ها را تقویت می کند تا دوام آورد .
18_1 دوست عزیز تنها نقدی که به مطلب شما وارده داستان پنج علما است چون در تمام دوران پیدایش قانون اساسی مشروطه تا پایان آن در بهمن ۵۷ هیچ گاه همچین شورایی شکل نگرفت . و حالت تشریفاتی داشت.
خب، روند بحث روشن است. 2 ادعا کردید، 2 پرسش برای آن‌ها طرح شد و شما بجای پاسخ سنجیده و مستند به آن‌ها، کل تاریخ چپ از استالین تا اسماعیل بخشی!! را بازنویسی کردید. که کاملاً بیـجاست، زیرا در اینجا هیچکس از موضع چپ برای ایرانِ آینده نسخه‌پیچی نکرده است. کسی در اینجا با الگو قرار دادن «مدل شوروی» یا «مدل ونزوئلا» یا «مدل دولت رفاه» یا غیره صلاح مملکت را تعیین نکرده است. اگر چنین کسی در اینجا پیدا شود، اولین اعتراض جدی به خیالبافی‌اش از سوی خود من خواهد بود. زیرا این نسخه‌پیچی‌ها دقیقاً مثل نسخه‌پیچی‌های خودتان برای «شــاهنشــاه سمبــولیــک همــایونی» هیچ مبنایی جز خیال و فانتزی ندارند. وانـگهی، ادعا کردید که سلطنت پهلوی با خواست جنبش مشروطه ایران و به‌صورت «قانونی»! تشکیل شد. که دروغ محض است. هر کتاب علمی و مستند کذب این ادعا را نشان می‌دهد. دیگر در آن دوران بزرگ‌تر از ملک‌الشعرا بهار که نداریم. همچنین ادعا کردید که «فرم»‌های مختلفی برای «مشروطیت» وجود دارد و از «هلند و ژاپن» نمونه آوردید. از شما پرسیدم تاریخ شکل‌گیری و تکامل مونارشی هلند و ژاپن چه فصل مشترکی با تاریخ پهلوی و اعمال و ایده‌های سلطنت‌طلبان کنونی دارد؟ فرم‌هایی که در هلند شکل گرفت محصول اراده‌ها و ایده‌های معین تاریخی و حداقل یک جنگ استقلال‌طلبانه 80 ساله است. کمترین شباهتی میان این روند تاریخی و هستی تاریخی دربـــار پـــهـــلوی وجود ندارد. دربــاری که در تمام بحران‌ها و فراز و فرودهای اجتماعی-سیاسی بجای تکیه بر تــوان همــبستـــگی داخــلی، بر زور و قدرت اقتصادی-سیاسی و تجاوز و کــودتـــای نیـروهای خارجی تکیه کرد. رویکرد سلطنت‌طلبان کنونی نیز به سیاست‌ها، تحریم‌ها و جنگ‌افروزی‌های آمریکا و اسراییل اظهر من الشمس است. چنین است که می‌گویم علیرغم جنگ و دعوای لفظی‌ای که با چپ و «انترناسیونالیسم» دارید، شباهت‌‌های سیاسی شما و چپ‌ها ملموس هستند. دو طرف یک سکه! در کامنت‌های مختلف ادعا داشته‌اید که «پادشــاه» مطلوب مشروطه‌طلبان «صـــرفــاً یک شــخـــص ســـمبــولیک اسـت». این حرف صــرفاً و صــرفاً محصول یک کپـی‌برداری کــودکانه از تحولاتی است که پس از جنگ جهانی دوم برای نظام‌های سلطنتی اروپا اتفاق افتاد. تاکــید می‌کنم که صرفاً کپی‌کاری‌ست، حتی بدون شناخت خصــلت تاریخـی آن تحولات ملی-بین‌المللی که پس از جنگ دوم پدیدار شد. دقیقاً مثل کپی‌برداری مبتذل‌ترین چپ‌ها از شوروی و دولـت‌های رفــاه اروپایی. بگذریم از این واقعیت که شازده‌رضای پهلوی ابله و تمام سلطنت‌طلبان کاملاً همسو با «نـظـم جهـانی» آمریکا حرکت می‌کنند و شخـص همسو با این نظم هرگز نمی‌توان شخــصـی «سمبولیک» باشد!!! تاریخ آمریکای جنوبی یک دوجین از این شخصیت‌های سمبولیک دارد!!! اما مساله اساسی این است که تمامی پادشاهی‌های «سمبولیک» مد نظر شما، حداقـل محصول یکصد سال تحول الگوی استعماری هستند. در انگلستان، هلند، بلژیک، ژاپن و ... زمانی دستگاه سلطنتی تمام امور استعماری را برعهده داشت، رفته رفته با شکل‌گیری شرکت‌های چندملیتی این وظایف از دستگاه سلطنت گرفته شد و بر عهده نهادهای مدنی و دولتی قرار گرفت. خلاصه «سلطنت سمبولیک» به‌پشتوانه نهادهای مشخصی شکل گرفت که هیچ ربطی به تاریخ ایران و خاورمیانه ندارند، غیر از ربط استعماری!!! کمی مطالعه‌ی تاریخ ضرر ندارد. در آخر، سخن گفتن از کسانی چون اسماعیل بخشی بیشتر شبیه تف سربالاست. افراد را با اعمال‌شان قضاوت می‌کنند، و اعمال این‌ها شباهت زیادی به سلطنت‌طلبان دارد. یک چشمه‌اش را خودتان گفتید.
شبکه فخیمه من و تو و دیگر رفقا در ایران اینترنشنال و آیت الله بی بی سی دیروز یقه درانی برای اسماعیل بخشی می کردن شخص به اصطلاح کارگر که بی وقفه با گوشی آیفون در کلاب هاوس تبلیغ کمونیسم می کند و ارزش های ملی را تمسخر می کند و شروع به مظلوم نمایی میکند کارخانه هفت تپه را با دولتی شدن آزاد خطاب می کند!! این شخص توسط رسانه های استعماری در غرب به روش های قدیمی و شناخته شده و البته کارآمد تبدیل به یک برند می شود درحالی که صدها ایرانی در وضعیت خوفناکی در ایران تحت شدیترین سرکوب ها هستند، کارخانه نیشکر هفت تپه در دوره پهلوی که شما از آن نفرت دارید بسیار موفق بود و کارگران خوشبختی داشت اما بعد از انقلاب با مصادره که انقلابیون چپ و مذهبی برای آن سوت و کف می زدید تبدیل به کارخانه بدون بازده و ورشکسته شد که کارگران بسیار زیادی را بیش از تولید کارخانه استخدام کرد امروز چند هزار کارگر کارخانه هفت تپه حقوق دولتی خواهند گرفت درصورتی که این کارخانه هیچ بازدهی ای ندارد حقوق این افراد از کجا تامین می شود؟ مشخص است مالیاتی که از امثال من با درآمد ناچیز گرفته می شود حقوق آنان می شود شوروی نیز به همین سرنوشت دچار شد.
اقتصاد ایران هیچگاه در جمهوری اسلامی اقتصاد آزادی نبوده است در دوره رفسنجانی نیز هرچه بود همان اقتصاد دولتی بود که عامیانه به آن خصولتی و رانتی می گویند.
نازیسم و مارکسیسم و کمونیزم همگی برادر هم هستند دارای سیستم دیکتاتوری و تک حزبی و دخالت مستقیم دولت در اقتصاد و ایجاد ارزش های تحمیلی و مصنوعی به جامعه و نابود کردن اقتصاد آزاد همگی با هم برادر هستند و دعوای نازیسم و کمونیسم را می شود مانند دعوای سنی و شیعه دید و طنز مضحک آنجاست که ارتجاع سرخ و سیاه نیز با هم اشتراکات فراوانی دارند ایران بالغ بر چهارمیلیون کارمند دولت دارد درحالی که ژاپن با جمعیت 127 میلیونی حدود 300 هزار کارمند دولت دارد
در هر دو ایدولوژی ارتجاع سرخ و سیاه: هر دو غرب ستیز هستند، هر دو مخالف اقتصاد آزاد هستند، هر دو مخالف آزادی احزاب هستند، هر دو مخالف حقوق فردی هستند، هر دو در سرکوب دگراندیشان و حذف فیزیکی مخالفین ید طولانی دارند و هر دو ذوب در ایدولوژی هستند
کشورهایی سلطنتی مانند سوئد برخلاق تبلیغات بیشتر به اقتصاد آزاد تمایل دارند و طبیعتا می توانند رفاه زیادی را برای کارگران خویش فراهم آوردند که شبیه آن در پیش از شورش پنجاه و هفت بسیاری از کارخانه های ایرانی برای کارگران خود رفاه فراهم می آوردند بهتر است بجای مصادره به مطلوب دستاورد های کشور های آزاد تحت عنوان سوسیالیسم واقعیت های اقتصادی را درک کنیم.
حزب توده را با عملکرد و موضع گیری های وی می سنجیم نه موضوعات موردی که شما عنوان می کنید ، ترور آمریکایی ها در ایران، خواست انحلال ارتش، دست داشتن در اعدام های گسترده ایرانیان در اوایل انقلاب ، حمایت از ارتش شوروی، حمایت از هر حرکت تروریستی در ایران قبل از انقلاب، خط گرفتن مستقیم از شوروی و همکاری کامل با خمینی همگی از اعمال اصلی گروه های چپ است که با چند مثال موردی شست و شو نمی شود و عقاید ناسیونالیستی مقصر نمی شود.
ایران دوره مشروطه نقص هایی داشت اگر چپ ها با حزب رستاخیز مشکل داشتید چرا بعد از انقلاب کل نظام مشروطه را نابود کردند و هرکس را که می خواست مشروطه خواه باشد را تحت عنوان ضد انقلاب و طاغوتی تحویل خلخالی دادند؟ مگر در آمریکا مخالفین ترامپ کل سیستم جمهوری را بعد از ترامپ نابود کردند؟ بگذریم که در دیکتاتوری دوره قبل اغراق زیاد می شود امثال چپ ها در همه دستگاه های دولتی و روزنامه نگاری و حتی رادیو و تلوزیون بسیار فعال بودن و از عدم آزادی می نوشتند و گاهی برای تروریست ها مرثیه می نوشتند بعد از گند زدن خودشان بیشتر از شش ماه نتوانستند تحمل کنند و راهی کشورهای کاپیتالیستی و سلطنتی شدن و سمت شوروی نرفتند.
به لطف سرمایه داری جمعیت بشریت از چند میلیون نفر امروزه بالغ بر هفت میلیارد نفر است ، البته طبیعتی است در کشورهای صنعتی با جمعیت بالا بین چند ده میلیون نفر که روزها با وسایل نقلیه عبور و مرور می کنند تعدادی کشته شوند و تلاش می شود این آمار روز به روز کمتر شود متاسفانه در کشور ما که اقتصاد دولتی و رانتی دارد آمار این فجایع بیشتر است.
من قصد ندارم همه را یکی بدانم اما اینکه عده ای از در دربازه رد نمی شوند اما تلاش می کنند از نوک سوزن رد شوند برایم جالب است.
اول این‌که نوشته بودم در جهانی که اکثر کشورها به بازار آزاد و سرمایه‌داری نئولیبرال روی آورده‌اند و ادعای رفاه روزافزون دارند؛ در همین سال 2020؛ بیشترین تلفات مربوط به گرسنگی است، حتی بیشتر از تصادفات رانندگی. شما جواب داده‌اید که داریم سعی می‌کنیم تلفات رانندگی را کاهش دهیم؟!!! چه ربطی داشت بزرگوار؟
دوم این‌که اگر منظور از ارزش‌های ملی همین رگ غیرت آریایی است، تعجب می‌کنم چه‌طور هشت‌سال سوءاستفاده حکومت فعلی از احساسات ملی برای گوشتِ دم توپ کردن جوانان را نمی‌بینید؟ بله موردی حرف نمی‌زنم. به سیر تاریخی ناسیونالیسم ایرانی نگاه کنید (که حاصلش یک‌دوره شد «حزب کبود» و بعد «حزب سومکا» که شعبۀ دوم حزب نازی بود و احیاناً برای شما عجیب باشد که چند دوره‌ای در زمان پهلوی قدرت هم داشت و تا همین نمونه‌های متاخر مثل تشییع جنازۀ فلانی که خیلی‌ها را یک‌شبه به افسانۀ سردار میهن‌پرست معتقد کرد.) تقلیل‌دادن طیف چپ به یک طیف از حزب توده هم از شیرین‌کاری‌های شما است؛ پیشنهاد می‌کنم نگاهی بیندازید به تحریم رفراندوم فروردین58 که سازمان‌های پیکار، سازمان‌های چریک‌های فدایی خلق، جمعیت اتحاد برای آزادی، سازمان وحدت کمونیستی، اتحادیه زنان انقلابی مبارز، سازمان دانشجویان پیشگام، حزب دموکرات کردستان، سازمان انقلابی کردستان و کانون مستقل معلمان که مشی مارکسیستی داشتند رفراندم را تحریم کردند. حقیقت دیگری هم هست که وقتی دایرۀ اندیشه کوچک و خودمانی شود دایره واژگان هم به تبع آن کوچک و تکراری می‌شود: شورش57، ارتجاع سرخ، ارتجاع سیاه و... شما هنوز در پذیرش اتفاقی که 40سال از آن گذشته مشکل دارید، ذهن شما خاطره‌پرداز مانده که بدک هم نیست؛ می‌شود با شکوفه نو و آبجوسازی شمس و ساحل کلاردشت خاطره‌بازی کرد و دمی کوتاه خوش بود اما کشوری با حداقل 25 میلیون‌نفر حاشیه‌نشین به چیزی بیشتر از خاطرات و آلبوم عکس گنجۀ خانم‌جون و آقاجون محتاج است. چیزی که حتی فرزند همایونی؛ آقا رضا پهلوی یا سیروس چندم؛ هم متوجه شدند. امیدوارم شنیده باشید که نهاد پادشاهی را از نظر منطقی رد کردند و آن را استبدادزده دانستند. تیر آخر را چندوقت پیش با شرکت در وبینار «سوسیال دمکراسی» به بدنۀ سنتی سلطنت‌طلبی شلیک کردند و گفتند: «رای مردم به یک حکومت سوسیال دموکراسی خواهد بود... به خاطر شرایط رفاه و اینا» حالا اگر از ایشان هم عبور کردید واقعاً به اولین نمونۀ سلطنت‌طلبان دویست‌سال اخیر تبدیل می‌شوید که تاج‌ و تختش را؛ البته در خیال؛ دارید اما ماتحت ملوکانه‌ای برای جلوس نه. من هم چندان از پهلوی متنفر نیستم؛ سوءمدیریت‌هایی داشت، از ترس نفوذ کمونیسم و مقابله با مصدق، همکاری‌هایی با مرجعیت شیعۀ و امثال مظفر بقایی (ناجی آیت‌الله خمینی از حکم اعدام به دنبال وقایع 15 خرداد1342) داشت که آخر گریبان‌گیر خودش شد. از نظر اقتصادی هم اگر خواستید نگاه کنید به «بیماری هلندی» در اقتصاد ایران، وضعیت حاشیه‌نشینی و روستاها، و نرخ رشد تورم از سال 54 تا 57 (گرچه مطمئنم که این‌ها را پروپاگاندای چپ می‌دانید. اگر مایل به شنیدن حقیقت از خودی‌ها هستید به فایل صوتی شورای عالی امنیت ملی در شهریور 57 با حضور شریف‌امامی و وزاری کابینه‌اش گوش کنید، شاید از آن‌ها قبول کردید.) در مورد امتیازهایی که حکومت پهلوی به مرجعیت شیعه داد (و جالب است الان هم عضو ارشد فرشگرد؛ علیرضا کیانی خواهان بازگشت به روح شیعی-آریایی است.) برایتان نوشتم. از تخریب حظیره‌القدس تا باز گذاشتن دست انجمن حجتیه و انتخاب نخست‌وزیرهایی که پامنبری کاشانی بودند اما جوابی دادید که مفهوم نبود. قبول میکنم که بالاخره نفسِ افسانه در برابر تاریخ به شماره می‌افتد و از این مورد می‌گذرم. حمایت از حکومت تک‌حزبی و رستاخیز را هم زیرسبیلی رد می‌کنم که اصلاً جای بحث ندارد. خود مرحوم به اشتباهش اعتراف کرد، شما هم عجالتاً وا بده!
پ.ن: در مورد سوددهی هفت‌تپه اشتباه به گوشتان رسانده‌اند جناب، شیره هفت‌تپه را اسدبیگی و دار و دسته مکیدند اما هنوز این‌قدر ارزش‌مند هست که میلیارد میلیارد خرج شانتاژ رسانه‌ای و تیم مستندسازی کند. قبول دارم که حکم را نگه داشتند تا نزدیک انتخابات برای خودشان رای بخرند، آقای بخشی هم اعلام کرد که تازه به نقطه صفر رسیدیم. اداره این کارخانه به شورای کارگری هم سپرده شود باز شما ضجه می‌زنید که ای وای چپ‌های بی‌وطن اسیرمان کردند. مالیات شما هم اگر خرج حقوق کارگر می‌شد شهر صنعتی قزوین و صدها کارخانۀ دیگر امروز به متروکه تبدیل نمی‌شد و کارگرهایش خودسوزی نمی‌کردند (شاهد عینی). در ضمن آن شخص «به اصطلاح کارگر» هم اندرویدی است:))) ممنون.
بی وطن وصله ای نیست که من بخواهم به گروه های چپ تندرو وصل کنم خودشان همیشه با افتخار و فخرفروشی واژگان بی وطن و انترناسیونال را بکار می برند و مفهوم آن آشکار و مشخص است آنها با اصل ایران و ایرانی مشکل دارند نگاهی به کارنامه حزب توده و دیگر چپ ها کنیم می بینم اساس دشمنی آنان با ایران و ایرانی است و رژیم پهلوی بهانه است از اشک هایی که با بازگشت آذربایجان به ایران ریختند و نفرتشان از ایران بیشتر شد تا اشک هایی که برای رفیق استالین می ریختند آنان همه تلاش خویش را می کردند که همه سنت ها و ویژگی های فرهنگی ایرانی را تحقیر کنند و برای آنان راه یکی بود و همان مارکسیسم بود.
برای شما آسان است که بدون هیچ سندی قوی برچسب انگلیسی آمریکایی بزنید و بروید و در رویای مبارزه با امپریالیسم باشید و حاضر باشید به خاطر آن همه چیز را بسوزانید.
ادامه راه مشروطه خواهان همان ادامه راه ستارخان و باقرخان است و شخص پادشاه صرفا یک شخص سموبلیک است بنابراین صحبت های شما از اساس بی ربط است ما خواهان ایرانی مستقل، آزاد و آباد هستیم.
ملت ایران حق دارد انتخاب کند بازگشت به آرمان های مشروطه خواهان یا یک جمهوری بی ثبات دیگر که مشخص نیست چه از آب در خواهد آمد، جمهوری ای مروج های اصلی آن همان همدستان خمینی در شورش پنجاه و هفت بودند.
در تغییر سلطنت ایران جز مدرس و مصدق و چند تن دیگر مخالفی نبود.
ضمنا در بحث سابق ما بسیاری از پرسش هایی که از شما کردم بی جواب ماند هرچند پاسخی برای دادن وجود نداشت سرنوشت اقتصادی ونزوئلا ، شوروی ، گروهک فارک و ... در جلو چشمان بشر آشکار است ، عافیت نشینان چپ در قلب جوامع سلطنتی و کاپیتالیسی غربی با ظاهر حق به جانب و طلبکار هرچه می خواهد بگویند و بنویسند واقعیات تغییر نمی کند.
ایرانیان به منابع موجود دسترسی دارند و می توانند رابطه بین پهلوی اول و علما را قضاوت کنند
فقر در ونزوئلا نتیجه کمونیسم است اما فقر در کلمبیا ارتباطی به نئولیبرالیسم ندارد. فقر در شوروی سابق نتیجه کمونیسم است اما افزایش فاصلۀ طبقاتی در زمان رفسنجانی نتیجه نئولیبرالیسم نیست. خصوصی‌سازی گسترده، افزایش زمان کار کارگران و کاهش پایۀ حقوق و... در حکومت آلمان نازی ارتباطی به سیاست‌های راست ندارد اما تمام بدبختی ما از چپ است! لغو قانون کنترل اجاره‌بها (جالب توجه حضرت عالی که احتمالاً مثل من کمرتان زیر بار اجاره‌بها خم شده) توسط موسولینی مستقل از تفکرات راست افراطی ایشان داشته اما این که در سال 2020، هنوز گرسنگی از سرطان و تصادفات رانندگی (10.5 میلیون نفر در برابر 9 میلیون نفر) بیشتر تلفات دارد تقصیر چپ است. دوست عزیز من معتقد نیستم که شما نتیجۀ اتاق فکر اسرائیل و آمریکایید، علاقه‌ای به توهمات صداوسیمایی ندارم. مشکل من و شما صفر و یک دیدن همه‌چیز است. چشم‌پوشیدن از امتیازاتی که سوسیالیسم برای طبقۀ کارگر در کشورهای به قول شما سلطنتی مثل هلند آورده قابل چشم‌پوشی نیست، شرافت امثال رضا شهابی و اسماعیل بخشی برای مبارزه با اقتصاد استبدادی انکار نشدنی است، حماقت بخشی از روشنفکران چپ در سال 57 که دنبال جریان ارتجاعی راه افتادند هم بخشودنی نیست. نمی‌توان همه را به یک چوب زد. جایی شنیدم از استالین هم گفتید که خب در خودکامه بودنش شکی نیست. معیاری به اسم «میزان دیکتاتوری» وجود ندارد؛ متاسفانه باید به عرضتان برسانم هم استالین و مائو دیکتاتور محسوب می‌شوند هم کسی که فرمان تک‌حزبی شدن ایران تحت نام «حزب رستاخیز» را داد و عملاً به مشروطه‌ای که از آن دم می‌زنید پایان داد.
پ.ن: بی‌ربط به بحث، اسمی از حزب توده و ضدیت با ماهیت ایران آوردید مجبور شدم خدمتتان عرض کنم که اتفاقاً تب ناسیونالیسم در آن دوره تندتر از تب چپ‌گرایی بود. مقالات احسان طبری درمورد پاسداشت رسوم ایرانی، پاره‌ای از اشعار کسرایی مصداق بارز ملی‌گرایی است. برجسته‌ترین شاهنامه‌پژوه معاصر هم بی‌شک شاهرخ مسکوب به قول شما «توده‌ای» بود.
به تاریخ بپردازید نه شبکۀ فخیمۀ «من‌و‌تو»
ممنون.
ctr2006 البته چسباندن وصله‌ی «بی‌وطن» به مخالف، از سنت‌های همایونی و خان‌منشانه‌ای است که با ظهور «مشروطه‌ی پهلوی» در ایران رواج یافت و اکنون سپر بلای سلطنت‌طلبان است. تصور کنید «مشروطه‌ی پهلوی»!!! وقتی با شخصیت‌هایی چون ملک‌الشعرا بهار مواجه می‌شد چه اتهام دیگری می‌توانست به آنان ببندد؟! ctr2006 از کجا فهمیدید که منظور من از «یکسری کاربران» شما هستید؟! اتفاقاً بحث با شما یکی همیشه برایم جذاب بوده است. مثل زمانی که درباره GDP صحبت‌های عالمانه‌ای داشتید و می‌گفتید بیش از 70درصد تولید جهان محصول کار نامولد خدماتی است!! البته با استناد به «دکتر منصور»!!!، برایم جالب است که یک نفر تا کجا می‌تواند ذهنیات بی‌بنیاد خود را بر واقعیت تحمیل کند. مثل الان، از شما می‌پرسم کدام گروه مشروطه‌خواه راستین برای رضاخان درخواست تشکیل دولت صادر کرد؟ در پاسخ می‌فرمایید «ایرانیان زیادی هستند که راهشان ادامه راه مشروطه خواهان است» و لابد طبیعتاً و ضروتاً راه مشروطه‌خواهی به پهلوی انگلیسی-آمریکایی ختم می‌شود!!! پس ستــارخــان و باقــرخانی که شعارشان «دسـت بیــگانــه از وطــن کوتــاه» بود و برای این شعار خون دادند، در کجای این مشروطه‌خواهی قرار می‌گیرند؟؟!! ..... در ذهن شما به‌شکل جزم‌اندیشانه‌ای دو حد اعلای تغییرناپذیر وجود دارد: یا پهلوی / یا مخالفان پهلوی. پهلوی که پهلوی است، مخالفان پهلوی و سلطنت‌مشروطه هم همان‌ها هستند که در طول تاریخ دیده‌ایم، نه چیز دیگر: توده‌ای‌ها و چپ‌ها و ملی‌مذهبی‌ها و انترناسیونالیست‌ها!! و غیره که اعمال‌شان را در تاریخ دیده‌ایم. پس ایرانیان، همان پهلوی بهتر است!!! فکر نکنم خودتان بدانید این استدلال چقدر مردم‌فریبانه است. خوشبختانه ذهن مردم ایران اسیر بــافته‌های ذهن شما و نقشه‌های اتاق‌فکرهای آمریکا و اسراییل نیست. مردم ایران اعمال سلطنت‌طلبان کنونی به‌ویژه روابط‌شان با دولت‌ آمریکا را زیر نظر دارند و علاوه بر این خود را گرفتار بین «پهلوی» و «مخالف پهلوی» نمی‌بینند. کتاب‌هایی از نوع کتاب‌های «سرهنگ غلامرضا نجاتی» هنوز خوانندگان بسیاری دارد.
قیام در راه سلطنت، ۹ اسفند ۱۳۳۱ - ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک