رسته‌ها
حجله ای در شهر ممنوع
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 24 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 24 رای
✔️ شهر ممنوع، شهر لذتهای کاذب، شهر عشق های دروغین لحظه ای، شهر ننگ و شهر نفرت بود، نفرتی به سیاهی شبهای بی ستاره و آنها در چنین شهری می خواستند حجله ای از محبت بیارایند...

آغاز داستان:
طاهره مستاصل و درمانده شده بود. دلش شور میزد. چشمهایش می سوخت. مثل این بود که چیزی مرموز مثل یک مته برقی قلبش را می شکافد. کنار رودخانه ایستاده بود و زیر آفتاب سوزانی که راست و مستقیم بر مغزش می تابید، به آب گل آلود کارون نگاه می کرد. اهواز، در آن بعدازظهر داغ و تف رده، خالی و خاموش بود. طاهره اندیشید:"خودکشی شجاعت می خواهد... شجاعت" و بعد با درماندگی ناله کرد:
- نه... نمی توانم... آسان نیست...
ضعف داشت. عرق کرده بود. افکارش مغشوش و درهم بود. اصلا باور نمی کرد پایان یک عشق، یک آشنایی، چنین درام وحشت انگیزی باشد. امکان نداشت بتواند به خانه بازگردد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
459
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
m13541112
m13541112
1399/06/20

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی حجله ای در شهر ممنوع

تعداد دیدگاه‌ها:
3
قشنگ بود خسته نباشیداگه میشه پشت ان مرداب وحشی راهم بگذارید
سلام داداش یه سوال دارم این کتاب سانسور هست یا خیر> ؟و اینکه سایت شما کتاب های سانسور شده میزاره یا بدون سانسور؟ چون سانسور توهین ب شعور و خود مخاطب هست خواستم بپرسم روند سایت شما چطوره ک اگر سانسور هست کتاب ها دانلود نکنم
سانسور توهین به شعور خود و مخاطب هست!!!!!!!!
این کلمات قصار از کدومیک از آخونداست؟؟؟؟؟ ایرانیها روز بروز داره شعورشون ترقی می‌کنه.
حجله ای در شهر ممنوع
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک