رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
ها کردن
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 569 رای
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 569 رای
مجموعه داستان پیوسته

از من پرسیده ای زندگی چیست. مثل این که بپرسی هویج چیست؟
خب هویج٬ هویج است و همین است که هست.

۲۰ آوریل ۱۹۰۴
از نامه های چخوف به اولگا


«ها کردن» چهار داستان است با مضمون های کم و بیش رایج زندگی شهری: خلا، بحران رابطه، بیگانگی و طبق معمول بسیاری از داستان های نوشته شده در این سال ها، اختلافات و دعواهای زن و شوهری به علاوه مضمون های طنزآمیزی که نویسنده برای این اختلاف ها و دعواها کوک کرده و از آنها تک مضراب هایی طنزآمیز ساخته است. «هوشمندزاده» در این مجموعه از رئالیسم رایج در این گونه داستان ها فاصله گرفته و فرمی نامتعارف را برای روایت داستان های خود برگزیده است: فرمی قطعه قطعه که راوی در هر قطعه آن گوشه یی از موقعیت خود و تقابلش با اطرافیان را آشکار کرده است. هرچند در نهایت، داستان ها به رغم فرم نامتعارف خود، وجهی تازه و دیگرگونه را از این نوع زندگی که داستان های «ها کردن» روایتگر آن است آشکار نمی کند. تضادهایی که در این داستان ها از دل زندگی روزمره شهری سر برآورده اند آنچنان بدیهی هستند که به رغم فرم و لحن نامتعارف شان، به رغم همه بازی ها و پس و پیش کردن های روایتی، از اینکه با کشف یک موقعیت تازه از دل این روابط روزمره خواننده را شگفت زده کنند بازمی مانند و بیشتر واضحات را دوباره توضیح می دهند، بی آنکه در این توضیح واضحات به نقطه یی حساس بزنند و نادیده یی را آشکار کنند. می توان از همان داستان اول مجموعه مثال های فراوان در اثبات این حرف آورد. یکی مثلاً آنجا که راوی در حال تماشای فیلم است: «یک نفر با دوربینی که یک به علاوه هم وسطش است، بابایی را که ظاهراً آدم حسابی هم هست دنبال می کند. طرف لابه لای جمعیت گم می شود. این یکی دراز کشیده کف پشت بام یک ساختمان بلند. عین خیالش هم نیست که لباسش قیری می شود یا نه.»

پیمان هوشمندزاده واقعاً در داستان هایش خودش است. حتی وقتی کتابش را می خوانی صدایش را توی گوشت می شنوی؛ با همان لحن و طنین ملایم و گاه با آمیزه یی از شوخی های بامزه. همه اینها در داستان اش هم هست. جزیی نگری هایی که کاملاً شباهت به عکس های او دارد. مثل پروژه عکاسی از کمربند آدم ها یا سبیل ها. همین دو پروژه عکاسی داستان نویسی هوشمندزاده را لو می دهد. هوشمندزاده استاد آگراندیسمان کردن جزئیات فردی آدم ها است. جزیی که می تواند تمام شخصیت او را فاش کند، انگار تو از سوراخ کلیدی کوچک چشم دوخته یی به اسرار بزرگ آدم ها که در پشت دیوار آن را مخفی کرده اند. «ها کردن» نگاه کردن از همین سوراخ کلید است با چهار داستان کوتاه به نام های «یک بار هم شده «سوسن» گوش بده»، «مثلاً بازی»، «سوراخ لحاف» و «ها کردن».
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1387/03/09

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ها کردن

تعداد دیدگاه‌ها:
31
سلام
ممنون ازکتابهایی که در اختیارم گذاشتی
راجع به این نویسنده و کتابش هم چیزی نمیدونم امیدوارم کتبش خوندنی باشه.:stupid::-(:stupid::-(:-)
البته من به جز چند نویسنده ایرانی حال حاضر ! تمایلی به خواندن الباقی شان ندارم که همه شان درگیر یک سری تکرار مکررات و حواشی خام و مضامین کهنه هستند انگار! برخی دیگر هم که البته نمی خواهم نامی از هیچ کدامشان ببرم مثل این فیلمهای گیشه ای سینمایی اند با یک طیف خاص مخاطب که خب البته سلیقه هرکسی قابل احترام است اما من این جور مواقع می گویم اگر اینها یک رمان خوب (خوب به معنای واقعی کلمه )بخوانند قطعا نظرشان کمی عوض می شود چون تفاوت را به وضوح احساس می کنند !
حالا با تعاریفی که خواندم و شنیدم این یکی باید کمی متفاوت تر باشد و قابل اعتمادتر ...یعنی امیدوارم که باشد .بروم ببینم حدسم درست بوده یا نه ؟!!!
ممنون شنیده ام داستان خوبی است بخوانم ببینم چطوره
در زمان چاپش تو خیلی از روزنامه ها درباره اش نوشتن و عمدتا تعریفش كرده بودن. فكر كنم كتاب خوبی باشه
مرسي.
به نظر من خيلي خوب بود،
از اون دست كتابهاييه كه ميشه چند بار خوندش.
به نظرم ارزش این همه جایزه و بزرگ کردن رو نداشت! نمیدونم چرا نویسند ها تو ایران سعی نمیکنن هر چی که تو ذهنشونه رو روی کاغذ بیارن و میخوان بیخود داستان رو بپیچونن!:stupid:
مهسا خانم خیلی ها اعتقاد دارند این یک داستان مردانه است و خانمها خیلی این کتاب را نمیپسندند. تعجبی نمیکنم به دل شما ننشسته باشه
به دل من که ننشست
آخه هر چيزی رو که نبايد نوشت يا چاپ کرد!
لحن مايوس و تلخ، داستان یه ضد قهرمان؛ شکست خورده و مايوس!
ها کردن
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک