انگیزه خود را پیدا کنید: 25 سوال مهم برای خودشناسی

کتاب انگیزه خود را پیدا کنید: 25 سوال مهم برای خودشناسی نوشته هنری جان تیلا، نکات انگیزشی و خودسازی را مطرح می‌کند. نکاتی که به ما کمک می‌کند تا در زندگی انگیزه و امید بیشتری پیدا کنیم.
پیدا کردن و رفتن به دنبال خواسته قلبی و شغل مورد علاقه کار آسانی نیست. در واقع بیشتر به یک سفر شبیه است، سفری ترسناک که ممکن است بعضی اوقات برای پیدا کردن مسیر درست سردرگم شوید و گاهی نتیجه به دست آمده غافلگیرتان می‌کند. دانستن اینکه چه وقت؟ کجا؟ و چطور باید شروع کرد بسیار سخت است.
کتاب انگیزه خود را پیدا کنید (Find your passion) علاوه بر کمک کردن به شما برای پیدا کردن خواسته قلبی‌تان، محدودیت‌هایی که برای خودتان درست کرده‌اید را نیز به شما یادآور می‌شود. این کتاب یک راه‌حل جادویی پیش روی شما می‌گذارد! هنری جان‌تیلا (Henry Junttila) می‌گوید هدفش از نوشتن این کتاب کمک کردن به آدم‌ها برای حرکت به سمت جلو است.
این کتاب از چند بخش تشکیل شده و هر کدام از این قسمت‌ها روی یک سوال به خصوص تمرکز کرده است. جواب دادن به این سوالات برای شناخت بهتر خود، پیدا کردن خواسته قلبی و شغل موردعلاقه الزامی می‌باشد. مهم است که شما بدانید هیچ راه درست یا اشتباهی برای جواب دادن به این سوالات وجود ندارد و تنها اشتباه، جواب ندادن به آن‌هاست.
سوالات این کتاب به شما کمک می‌کند متوجه موانع حرکت خود بشوید، علاقه خود را پیدا کنید و قدم بعدی برای رسیدن به مقصد را محکم‌تر بردارید. شما برای استفاده حداکثری از کتاب انگیزه خود را پیدا کنید فقط نیاز به یک کاغذ و قلم دارید.
بهتر است هر بخش از کتاب را کامل بخوانید و برای جواب دادن به سوالات مطرح شده، کاملاً وقت بگذارید و هنگام پاسخ هر چیزی که به ذهنتان می‌رسد را بنویسید.
در بخشی از کتاب انگیزه خود را پیدا کنید می‌خوانیم:
برای داشتن یک زندگی رویایی چه چیزی رو باید در مورد خودت باور کنی؟
چه چیزی رو در مورد خودت باور کردی که جلوی پیدا کردن علاقه‌ات و دنبال کردنش رو می‌گیره.
برای مدت‌های زیادی فکر می‌کردم نمی‌تونم نقاشی بکشم. یادمه وقتی شش سالم بود نشسته بودم پشت میزم و سعی می‌کردم چیزی بکشم. نمی‌تونستم مثل یک نقاش ماهر نقاشی بکشم. کاغذ رو پاره کردم مداد رو پرت کردم روی زمین و خیلی راحت تسلیم شدم.
می‌خواستم جیغ بزنم، به اندازه کافی خوب نبودم، نمی‌تونستم نقاشی بکشم. دیگه حتی سعی نکردم نقاشی بکشم و به مدت بیست سال اصلاً سراغش نرفتم چون باور کرده بودم که نمی‌تونم انجامش بدم.
جوئن 2012 در یک دوره کاریکاتورپردازی شرکت کردم و شروع کردم به تمرین کردن، اولش خیلی خسته‌کننده بود چون داشتم مقابل باورم می‌ایستادم.
تا اینکه یک روز متوجه شدم که من می‌تونم نقاشی بکشم و باورم تغییر کرده، شروع کردم به منتشر کردن کاریکاتورها و نقاشی‌های من برای دیگران الهام‌بخش شد.
این باعث شد فکر کنم "اگر باور کردم که می‌تونم نقاشی بکشم و الان می‌تونم، چه چیز‌های دیگه‌ای ممکنه؟"
باور‌ها واقعی به نظر می‌رسند به خاطر اینکه کارشون همینه. باور‌ها اگر متزلزل باشند و خیلی سریع سقوط کنند زندگی بهم می‌ریزه.
وظیفه‌ی باور‌ها اینه که غیرقابل تغییر به نظر برسند.