مثنوی
ازادی وجه مشترک تمام اشعار سایه است.
دوبیتی ها
گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا باهم بنالیم از سر درد
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد
رباعی
سایه مروارید گم شده ی دریای شعر ماست که تاریخ نویسان انرا خواهند یافت .
غزلیات هوشنگ ابتهاج
سایه در غزل سرایی بی شک بلبل زمان ماست که " در خون خویش تپیده " است وخون بهای او همان ازادی و شادی ازادی است.او در برخی از غزلیاتش بر سعدی و حافظ سایه می اندازد :
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک @ دل
غزل
ادم یاد سعدی می افته
گلستان سعدی
گویند رقیبانم در عشق چه سر داری @ گویم که سری دارم درباخته در پایی
غزلیات سعدی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن@که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
راهی و آهی
ای بلبل حزین که تپیده ای به خون خویش@یاد تو خوش که خنده گل خون بهای توست
زمین
از دید سایه زمین تشنه خون انسانهاست که ازادی را فریاد می زنند
سفینه مهیب
داستانی علمی تخیلی است