رسته‌ها

نویسنده‌های مورد علاقه

نویسنده‌ای انتخاب نشده
نویسنده‌های بیشتر

آخرین دیدگاه‌ها

می خواهمش كه بفشردم بر خويش بر خويش بفشرد من شيدا را بر هستيم بپيچد، پيچدسخت آن بازوان گرم و توانا را
از تو تا من سكوت و حيرت از من تا تو نگاه و ترديد ما را می خواند مرغی از دور می خواند بباغ سبز خورشيد
بسكه لبريزم از تو، می خواهم بدوم در ميان صحراها سر بكوبم به سنگ كوهستان تن بكوبم به موج درياها
شعر ديوانه تب آلودم شرمگين از شيار خواهش ها پيكرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها
امشب از آسمان ديده تو روی شعرم ستاره می بارد در سكوت سپيد كاغذها پنجه هايم جرقه می كارد
روزها رفتند و من ديگر خود نمی دانم كدامينم آن من سر سخت مغرورم يا من مغلوب ديرينم
باز تصويری غبار آلود زآن شب كوچك، شب ميعاد زآن اتاق ساكت سرشار از سعادت های بی بنياد
می نشستم خسته در بستر خيره در چشمان رؤياها زورق انديشه ام، آرام می گذشت از مرز دنياها
نيزار خفته خامش و يك مرغ ناشناس هر دم ز عمق تيره آن ضجه می كشد مهتاب می دود كه ببيند در اين ميان مرغك ميان پنجه وحشت چه می كشد
راز اين حلقه كه در چهره او اينهمه تابش و رخشندگی ست مرد حيران شد و گفت: حلقه خوشبختی است، حلقه زندگی است
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک