رسته‌ها

لوئیس فاوست

مشخصات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
تاریخ درگذشت:
محل تولد:‌
جنسیت:‌
ژانر:‌
زندگی‌نامه
ویرایش

کتاب‌های لوئیس فاوست
(1 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1

درباره برخورد استالین با قوام‌السلطنه در مسکو و عکس‌العمل قوام‌السلطنه

(به مناسبت سالگرد درگذشت احمد قوام)


در آن سفری که قوام‌السلطنه رفت برای [دیدار با استالین و حل] قضیه آذربایجان به روسیه…


س- که می‌شود مارچ ۱۹۴۶ (بهمن و اسفند ۱۳۲۴).


ج- بله درست تاریخش را نمی‌دانم آن‌موقع بوده. بله رفت به روسیه یک هیئتی که همراهش رفتند مرحوم نیک‌پور بود و چند نفر دیگر که نمی‌دانم ولی خلاصه جهانگیر تفضلی هم قاطی این‌ها بود. 


جهانگیر تفضّلی سال‌ها بعد که من رفتم ایران سه چهار سال پیش بود یکی‌اش که حرف می‌زد راجع به قوام‌السلطنه آن مطلب را گفت خیلی برای من جالب بود. می‌گفت ما وارد روسیه که شدیم، وارد مسکو که شدیم بعد از ظهری بود، شبی بود، ما را بردند به یکی از این ویلاهایی که مخصوص مهمان‌های خارجی است. آن‌جا بودیم و بعد گفتند شب بیایید به خدمت مارشال استالین برسید. 


می‌گفت رفتیم و اول که وارد کرملین شدیم [ویاچسلاو] مولوتف [وزیر خارجه شوروی] بود و مولوتف ما را برد در اتاق انتظار مارشال استالین. [جهانگیر تفضلی] می‌گفت در حدود یک هفت هشت دقیقه‌ای ما آن‌جا منتظر شدیم بعد در باز شد و گفتند بروید تو پهلوی مارشال. می‌گفت قوام‌السلطنه رفت و پشت سرش ماها رفتیم و می‌گفت دیدیم تو اتاق هیچ‌کس نیست. یک نقشه‌ای به دیوار است و استالین وایستاده دارد این نقشه را تماشا می‌کند پشتش هم به ما است. گفت اولین چیزی که من متوجه شدم دیدم استالین برخلاف آن غولی که ما فکر می‌کردیم استالین خیلی آدم بالاخره پرجثه‌ای باشد دیدیم یک آدم خیلی قد کوتاه و کوچکی هم هست ولی پشتش به ما بود دارد یک نقشه تماشا می‌کند. بالکل اصلاً برنگشت به ما هیچ حرفی هم بزند. 


تا بعد از یک چند دقیقه‌ای مولوتوف یک سرفه‌ای کرد یک سروصدایی درآورد که این استالین برگردد ببیند چه خبر است. استالین برگشت آمد جلو و دست داد و خیلی تشریفاتی یک چند دقیقه‌ای نشست و گفت خیلی خب بروید و دو ساعت دیگر بیایید مذاکرات را شروع می‌کنیم. دو ساعت دیگر می‌شد ساعت یازده این موقع‌های شب. می‌گفت معلوم بود از چهره قوام‌السلطنه که واقعاً خیلی عصبانی است. 


وقتی آمدیم از اتاق بیرون به مترجم که کسی گویا به اسم حبیب دُری بوده همچین اسمی حبیب دُری مترجم بوده آن‌جا. می‌گفت [قوام‌السلطنه] به این [مترجم] گفت که «به آقای مولوتف بگویید که دیگر لزومی نداره ما امشب جلسه‌ای داشته باشیم چون ما داریم برمی‌گردیم و این چمدان‌های ما را هم بگویید از ویلا بگذارند توی ماشین و برمی‌گردیم فرودگاه ما برمی‌گردیم برویم مملکتمان. ما حرفی نداریم با هم.» 


می‌گفت ماند مترجم و یک مدتی مکث کرد که ببیند درست دارد می‌شنود. [قوام‌السلطنه] گفت آقا همین که گفتم عین این را شما ترجمه کنید. گفت عین این را ترجمه کرد به مولوتف و مولوتف گفت چرا چطور شده؟ گفت «برای این‌که به من اهانت شده. شما صدراعظم ایران را نمی‌توانید ده دقیقه بیست دقیقه تو اتاق انتظار نگه دارید بعد هم که من وارد اتاق می‌شوم مارشال دارد نقشه تماشا می‌کند پشتش به من است بی‌احترامی به من کرده من تحمل این را ندارم و برمی‌گردم و هیچ حرفی هم ندارم هر کار هم می‌خواهید بکنید بکنید. تصمیم شما خیلی قوی است و زورتان می‌رسد هر کار می‌خواهید بکنید بکنید ولی حق اهانت به من را ندارید. و حق اهانت را به من ندارید و من برمی‌گردم.»


مولوتف هم گفت این‌که نمی‌شود گفت نه همین که هست هست و خواهش هم می‌کنم من هم از این‌جا می‌روم سفارت ماشین بفرستید چمدان‌های ما را بیاورند ما برمی‌گردیم همین امشب. بعد راهش را کشید رفت. بعد از نیم‌ساعت فوری مولوتف برگشت و دور زد که آقا مارشال خیلی عذرخواهی کردند این سوءتفاهم شده همچین چیزی نبوده و برگردید شام را با مارشال بخورید می‌گفت وقتی برگشتیم اصلاً ورق برگشته بود مارشال استالین خیلی روی خوش نشان داد و خیلی پذیرایی گرمی کرد و خیلی احترام گذاشت به قوام‌السلطنه و این‌ها می‌گفت خلاصه این‌ها دیدند قوام‌السلطنه یک آدمی نیست که بتوانند روز اول بترسانندش و این‌ها. این را از شجاعت قوام تعریف می‌کرد.


بخشی از مصاحبه احمد قریشی (۱۳۱۳-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم


تاریخ مصاحبه: ۹ بهمن ۱۳۶۱

مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی


#تکه_مصاحبه


https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project

عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک