رسته‌ها

آندره مالرو
(1901 - 1976 م)

نویسنده ،منتقد هنری
مشخصات:
نام واقعی:
آندره مالرو
تاریخ تولد:
1901/11/03 میلادی
تاریخ درگذشت:
1976/11/23 میلادی (75 سالگی)
محل تولد:‌
پاریس
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
نویسنده، منتقد هنری و سیاست‌مدار
زندگی‌نامه
او در مدت اقامتش در هندوچین از سیاست استعماری فرانسه در آن ناحیه آزرده بود و به تأسیس روزنامه‌ای بنام «هندوچین در زنجیر» کمک کرد. پس از بازگشت به فرانسه چند رمان نوشت و برای رمان وضعیت بشری که در مورد قیام کمونیستی شانگهای بود جایزه گنکور را دریافت کرد. در ۱۹۳۰ به گروه باستان‌شناسانی پیوست که در ایران و افغانستان کار می‌کردند. با شروع جنگ داخلی اسپانیا به نیروهای جمهوری‌خواه پیوست و خلبان شد. دوبار در نبرد برای دفاع از مادرید در برابر حمله فالانژیست‌ها زخمی شد. در جنگ جهانی دوم راننده تانک بود و دستگیر شد، ولی توانست فرار کند و به نیروهای مقاومت فرانسه بپیوندد. در ۱۹۴۴ گشتاپو او را دستگیر کرد، ولی زنده ماند و به کمک نیروهای مقاومت آزاد شد. پس از جنگ از دولت فرانسه مدال مقاومت و صلیب جنگ و از دولت بریتانیا نشان خدمت برجسته را دریافت کرد. شارل دوگل او را به سمت وزیر اطلاع‌رسانی منصوب کرد. در این دوره آثاری در مورد هنر و فرهنگ منتشر کرد. سپس دوگل او را اولین وزیر فرهنگ فرانسه کرد. در این سمت او به تأسیس خانه فرهنگ در سراسر فرانسه پرداخت. مالرو در ۲۳ نوامبر ۱۹۷۶ درگذشت.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های آندره مالرو
(10 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
4
کتابای مالرو بخصوص ضد خاطرات و سرنوشت بشر عالی و نشاندهنده زیست تجربه بشری در جامعه متلاطم قرن گذشته است

«آندره مالرو» جمله معروفی دارد که می گوید «زیباترین شهرهای جهان، ونیز، فلورانس و اصفهان هستند».


مالرو درباره بازدید اولش از شهر اصفهان چنین نوشته  است:


«در یکی از صبح‌های فرح‌بخش ایران که در آن گنبدهای آبی مساجد چون ناقوس‌های توسکانی ایتالیا، آهنگین‌اند، از تهران به اصفهان به راه افتادیم. اصفهان دویست سال بود که در خود غنوده بود. یورش افغان‌ها در آن زمان، شهر را از سکنه‌اش خالی کرده و تنها شصت‌هزار نفر داوطلب دفاع از شرف خود در برابر یک میلیون مهاجم افغانی شده بودند. اما اینک همین معبر سیل تاریخی، ناجی ما از دل کویر بود... اتفاق چنان خواست که روزی خود را در چهارباغ بیابیم خیابانی که بنیادگذاران شهر در آن زیباترین و گرانبهاترین میراث پارسی را جا داده بودند. شاید خیلی نادر انسان‌های جوینده‌ای چهارباغ را یافته باشند حتی ارواح بزرگی که من می‌شناسم، ولی هرکس هم دیده باشد از آن پس خاطره‌ای عجیب با خود حمل خواهد کرد، خاطره‌ای شبیه انعکاس درخشش یک ستاره در آب خیزی عمیق. بر این کاخ‌ها مصیبتی سیصد ساله سنگینی می‌کند و کاشی‌هایی که با صدای خشک ترک می‌خورد، دیگر خواب مالیخولیایی آنها را آشفته نمی‌کند. خلاقیتی ناب حول این ستون‌های ظریف تاب می‌خورد و آمیزه‌ای از غم و زیبایی و ویرانی در اشکال رنگ‌پریده بر دیوار و در دورن خطوط مجسمه‌های لب شکسته آن حلول کرده است».


او درکتاب «آیینه اوهام» درباره خاطره سفر دومش به اصفهان می‌گوید «من برای نخستین بار پس از سال۱۹۲۹، دوباره به اصفهان رفته بودم. جای کاروان‌ها را، کامیون‌ها و جای بیابان بی نظیر شهر را، حوضی با گل‌های میمون در اطرافش گرفته بودند. بی قیدی ایرانی، جانشین انزوای شدید ایران قدیم شده بود. آن ایرانی که گرده ماهی‌های پوسته پوسته شده اش، در محوطه‌های پر از ریگ، زیر آفتاب هزار و یک شب می درخشیدند؛ و گنبدهای آبی مساجدش در هر شهر، همچون فیروزه ای که به هنگام نبش قبر تصادفاً از میان بقایای مردگان ظاهر می شود پدیدار می گشتند، با سکه‌هایی که نقش خرگوشی که در ماه دیده می شود، بر خود داشتند».من اصفهان را همانقدر دوست دارم که استاندال میلان را دوست دارد. دوباره به دیدن عتیقه فروشان رفته بودم. فروشندگان بی مغازه ای که قطعات پارچه‌های قدیمی، مینیاتورهای بسیار زیبا و جعلی، اشیائی با تصویر اسکندر و سایر چیزها را میان بقچه‌های بزرگ مشکی می آوردند. چیزهایی که می توانستند رمان نویس‌های زمان لوئی سیزدهم ما را در روِیا فرو برند: اردوان، کورش، خسرو، فرناباذ. این اشیاء از لای بقچه‌ها، با پرنده‌های بهشتی بافته شده بر متن واحه‌های پر از درختان تبریزی، پائین می ریختند. واحه‌هایی که از زمان هخامنشیان، مردم بیهوده در اطرافشان می جنگیدند».


"آن‌چه ما را در 20سالگی از دوستداران‌مان جدا می کرد، حضور تاریخ بود. برای آن‌ها هیچ چیزی پیش نیامده بود؛ اما ما کسانی هستیم که تاریخ همچون تانکی از روی ما می گذرد."
این جمله را "مالرو" در سال 1972 وقتی که در 71سالگی طعم مرگ را می چشید، به کسانی که به عیادتش رفته بودند، گفت .

رضا سیدحسینی(مترجم آثار مالرو)- گردهمایی شب آندره مالرو/1386

‍ 


*آندره مالرو نویسنده، هنر شناس و اندیشمند فرانسوی 23 نوامبر 1976 در 75 سالگی درگذشت. وی سوم نوامبر 1901 به دنیا آمده بود. 


*مالرو در طول تحصیل در پاریس با زبانهای مشرق زمین آشنا شد و به آسیا سفر کرد و در هندوچین به مخالفان استعمار که اروپاییان اعمال می کردند پیوست و جنبش جوانان «آنام» را سازمان داد و روزنامه ای تحت عنوان «هندوچین در زنجیر» منتشر ساخت که عمدتا از استعمار فرانسه (دولت وطن خود) انتقاد می کرد.


*وی در بازگشت به فرانسه چهار کتاب برضد استعمار نوشت که عناوین آنها از این قرار است: فاتحان، راه و روش امپریالیستها، سرنوشت انسان، فریبکاری غرب.


*مالرو سپس به حمایت از جمهوریخواهان اسپانیا برخاست و به دولت فرانسه اصرار کرد که به آنها که سرگرم جنگ با سلطنت طلبان به ریاست ژنرال فرانکو بودند هواپیمای نظامی بفروشد. پس از این که تعداد هواپیماهای فروخته شده به 20فروند رسید به یافتن داوطلب برای خلبانی آنها سرگرم شد و 20 خلبان داوطلب به دست آورد و روانه اسپانیا ساخت. آنگاه به آمریکا رفت و به جمع آوری اعانه برای جمهوریخواهان اسپانیا پرداخت. وی کتاب تازه خود «امید بشر» را به این موضوع اختصاص داده است که فیلم سینمایی شده است.


*مالرو در جریان جنگ جهانی دوم وارد سازمانهای مقاومت فرانسه شد. یک بار توسط آلمانی ها دستگر و نزدیک بود اعدام شود.


*پس از پایان جنگ به سمت وزیر اطلاع رسانی و سپس وزیر امور فرهنگی فرانسه منصوب شد. کتابهای معروف دیگر او عبارتند از: "صدای سکوت" ، "روانشناسی هنر" و....


*مالرو از حامیان بزرگ دمکراسی و رعایت کامل حقوق بشر و آزادی بود و این سه را عوامل پیشرفت جامعه و فرد و آسوده و بی دغدغه زیستن افراد می دانست. او همیشه با ظلم وتبعیض و هرگونه سلطان مبارزه می کرد.



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک